كلمات كليدي : فرهنگ، انتقال فرهنگي، نظريه انتقال فرهنگي، ادوين ساترلند، نظريه پيوند افتراقي
نویسنده : مصطفي همداني
انتقال فرهنگی (صفت و موصوف) غیر از انتقال فرهنگ[1] (مضاف و مضافٌالیه) است. توضیح اینکه انتقال فرهنگ میگوید «هر فرهنگی قابل انتقال است [...] و از نسلی به نسل دیگر از طریق فرآیندهای آموزشی انتقال مییابد و در روند انتقال، تغییر و دگرگونی پیدا میکند.»[2] اما انتقال فرهنگی، از نظریات جامعهشناسی انحرافات است که این نوشتار به تبیین این مقوله میپردازد. گرچه بسیاری از منابع و بلکه دائرةالمعارفها،[3] "Cultural Transmission" را به همان معنای انتقال عناصر فرهنگی گرفتهاند. در هر حال دو معنی برای انتقال فرهنگی وجود دارد که یکی با عنوان "انتقال فرهنگی" و دیگری به نام "نظریه انتقال فرهنگی" در منابع جامعهشناسی مورد بررسی قرار میگیرند.
انتقال فرهنگی
انتقال فرهنگی فرایندی است که توسط آن فرهنگ از طریق آموزش از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. فرهنگ را به طریق زیستی نمیتوان به ارث برد، هر نسلی فرهنگ را برای خویش میآموزد و سپس آن را همراه با تغییراتی که در عصر خود حاصل شده به نسل بعد از خود میآموزاند. انتقال فرهنگی، تداوم فرهنگ را امکانپذیر میسازد. در واقع تا زمانی که عوامل تغییر و دگرگونی فرهنگ، قوی و قدرتمند نباشند، اعضای جامعه در برابر دگرگونی فرهنگ مقاومت و مخالفت میکنند. برای مثال در هر فرهنگی، شیوه خاصی برای لباس پوشیدن وجود دارد. فقط هنگامی این شیوه دستخوش تغییر میگردد که تحت تأثیر عوامل فرهنگی نو و جدید (نوآوری فرهنگی) قرار گیرد و از طرف اکثریت جامعه مورد پذیرش قرار گیرد. [4]
تاریخ بشر نشانگر آن است، که آغاز جریان انتقال فرهنگ، از آسیا و شرق به سوی غرب بوده است. ویل دورانت نویسنده کتاب بزرگ "تاریخ تمدن" جلد اول کتاب خود را "مشرقزمین گاهواره تمدن" نام گذاشته و در پایان همین مجلد، اروپا و آمریکا را «فرزند و نوه خودخواه آسیا» میخواند که هرگز به ارزش میراث کهن پدران خود پینبردهاند.[5] از نظر وی، همه عناصر فرهنگ و تمدن از دین، فلسفه، اخلاق، علم، حکومت، ادب و هنر از شرق به سوی غرب و یونان و روم باستان انتقال پیدا کرده است.[6] سپس در عصر ترجمه در زمان عباسی، میراث یونان و روم به سرزمین اسلام منتقل میشود و باز در عصرهای قبل از رنسانس در طی جنگهای صلیبی، غرب از دنیای اسلام فرهنگ، ادب، تمدن و علم اخذ میکند و سپس در دوره مدرنیسم و صنعتیشدن، انتقال فرهنگ از غرب به شرق و جهان اسلام آغاز میشود. «در دوره بحرانهای انتقال فرهنگی بین دنیای اسلام و غرب، قاجار نهضت انتقال فرهنگی از اروپا به سوی ایران را آغاز کرد. کتب اروپایی ترجمه شده و نخستین ترجمه از کتب اروپایی در دوره ولیعهدی عباسمیرزا و وزارت میرزا عیسی قائممقام اول و پسرش میرزا ابوالقاسم فراهانی (قائممقام دوم) انجام یافت. کتابهایی چون نحفةالعالم (عبداللطیف شوشتری 1216 قمری)، مرآتالاحوال جهاننما (آقا احمد کرمانشاهی، 1224 قمری)، سفرنامه میرزا صالح شیرازی و میرزا ابوالحسن ایلچی نیز اوضاع اقتصادی فرهنگی غرب را توصیف کردهاند، تا مردم آشنا شوند.»[7]
اشکال انتقال فرهنگی
اشکال انتقال فرهنگ به دو صورت است:
1- مستقیم: آن است که نسل جدید در ارتباط با نسل قدیم فرهنگ را به طور مستقل فرا میگیرد. اینگونه انتقال فرهنگی از طریق آموزش صورت میگیرد که در این حالت یا پدر و مادر با امر و نهی، کودک خود را با هنجارها و موازین اخلاقی جامعه و به طور کلی با فرهنگ آشنا میسازند؛ و یا انجام این کار بر عهده نهادهایی همچون آموزش و پرورش و ... است.
