ملاحسینقلى همدانى
(1239 ـ 1311 هـ .ق.)
عنوان مقاله: شمع محفل عارفان
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
در سال 1239 هـ .ق. در روستاى «شوند درگزین» از توابع همدان، نوزادى به این عالم خاکى قدم نهاد که در اثر نشو و نما در خانواده اى که مهد اخلاق و تقوا بود، به رفیع ترین قلّه هاى عرفان و تهذیب نفس صعود کرد. او آن چنان با عشق و شور به سیر و سلوک معنوى پرداخت که عارفان حقیقت جو و سالکان طریق توحید از توشه هاى سلوک وى پیمانه ها پر کردند. تا آن که نام این الگوى زهد و عبادت و تقوا، و طلایه دار عرفان اسلامى، زینت بخش محفل ره پویان حقیقت طلب در صد سال اخیر گردید.
زادگاه مبارک
نَسَب آخوند همدانى به جابر بن عبدالله انصارى صحابى مشهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)مى رسد. در کتاب «بزرگان و سخن سرایان همدان» آمده است: در زادگاه وى، شَوَند درگزین جمع زیادى از نوادگان جابر زندگى مى کنند. نزد آنان جامه اى از حضرت على(علیه السلام) است. هر گاه مرض طاعون در آن منطقه و روستاهاى اطراف پیدا مى شده آن جامه را در آبى شستشو مى دادند و به عنوان تبرّک از آن آب مى نوشیدند.. کسانى که از آن آب مى نوشیدند، به طاعون مبتلا نمى شدند. آن گاه که شاه عباس صفوى از این موضوع مطلع گردید، مقدارى از این لباس را جهت تبرک از آنان گرفت. این جامه اى است که على(علیه السلام) آن را به جابر، جدّ اعلاى آخوند همدانى هدیه کرده است.([1])
آخوند همدانى فرزند رمضان على چوپان بود. که بعد به شغل پینه دوزى (کفّاشى) روى آورد. در اوایل زندگى، رمضان على از داشتن فرزند محروم بود، تا این که توفیق تشرّف زیارت امام حسین(علیه السلام) براى او حاصل شد. رمضان على در کنار بارگاه ملکوتى امام حسین(علیه السلام) نذر کرد که اگر خداوند متعال فرزند پسرى به او عنایت کند، نامش را در زمره غلامان آن حضرت ثبت کند و او را براى ترویج مذهب جعفرى تربیت کند. پس از مراجعت از کربلا، دعاى او به هدف اجابت رسید و نذرش مقبول درگاه خداوندى قرار گرفت. خداوند متعال به او دو فرزند پسر عنایت کرد که اوّلى را حسینقلى (نوکر امام حسین(علیه السلام)) و فرزند دوم را کریم قلى(بنده خدا) نامید. رمضان على علاقه شدیدى به روحانیت داشت. آرزویش این بود که فرزندانش از عالمان دین محسوب شوند.
تحصیل
آخوند ملاّ حسینقلى پس از گذراندن ایّام کودکى در زادگاه خویش، دروس ابتدایى را نزد استادان آن منطقه فرا گرفت، سپس براى ادامه تحصیلات به تهران رفت. آخوند دروس سطح را در حوزه علمیّه تهران آموخته و در مدرسه مروى، در درس آیت الله شیخ عبدالحسین طهرانى (شیخ العراقین) شرکت کرد. بعد از اقامت چند ساله در تهران، عشق و علاقه به حکمت و علوم عقلى او را به شهر سبزوار کشاند. او در مکتب فیلسوف بزرگ و پرآوازه ایرانى، ملاهادى سبزوارى شرکت کرد و از خرمن پرفیض آن حکیم عارف بهره برد. استاد شهید مرتضى مطهرى(رحمه الله) در این زمینه مى گوید:
«بزرگترین حسنه حکیم سبزوارى، مرحوم حکیم ربّانى ،عارف کامل الهى، فقیه نامدار، آخوند ملاّ حسینقلى همدانى در جزینى(قدس سره)است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک سرشت بود، براى ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. جاذبه معنویت حکیم سبزوارى او را به سبزوار کشانید. مدتى که تاریخ و مقدارش را فعلاً نمى دانم، در حوزه آن حکیم شرکت کرد... .
اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزوارى به حضور وى در حوزه او افتخار مى کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردى مفتخر است.»([2])
آخوند ملاّ حسینقلى همدانى بعد از آن که از کوثر زلال معرفت و حکمت جرعه ها نوشید و از انفاس قدسى و رهنمودهاى علمى و معنوى ملاّ هادى سبزوارى ذخیره ها اندوخت، کوله بار سفر بست و براى ادامه تحصیلات راهى نجف گردید. آخوند همدانى در حوزه علمیّه نجف به حلقه درس شیخ مرتضى انصارى(رحمه الله) پیوست. او سخنان استاد در درس هاى فقه و اصول را به رشته تحریر کشید. آخوند همدانى تا پایان زندگانى آن استاد فرزانه، در درس او شرکت کرد. او در مکتب شیخ انصارى به آن پایه از مقام فقهى رسید که او را از «اکابر فقهاء شیعه»([3])قلمداد کردند. آخوند همدانى بعد از ارتحال شیخ انصارى، به تدریس درس خارج فقه و اصول پرداخت. برخى از شاگردانش مباحث فقهى وى را تقریر نموده اند.([4])
در وادى سیر و سلوک
آخوند ملاّ حسینقلى همدانى علاوه بر تحصیل فقه و اصول و علوم رایج حوزه، به تهذیب نفس و کسب کمالات معنوى پرداخت و در درس آقا سید على شوشترى که بزرگ ترین مربّى اخلاق و عرفان آن عصر بود، شرکت کرد. ملاحسینقلى همدانى از همان جلسه اول، مورد عنایت ویژه استاد قرار گرفت و در زمره شاگردان خصوصى آن بزرگوار محسوب شد. او طریقه آشنایى خویش را با آقا سید على شوشترى چنین بیان کرده است:
«مدّتى بود که در نجف اشرف به درس شیخ انصارى حاضر مى شدیم، تا این که روزى متوجه شدم که شیخ همواره روزهاى چهارشنبه به منزل آقا سید على شوشترى مى رود، من نیز روزى بدانجا رفتم و شیخ را دیدم که چون شاگردان نشسته و سید هم بر مسند استادى جاى گرفته بود. با خود گفتم که من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم، سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستى تو نیز بیا و از آن روز به بعد، پیوسته به حضورش شرفیاب شده و بهره ها بردم.»([5])
در عظمت مکتب سید على شوشترى، همین کافى است که شیخ انصارى با این که در علوم نقلى، استاد کل و نمونه عصر خویش بود و سید شوشترى یکى از شاگردان او در فقه و اصول بود، با این همه شیخ انصارى در درس اخلاق او شرکت مى کرد.
