نویسنده: مجتبی صداقت
چکیده
در مقاله مورد نقد این احتمال داده شده است که شاید پیامبر اسلام بدون اینکه رسما طلب مزد نماید، با ادعای نبوت و به صورت غیر مستقیم در طلب قدرت، ثروت، وجاهت اجتماعی و زنان و کنیزان متعدد بوده است. پس نمیتوان گفت که پیامبر طلب مزد نکرده است. در نوشتار حاضر بر پایه شواهد تاریخی و حکم عقل به طرد این احتمال پرداخته خواهد شد و اثبات میشود احتمال مزبور برخاسته از بیاطلاعی از زندگی پیامبر اسلام(ص) است.
مقدمه
در نوشتار گذشته تحت عنوان «چگونگی اثبات صدق انبیا» با راههای شناخت درستی یا نادرستی ادعای مدعی نبوت آشنا شدیم. در این بخش به بررسی یکی از احتمالات طرح شده در مقاله شبهه میپردازیم.
احتمال این است که مدعی نبوت، فریبکاری است که طلب اجر و مزد نکرده زیرا به خوبی میداند که اگر بخواهد به اهداف خود برسد باید ابتدا تظاهر به وارستگی کند تا بدین وسیله نظر مردم را به خود جلب نماید و به تدریج و به طور طبیعی به اجر و مزد خود یعنی مقام و قدرت و ثروت برسد. پیامبر اسلام نیز در ابتدا مزد طلب نکرد؛ ولی با ایمان آوردن مردم، به اجر و مزد خود رسید.
بررسی این احتمال
فرض کنید فردی انقلابی، ساده زیست و با اخلاق نیک علیه ظلم و ستم یک حکومت جائر، قیام کند و مردم شاهدند که این فرد انقلابی تمام مال و هستی خود را در این راه گذاشته است. پس از پیروزی، فرد انقلابی، حکومتی تشکیل میدهد و به عنوان رئیس حکومت، منصوب میشود. او با رسیدن به منصب حکومت، شئونات و بهرههایی پیدا میکند؛ مثل وجاهت اجتماعی، ریاست، فرماندهی کل قوا، مسئولیت بیت المال، محافظهای متعدد و ...؛ با همه اینها، او زندگی ساده، خلق و خوی پسندیده خود را ادامه میدهد و در سطح مردم فقیر، زندگی شخصیاش را میگذراند. آیا با یافتن این شئونات، میتوان فوری برداشت نمود که این شخص از اول به دنبال یافتن این موقعیتها بوده و برای جلب اعتماد مردم به این کارها تظاهر نموده تا بعد به مزد خود برسد یا این که در قضاوت عجله نمیشود بلکه با بررسی تمام قرائن درباره او قضاوت میشود؟
از مطالعه سیره و تاریخ زندگی پیامبر اسلام، این موضوع بهدست میآید که آن حضرت، در صدد تأسیس حکومت اسلامی بودهاند؛ ولی نه به عنوان دنیا طلبی؛ بلکه با این نگاه که بدون ایجاد یک حکومت مقتدر ، پدید آوردن یک نظام اجتماعی با عزّت که در آن اصلاح کامل انسانها صورت گیرد ممکن نیست. پیامبر قصد این داشت که نظامی پدید آید که در آن، استعدادها شکوفا شود، اقتصاد سالم باشد و ظلم و فحشا ریشهکن شود و قوانین حقوقی و قضایی پیاده گردد و توطئهها و تهدیدات دشمنان اسلام عقیم ماند و این نظام جز در سایه تشکیل یک حکومت اسلامی، ممکن نبود.[1]
روشن است که مجموعه قانون، برای اصلاح جامعه کافی نیست و قانونگذاری به تنهایی فایده چندانی ندارد و سعادت بشر را تأمین نمیکند. پس از تشریع قانون، لازم است قوه مجریهای باشد تا قانون را صحیح و کامل اجرا نماید و در این صورت است که قانون میتواند، مایه اصلاح و سعادت بشر گردد. به همین جهت خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون (احکام شرع)، بر تشکیل حکومت و دستگاه اجرا و اداره حکم کرده است. رسول اکرم در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت و علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظام اسلام همت گماشت تا دولت الهی را به وجود آورد.[2]