2- غیر مستقیم: آن است که فرزندان، خود با دیدن و شنیدن و لمس کردن خاصههای فرهنگی و مشاهده مکرر اعمال و رفتار پدر و مادر در خانواده و سایر افراد در جامعه آن را فرا میگیرند. مثلاً کودک، نماز خواندن پدر و مادرش را میبیند و آن را تقلید میکند و اعمالش را انجام میدهد و به تدریج عمیقاً آداب نماز خواندن را میآموزد. [8]
انتقال فرهنگی، اشاعه فرهنگی، فرهنگپذیری و جامعهپذیری
اگر انتقال و گسترش ویژگیهای فرهنگی یک جامعه به جامعه دیگر صورت پذیرد، این فرایند اشاعه فرهنگی گفته میشود. گاهی از روند آموزش فرهنگ در بین نسلها و انتقال فرهنگی تحت عنوان فرهنگپذیری هم یاد میشود، ولی باید یادآورد شد که تفاوتهایی بین آنها وجود دارد. فرهنگپذیری مرحله بعد از انتقال فرهنگی است، در واقع فرهنگپذیری جریانی است که فرد تمام زمینههای فرهنگی را میشناسد و بطور ژرف و عمیق میپذیرد و خود را با آن سازگار میسازد. گاهی نیز به دلیل برتری تکنولوژیکی و قدرت نظامی و سلطه سیاسی و اقتصادی، پدیدههای فرهنگی یک جامعه بر جامعه دیگر تحمیل میشود و این شق دوم فرهنگپذیری است که اجباری است و دیگر حالت طبیعی و اختیاری ندارد. در حقیقت وامگیری عنصرهای فرهنگی از فرهنگهای بیگانه است. وقتی که فرد از کودکی، از طریق آموزش با هنجارهای جامعه آشنا شده و آنها را میآموزد تا به مرحله اجرا درآورد و متناسب با آن عمل کند، جامعهپذیری روی داده است بنابراین جامعهپذیری در راستای انتقال فرهنگی رخ میدهد. [۹]
نظریه انتقال فرهنگی (Cultural Transmission Theory)
بزهکاری و انحرافات اجتماعی، مورد تبیینهای روانی، زیستی و جامعهشناختی قرار گرفته است. تبیین جامعهشناختی کجروی، آن را محصول نیروهای اجتماعی یا فرهنگی میشمرد که خارج از هر فرد خاص و پیش از انجام هر کنش کجروانهای وجود دارند و از طبقه اجتماعی، ساختار سیاسی، محیطی و امثال آن نشأت میگیرند.[۱۰]
جامعهشناسان در تبیین پیامدهای کجرفتاریهای اجتماعی از سه دیدگاه کارکردگرایی، تضاد و کنش متقابلگرایی استفاده میکنند.[۱۱] دیدگاه کنش متقابلگرایی بر تعامل میان همنوایی و کجرفتاری در زمینههای مختلف اجتماعی تأکید میکند و در پی تبیین تأثیر یادگیری بر فرایند کجرفتاریهاست.[1۲] این دیدگاه (مکتب) دارای نظریاتی است چون نظریه خردهفرهنگی،[1۳] نظریه انتقاد فرهنگی، نظریه برچسب.
