كلمات كليدي : اقتدار، رهبري، سلطه كاريزمايي، قدرت، اقتدار فرهمندانه
نویسنده : انسيه ملكيان
کاریزما، در لغت بهمعنای فره است و از ریشه لاتینی در معنای لطف و عطیه استثنایی گرفته شده است.در دین مسیح، فره عطیهای است فوقطبیعی و موقت که به فرد مومن و یا یک گروه اعطا شده تا از آن در جهت قوام دین و بهمنظور تامین منافعی برای جامعه از دیدگاه دینی، سود برگرفته شود.فره را میتوان در معنایی گستردهتر و بهمنظور مشخص ساختن استعدادها و امکانات تفویض شده به یک شخص در جهت تاثیر بر دیگران، مطیع ساختن آنان و یا بهدنبال خود کشیدن مردم بهکار برد.[1]
در اصطلاح کاریزما بهمعنای اقتداری است که مریدان و پیروان یک رهبر برای وی قایل می شوند، با این اعتقاد که قدرت مورد ادعای او از فیوض و استعدادهای خارقالعادهای سرچشمه میگیرد که به شخصیت خودش تعلق دارند.با مرگ رهبر، مریدان یا پراکنده میشوند و یا باورها و راه و رسمهای کاریزماتیک را بهصورت ترتیبات سنتی (کاریزمای منصبی)یا قانونی در میآورند.بنابراین اقتدار کاریزماتیک بیثبات است و جنبه موقتی دارد.[2]
این لغت، برای اولینبار توسط ماکس وبر (Max Weber: 1864-1920)، مورد توجه و بررسی جامعهشناسانه قرار گرفت.[3] وبر در بررسی اقتدار سیاسی حاکمان از سه نوع اقتدار یاد میکند:
1. اقتدار سنّتی؛ اعتقاد به قدسیّت سنّت؛
2. اقتدار حقوقی؛ اعتقاد به مشروعیّت و قدرت آنهایی که به درستی و مطابق هنجارهای حقوقی اقتدار کسب کردهاند.
3. اقتدار کاریزماتیک؛ سرسپردگی به فردی قدیسصفت، قهرمان یا به هرصورت، استثنائی و به پیام آن شخص.[4]
کاریزما در اندیشه وبر
وبر مفهوم کاریزما را که از رودولف سوهم (Rudolph Sohm: 1841-1917)، بهعاریت گرفته است، چنین تعریف میکند: «کیفیت استثنایی شخصی که بهنظر میرسد واجد یک قدرت فوقطبیعی، فوقبشری یا دستکم غیرعادی است، که از گذر آن چون مرد مقتدر و سرنوشتساز جلوه میکند و بدین دلیل، مریدان یا هوادارانی گرد او جمع میشوند.»[5]
در این الگو محور تولید قدرت فردی است که داری ویژگیهای استثنایی و منحصر بهفرد است. این ویژگیها، وی را از دیگر متفکران و سیاستمداران جامعه ممتاز میکند و باعث اقبال و توجه عمومی به فرد رهبر میشود و همه و حتی دانشمندان یک جامعه را بهسوی خود جذب میکند و تحت امر خود قرار می دهد.[6]
مبنای حاکمیّت کاریزمایی[7]
از نظر وبر، حاکمیت کاریزمایی بر مبنای عاطفه و شور و احساسات است؛ نه برمبنای عقلانی. زیرا در این نوع حاکمیت، توده مردم بهطور کامل خود را به رهبر کاریزما میسپارند و بهطور کامل از او اطاعت میکنند؛ هرچند که خواستههایش غیر عقلانی باشد.رهبر کاریزماتیک نظم موجود در جامعه را در هم میشکند، نهادهای جامعه را از هم گسیخته میکند و یک نظم جدیدی را پایهگذاری میکند. حدود و هنجارهای جدید را خود رهبر کاریزماتیک بهموجب اقتدار شخصی که دارد، تعیین میکند. رهبری کاریزماتیک از اقتدار حاکمیت وقت، ابراز انزجار میکند و با حاکمیّت وقت، سر دشمنی دارد.هر حاکمیت کاریزمایی برای حفظ قدرتش که بر مبنای غیر عقلانی پایهگذاری میشود، پیوسته مجبور است که مایه حیات تازهای پیدا کند و ترفندهای نوینی را بهکار گیرد.
یک حاکمیّت کاریزمایی هم با سلطه قانونی و هم با حاکمیت سنّتی، عمیقا در ستیز است.زیرا این دو نوع حاکمیت دارای یک حد و مرز مشخصی هستند. اقتدار یک رهبری کاریزماتیک تا زمانی که هوادارانش از او پیروی میکنند و به او وفادار هستند، در حال افزایش است. اما بهمحض اینکه در اعتقاد پیروانش نسبت به رهبری کاریزماتیک تردیدی صورت گیرد، دیگر این رهبری، اقتدار خود را از دست میدهد و اعتبارش یکباره فرو میریزد و دیگر اعتباری ندارد.