رفتار پیامبر به عنوان حاکم اسلامی، مانند رفتار پادشاهان نبود.[3] رفتار حکیمانه و مهربانانه پیامبر با مردم، افراد فراوانی را بسوی اسلام کشاند. یکی از ایشان "عدی بن حاتم" است. وی به مدینه نزد پیامبر رفت. پیغمبر او را احترام کرد و به خانه برد. در بین راه، "عدی" برخورد نبی مکرم اسلام در پاسخگویی به سؤال پیرزنى فرتوت را مشاهده کرد. در خانه پیامبر، زندگی ساده ایشان را دید. زیر انداز منزل پیامبر را فقط یک حصیر و یک تشک تشکیل میداد که پیامبر تشک را براى "عدىّ" انداخت. "عدىّ" با خود گفت: «اخلاق این مرد، نشانه پیغمبری ایشان است. جباران و دنیاطلبان چنین خلق و خویى ندارند که جواب پیرزنى مفلوک را این قدر با مهربانى و حوصله بدهند و با من نیز این گونه رفتار کنند» و سرانجام نبوت پیامبر را تصدیق نمود.[4]
نویسنده با کنایه، نبی مکرم اسلام را فردی ثروتطلب معرفی مینماید؛ در حالی که یکی از اصول زندگی رسول اکرم، اصل سادهزیستی بود.[5] لازم به تذکر است که در ابتدای علنی کردن رسالت پیامبر اسلام(ص)، برخی از همین پیشنهادها ـ که نویسنده مقاله، مدعی است ـ از جانب مشرکان مکه به ایشان داده شد تا دست از ادعایش بردارد. ابوطالب، پیام قریش را به آن حضرت رساند که مشرکان گفتهاند: «حاضریم تو را به پادشاهى برگزینیم و ثروتمندترین فرد خود گردانیم به شرط این که از سخنان خود دست برداری.»
پیامبر در جواب آنها فرمود:
«اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم.»[6]
در این صورت، پیامبر هیچ انگیزهای برای رسیدن به این متاعهای دنیوی نداشتند؛ بلکه بر عکس، پیامبر تمام ثروت و داراییهای خود و همسرش را در راه گسترش اسلام خرج کرد. بعد از هجرت به مدینه ـ جایی که پیامبر حکومت اسلامی تشکیل داد ـ باز شاهد زندگی زاهدانه، ساده و به دور از زرق و برق وی هستیم؛ در حالی که تمام امکانات رفاهی زندگی برایشان فراهم بود.[7]
نویسنده خمس و انفال را نمونهای از مزدطلبی پیامبر شمرده است بدون اینکه به جایگاه این دو حکم از احکام مالی اسلام در چارچوب حکومت اسلامی توجهی داشته باشد. اسلام، در کنار برآورده کردن نیازهای معنوی، به تأمین نیازهای مادی و اقتصادی نیز پرداخته است و سعادت در هر دو زمینه را مدّ نظر دارد. به همین خاطر امتیازاتی را که در جامعه اسلامی در نظر گرفته است دارای دو جنبه معنوی و مادی است. رهبر جامعه اسلامی همان طوری که از بُعد معنوی باید دارای قدرت، غنای روحی و فکری، عدالت، شجاعت، مدیریت و کفایت باشد، از بُعد مادی نیز لازم است دارای قدرت و غنا باشد و به همین دلیل انفال و خمس در اختیار رهبر حکومت اسلام قرار گرفته است. انفال و خمس در راه تأمین مصالح عمومی (نه شخص پیامبر) و اهداف صحیح انسانی و اسلامی (نه برطرف کردن نیازهای خود و اطرافیان) است. اهداف و مصالحی همچون آبادانی و استقلال جامعه و فقرزدایی از آن.[8]