آخوند همدانى در مکتب عرفان سید شوشترى، به مراتب عالى سیر و سلوک معنوى نائل شد. استاد به او علاقه ویژه اى داشت. علاقه استاد به او چنان بود که وقتى آخوند در مدرسه سلیمیه به مرض صعب العلاجى دچار مى شود،صد تومان به پزشک حاذقى مى دهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کم تر کسى در نجف به صد تومان مى رسید.([6])
آخوند همدانى با راهنمایى این استاد عارف، توانست بعد از رحلت شیخ انصارى، مشغول تربیت جان هاى مشتاق و دل هاى آماده شود.
استادان
آخوند همدانى دروس مقدماتى را نزد شیخ عبدالحسین طهرانى، حکمت را نزد حاج ملاّهادى سبزوارى، فقه و اصول را نزد شیخ مرتضى انصارى(رحمه الله) و اخلاق و سیر و سلوک عرفانى را نزد سید على شوشترى فرا گرفت. اساتید دیگرى نیز در رشد شخصیت آخوند همدانى تأثیر داشتند که مى توان در ایران، از سید محمّد سلطان آبادى(رحمه الله) و در عراق، از صاحب جواهر، ملاّ على رازى و میرزا محمّد حسن شیرازى نام برد.
ایجاد مکتب تعلیم و تربیت
آخوند پس از رحلت شیخ انصارى، تصمیم جدّى گرفته بود که تدریس خارج فقه و اصول را به صورت گسترده و همگانى آغاز کند و براى همین منظور به تنظیم و تکمیل تقریرات درس شیخ همت گماشت، اما تدبیر الهى سرنوشت دیگرى براى او رقم زده بود. زیرا در همان ایّام، نامه اى از طرف استادش، سید على شوشترى به او رسید که او را از تدریس فقه و اصول به صورت گسترده و همگانى باز داشت. استادش به او توصیه نمود که محور اصلى فعالیت هایش را بر ایجاد مکتب اخلاق و عرفان قرار دهد.([7]) بر این اساس، آخوند ملاّ حسینقلى همدانى توصیه استاد را نصب العین قرار داد و تربیت نفوس مستعد را آغاز نمود. او با گرد آوردن عالمانى مجاهد و مؤمنانى مخلص، مشغول تربیت و تهذیب اخلاق و ریاضت آنان گردید، تا آن ها را از تنگناى ظلمتکده دنیا به فراخناى عالم قدس الهى بکشاند.
او توانست عارفان بزرگى را پرورش دهد که جزو افتخارات تشیّع به شمار مى آیند.
حوزه پر برکت عارف همدانى که حدود 30 سال دوام یافت، آن چنان پر بار بود که امروزه بعد از گذشت یک قرن از رحلت آن عارف کامل، شاهد آثار و برکات معنوى مکتب تربیتى او هستیم. عارف بلند همت همدانى با این که بیش ترین همت خویش را در زمینه تدریس معارف صرف نمود، ولى از آن جا که یکى از شاگردان ممتاز فقه و اصول درس شیخ انصارى(رحمه الله) بود، از پرداختن به فقه و اصول غفلت نورزید. او صبحگاهان به تدریس اخلاق و عرفان همّت گماشته وسپس براساس تقریرات درس شیخ انصارى(رحمه الله)، به تدریس فقه و اصول مى پرداخت.
محفل درس اوحال و هواى دیگرى داشت و فضـاى آن آکنده از عطر معنویت و روحانیت بود.
آن مربّى عارف گاهى در اثناى درس از بیم آن که سخنان علمى و لذت تدریس او را از یاد یـار و فیض حضور باز دارد و از مبدأ هستـى غافل سازد، لحظاتى را به سکوت مى گذرانید.([8])
به هنگام تدریس، شاگردانش آن چنان تحت تأثیر سخنان او قرار مى گرفتند که خویش را از یاد مى بردند وساعت ها محو روحانیت کلام استاد مى شدند. علاّمه طباطبایى(رحمه الله) نقل مى کند:
«مرحوم آقا سید على قاضى مى فرمود: در ایّام تشرّفم به نجف اشرف، روزى در معبرى فردى را دیدم که کنترل کافى بر خویش نداشت. از یکى پرسیدم: آیا این مرد اختلال فکر و حواس دارد؟ در پاسخ گفت: خیر، او هم اکنون از جلسه درس اخلاق آخوند ملاّ حسینقلى همدانى برخاسته است و این از خود بى خودى که در او مشاهده مى شود، تاثیر کلام و تصرف روحى آن جناب است.»([9])
تربیت انسان هاى صالح
آخوند همدانى در تربیت حقیقت جویان، توفیق کم نظیرى داشت. سیصد تن از اولیاءالله در محضر انور او تربیت شدند.([10])
شیخ آقا بزرگ تهرانى که دو سال بعد از رحلت آخوند همدانى وارد عراق شد، در مورد شعاع وسعت حوزه اخلاقى آخوند ملاحسینقلى همدانى مى نویسد:
او شاگردانى پرورش داد که ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضیلت شمرده مى شوند. من هر چند محضر او را درک نکردم و تشرّف به حضورش نصیبم نشد، ولى عده زیادى از شاگردانى که شب و روز با او بودند و به سعادت ابدى نائل شدند، را درک کردم. آخوند آن ها را از آلودگى هاى این زندگى پاک کرده بود. آن ها علم را با عمل آمیخته بودند و من اثر تربیت نیکوى او را به صورت روشن در چهره آن ها دیدم. او حق بزرگى بر بیش تر علماى طبقه بعد از خود، از کسانى که من دیده ام، دارد.([11])
اکنون به نام هاى شاگردان ممتاز او اشاره مى کنیم:
1 ـ آقا شیخ محمّد بهارى همدانى (متوفا: 1325 هـ .ق.) او از اصحاب خاص آخوند همدانى بود.