بنابراین در این نوع از حاکمیت، از حقوق و حاکمیت حقوق، خبری نیست.زیرا نه نهادهای جامعه را قبول دارد و نه قوانین و مقرّرات وضعشده، نه راه و رسم موجود و نه راه و رسم پیشینی و گذشته جامعه را میپذیرد.در این نوع حاکمیت، رهبر کایزماتیک خود هنجارها و حق و تکلیف و قوانین را تعیین میکند و بقیه نیز بیچون و چرا از این هنجارها که توسط وی گذاشته شده، تبعیت میکنند.
این نوع حاکمیّت برای بقا و پیشبرد خود نه به نهاد و سازمانی نیازمند است و نه نیاز به خدمتگزاران و کارمندانی دارد؛ بلکه فقط و فقط برای بقا و پیشبرد کار خود به مریدان و هوادارانی نیازمند است، که بدون چون و چرا از وی تبعیت اطاعت محض کنند. بنابراین با وجود رهبری کاریزماتیک، معمولا وضع در هم ریخته و آشفته میشود؛ همچنین ممکن است که در جامعه ابتکارات و نوآوریهای زیادی صورت بگیرد.آنچه در حاکمیت کاریزمایی اهمیّت دارد، ثبات نیست؛ بلکه حرکت، زیر و رو شدن و دگرگونی جامعه طبق خواست و تصوّر رهبر کاریزماتیک است؛ که این خود، نه مطابق قانون و حقوق و یا یک قاعده است؛ بلکه مطابق با یک آرمان است.مفهوم کاریزمایی خودش در هر لحظه آنچه که باید باشد، است، یا به اصطلاح وبر، خودش حجت خودش است.
ویژگیهای رهبری فرهمندانه[8]
ویژگیهای یک رهبر کاریزماتیک از نظر وبر عبارتند از:
الف) جرأت؛ واجد ویژگیهای استثنایی است که شخص رهبر را از دیگران بهوضوح متمایز میسازد.
ب)شجاعت تصمیمگیری؛ در مصاف با فراز و نشیبها و تحولات اجتماعی متعدد، جامعه را بهسوی وضع مطلوبتر راهنمایی مینماید و در صورت بیاعتنایی قدرت حاکم، با برافراشتن پرچم اعتراض، ناهنجاریهای موجود را برملا نموده و عموم افراد جامعه، اعم از متفکران و مردم عادی را قانع میکند که پیشنهاداتش، بهترین راه حل خروج از بن بستها و گام نهادن در طریق سعادت است.
ج)ابتکار؛ از معرکهها و مهلکههای متعدد بهصورت معجزه آسایی بیرون میآید و به این صورت عملا توانمندیهای ویژه خود را به اثبات میرساند.
د)استعداد بیدار کردن ایمان؛ پیشبینیهای غیر مترقبهای که دارد، یکی پس از دیگری بهوقوع میپیوندد.در نتیجه، دنیای دانش و محاسبات علمی را دچار حیرت و تعجب مینماید؛ بدین ترتیب بر مسیر دانش اجتماعی، تأثیری اصلاحگونه میگذارد.
ه)کسب اطاعت؛در رهبری توده مردم از خود انعطاف و قابلیت بسیار وسیعی نشان میدهد و در چهره یک منجی تمام عیار اجتماعی جلوهگر میشود.بدیهی است که چنین رهبری، به سهولت میتواند منابع قدرت و خصوصا منابع وسیع انسانی آنرا در تمامی اقشار اجتماعی تجهیز کند و با تکیه بر آنان، به تولید قدرتی عظیم و شگرف دست بزند و با تولید قدرتی غیر ساختاری در مقابل قدرتهای سازمانیافته قوی نیز، عرض اندامی سنگین و خردکننده بنماید.
نقد نظریه اقتدار کاریزماتیک[9]
از دیدگاه اندیشمندان غربی؛ بسیاری از اندیشوران غربی، ایرادهای عمده و عدیدهای را بر این نظریه وارد کردهاند؛ از جمله:
1.این نظریه از عدم انسجام تئوریک و فقدان الگوی جامع همبسته و سامانمند در رنج است.
2.این سلطه کاریزمایی، یک نمونه آرمانی و انتزاعی غیر قابل تطبیق با مصادیق خارجی است و حتی نگرش متدولوژیک وبر، مانع از تطبیق آن بر مصادیق خارجی است. ناقدان نظریه وبر این نظریه را موهوم و تا حد افسانه تنزّل دادهاند و تعمیمناپذیری کاریزما را از حیث صفات و مصادیق، مورد نقد قرار دادهاند.
3.منتقدین، اختصاص بیدلیل رهبری کاریزماتیک به مردان را از ضعفهای علمی آشکار آن بهشمار میآورند.
4.جامعهشناسان سیاسی در عصر پیچیده و متطوّر دولتهای جدید امروز، دیگر نقش چندانی برای کاریزما قائل نبوده و به بیهودگی و ناکارآیی رهبر کاریزمایی وبری در دوره حاضر معتقدند.