خمس و انفال، از آنِ مقام نبوت و امامت است و پیامبر و امام معصوم، مالک شخصی آنها نیستند؛[9] به همین دلیل، در تعریف انفال میخوانیم: «انفال عبارت است از اموالی که امام از جهت منصب امامت مستحق آن است؛ همانگونه که برای رسول خدا به جهت منصب نبوت و ریاست الاهیش بود.»[10]
امروزه در قوانین جمهوری اسلامی ایران نیز، انفال در اختیار حکومت اسلامی است تا طبق مصالح عامه استفاده شود.[11]
در خمس نیز میبینیم بر اساس روایات، سهم رسول از آن، پس از ارتحالشان، در اختیار امام است[12] و در زمان غیبت امام، در اختیار نوّاب خاص و یا نوّاب عام او یعنى مجتهد جامع شرایط قرار میگیرد.[13]
اگر این موارد، جزء اموال پیامبر بود طبق قاعده ارث به ورّاث میرسید در حالی که این خلاف مسلمات فقه اسلامی است.[14] حتی امام تا زمانی که پیامبر یا امام پیشین در قید حیات است حق تصرف در این اموال را ندارد.[15]
در اینجا دیگر نگاه مؤمنانه و غیر مؤمنانه معنا ندارد؛ بلکه نگاه واقعبینانه لازم است. این چیزی است که در سیره و سنت پیامبر اسلام و ائمه معصومین(ع) دیده میشود.
نویسنده، زنان و کنیزان متعدد پیامبر را نمونهای از اجر و مزد پیامبر بر میشمارد؛ در حالی که در آن زمان لازم نبود کسی ادعای نبوت بکند تا زنان و کنیزان متعدد داشته باشد. در آن زمان تعدد زوجات هیچ مشکلی نداشت و بسیاری از مردم دارای کنیزان و همسران متعدد بودند. مسأله ازدواج متعدد در میان عرب در آن روز بسیار ساده و عادى بود و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مىرفت و هیچگونه محدودیتى براى گرفتن همسر قائل نبودند.[16]
علاوه بر این که اگر هدف مدعی نبوت رسیدن به زنان متعدد باشد وقتی مردم به او ایمان آوردند در اوج قدرتش، زنان باکره جوان را برای خود انتخاب میکند نه زنانی بیوه و مسن؛ در حالی که غیر از عایشه، بقیه همسران پیامبر بیوه بودند.[17]
پیامبر در سن 25 سالگى که عنفوان جوانى او بود با زن بیوه چهل سالهاى ازدواج مىکند و تا پنجاه و سه سالگى تنها به همین یک زن، قناعت مىنماید و به آن ترتیب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سنّ کهولت مىرسد و بعد به ازدواجهاى متعددى دست مىزند. آیا مىتوان آن را به انگیزه علاقه جنسى و مزد خواهی، پیوند زد؟ [18]
آنانی که بدون غرض و بدون پیشداوری به مسأله تعدد زوجات پیامبر بنگرند در مییابند که ازدواجهای آن حضرت همه در جهت مصالح اسلام بوده است.[19]
در رابطه با کنیزان پیامبر با پژوهشی تاریخی به دست میآید که چهار کنیز برای پیامبر ذکر شده است. اولین کنیز ایشان، «ام ایمن» نام داشت که از مادرشان به ارث برده بود و حضرت رسول، او را آزاد نمود. دو کنیز دیگر ایشان، به نام «صفیه» و «ماریه قبطیه» آزاد شدند و به همسری پیامبر در آمدند. [20] کنیز دیگر پیامبر، نامش، «ریحانه» بود که پس از این که اسلام آورد، توسط پیامبر آزاد شد؛[21] پس ادعای داشتن کنیزان بسیار برای پیامبر، اشتباه است و همین تعداد اندک کنیز نیز توسط پیامبر آزاد گردیدهاند و در نهایت میتوان گفت: پیامبر اصلاً کنیزی نداشته است.