سید احمد کربلایى مى گوید: ما پیوسته در خدمت مرحوم آیة الحق، آخوند ملاحسینقلى بودیم و آخوند صد در صد براى ما بود، ولى همین که آقاى شیخ محمّد بهارى با آخوند آشنا گردید، آخوند را از ما ربود.([12])
2 ـ میرزا جواد آقا ملکى تبریزى (متوفا: 1343 هـ .ق.): او از استادان علم عرفان و از مربیان بزرگ سیر و سلوک محسوب مى شود. وى در چند جا از آثار خود، به بهره گیریش از آخوند ملاحسینقلى همدانى اشاره کرده و مراتب حق شناسى خود را به او بیان کرده است. مرحوم ملکى تبریزى استاد اخلاق و عرفان امام خمینى(رحمه الله) بود. امام خمینى آن چنان به او ارادات مى ورزید که هنگام بازگشت از پاریس به ایران، در قم به قبرستان شیخان رفته و با کمال تواضع با تحت الحنک عمامه خویش ـ با آن که همیشه دستمال همراه داشت ـ غبارِ سنگ قبر استاد را زدود و به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداخت.([13])
3 ـ سید احمد کربلایى طهرانى (متوفا: 1332 هـ .ق.): او از بزرگان اهل عرفان مى باشد و شاگردان مهمى در این رشته تربیت کرده است که آقا سید على قاضى، معروف ترین استاد عرفان در عصر ما یکى از برجسته ترین تربیت یافتگان مکتب اوست. علامّه طباطبایى(رحمه الله)، شاگرد با واسطه او عبارات عالى در مورد عظمت ایشان به کار برده است.([14])
4 ـ سید محمّد سعید حبوبى: او از ملازمان آخوند بود و در ادبیات بسیار مهارت داشت و شعر نیز مى سرود. این عارف سالک علاوه بر سیر و سلوک معنوى، در مسائل اجتماعى و سیاسى مسلمانان حضور فعال داشت و در انقلاب 1920 عراق، تحت رهبرى شیخ محمّد تقى شیرازى لباس رزم پوشید و در جبهه جنگ حاضر شد و حماسه ها آفرید.
5 ـ سید عبدالحسین موسوى لارى (1246 ـ 1342): او از مبارزان سر سخت علیه استعمار انگلیس به شمار مى رفت.
6 ـ سید جمال الدین اسد آبادى: استاد مطهرى مى نویسد: «سید جمال در نجف از محضر حکیم متألّه، فیلسوف عالیقدر و عارف بزرگ آخوند ملاحسینقلى همدانى در جزینى شوندى بهره مند شده است. سید جمال در حضور او با علوم عقلى و مسائل معنوى و عوالم عرفانى آشنا شده است. این بنده از وقتى که به این نکته در زندگى سید پى بردم، شخصیت سید در نظرم بُعد دیگر و اهمیت دیگرى پیدا کرد.»([15])
7 ـ سید حسن صدر الدین عاملى، نویسنده تکمله امل الآمل.
8 ـ شیخ محمّد باقر نجم آبادى.
9 ـ آقا سید کمال دولت آبادى.
10 ـ سید على همدانى.
11 ـ سید ابوالقاسم اصفهانى (داماد آخوند).
12 - سید محمّد تقى اصفهانى.
13 ـ شیخ آقا رضا تبریزى.
14 ـ حاج شیخ على قمى.
15 ـ سید محمّد تقى شاه عبدالعظیمى.
16 ـ سید محمود طالقانى نجفى.
17 ـ شیخ موسى شراره عاملى.
18 ـ سید عبدالغفار مازندرانى.
19 ـ شیخ باقر قاموسى نجفى.
20 ـ شیخ على، فرزند آخوند.
21 ـ سید محسن امین عاملى، نویسنده اعیان الشیعه.
22 ـ سید مهدى حکیم نجفى.
23 ـ میرزا باقر قاضى طباطبایى.
24 ـ حاج میرزا ابوالقاسم معین الغرباء.
25 ـ منصور على کیوان قزوینى، نویسنده رساله راز گشا.
26 ـ سید مرتضى کشمیرى.
27 ـ غلامحسین رشتى.
28 ـ حاج على محمّد نجف آبادى.
29 ـ آقا سید على عرب.([16])
و نیز صدها انسان ره یافته که از محضر عرفان آخوند بهره مند شدند و به مقامات عالى عرفان نایل آمدند که طریقه سیر و سلوک آن ها، در نهایت، با واسطه یا بى واسطه به مکتبى مى رسد که آخوند ملاحسینقلى آن را بنا نهاد و این بزرگترین توفیقى بود که خداوند به او عنایت کرده بود.
تألیفات و تقریرات
درخشش بیش تر آخوند همدانى در تکمیل نفوس و تربیت انسان هاى صالح مى باشد. و محور تلاش هاى آخوند در حوزه عرفانى ـ تربیتى متمرکز بود ولى با این حال، آثارى مکتوب از او به یادگار مانده است:
1 ـ تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصارى.
2 ـ صلاة المسافر.
3 ـ تقریرات درس فقه: در مبحث رهن که توسط یکى از شاگردانش نوشته شده و در کتابخانه مرحوم محدث نورى موجود است.
4 ـ تقریرات درس فقه در چهار جلد.
5 ـ امالى: در موضوع اخلاق که بعضى از شاگردانش آن را جمع آورى نموده اند.
