نویسنده: مجتبی صداقت
چکیده
نویسنده با ارائه وجهی در تفسیر آیات مزد نطلبیدن پیامبر سعی دارد با طرح اینکه احتمال مزبور برخاسته از عقل خودبنیاد است و دین اسلام با لوازم منطقی احکام این عقل در تعارض است، تفسیر مزبور را نیز به چالش کشد. نوشتار پیشرو پاسخی قاطع به شبهه پراکنی نویسنده است.
مقدمه
در بخش گذشته تحت عنوان «محمد پیامبری مصلح و الگویی شایسته» به گزیده دیگری از مقاله مورد نقد پرداخته شد. نوشتار حاضر به قسمت پایانی مقاله «نکاتی پیرامون مزد نطلبیدن پیامبر اسلام» میپردازد. نویسنده پس از آنکه احتمالات مختلفی را قبل از این بیان و بررسی مینماید در پایان و در توجیه آیات ناظر به مزد نطلبیدن پیامبر میگوید: این آیات برای این صادر شده است تا مخاطبان پیامبر را برای شنیدن کلام او آماده کند یعنی به ایشان میگوید چرا حداقل به سخنان این پیامبر گوش نمیدهید؟ او که از شما در قبال سخنانش مزدی طلب نمیکند؟ نویسنده این توجیه را نیز به چالش میکشد و میگوید گرچه این تفسیر معقول است اما پذیرفتنش منوط به دو شرط است: اول آنکه به پیشفرضها و لوازم منطقی آن هم پایبند باشیم و دوم اینکه این پیش فرضها با هیچ یک از آموزههای دیگر قرآن در تعارض نباشد؛ ولی هر دو شرط در اینجا منتفی است؛ زیرا یکی از پیشفرضهای مهم این تفسیر، اعتبار و حجیت عقل خودبنیاد است که ما را به شنیدن عادلانه سخنان دگراندیشان و مخالفان رهنمون و از مقابله خشونتآمیز با آنها نهی میکند و لازمه این حکم، تن دادن به لیبرالیسم، دموکراسی، حقوق بشر و برابری همه آدمیان است؛ اما آیا آموزههای قرآن با این مفاهیم و لوازم منطقی، سازگارند؟ با توجه به اینکه قرآن احکامی چون قتل محققان مخالف مانند مرتدّ را صادر نموده است میتوان گفت بین آموزههای قرآنی و آن مفاهیم کمترین سازگاری وجود ندارد.
سخنی پیرامون عقل و ارتباط آن با دین
نکته اول: ارزش عقل در آیات و روایات
قرآن و معصومین بر مقام عقل تاکید دارند بگونهای که در روایات و آیات متعددی شاهد ارائه برهان عقلی هستیم. خداوند در برخی از آیات قرآن ادلهای را که به انبیاء گذشته آموخته تا در مقام احتجاج با ملحدان بکار گیرند بازگو نموده است.[1] روایات در ارج و شأن عقل نیز بسیار زیاد است. در روایتی از امام کاظم(ع) میخوانیم:
«به راستى، خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت عیان و حجت نهان. حجت عیان، رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت درونى و نهان، عقل است.»[2]
امام رضا(ع) نیز فرمود:
«به وسیله عقل مىتوان مبلّغ الهی صادق را شناخت و او را تصدیق کرد و دروغگوى بر خدا را هم شناخت و او را تکذیب نمود.»[3]
نکته دوم: ترابط عقل و دین
از آنجا که آموزههای دینی در دو بخش کلی اصول و فروع جای میگیرند مناسب است به جایگاه عقل در هر دو بخش اشاره شود. در اصول اساسی دین (به طور خاص، توحید و نبوت)، جایگاه برهان عقلی قبل از نقل است؛ زیرا عقل میگوید که انسان به دین محتاج و به وحی نیازمند است و بعثت انبیاء ضروری و گسترش تعالیم پیامبر، حَسَن میباشد و ممانعت از رشد تعالیم او، قبیح است.