نویسنده مقاله مذکور، رفاه و آسایش را از مزدهای پیامبر شمرده است؛ ولی این ادعا از جانب کسی میشود که از زندگی پیامبر اسلام بیاطلاع باشد. پیامبر پس از اعلام نبوت خویش و قبل از هجرت به مدینه سختیهای فراوانی کشیدند. هر روز مشرکین مکه به نحوی ایشان را مورد آزار و اذیت قرار میدادند و در آخر هم تصمیم بر قتل ایشان گرفتند که حضرت به مدینه مهاجرت کرد.[22]
در ایام ورود به مدینه نیز برای ایشان، آسایشی به معنای رایج آن نمیبینیم. ایشان پس از آمدن به مدینه، با جنگهای متعددی روبرو شد.[23] از طرفی منافقین در مدینه علیه اسلام توطئه میکردند؛[24] منافقانی که با کارشکنی، خدعه و نیرنگ در فکر ضربه زدن به اسلام بودند.[25]
آیا پیامبر اسلام طالب وجاهت اجتماعی بوده است؟
یکی از احتمالاتی که نویسنده در مقاله مورد نقد طرح میکند این است که مدعی نبوت، فریبکاری باشد که طالب همه مطلوبهای اجتماعی نیست بلکه از آن میان مثلا فقط وجاهت و حیثیت اجتماعی را میطلبد و حاضر است حتی در این راه به قدرت و ثروت نیز پشت پا بزند.
دریافتن این که شخصی در اعمال و کردار خود به دنبال وجاهت اجتماعی نیست و اعمال خود را ریاکارانه انجام نمیدهد گرچه سخت است؛ ولی ناممکن نیست. وجود شواهد و قراین کافی میتواند هر اندیشمند منصفی را به نیت درونی دیگران رهنمون شود. این قراین و شواهد در زندگی انبیای الهی به وفور و وضوح یافت میشوند. یکی از قراین محکم بر درستی ادعای انبیاء الهی، همراه داشتن معجزه است. گرچه دینستیزان سعی دارند در وجاهت معجزه به عنوان دلیلی بر نبوت، تشکیک نمایند اما پژوهشی نه از سر عناد بلکه واقعبینی نشان میدهد که این دلیل محکم همچنان پابرجاست. قرآن معجزه جاویدان پیامبر اسلام در بین ماست و چه بسیار درباره وجوه اعجاز آن سخن گفته شده است که مخاطبان را به مراجعه به منابع کلامی دعوت مینماییم. بعلاوه، همانطور که پیشتر نیز گفته شد راههای کشف صدق مدعی نبوت منحصر در معجزه نیست بلکه قراین فراوانی در رفتار و گفتار مدعی نبوت میتوان یافت که ما را به حقیقت امر رهنمون شود. با نگاهی به زندگی پیامبر اسلام قراینی را میتوان یافت که منافی با وجاهتطلبی ایشان است.