6 ـ تقریرات درس آقا سید على شوشترى، که به حسینیه شوشترى هاى نجف وقف شده است.
7 ـ مکاتبات و دستورالعمل ها: میرزا اسماعیل تبریزى آن ها را جمع کرده و در آخر کتاب تذکره المتقین به چاپ رسیده است.([17])
خصوصیات مکتب تربیتى آخوند:
1 ـ حرکت در مسیر مستقیم شریعت
در مکتب تربیتى این عارف بزرگ، عارف از اولین قدم براى تهذیب نفس تا آن جا که به عالى ترین مراحل کمال مى رسد و عروج مى کند، تنها بر صراط مستقیم شرع مقدس اسلام قدم بر مى دارد و همه رفتار و حالات خویش را براساس آن تنظیم مى نماید. آخوند ملاحسینقلى همدانى مى فرماید:
«هیچ راهى به سوى قرب و نزدیکى به خداوند نیست مگر به وسیله عمل به شرع شریف در هر امر کلّى و جزئى.»
و همچنین مى فرماید:
«به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلّمات و لحظات و غیرها، راهى به قرب حضرت ملک الملوک جلّ جلاله نیست.»([18])
2 ـ ارج نهادن به فقه و فقاهت
آخوند و تربیت یافتگان مکتب او، در عین مجاهده و ریاضت براى تهذیب نفس و طىّ مراحل عالى معرفت، ارزش فراوانى براى فقه و فقاهت قائل بودند. آنان پس از کسب ملکه اجتهاد و فقاهت، به سیر و سلوک روى مى آوردند. برخى از مشایخ این مکتب، علاقه مندان به سیر و سلوک را تنها پس از رسیدن به مرتبه اجتهاد، به جرگه خود مى پذیرفتند و به آن ها دستور العمل مى دادند تا در طىّ طریق، براى استنباط احکام خود نیازى به دیگران نداشته باشند.
خودِ آخوند سال هاى طولانى در حوزه درس فقه و اصول شیخ انصارى حاضر شد و یکى از «اکابر فقهاء شیعه» لقب گرفت. شیخ محمّد باقر بهارى در کتاب قضا و شهادات خود، نظرات فقهى آخوند را مورد توجه و بحث قرار داده است.([19])
شاگردان آن عارف فقیه نیز اهتمام خاصى به فقه داشته اند. براى همین است که شیخ آقا بزرگ تهرانى، از سید احمد کربلائى به «فقیه کبیر»، از میرزا جواد ملکى تبریزى به «عالم فقیه»، از شیخ محمّد باقر بهارى به «فقیه کبیر» و از سید محمّد سعید حبوبى به «فقیه جلیل» یاد کرده است. هر یک از شاگردان آخوند همدانى در کنار درس اخلاق و سیر و سلوک، حوزه تدریس فقه نیز داشتند.
3 ـ تأکید بر خود شناسى
روش تربیتى ملاحسینقلى، «معرفت نفس» بود. او براى وصول به این مقام … «مراقبه» را از مهم ترین امور مى شمرد.
آن جناب در این زمینه مى فرماید:
«پس از ترک گناه، به مجاهده بپرداز و با تمام کوشش از لحظه اى که سر از بستر بر مى دارى، تا شب که بخواب مى روى، «مراقبت» داشته باشد، و در محضر مقدس الهى، با ادب باش و بدان که تو با سراسر وجود و تمام اجزایت، اسیر قدرت الهى هستى، و حرمت حضور او را رعایت کن او را چنان عبادت کن گویا او را مى بینى. پس اگر او را نمى بینى، او حتماً تو را مى بیند. پیوسته متوجه عظمت حق و حقارت خویش، رفعت او و پستى خود، عزت او و ذلّت خود، بى نیازى او و احتیاج خودت باش، و از زشتى غفلت خود در حضورش که پیوسته به تو توجه دارد، غافل مشو.»([20])
4 ـ توجه به مسائل سیاسى و اجتماعى
خود آگاهى عرفانى بسیارى از سالکان طریق را به سوى فردگرایى و عدم رغبت به مسائل اجتماعى سوق مى دهد، ولى در مکتب تربیتى ـ عرفانى آخوند، که براساس الگوى قرآنى و حرکت پیام آوران وحى تنظیم شده است، این انحراف دیده نمى شود. گر چه از جزئیات موضع گیرى هاى سیاسى ـ اجتماعى آخوند اطلاعاتى در دست نیست، اما دو نکته اساسى مواضع او را در مسائل اجتماعى روشن مى سازد. صفحات اندکى که از آخوند به عنوان «دستور العمل» به جاى مانده است، حکایت از آن دارد که آخوند شخصیتى دردمند است و این دردمندى او از آگاهى هاى اجتماعى و احساس مسئولیت در برابر نابسامانى هاى جامعه ریشه مى گیرد. وى در یکى از دستور العمل هاى اخلاقى مى فرماید:
«شب و روز به سیف و سِنان لِسان، عِرض و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره مى کنند، قلوبشان خالى از ذکر و فکر و مملو از حیله و مکر است، دست عقل را بسته و دست هوا را گشاده، چه زخم ها از آن دست ها بر کبد دین رسیده و چه مصیبتها در شرع شریف بر پا شده، لباس خدائیان را کنده و جامه فرنگیان را پوشیده، اطعمه و اشربه اسلام را بدل به زهر و زقوم نصارى و دهریان نموده اند، وظایف شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک([21]) داشته، بازار کفر و شرک در بلادشان معمور و آباد و سوق([22]) اسلامشان مخروب و بر باد، و افضیحتاه!([23]) عسگر]لشگر[ کفر در بلاد وجود ما منصور و مسرور و لشگر اسلام مقتول و مأسورند.([24])»([25])
آخوند هر چند مربّى اخلاق و سیر و سلوک بود، ولى از عناصر اجتماعى مکتب اسلام، همچون وحدت مسلمانان غافل نبود. شیخ محمّد بهارى، ممتازترین شاگرد وى در این زمینه مى گوید:
«استاد ما رضوان الله علیه مى فرمود: خیلى کار از اتحاد قلوب ساخته گردد که از متفرد بر نمى آید. او اهتمامى تام در این مطلب داشت.»