در فروع دین، عقل، همتای نقل فتوا میدهد و عقل و نقل مؤید یکدیگرند[4] و در حکمی فرعی که عقل نتواند کاشف باشد و نقل معتبری در دست است نقل مقدم است و چنانچه در موردی نه دلیل عقلی و نه دلیل معتبر نقلی در میان نباشد عقل حکمی ثانوی را بیان میکند.[5]
اما نکته مهم این است که بدانیم عقل مورد بحث چه شرایطی دارد. اسلام بر عقلی صحه میگذارد که حکمش از سنخ قطع و یقین یا مفید طمأنینه و اطمینان عقلایی[6] باشد؛ نه وهم و گمان و ظن.[7] همچنین گرفتار اقسام مختلف مغالطه نشده باشد.[8]
نکته سوم: تقابل عقل و نقل
در رابطه با تعارض و تزاحم عقل و نقل توجه به مطالب ذیل راهگشاست:
الف) گاهی نقلی داریم که بیان معصوم است و سند یقینی و دلالت روشن دارد؛ ولی عقل از کشف اسرار آن ناتوان است. در این صورت عقل نمیتواند فتوا به بطلان آن دهد؛ زیرا خود عقل به قصور خود، آگاهی دارد و اعتراف میکند که بسیاری از مسائل عالم و آدم و اسرار آن را نمیفهمد و راهنما طلب میکند که این راهنما باید معصوم باشد. وقتی عقل چنین به عجز علمی خود واقف است و به قصور معرفتی خویش اعتراف دارد دیگر نمیتواند رهآورد نقل را در امور تعبّدی، نقد کند. [9]
ب) از آنجا که بسیاری از نقلهای دینی جزو ظواهر هستند نه نص، شأنیت تخصیص و قید خوردن را دارند. از اینرو چنانچه حکمی قطعی از ناحیه عقل در مسالهای ابراز شد که با ظواهر ناسازگار باشد ظاهر آیات و روایات با این حکم عقل تخصیص یا تقیید میخورد. همانگونه که در درون ادله نقلی، فراوان با موارد تخصیص و تقیید روبرو هستیم، میان ادله نقلی و دلیل عقلی نیز این رابطه وجود دارد. پس مراحل استنباط حکم از ادله شرعی، زمانی کامل انجام میگیرد که همه منابع استنباط احکام ـ قرآن، سنت، عقل و اجماع ـ به طور کامل بررسی شود. آنگاه مجازیم در مسألهای مدعی شویم که اسلام چنین میگوید.[10]
ج) اگر در جایی عقل و نقل با یکدیگر تعارض داشته باشند در اینجا به قوانین باب تعارض که در علم اصول فقه آمده است عمل میشود.[11]
د) گرچه عاقل ممکن است اشتباه کند اما اعتبار عقل کاملاً از ملاحظات عاقل جداست. عقل و برهان عقلی، دور از خطا و اشتباه است ولی عاقل ممکن است تحت تاثیر عواملی اشتباه نماید. از این رو نمیتوان اندیشمندان را با انبیا مقایسه کرد و قداست وحی همچنان محفوظ است.[12]
با توجه به مطالب پیشگفته روشن میشود که عقل در کنار نقل، حجت دینی است و هر دو، مطلب دینی را ارائه مینمایند و در یک مسیر و بسوی یک هدف گام برمیدارند. از این رو هیچگاه یک مسلمان واقعی، خود را بینیاز از مراجعه به سخن عاقلان نمیداند و احکام عقل را در قضاوتهایش در نظر میگیرد؛ اما این بدان معنا نیست که بدون دلیل سخن کسی را قبول یا ردّ کند. مسلمان اندیشمند حقانیت را ملاک پذیرش یا رد نظریات دیگران قرار می دهد و این حقانیت را بر اساس احکام مسلّم عقلی کشف مینماید. از جمله این احکام عقلی پیروی از دین حق است که به اعتقاد ما همان اسلام راستین است و زمانی که اصول اعتقادی اسلام مستحکم شد در احکام فرعی نمیتوان آموزههای معتبر دینی را از نظر دور داشت و از اینجا به بعد، نقل و عقل در کنار یکدیگر معیار تشخیص حقانیت مسائل مورد ابتلا خواهند بود.