در نظریه انتقال فرهنگی، بر روی سرایت رفتار مثبت و منفی از طریق فرهنگپذیری و یادگیری اجتماعی تأکید میشود و همانطور که برخی جرمشناسان بزهکاری را قابل سرایت از طریق ژنتیک میدانند.[1۴] اندیشمندانی نظیر بندورا، ساترلند و تارد، نظریه یادگیری اجتماعی را توسعه دادند.[1۵] این افراد، بزهکاری را از طریق فرهنگ قابل انتقال میدانند. اینان بر محیط اجتماعی و نقش آن در رفتار منفی تأکید کرده و برخی چون لاکاسانی میگوید: «محیط اجتماعی غذای پرورش بزهکاری است.»[1۶]
نظریه انتقال فرهنگی، بر این نکته تأکید دارد که رفتار انحرافی از طریق معاشرت با "دوستان ناباب" آموخته میشود.[1۷] و کجروان بیشتر از طریق حشر و نشر با مجرمان منحرف میشوند.[1۸]
تبیین ساترلند از نظریه انتقال فرهنگی (پیوند افتراقی)
نظریه پیوند افتراقی ادوین ساترلند مشهورترین نظریه از مجموع نظریههای جامعهپذیری یا یادگیری در مباحث کجرفتاری اجتماعی است.[1۹] ادوین ساترلند (E.Sutherland) (1939) بر این اعتقاد بود که رفتار انحرافی از طریق "معاشرت اغیار" با "پیوند افتراقی" یعنی داشتن روابط اجتماعی با انواع خاصی از مردم مانند "تبهکاران" آموخته میشود. او میگوید: برای آنکه شخص جنایتکار شود، باید نخست بیاموزد که چگونه جنایت کرد.[۲۰]
نکته اصلی نظریه ساترلند این است که افراد به این علت کجرفتار میشوند که تعداد ارتباطهای انحرافی آنان بیش از ارتباطهای غیرانحرافیشان است. این تفاوت تعامل افراد با کسانی که ایدههای کجرفتارانه دارند نسبت به افرادی که از ایدههای همنوایانه برخوردارند (یعنی ارتباط بیشتر آنان با کجرفتاران یا ایدههای کجرفتاری) علت اصلی کجرفتاری آنهاست. خلاصهای از رویکرد ساترلند به مسئله کجرفتاری را به دلیل اهمیت فراوان آن نقل میکنیم:
- کجرفتاری یاد گرفتنی است. نه ارثی است و نه محصول بهره هوشی پایین یا آسیب مغزی و امثال آن.
- کجرفتاری در تعامل با دیگران آموخته میشود.[۲۱] تعاملی که ارتباطات کلامی (Verbal) و اداها (Gestures) را شامل میشود. در این مورد ساترلند نقش رسانهها را نادیده گرفته است، زیرا رویکرد وی مربوط به قبل از دوران پیدایش تلویزیون است.[2۲]
- بخش اصلی یادگیری کجرفتاری در حلقه دورنگروه روی میدهد و رسانههای جمعی و مطبوعات نقش دوم را ایفا میکنند.
- یادگیری کجرفتاری شامل آموختن فنون خلافکاری و سمتوسوی خاص انگیزهها، کششها و گرایشها میشود.
- سمت و سوی خاص انگیزهها و کششها از تعریفهای مخالف و موافق هنجارها یاد گرفته میشود.
- فرد به دلیل بیشتر بودن تعریفهای موافق تخلف، به نسبت تعریفهای موافق با همنوایی با هنجارها کجرفتار میشود. (این نکته، قضیه کلیدی نظریه ساترلند است).
- پیوندهای افتراقی ممکن است از نظر فراوانی، دوام، رجحان و شدت متفاوت باشند.
- فرایند یادگیری کجرفتاری از طریق تعامل با کجرفتاران و همنوایان، ساز و کارهای مشابهی با هر نوع یادگیری دیگر دارد.
- کجرفتاری را که خود تجلی نیازها و ارزشهای کلی است نمیتوان با همین نیازها و ارزشهای کلی تبیین کرد.