از خط مشى و شیوه رفتارى تربیت یافتگان مکتب آخوند و حضور فعال آن ها در صحنه سیاست و وقایع اجتماعى مى توان نقش و تاثیر استاد بزرگ آن ها را در این مسیر تشخیص داد. روشن بینى و آگاهى هاى اجتماعى آخوند ملاحسینقلى همدانى سبب شد که شاگردان ممتاز وى در مقاطع حساس تاریخى، قدم بر عرصه سیاست گذاشتند. برخى از آنان رهبرى مردم را در حوادث سیاسى بر عهده داشتند.
یکى از این فرزانگان مصلح بزرگ، سید جمال الدین اسد آبادى است که مدّت ها شاگرد آخوند ملاحسینقلى بود.
یکى دیگر از شاگردان انقلابى آخوند، ادیب و فقیه بزرگ، سید محمّد سعید حبوبىمى باشد. این مجاهد بزرگ از برجسته ترین شاگردان مکتب آن عارف والا مقام است. او در صف آرایى مسلمانان عراق در برابر نیروهاى متجاوز انگلیسى، از پیشگامان مبارزه با تجاوزگران خارجى بود. او فرماندهى 90000 نفر از مسلمانان را در نبرد به عهده داشت و در جریان مبارزه پرشورترین حماسه ها را آفرید.([26])
شیخ محمّد باقر بهارى نیز از نزدیک ترین اصحاب آخوند و پرورش یافته مکتب اوست. این عارف سالک و مجتهد مجاهد در برابر تجاوزات امپراتورى روسیه مقاومت نمود و با تحریم اجناس روسى، علناً با دشمنان اسلام به مبارزه برخاست. او با تلگراف به سران کشورهاى اسلامى، خطر تهاجم روسیه به ایران و ترکیه را به آنان گوشزد نمود و با تلاش هاى پى گیر خویش، در برابر دشمنان متجاوز مقاومت کرد و آن ها را ازحمله به کشوراسلامى منصرف ساخت.
سید عبدالحسین لارى نیز از درس آموزان و رشد یافته گان مکتب این عارف فرزانه است. این مجتهد وارسته سیر و سلوک معنوى را همراه جهاد و مبارزه برگزید. مبارزه با ظلم و ستم خوانین منطقه، تشکیل حکومت اسلامى از لارستان تا بندرعباس، رهبرى مردم جنوب در دوران مشروطیت، ایجاد جنبش دلیران تنگستان و آزاد سازى بنادر جنوب از دست متجاوزان انگلیس بخش هایى از کارنامه درخشان این عارف آگاه و مجتهد مجاهد را نشان مى دهد. این ظلم ستیزان مصلح از شاگردان مکتب آخوند ملاحسینقلى همدانى محسوب مى شوند. افزون بر این، مطالعه تاریخ جنبش هاى مختلف در تاریخ معاصر که در ایران و عراق رخ داده حاکى از حضور فعال پرورش یافتگان این مکتب تربیتى ـ عرفانى در صحنه سیاست و رهبرى مردم مى باشد. این روش تربیتى آخوند همدانى، بیانگر آن است که سیر و سلوک عرفانى، هیچ گونه منافاتى با مبارزات اجتماعى، حق طلبى و ایفاى نقش هاى انقلابى ندارد.([27])
کمالات معنوى
الف ـ نفوذ کلام
بدون تردید،یکى از رمزهاى موفقیت این فقیه عارف، سرعت تأثیر او در نفوس مستعد است. تأثیر کلام او آن چنان بود که با یک سخن، مخاطب خویش را تحت تأثیر قرار مى داد. علت این نفوذ کلام را مى توان در روح بلند او جستجو کرد. او در پیمودن راه حقیقت و سلوک در طریق الهى، داراى عزمى راسخ و همتى والا بود. به همین جهت، کلام و نگاهش هر شنونده و بیننده اى را متأثر مى ساخت. در این زمینه حکایت هاى متعددى نقل شده است که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
1 ـ اسرار حق
آیت الله نجابت شیرازى در شرح گلشن راز مى نویسد:
«حاج شیخ على قمى([28]) ـ که رضوان خدا بر او باد ـ در مقدس بودن، نمره یک بود و همه در تقدّس او متفق الکلمه بودند. آقا شیخ مجتبى لنکرانى یک زمانى براى بنده نقل کرد که شیخ على قمى با پدر من همدرس بود. آن دو از خوش پوش هاى حوزه نجف محسوب مى شدند. یعنى بهترین لباس ها را این ها مى پوشیدند. چون درسشان هم خیلى خوب بود، در حوزه نجف مشار الیه([29]) بودند که درس را خوب مى فهمند. به هیچ کس هم اعتنایى نمى کردند. یک روز آخوند ملاحسینقلى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ در صحن نشسته بود. در این اثناء، آقا شیخ على قمى از در قبله وارد حرم مى شود. چشم مبارک آخوند ملاحسینقلى به او مى افتد، شیخ على به سر مى دود تا مى آید پهلوى آقا. آخوند ملاحسینقلى یک دقیقه در گوش او صحبت مى کند. چه گفت؟ خدا مى داند دیگران هم نفهمیدند. شیخ على قمى عقب عقب بر مى گردد مى رود. با فاصله اندکى، تمام لباس هایش را عوض مى کند، توى درس هم قفل مى زند به دهنش، یعنى این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباس هاى پاک و پاکیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش که او را مى دیدیم، تمام لباس هایش کرباس بود.