نکته چهارم: لوازم عقل
نویسنده مقاله برای اثبات عقلستیزی اسلام، از مخالفت اسلام با لوازم عقل خودبنیاد همچون لیبرالیسم، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و برابری انسانها سخن میگوید. از این گفتار، چنین برداشت میشود که موارد مذکور موافق با عقل بشر است و باید آنها را به صورت مطلق پذیرفت؛ در حالی که این ادعا را نمیتوان به صورت کلی پذیرا شد زیرا موارد نامبرده با تناقضات و تعارضات بسیار و نقدهای جدّی، مواجه است. به عنوان مثال امروزه، لیبرالیسم از نگاه جامعه گرایی[13]، سیاسی[14]، اقتصادی[15]، مبانی معرفتی و انسان شناختی [16] و فلسفی[17] و ... [18] مورد نقدهای جدّی قرار دارد. وقتی به نظرات لیبرالهای مشهور مانند: جان لاک، آدام اسمیت، مونتسکیو، تاماس جفرسن، جان استیوارت میل، لرد اکتن، تی.ایچ.گرین، جان دیویی، آیزایا برلین و جان راولز رجوع میکنیم متحیّر میشویم که وجوه مشترک این لیبرالها در چیست؟ در بین آنان اختلاف آن قدر فراوان است که میتوان گفت: حتی در ماهیت دموکراسی و آزادی توافقی نداشته و ندارند.[19]
پس نمیتوان شتابزده، نتیجه گرفت که از لوازم پذیرفتن عقل، تن دادن به این موارد است.
نویسنده مقاله، می گوید بر اساس پذیرش عقل، باید آزادی را پذیرفت؛ در حالی که حتی بر اساس نظرات غربیها، آزادی به صورت مطلق، پذیرفته نیست. آزادی نزد آنان در چارچوب قانون و مصالح مادی، محصور است.[20] پس نزاع اسلام با اصل آزادی نیست؛ بلکه با نوع آزادی است.[21] انسان دین محور ـ که بر اساس عقل، دین را پذیرفته ـ آزادی را در محدوده دین و حفظ حقوق و تکالیف الهی، صحیح میشمارد و مصلحتهای معنوی و روحی را کم ارزشتر از مصالح مادی نمیداند.[22]
در مورد برابری انسانها نیز از قرآن استنباط مىشود که هدف بعثت و رسالت پیامبران، اقامه عدل و قسط و برقرارى برابرى و مساوات اجتماعى و درهم فرو ریختن دیوارها و فاصلههاى طبقاتى است.[23] اصل مساوات و نفى تبعیض، یکى از اصول و ارکان ایدئولوژى اسلامى است. از نظر اسلام انسانها به حسب گوهر و ذات برابرند. رنگ، خون، نژاد، قومیت، ملاک برترى و تفوّق نیست. آزادى، دموکراسى و عدالت در اسلام، زاده برابرى و مساوات انسانها است.[24]
جامعه اسلامى جامعه تساویها، برابریها و برادریها است؛ اما نه تساوى منفى. تساوى منفى یعنى به حساب نیاوردن امتیازات و لیاقتهای طبیعى افراد و تساوى مثبت یعنى ایجاد امکانات مساوى براى عموم و تعلق دستاورد هر فرد به خودش و سلب امتیازات ظالمانه. در جامعه اسلامى تبعیض جایی ندارد اما تفاوت اشخاص در استعدادها و لیاقتها مد نظر قرار میگیرد.[25]
اسلام با برخی ادعاها در مورد آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و مساوات ـ که عمدتا در غرب مطرح است ـ مخالف میباشد و این به دلیل اختلاف مبنایی در نگاه به جهان، ماهیت انسان و سعادت او میباشد که در جای خود مفصل بحث شده است.
نکته پنجم: رفتار اسلام با دگراندیشان
نویسنده مقاله با بیانصافی به طور مطلق مدعی میشود نظر اسلام بر این است که اگر کسی، سخن اسلام را شنید و اعتقادی مخالف آن پیدا کرد حکم قتلش صادر میشود.