ساترلند البته قصد نداشته است که همه قضایای نهگانه فوق را در مورد اشکال مختلف کجرفتاری به کار بندد. اما او هم مثل رابرت مرتن و به پیروی از دورکیم بر این باور بوده است که کجرفتاری رویدادی طبیعی در جامعه است در حالی که مرتن در سطح ساختار اجتماعی نشان داد که کجرفتاری را میتوان پاسخی عادی به شرایط اجتماعی غیرعادی دانست، ساترلند در سطح تعامل اجتماعی مدعی شد که افراد به همان شیوهای که یاد میگیرند از قوانینی تبعیت کنند، به همان شیوه هم یاد میگیرند که کجرفتار بشوند. بنابراین ساترلند معتقد شده است که کجرفتاری را با اصول یادگیری اجتماعی بهتر میتوان تبیین کرد تا اصول رواننشاختی مرضی.[2۳]
نقد نظریه انتقال فرهنگی
نظریه همنشینی افتراقی که بر یادگیری اجتماعی از طریق همنشینی با الگوهای رفتار انحرافی تأکید میکند در چند دهه گذشته رونق فراوان داشته و به عنوان یکی از واقعیترین نظریههای جامعهشناسی انحرافات برای تبیین بزهکاری و جرم با توجه به مؤلفههای روانشناختی- اجتماعی توسعه یافته است. با این حال، به این نظریه چند انتقاد اساسی وارد است. این نظریه نمیتواند تمام انواع بزهکاری و جرم را تبیین نماید، زیرا در بسیاری از موارد بزهکاری و جرم رابطهای با همنشینی ندارد و شخص میتواند بدون همنشینی با منحرفان، منحرف شود. نقش نظامهای اجتماعی در ایجاد زمینههای بزهکاری و جرم در این نظریه نادیده گرفته شده است. همه اصطلاحات کلی که ساترلند در این نظریه به کار برده است قابل عملیاتی کردن و اندازهگیری (97) نیستند. اندازهگیری دقیق ساز و کارهایی که به وسیله آنها مردم رفتار انحرافی را یاد میگیرند بسیار مشکل خواهد بود.[2۴]
منابع و طرق انتقال فرهنگی
بهطور کلی میتوان پنج منبع را به عنوان منابع اصلی انتقال فرهنگی نام برد:
- محیط خانواده (نوع رفتار با کودکان و نگرشها و گفتارهای والدین)؛
- الگوهای نمادین (در رسانههای جمعی، به ویژه تلویزیون)، بسیاری از مجرمین سعی کردهاند خود را بهجای هنرپیشههای فیلمهای جنایی گذارند و به عبارت سادهتر اعمال آنها را تقلید کنند؛[2۵]
- مدرسه (معلمان و دانشآموزان و نظام آموزشی)؛
- گروه همالان و خرده فرهنگها (گروههای مذهبی چون مسجد، کلیسا، نمازجمعه و ...). میل از دیگر نظریهپردازان انتقال فرهنگ میگوید افراد با زندگی در میان طبقات فرودست و تأثیرپذیری از خردهفرهنگ آنها است که به طرف اعمال غیرقانونی و رفتارهای انحرافی کشیده میشود.[2۶]
- شهرنشینی؛ این عامل، با ایجاد عوارضی منفی چون حاشیهنشینی و ایجاد محلات پرجمعیت و فقیرنشین سبب انتقال فرهنگی بزهکاری میشود.[2۷] به باور ساترلند، انواع الگوهای درستکاری و انحراف اجتماعی در جامعه وجود دارد، اما توزیع آنها و احتمال برخورد افراد با آنها به نظارت اجتماعی بستگی دارد؛ برای مثال هنگامی که به علت مهاجرت و تحولات شهرنشینی جابهجایی مکانی و اجتماعی و بیگانگی، در جامعه شهری توسعه مییابد، احتمال بیشتری وجود دارد که فرد با الگوهای انحراف اجتماعی برخورد کند و آنها را بیاموزد و به کار برد، حال آنکه این احتمال در اجتماعات کوچک که در آنها نظارت اجتماعی شدید است کمتر وجود دارد.[2۸]