چو خورشید جهان بنمایدت چهر *** نماند نور ناهید و مه و مهر»([30])
2 ـ اشعار ناقوسیه
آخوند ملاحسینقلى همدانى در یکى از سفرهاى خود، با جمعى از شاگردان به عتبات عالیات مى رفت. در بین راه، به قهوه خانه اى رسیدند که جمعى از اهل هوى و هوس در آن جا مى خواندند و پایکوبى مى کردند. آخوند به شاگردانش فرمود: یکى برود و آنان را نهى از منکر کند. بعضى از شاگردان گفتند: این ها به نهى از منکر توجه نخواهند کرد. فرمود: من خودم مى روم. وقتى که نزدیک شد، به رئیسشان گفت: اجازه مى فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدى بخوانى؟ فرمود: بلى. گفت: بخوان. آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) کرد:
لا اِلهَ اِلاّ الله *** حقاً حقاً صِدقاً صِدْقاً
اِنَّ الدُّنْیا قَد غَرَّتْنا *** وَ اشتَغَلَتْنا وَ استَهْوَتْنا
یابْنَ الدُّنْیا مَهْلاً مَهْلاً *** یابْنَ الدُّنْیا دَقَّاً دَقَّاً
یابْنَ الدُّنْیا جَمْعاً جَمْعاً *** تَفْنى الدُّنْیا قَرْناً قَرْناً
ما مِنْ یَوم یُمضْى عَنّا *** اِلاّ اَوْهى رُکُناً مِنّا
قَدْ ضَیَّعْنا داراً تَبْقى *** وَ اسْتَوْطَنّا داراً تَفْنى
لَسْنا ندرى ما فَرَّطْنا *** فیها اِلاّ لَوْ قَدْ مِتْنا([31])
«معبودى به حق و شایسته پرستش جز خدا نیست. این را به حق و راستى مى گویم.
به راستى که دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانید.
اى فرزند دنیا! آرام باش! آرام! اى فرزند دنیا ]در کار خود[ دقیق شو! دقیق!
اى فرزند دنیا ]کردار نیک[ گرد آورى کن! گرد آوردنى! دنیا سپرى مى شود، قرن به قرن.
هیچ روزى از عمر ما نمى گذرد، جز این که پایه و رکنى از ما را سست مى گرداند.
ما سراى باقى را ضایع نمودیم و سراى فانى را وطن و جایگاه خویش ساختیم.
ما آنچه را که در آن کوتاهى نموده ایم، نمى دانیم مگر روزى که مرگ به سراغ ما بیاید.»
آن جمعِ سر مست از لذت هاى زود گذر دنیوى، وقتى این اشعار را از زبان کیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند، به گریه در آمده و به دست ایشان توبه کردند. یکى از شاگردان مى گوید: وقتى که ما از آن جا دور مى شدیم، هنوز صداى گریه آن ها به گوش مى رسید.([32])
3 ـ مهر خوبان
عبد فرّار([33]) از اراذل و اوباش نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام مى کردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزى پیدا مى کرد و یا دوستدار مالى مى شد، کسى نمى توانست او را از دست یابى به خواسته اش باز دارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکى از شب ها که آخوند ملاحسینقلى همدانى از زیارت حضرت امیر(علیه السلام)باز مى گشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانى بدون هیچ توجهى از کنار او گذشت. این بى توجهى آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جاى خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنى بى ادبانه گفت: هى! آشیخ! چرا به من سلام نکردى؟! عارف همدانى ایستاد و گفت: مگر تو کیستى که من باید حتماً به تو سلام مى کردم؟ گفت: من عبدفرّارم. آخوند ملاحسینقلى به او گفت: عبدفرّار! اَفَرَرْتَ مِنَ اللهِ اَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ تو از خدا فرا کرده اى یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملاحسینقلى همدانى درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکى از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عده اى از شاگردان آخوند به همراه ایشان براى تشییع حرکت کردند، ولى با کمال تعجب دیدند آخوند به طرف خانه عبد فرّار رفت. آرى او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغى معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال، تشییع جنازه تمام شد. یکى از شاگردان آخوند به نزد همسر عبدفرّار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: من نمى دانم چه شد؟ او هر شب دیر وقت با حال غیر عادى و از خود بى خود به منزل مى آمد، ولى دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم مى زد و با خود تکرار مى کرد: عبدفرّار تو از خدا فرار کرده اى یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد. عده اى از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلى همدانى به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من مى خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولى نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.»([34])
ب ـ عفو و گذشت
کرامت نفس و بزرگوارى ایشان از جمله خصلت هایى است که در شاگردان و یاران او نفوذ کرده بود. در این مورد، علامّه طهرانى از نوه آخوند نقل مى کند: «در یکى از سفرهاى زیارتى که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلامشرف مى شدند، در راه، راهزنان بیابانى اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، مى ربایند. سپس که عارف همدانى را مى شناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده ومعذرت مى خواهند. آخوندملاحسینقلى فقط کتاب هاى وقفى را که ربوده بودند، پس مى گیرد و بقیه کتب و اموال را نمى گیرد و مى فرماید: «به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم چون راضى نشدم به واسطه من خداوند کسى را در آتش دوزخ بسوزاند و نمى خواهم به خاطر من لقمه حرام از گلوى کسى پائین برود و موعظه در او بى اثر باشد.»([35])
ج ـ صبر و بردبارى
آیت الله حسن زاده آملى مى فرماید:
«حضرت آیت الله ملاحسینقلى همدانى بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردبارى، نتیجه گرفت و آن ها که دیر نتیجه مى گیرند، پخته تر مى شوند. باید صابر بود و یکى از کمالات آخوند، صابر بودن اوست.»