اساس اسلام بر عقلانیت استوار است و پیروان آن از تقلید کورکورانه برحذر داشته شدهاند. طبیعتاً، شک و پرسشگری لازمه اندیشیدن است و تا آنجا که شک انگیزه تفحص و جستجوگری از حقیقت باشد نیکوست. در این مطلب هیچ فرقی میان مسلمان و نامسلمان نیست. مروری کوتاه در تاریخ زندگانی پیامبر اسلام و معصومین و مباحثات ایشان با کفار و مشرکین کاشف از این واقعیت است که غیر مسلمانان نیز میتوانند برای جویا شدن نظر اسلام، در پناه دولت اسلامی به تحقیق و گفتگو پردازند. در این میان باید بین پرسشگری و انکار غیر منطقی تمایز قایل شد. ماهیت ارتداد از نوع سؤال، تردید و ابهام نیست؛ بلکه از سنخ انکار است، آن هم نه انکاری که به علت وجود مشکلات فکری و ناتوانی از پاسخگویی به سؤالات معرفتی رخ داده است؛ بلکه انکاری که از روی لجاجت و بیمنطقی باشد.[26] در اسلام حکم اولیه مرتد شبههدار، رفع شبهه او از راه گفتگو و استدلال است.[27]
پیرامون حکم جزایی مرتد توجه به این نکته لازم است که حکم ارتداد از جهت تحقق موضوع و اجرای آن بسیار محدود و تحت شرایطی خاص انجام میپذیرد. به صرف وجود شک و شبهه در باورها، حکم ارتداد بر شخص شبههدار جاری نمیشود بلکه جایی است که انسان راه عناد را آگاهانه برداشته و در صدد تضعیف آیین اسلام باشد.[28] علاوه بر این، اینگونه نیست که به محض رویگردانی شخصی از دین، حکم ارتداد بر او اجرا شود؛ بلکه در فقه، تا زمانی که او به اظهار و تبلیغ عقاید ناصحیح خود نپرداخته، مشمول احکام مرتد نمیشود.[29] در اسلام هیچ کس را برای اعتقادی که در دل دارد مؤاخذه نمیکنند. اگر اسلام قوانین جزایی خاصی را برای مرتدین گذاشته است به جهت تأثیر مخرب آن بر جامعه است.[30] در واقع میتوان گفت مجازات مرتد به مثابه دفع یک آسیب اجتماعی است؛ نه خاموش نمودن یک تلاش فکری.[31]
نتیجهگیری
اسلام، مسلمانان را به پذیرش دین خود، با دلیل و استدلال دعوت کرده و تقلید کورکورانه را مردود میشمارد. هیچگاه یک مسلمان، خود را بینیاز از شنیدن سخنان و دیدگاهها نمیداند و بدون دلیل، سخن کسی را قبول یا ردّ نمیکند؛ با این حال یکی از معیارهای تشخیص حقانیت را مطابقت با موازین قرآن و روایات قطعی میداند و به دلیل حکم عقل، روی حرف قطعی دین، چون و چرا نمیآورد. اینکه لیبرالیسم ،دموکراسی، آزادی مطلق، اعلامیه حقوق بشر را به طور کامل، مطابق عقل بدانیم قضاوتی شتابزده است؛ زیرا نقدهای جدی از سوی دانشمندان بر این مسائل شده است. سؤال و تردید و ابهام بر هر اندیشمندی رواست و مقدمه اعتقاد است. غیر مسلمانان میتوانند برای فهم حقیقت و دانستن نظر اسلام، در پناه دولت اسلامی به تحقیق و گفتگو پردازند اما این با ارتداد فرق دارد. ماهیت ارتداد، انکار از روی لجاجت و آگاهی از حقانیت اسلام و با انگیزه تضعیف دین میباشد.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- 1) آلن رایان؛ مجله کیان، ش48، مقاله: لیبرالیسم، ترجمه: خشایار دیهیمی، مرداد و شهریور 1387ش.
- 2) جوادی آملی، عبدالله؛ انتظار بشر از دین، قم، نشر اسراء، اول، 1380.
- 3) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ؛ دینشناسی، قم، نشر اسراء، اول، 1381.
- 4) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ؛ منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، قم، نشر اسراء، دوم، 1386ش.
- 5) قدردان قراملکی، محمد حسن؛ کلام فلسفی، قم، وثوق، اول، 1383ش.
- 6) عزیزان، مهدی؛ آزادی و ارتداد، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، اول، 1384 ش .
- 7) غرویان، محسن؛ پرسش های فکری و دینی جوانان، مؤسسه فرهنگی یمین، قم، اول، 1377ش.
- 8) کلینی، محمدبن یعقوب؛ الکافی، تهران، اسلامیه، دوم، 1362ش.
- 9) محمدیان کبریا، علی؛ فصلنامه اندیشه تقریب، شماره 4، مقاله: ارتداد به مثابه امری اجتماعی نه مقوله فکری، پاییز 1384ش.
- 10) مصباح یزدی، محمد تقی؛ دین و آزادی، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، قم، اول، 1381ش.
- 11) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، تهران، نهم، 1379ش.
- 12) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، تهران، دوم، 1379ش.