پیامبر اسلام از خانوادهای بود که از وجاهت اجتماعی بالایی برخوردار بودند و لازم نبود با ادعای رسالت آنچه دارد را کسب نماید.[26] بعلاوه اگر کسی در زندگی خود به دنبال وجاهت اجتماعی باشد فرصتها را غنیمت دانسته، برای وجهه پیدا کردن نزد مردم از آنها استفاده میکند؛ ولی پیامبر چنین نکرد؛ به عنوان مثال هنگامی که در روز وفات ابراهیم، فرزند رسول خدا، آفتاب گرفتگی، پیش آمد[27] مردم این پدیده را با مصیبت پیامبر مرتبط دانستند. پیامبر به خوبی میتوانست از این فرصت برای تقویت وجاهت اجتماعی خود استفاده کند؛ ولی با این اندیشه عوام مخالفت نمود. از این گذشته، اگر کسی برای به دست آوردن وجاهت اجتماعی تلاش کند نمیتواند در تمامی لحظات زندگی، خود را حفظ کند و در لحظات سخت برای حفظ جان هم که شده دست از این تظاهر بر میدارد تا جانش حفظ شود. پیامبر در لحظات دشوار زندگی، حتی جایی که خطر جانی داشت دست از هدف خود بر نداشت. به عنوان مثال پیامبر اکرم در جنگ ذات الرّقاع، بر لب رودخانهای زیر درختى نشسته بود. سیلى آمد و میان او و یارانش جدایى انداخت. مردى از مشرکان، آن حضرت را تنها دید. به پیامبر حمله کرد و گفت: «اى محمد! چه کسى تو را از تیغ من نجات مىدهد؟» پیامبر فرمود: «پروردگار من و تو.» ناگهان آن شخص مشرک تعادل خود را از دست داد و به پشت بر زمین افتاد. رسول خدا برخاست و تیغ برداشت و گفت: «چه کسى تو را از تیغ من مىرهاند؟» او گفت: «بخشش و کرم تو اى محمّد.» پیامبر او را رها کرد. او برخاست و در حالى که میرفت گفت: «به خدا سوگند تو از من بهتر و بخشندهترى.»[28]
نتیجهگیری
در آنچه گذشت بطلان این ادعا که پیامبر مزد خود را با مواردی همچون ریاست، ثروت، رفاه و آسایش و همسران و کنیزان متعدد و وجاهت اجتماعی دریافت نمود روشن شد.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- 1) ابن شهر آشوب؛ مناقب آل ابی طالب، مطبعة الحیدریة، نجف، 1376ق.
- 2) ابو زهره، محمد؛ خاتم پیامبران، ترجمه: حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، سوم، 1380ش.
- 3) اندلسی، ابن حزم؛ المحلی، تحقیق: احمد محمد شاکر، دار الفکر، بیروت،[بی تا].
- 4) سپهرى، محمد؛ سیرت جاودانه، پژوشگاه فرهنگ اندیشه اسلامى، تهران، اول، 1384ش.
- 5) صدوق، محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى؛ الخصال، اعلمى، بیروت، پنجم، 1400 ق.
- 6) عابدی، محمد؛ مجله مبلغان، ش4، مقاله: رنج های پیامبر در مسیر تبلیغ، اردیبهشت 1379ش.
- 7) عاملى، زین الدین بن على(شهید ثانی)؛ مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، بصیرتى، قم، اول، [بی تا].
- 8) عبدالملک بن هشام؛ السیرة النبویة (سیره ابن هشام)، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].
- 9) کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن إسحاق؛ الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش.
- 10) مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مؤسسة الوفاء، بیروت، [بی تا] .
- 11) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، انتشارات صدرا، تهران، چهارم،1380 ش.
- 12) مکارم شیرازى، ناصر [و همکاران]؛ تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، اول، 1374 ش.
- 13) موسوی خمینی، سید روح الله؛ ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، نهم، 1387ش.
- 14) نجفى خمینى، محمد جواد؛ تفسیر آسان، اسلامیه، تهران، اول، 1398 ق.
- 15) نوری همدانی، حسین؛ مجله حوزه، ش37و38، مقاله :حکومت اسلامی و نقش انفال، فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر، 1369ش.
- 16) نوری، محمد موسی؛ مجله معرفت؛ ش108، مقاله: کنکاشی درباره علل تعدد همسران پیامبر، آذر 1385ش.
- 17) ورام ابن ابى فراس؛ مجموعة ورام (تنبیه الخواطر)، مکتبه فقیه، قم، اول، [بی تا].