د ـ تواضع و فروتنى
آیت الله آقا سیدعلى عرب که در حدود 11 سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلى همدانى بود، در مورد حالات و کمالات استاد خویش مى گوید:
«روزى به قصد زیارت ابى عبدالله الحسین(علیه السلام)، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم. آخوند ملاحسینقلى همدانى مشغول نماز زیارت شد. به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقدارى تکان مى خورد. آن جا آقا شیخى از اهل مازندران بود که آخوند را نمى شناخت، گفت: این آقا چرا موقع نماز طمأنینه لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم که نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب را به خود آقاى آخوند متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد که او با زحمت حرف خود را بیان مى کند، به او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیان مى کنى؟ شما باید به من بگوئید: آخوند تو چند وقت است نجف هستى، هنوز متوجه نشده اى که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزى مانع آن شود.»([36])
ایشان در خاطره دیگرى، در مورد تواضع آن عارف فرزانه مى گوید:
«وقتى درخدمت آقاى آخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادى زیادى از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. در زوایه، مسجد وقتى متوجه شدند آیت الله حاج آقا رضا همدانى مشغول نماز مغرب هستند، آقاى آخوند متواضعانه به همراهان فرمود: به ایشان اقتدا کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.»([37])
هـ . راز پوشى
بعضى از اولیاى الهى در این عالَم، باطنِ انسان ها و صفات حیوانى آنان را مى بینند و مى شناسند، ولى از آن جا که مظهر صفت ستّار العیوب الهى اند، سِرّپوشى مى کنند و رازهاى مردم را فاش نمى کنند. عارف فرزانه همدانى از این چنین عظمت روحى بر خوردار بود. شیخ محمّد رازى در این رابطه، از زبان یکى از شاگردان آخوند نقل مى کند:
«آخوند ملاّ حسینقلى همدانى که مربى اخلاق و عالم ربّانى و سالک حقیقى و داراى کرامات و صاحب مکاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، على ـ علیه صلوات المصلین ـ مشرف مى شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص مى رفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیر افکنده و با عجله به منزل خود مى رفت. ما از نحوه تشرّف آنچنانى و از برگشتن این چنینِ وى در تعجب بودیم، تا روزى در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. وقتى به آن کیفیت بیرون آمد و به شتاب مى رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوى ـ على مشرفها السلام ـ سوگند دادم که علت آن گونه تشرّف و این گونه مراجعت چیست؟ گفت: امّا آنگونه تشرّف، وظیفه هر کسى است که عارف به مقام ولىّ الله اعظم، امیرمؤمنان(علیه السلام) باشد که باکمال خضوع و خشوع مشرف گردد و اما علت این گونه مراجعت براى این است که اثر تشرّف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت على(علیه السلام)، عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملکوتى است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منکشف مى گردد، نمى خواهم چشم من به یکى از دوستانم بیفتد که مبادا آن ها را به غیر صورت انسان ببینم و رازهاى پنهانى و عیوب نهانى آنان پیش من فاش شود. و در نتیجه، نفس من از آنان مکدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دلم مى خواهد سرّ آن ها حتى در پیش نفس من پوشیده بماند.([38])
و ـ پناه بردن به خداوند براى حل مشکلات علمى
آن عارف وارسته در حل مشکلات و معضلات علمى از خداوند متعال مدد مى جست و شاگردانش را به این شیوه توصیه مى کرد. میرزا جواد آقا ملکى در این مورد مى فرماید:
«استادمان ـ ملاّ حسینقلى همدانى ـ به ما توصیه مى فرمود که وقتى در مسائل علمى متحیر شدید و برایتان مشکلى پیش آمد، به خداوند ملتجى شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این براى ما به تجربه ثابت شده است.»
ایشان در توضیح این مطلب مى گوید:
«سرّ این که تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است،بدین علت مى باشد همانطور که در روایات بسیارى تصریح شده علم به کثرت تعلّم نیست، بلکه نورى است که خداوند تعالى در قلب هر آن کس که بخواهد مى افکند و تهجد نیز قلب را نورانى مى گرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت مى نماید.»([39])
ز ـ مقابله با انحرافات
حکیم همدانى در جلوگیرى از انحرافات نقشى به سزا داشت. او با کسانى که به عنوان عرفان و سیر و سلوک، صوفیگرى مى کردند و از جادّه مستقیم شریعت منحرف مى شدند، شدیداً مقابله مى کرد زیرا معتقد بود که کوچک ترین لغزش و انحراف از صراط مستقیم شرع، دورى از حضرت حق را به دنبال خواهد داشت. او در این زمینه مى فرمود:
«بجز التزام به شرع شریف در تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهى به قرب حضرت ملک الملوک جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیه (اگر چه ذوق در غیر این مقام خوبست) آن طور که عادت جُهّال صوفیه (خَذَلَهُم الله جلّ جلاله) مى باشد، راه رفتن چیزى جز دورى از حضرتش را در برندارد حتى شخصى هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمّه اطهار(علیهم السلام) آورده باشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد.»([40])
از دیدگاه صاحب نظران
شیخ آغا بزرگ تهرانى درباره آخوند ملاحسینقلى همدانى مى گوید: او در علم اخلاق، وزنه عظیمى است که به توصیف نیاید. مدت هاى مدیدى گذشت و زمانه همانند او در علم اخلاق و تهذیب نفوس ندید و این فن به او ختم شد و پس از وى نظیرى برایش پیدا نشد زیرا او عده اى را تربیت کرد و در مسیر تهذیب نفس قرار داد. آنان بعد از او همانند ستارگان، زینت بخش آسمان علم و فضیلت گردیدند. در یک کلام، او بر بسیارى از علما و دانشمندان برترى دارد.([41])