از دیدگاه اندیشمندان شرقی و مسلمان؛ بعضی از اندیشوران شرقی و عموماً مسلمان نیز بر این نظریه نقدهایی را وارد کردهاند؛ از جمله:
1.غالبترین برداشت چند دهه اخیر از نظریه رهبری کاریزمایی، مبتنی بر تفاسیر فاشیستی و توتالیتری است.بسیاری از صاحبنظران، این نظریه را در موضوع جنبشهای تودهای مدرن و نحوه ایجاد نظامهای سیاسی استبدادگرا و توتالیتری میدانند و نقش رهبر کاریزماتیک در آنها را مورد توجه ویژه قرار دادهاند و نقش رهبران کاریزماتیک را در برپایی این نظامهای غیر دموکراتیک، بسته و سرکوبگر، را بهدقت مورد بررسی قرار دادهاند.
2.غربیها با نادر شمردن امکان وجود و ظهور اینگونه رهبران در کشورهای خود، آنها را مختص جوامع عقبمانده جهان سوم دانستهاند و با تحقیر اینگونه کشورها و این الگوی رهبری، با دیدی امپریالیستی، بسیاری از رهبران نهضتهای آزادیبخش را با رنگ رهبری کاریزماتیک، متهم و زیر سؤال بردهاند.از جمله، روانکاوان غربی، رهبران کاریزمایی و پیروان آنها را به عدم تعادل روانی و بیماری خودآزاری و دیگرآزاری متهم کردهاند.
3.نظریه رهبری کاریزمایی وبر تاکنون و بیشتر مواقع برای تبیین رهبری در نظامهای توتالیتر و فاشیستی و ضد دموکراتیک بهکار گرفته شده است. نظامهای غیر عقلانی، احساسی، نژادپرست، متجاوز، سرکوبگر و مریدپرور، مبتنی بر کیش شخصیّت رهبرانی است که تودههای منفعل را با نگاهی تودهای و نه مدنی بازیچه هوا و هوسهای شخصی حکام میگردانند و در رهبری و زعامتشان از قاعده و قانون (بهمثابه مبنای اصلی حکومترانی)خبری نیست و تنها شخص رهبر، مطرح و محور است و میزان ارادت به او، عامل تمییز و امتیاز ارادتمندان در کسب مناصب و ارتقائات است. در حالیکه ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص)و امام خمینی و دیگر فرهمندان دینی از چنین اتهاماتی مبرّاست و به اینصورت، ناکارآیی تئوری کاریزما در مورد تبیین فرهمندی دینی آشکار است.
4.از نظر بسیاری از جامعهشناسان غرب، فرهمندی دارای منشأ و علل شناختهشده نیست و امکان بررسی و محاسبه آن علل وجود ندارد.در نتیجه، فرهمندی همواره تجلّی انسانهایی است که بهطور غیر مترقبه و پیشبینی نشده در مسیر تحوّلات اجتماعی ظهور میکنند. این نگرش، فرهمندی را بروز تصادفی انسانهای مزبور در جوامع بشری میداند و با صرف نظر کردن از پژوهش در ریشهها و علّتهایی که موجب رشد و پیدایش شخص فرهمند میشوند، صرفا به بررسی آثار فرهمندی میپردازد.
این نگرش از توصیف فرهمندی اسلامی که همواره بهصورت خطی پیوسته در امتداد تاریخ امت اسلامی وجود داشته است، عاجز است. خط پیوسته و متوالی از رهبران برجسته و ممتاز با ویژگیهایی استثنایی در تاریخ حیات اسلامی، نشان میدهد که در نهایت، به رشد نمونههایی از انسانهای فرهمند منتهی میشود.بهویژه، انسجام و پیوستگی این خط تاریخی، در میان رهبران شیعی واضحتر و برجستهتر است، بهطوری که تاریخ تشیّع را آکنده از مبارزه اجتماعی و جهاد از یک طرف و تلاش علمی و رشد دانش دینی از سوی دیگر کرده است.»[10]
بدین ترتیب، فرهمندی دینی نهتنها امری احتمالی و تصادفی نخواهد بود، بلکه مسیری طولانی در تربیت اسلامی است؛ که با طی کردن مراحل آن، خط پیوسته "رهبران فرهمند"در میان امّت اسلامی همواره پایدار خواهد ماند؛ آنچنانکه از گذشته دور نیز این چنین بوده است. رهبر فرهمند اسلامی، از یک سو بر منابع طبیعی و انسانی قدرت تکیه میکند و از سوی دیگر، دستی توانمند در تکیه بر قدرت ماوراء طبیعی دارد.بدین ترتیب، میتواند بسیار فراتر از آنچه تصور میرود، به تجهیز و ترکیب منابع قدرت دست بزند.این امر موجب میشود که توانمندیهای رهبر اسلامی، شگفتآورتر و تصمیمات و راهبریهایش غیر مترقبهتر نمایان شده و تأثیراتش بر عرصه تحوّلات اجتماعی بشری، بسیار وسیعتر جلوهگر شود.
دقیقا به همین دلیل است که تلاش دانشمندان غربی برای "تقدّسزدایی"از قدرت و عقلانی و محاسبهپذیر کردن آن، تا آنجا که خصوصا به دنیای تشیّع مربوط میشود، ناکام بوده است.[11]