نویسنده: مجتبی صداقت
چکیده
یکی از احتمالاتی که نویسنده در مقاله مورد نقد طرح میکند این است که چه بسا مدعیان نبوت، انسانهایی وارسته و اخلاقی بودهاند که بدون هیچ چشمداشتی قصد اصلاح جامعه را داشتهاند و برای رسیدن به اهداف انسانی و اصلاحگرایانه خود، چارهای جز ادعای پیامبری نداشتند. وی درباره تکرار آیات مزد نطلبیدن نیز اشکال نموده و این را منشاء تردید مخاطبان در صدق پیامبر دانسته است. در نوشتار حاضر با رویکردی عقلی ـ تاریخی به نقد و بررسی این ادعاها خواهیم پرداخت.
مقدمه
در بخش پیشین تحت عنوان «پیامبر اسلام حاکمی ساده زیست» با گزیدهای از ویژگیهای شخصیتی پیامبر اسلام(ص) آشنا شدیم. در ادامه مقاله مورد نظر، نویسنده تلاش نموده تا دلالت آیات مزد نطلبیدن بر صدق پیامبر اسلام را به چالش کشد. اینک به نقد و بررسی این احتمالات میپردازیم.
آیا پیامبر اسلام مصلحی دروغگو بوده است؟
با این کلام نویسنده مقاله که انبیاء انسانهایی وارسته و اخلاقی بودهاند که قصد اصلاح جامعه را داشتهاند موافق هستیم؛ ولی این سخن نادرست است که پیامبران در ادعای نبوت، به مردم دروغ گفتهاند. در نظر گرفتن ادعای انبیا (یعنی ارتباط با عالم ماوراء) در کنار اهداف عالی آنها (یعنی رساندن بشریت به قله کمال و سعادت) این مطلب را در ذهن اندیشمند پر رنگ میکند که چگونه برنامهای که اساسش بر دروغ و دورویی استوار است میتواند به سرانجام رسد؟ آیا مردمی که سختی تکالیف را به جان خریدهاند و با چشم پوشی از زیورهای این دنیا چشم به سعادت جاویدان دنیای ماوراء دوختهاند چگونه این دروغ را بر میتابند؟ آیا مصلح دروغگو با اطلاع یافتن مردم از این دروغ میتواند امیدی به نتیجه تلاش خود در اصلاح جامعه داشته باشد؟ باید از نویسنده پرسید آیا مردمی که گرد یک مدعی نبوت جمع شدهاند به صرف یک ادعا او را پذیرفتهاند یا اینکه از وی طلب دلیل نمودهاند؟ درباره اسلام عزیز و اثبات نبوت پیامبر اسلام(ع) ادله مختلفی وجود دارد که دامنهاش از معجزات تا قراین رفتاری و گفتاری را در بر میگیرد. با وجود ادله اثبات نبوت دیگر چه جای این احتمال است؟ شاید نویسنده، انبیا را پیرو این بینش نادرست که هدف وسیله را توجیه میکند، بداند؛ اما مطالعه رفتار و گفتار انبیا خاصه رسول اسلام منافی با این ادعاست.[1] پیامبران افرادی صادق بودهاند و در بین مردم به این صفت شناخته شده بودند؛ به عنوان مثال صداقت پیامبر اسلام(ص) برای مردم زمان جاهلیت ثابت شده بود؛ چنانچه در یوم الانذار ـ که پیامبر، نزدیکان خود را دعوت به اسلام کرد ـ فرمود: «اگر من به شما بگویم که پشت این کوه، لشکری است که میخواهد به شما حمله و شما را غارت کند آیا مرا تصدیق میکنید؟» همه گفتند: «بله! به درستی که تو امین و راستگویی.» بعد از این جمله، پیامبر دعوت خود را علنی بازگو نمود و آنها را به توحید و عبادت خدا و دست برداشتن از شرک و قبول رسالت خود دعوت نمود.[2]
پیامبر اسلام در طول تبلیغ دعوت خود هیچگاه به شعار «هدف، وسیله را توجیه میکند» عمل نکرد و این منش را میتوان در جریان ذیل مشاهده نمود:
عدهاى از قبیله "ثقیف" خدمت رسول اکرم رسیدند و گفتند: «ما به سه شرط مسلمان میشویم: 1. هرگز در برابر کسى، تعظیم نمیکنیم و این نماز خیلى بر ما سخت و ناگوار است؛ 2. به ما نگو که بت بزرگمان را به دستخودمان بشکنیم؛ 3. اجازه بده یک سال دیگر بت «لات» را پرستش کنیم.» پیامبر در پاسخ به ایشان فرمود:
«دینى که در آن رکوع و سجود نباشد ارزشى ندارد؛ درباره شکستن بتها به دست خودتان، اختیار با خود شما [اگر نمیخواهید خود بشکنید بتها را ما مىشکنیم]؛ اما اینکه یک سال دیگر بت «لات» را پرستش کنید، من چنین اجازهاى به شما نمىدهم.»[3]
معجزه جاوید پیامبر(ص) بالاترین دلیل بر صحت ادعای ایشان
معارفی که پیامبر اسلام به بشریت عرضه نمود فراتر از آن است که از اندیشه یک مصلح اجتماعی صِرف، سر بزند؛ هماوردطلبی پیامبر درباره قرآن خود نشانهای بر این ادعاست. نبوغ و اندیشه یک مصلح، قابل هماوردی است و تحدی در آن صحیح نیست؛ زیرا سطح ادراکات حاصل از نبوغ بشری قابل هماوردی است؛ علاوه بر این که اگر معاصران فرد نتوانند مانند توانمندیهای او را بیاورند دانشمندان در قرنهای بعد میتوانند مانند آن را آورده و حتی تکمیلش کنند. نمونه آن دانشجویان برقاند که اطلاعاتی به مراتب بیشتر از ادیسون دارند. با این حال، قرآن پس از 14 قرن، هماوردی ندارد. همچنین در محتوای دعوت پیامبر اخبار قطعی از آینده وجود دارد. این نوع گزارشهاى قطعى از ویژگىهاى پیامبران الهى است که در پرتو ارتباط با مبدأ جهان هستی از حوادث آینده پرده برمیدارند.[4]
حکمت تکرار آیات مزد نطلبیدن پیامبر
مساله اجر نطلبیدن پیامبران در 17 آیه از آیات قرآن اشاره شده است که 9 آیه درباره پیامبرانی مثل نوح، هود، صالح، لوط و شعیب میباشد و 8 آیه نیز به پیامبر اسلام اختصاص دارد.
همه آیات مذکور غیر از آیه 23 شوری، در مکه نازل شده است و این یعنی پیامبر در مدت 13 سال رسالت خود در مکه، فقط 7 بار این موضوع را مطرح کرده است. پس بیان نویسنده شبههگر خالی از بزرگنمایی نیست.
از این که بگذریم باید توجه داشت که تکرار، گاه مبتنی بر اهداف خاصی است؛ به عنوان مثال در مسائل مهم و حیاتى و هر جا که خطر ناباورى مردم محتمل باشد اصرار و تکرار لازم است.[5] شاید بتوان حکمت تکرار محدود آیات مزد نطلبیدن را در روش برخورد مشرکان با پیامبر و رسالتش دید. در طول 13 سال تبلیغ در مکه، پیامبر آماج حجم وسیع توطئهها و تهمتها قرار داشت. مشرکان که از هر تهمتی فروگذار نبودند چنانچه میتوانستند شبهه مزدطلبی را در ذهن پیروان پیامبر که عمدتا افراد کم بضاعت بودند تثبیت کنند تبلیغات پیامبر نزد مردم، بیارزش میشد. تأکید بر عدم درخواست مزد راه را بر بهانهجویان بست.[6] این آیات نشان داد که پیامبر فقط طالب نجات و سعادت انسانهاست، نه پاداش آنان.[7] حتی مشرکان با تطمیع پیامبر در صدد بودند تا نشان دهند که پیامبر به دنبال اجر و مزد است. تطمیع، یکی از حربههای آنان برای بازداشتن پیامبر از ابلاغ رسالت بود. آنها حاضر شدند ریاست، اموال و ثروت فراوان به پیامبر پیشنهاد دهند تا ایشان دست از تبلیغ خود بردارد؛ اما با مقاومت پیامبر روبرو شدند.
همچنین ممکن است تکرار آیات مزد نطلبیدن - همانطور که در مقاله مورد نقد نیز مطرح شده است - به منظور الگوگیری مبلغان و روحانیان دینی از پیامبر باشد تا در قبال ارشاد مردم مزد طلب نکنند. نویسنده مقاله درباره این وجه اشکال میکند که پیامبر عملاً و به طور طبیعی به مزد خود یعنی حکومت، ثروت و امتیازات اجتماعی و سیاسی رسید؛ بنابراین چگونه میتوان روحانیت را به الگوگیری از پیامبر دعوت نمود و ایشان را از حکومت و سیاست بازداشت.
نویسنده میان دو مطلب خلط کرده است: «دنیاطلبی» و «استفاده از ابزارهای دنیوی برای پیشبرد اهداف حقطلبانه». میان این دو هیچ ملازمهای نیست. شخص حقمدار و زاهد میتواند با بهرهگیری از امکانات مادی در راه حق قدم بردارد بدون اینکه قدرت و ثروت را دستمایه اهداف سلطهجویانه خویش قرار دهد. مهم این است که مدعی حکومت چه نیت و هدفی را دنبال میکند و منش او برای رسیدن به هدف چگونه است؟ به واقع زندگی ساده و زاهدانه پیامبر در عین دارا بودن بالاترین مقام اجتماعی و معنوی در جامعه اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، بهترین الگو برای رهبران جامعه دینی و مبلّغان اسلامی میباشد.
حکومت اسلامی پیامبر اکرم، نماد عدم جدایی دین از سیاست است؛ ولی حکومت، هدف اصلی پیامبر نبود و ایشان دین را نردبانی برای رسیدن به حکومت و قدرت و امتیازات اجتماعی ـ سیاسی قرار نداد؛ بلکه اینها، ابزاری بودند برای تحقق آرمان الهی سعادت بشر؛ در عین حال پیامبر پس از تشکیل حکومت، ساده زیستی خود را از دست نداد و ثروتاندوزی نکرد و مانند سایر مردم زندگی نمود. به همین دلیل این شخصیت بزرگ، الگویی است برای رهبران دینی که در عین زهد و تقوا از سیاست جدا نیستند. همین الگوگیری را در منش حضرت علی بن ابیطالب(ع) شاهد هستیم. أمّ کلثوم دختر امیر المؤمنین(ع) گوید:
چون شب نوزدهم ماه رمضان فرا رسید، هنگام افطار سینیاى، نزد او بردم که در آن دو قرص نان و یک کاسه شیر همراه با مقدارى نمک کوبیده بود. وقتی از نماز فارغ شد، خواست افطار کند. تا چشمش به آنچه در سینى بود افتاد، با ناراحتی گفت: «دخترم! آیا در یک سینى دو نانخورش براى پدرت مىآورى؟ آیا مىخواهى فرداى قیامت ایستادن من در برابر خدا (براى حساب پس دادن) به درازا بکشد؟ من مىخواهم که از برادرم و پسر عمویم پیامبر خدا(ص) پیروى کنم که هرگز دو نانخورش در یک ظرف در برابر او نگذاردند، و چنین بود تا از دنیا رفت.»[8]
رفتن به سمت حکومت و مسئولیتهای حکومتی مانند هر هدف دیگر اگر برای مسائل دنیوی و هوای نفس باشد مردود است؛ اما اگر یک روحانی با اهداف معنوی و الهی، مسئولیتهای حکومتی را قبول کند این کار، از برترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر و مصداق بارز مجاهدت در راه خداست. [9]
نتیجهگیری
از آنچه گذشت بطلان این فرض که انبیا، فقط انسانهایی وارسته بودند که قصد اصلاح جامعه را داشتهاند روشن شد و دانسته شد که تکرار آیات مزد نطلبیدن گرچه انسان اندیشمند را به تامل وا میدارد، اما نباید این تامل جدای از قرائن و شواهد انجام پذیرد. زندگی ساده پیامبر در عین داشتن بالاترین مقام سیاسی، اجتماعی و معنوی در جامعه اسلامی، بهترین الگو برای رهبران جامعه دینی و مبلغان اسلامی و همه مردم میباشد.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- 1) حسینى حلى، على بن طاووس؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، خیام ، قم، اول، 1400ق.
- 2) سبحانی، جعفر؛ منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، اول، 1370ش.
- 3) مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی؛ بحارالأنوار، مؤسسة الوفاء، بیروت لبنان، 1404ق.
- 4) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، انتشارات صدرا، تهران، چهارم،1380 ش.
- 5) مکارم شیرازى، ناصر [و همکاران]؛ تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، اول، 1374 ش.
- 6) قرائتى، محسن؛ تفسیر نور، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران، یازدهم، 1383 ش.