شیخ عباس قمى به نقل از سید حسن صدر، شاگرد آن بزرگوار در مورد آخوند مى گوید:
«او از بندگان صالح و از برجسته ترین فقهاى ربانى است. براساس حکمت سخن مى گفت و در این وادى کلمات سودمند ادا مى کرد، دائماً مراقب احوال خود بود، تا آنجائى که گاهى در اثناى درس ساکت مى شد زیرا مى ترسید که غفلت از خداوند سبحان بر او عارض شود و از فیض حضور بازماند، جماعت بسیارى از مؤمنین را تربیت کرده و از تاریکى هاى جهل به سوى نور معرفت رهنمون شد. آنان را با توصیه به انجام اعمال شرعى و مجاهدت هاى نفسانى، در ردیف بندگان صالح و سالکان راه حقیقت قرار داد.»([42])
سید محسن امین عاملى که مدتى فیض حضور در محفل نورانى آن عارف و اصل و سالک عاشق را دریافته است، در مورد استادش چنین مى نگارد:
«مرحوم ملاّ حسینقلى همدانى در جزینى نجفى، فقیه، اصولى، متکلم، مربى اخلاق، حکیمى متألّه، عارفى سالک و مراقب و محاسبه گر نفس خویش بود. او از تعلقات و ریاست هاى دنیوى فاصله مى گرفت و از منصب فتوا و زعامت رویگردان بود.»([43])
زمانى که آیت الله فاضل شربیانى ریاست مطلقه شیعیان را بر عهده داشت، جماعتى طى عریضه اى، نزد آن مرحوم از روش عرفانى و توحیدى آخوند ملاحسینقلى انتقاد کردند و گفتند:«آخوند ملاحسینقلى، روش صوفیانه پیش گرفته است.» مرحوم شربیانى بعد از مطالعه نامه، در ذیل آن این گونه نگاشت: «کاش خداوند مرا نیز مثل آخوند قرار دهد.»([44])
شهید مرتضى مطهرى درباره او مى گوید:
«بزرگترین حسنه حکیم سبزوارى، مرحوم حکیم ربانى، عارف کامل الهى، فقیه نامدار، آخوند ملاحسینقلى همدانى در جزینى(قدس سره) است. اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزوارى بحضور در حوزه او افتخارى کنند حوزه حکیم سبزوارى بحضور چنین مردى مفتخر است. حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملاحسینقلى بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسانسازى بود، از این حوزه مردان بزرگى برخاسته اند.»([45])
علاّمه طباطبایى که از شاگردان با واسطه حوزه آخوند ملاحسینقلى همدانى است، در مورد او مى گوید:
«مرحوم آخوند در رشته توحید حق تبارک و تعالى، بى نظیر بوده اند، ایشان انصافاً واقعیت عجیبى داشتند.»([46])
و در جاى دیگر مى فرماید:
«مرحوم آخوند، دراخلاق ومجاهده نفس ونیل به معارف الهیه سرآمد و از عجائب روزگاربود.»([47])
آخوند ملاّحسینقلى همدانى پس از عمرى تلاش در راه کمال و تربیت انسان هاى صالح، در تاریخ 28 شعبان 1311 هـ .ق. در کربلا نداى پروردگارش را لبیک گفت و روح بلندش به بهشت برین پرواز کرد و در جوار رحمت حق آرمید. پیکر شریف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسین(علیه السلام) در حجره چهارم صحن به خاک سپرده شد.
[1] - بزرگان و سخن سرایان همدان، ج 2، ص 67.
[2] - خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 604.
[3] - نقباء البشر، ص 674.
[4] - القضاء و الشهادات من فقه الباقر، ص 66 و 67 و 102 و الذریعه، ج 4: ص 372، نقباء البشر، ج 4، ص 1326.
[5] - تاریخ حکماء و عرفاء متاخر بر صدر المتالهین، ص133.
[6] - نقباء البشر، ج 2، ص 676.
[7] - رساله لب اللباب، ص 157.
[8] - شجره طیبه، ص 6، مقالات الحنفاء، ص 227.
[9] - کیهان اندیشه، شماره 15، ص 45.
[10] - مهر تابان، ص 139.
[11] - نقباء البشر، ج 2، ص 675.
[12] - همان، ص 220.
[13] - داستانها و نکتههاى برگزیده، نکته 189.
[14] - علاّمه طباطبایى در مورد ایشان مىفرماید: السید الاجل، ابوالحسبین و المکرمتین ذوالمنقبتین، العارف الفقیه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج سید احمد الکربلایى افاضالله علینا من برکاته.» دیباچه رساله محکمات.
[15] - نهضتهاى اسلامى، ص 39.
[16] - اعیانالشیعه، ج6، ص136 و نقباء البشر، ج2، ص675.
[17] - اعیان الشیعه، ج 6، ص 136 تذکره المتقین، ص 190 و الذریعه، ج 4، ص 372.
[18] - تذکرة المتقین، ص 190.
[19] - القضاء و الشهادات، شیخ محمّد باقر بهارى همدانى، ص 66، 67 و 102.
[20] - تذکرة المتقین، ص 192.
[21] - طى شده، پیموده شده.
[22] - بازار.
[23] - اى واى که چه زشت است!
[24] - اسیر شدهاند.
[25] - تذکرة المتقین در آداب سیر و سلوک، ص 198.
[26] - نقباء البشر، ج 2، ص 818.
[27] - روزنامه جمهورى اسلامى، مقاله محمّد سروش، 23 مرداد 1373.
[28] - یکى از شاگردان مکتب آخوند است که در سیر و سلوک به مقاماتى دست یافت. او با سید مرتضى کشمیرى(از اوتاد وقت و داراى حالات و مقامات) مراوده داشت و درسهاى اخلاق آخوند را تقریر مىکرد.
[29] - مورد اشاره دیگران.
[30] - کرامات الاولیاء، ص 61 و 62 با تلخیص.
[31] - امالى شیخ صدوق، مجلس چهلم، ص 223.
[32] - مقدمه تذکرة المتقین، ص 20.
[33] - عبد فرّار یعنى بنده بسیار گریزان و در لهجه محلى لقب آن فرد شرور بوده است.
[34] - شرح حال حکیم فرزانه حاج على محمّد نجف آبادى، ص27.
[35] - روح مجرّد، ص 553.
[36] - روزنامه اطلاعات، 19/5/73.
[37] - همان.
[38] - قصهها و نکتههاى برگزیده، شماره 225.
[39] - امام صادق(علیه السلام) فرموده: انه اذا تخلى العبد بسیّده فى جوف اللیل المظلم و ناجاه اثبتالله النور فى قلبه. اسرار الصلوة، ص 294.
[40] - تذکرة المتقین، ص 190.
[41] - نقباء البشر، ص 674.
[42] - فوائد الرضویه، ص 148.
[43] - اعیان الشیعه، ج 6، ص 136.
[44] - مهر تابان، ص 220.
[45] - خدمات متقابل، ص 605.
[46] - مهر تابان، ص 139.
[47] - لب اللباب، ص 149.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه