دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

برخورد تمدن ها

No image
برخورد تمدن ها

برخورد تمدن ها، تعارض مذاهب، جنگ، نظم نوين جهاني، ليستر پرسون، ساموئل هانتينگتون، علوم سياسي

نویسنده : مرتضي اشرافي

نظریه برخورد تمدن‌ها ابتدا از سوى لیستر پرسون در سال 1956م مطرح شد که تعارضات بین تمدنى را مورد توجه قرار داد. اما وقایع تاریخى سال‌هاى 1989 و 1990م، یعنى سقوط دیوار برلین و فروپاشى بلوک کمونیستى، دورنماهاى افراطى جدیدى را در زمینه اندیشه و فکر باز کرد. سخنرانى مشهور رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده، جورج بوش و اعلام "پایان جنگ سرد" و تولد یک "نظم نوین جهانى" نیز فضاى جدیدى به این اندیشه‌ها بخشید. در سراسر جهان، انتظار مى‌رفت که تغییرات شدیدى در روابط بین‌المللى ایجاد شود. مردم، امیدوار به آینده داراى پیش‌بینى‌هاى لذت‌بخش و خوش‌بینانه بودند و حتى با پیروزى نهایى دموکراسى و لیبرالیسم، زمزمه پایان زودرس تاریخ را سر داده بودند. ملت‌هاى جهان سوم امید داشتند که غرب منطق جنگ را که بر روابطش با بقیه جهان حاکم بود، کنار بگذارد. از زمان فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى سابق، تحلیل‌گران غربى دائما این پرسش را مطرح کردند که: بعد از کمونیسم چه کسى دشمن غرب مى‌باشد؟

برى بوزان، در مقاله جولاى 1991م خود، سعى کرد تا تصویر اصلى الگوى جدید روابط امنیتى جهانى را که پس از نقل و انتقالات بزرگ سال‌هاى 90-1989م ظاهر شد، ترسیم کند.[1] دو سال بعد از انتشار مقاله بوزان، در تابستان سال 1993م، ساموئل هانتینگتون پژوهش‌گر و اندیشمند معروف آمریکایى، طى مقاله‌اى با عنوان "برخورد تمدن‌ها" جنجالى براه انداخت که تا سه سال ادامه داشت. نظریات و واکنش‌هاى متفاوتى از سراسر جهان نسبت‌ به وى ابراز شد که برخى را کنجکاو و برخى خشمگین و هراسناک و برخى دیگر را متحیر ساخت. نظریه برخورد تمدن‌هاى هانتینگتون بعدها به صورت کتاب قطورى باهمان عنوان "برخورد تمدن‌ها، بازسازى نظم نوین جهانى" ارائه گردید.، با این تفاوت که این بار تحت عنوان احساسى "برخورد تمدن‌ها"، با زبان تحریک‌کننده و نیز با استفاده از مثال‌ها و نمونه‌هاى دقیق نوشته شده که همه اینها موجب ایجاد جنبش قابل توجهى در سراسر جهان گردید.[2]

چارچوب نظریه برخورد تمدن‌ها

در ساختار فکرى غرب سه نظریه وجود داشته است که به شکل‌گیرى و تقویت گرایش برخوردگرایانه کمک کرده است:

1. فلسفه تاریخ هگل: که معتقد است عصر جدید باید عصر قدیم را از طریق برخورد با اصول و مبانى آن از بین ببرد.

2. فلسفه تکامل داروین: که مبتنى بر اصل کشمکش زندگان و نابودى ضعیفان توسط اقویاست.

3. نظریه برخورد طبقاتى که هم در نظریه مارکس و هم در لیبرالیسم سرمایه‌دارى مطرح است.

برطبق این نظریات، چون غرب قوى‌تر است، پس شایسته‌تر است و به این ترتیب برخورد آن با تمدن‌هاى ضعیف و ساختارهاى سنتى، قانونى علمى و رسالتى اصیل مى‌باشد.[3]

هانتینگتون به عنوان یک اندیشمند و استراتژیست یهودى غربى، نقش خود را در معرفى تمدن غرب و نحوه مدیریت اجرایى این برخورد و اولویت‌هاى آن اعلام مى‌دارد.

تقسیم‌بندی تمدن‌ها

هانتینگتون برای تقسیم‌بندی و شناخت این تمدن‌ها تاکید می‌کند که اینها تمدن‌هاى اصلى و تأثیرگذار در روابط بین‌الملل خواهند بود؛ وزن و قدرت هر تمدن با دیگر تمدن‌ها متفاوت است؛ در این تقسیم‌بندى از افکار توین بى و ماکس وبر استفاده شده چرا که اهمیت بیشتری به مسئله دین و دیندارى فرهنگ و تمدن شده است؛ وی معتقد است ویژگى‌ها و خصوصیات فرهنگى هر تمدن تغییرناپذیر است و لذا اختلافات بین این تمدن‌ها اساسى و بنیادى است. و با توجه به این تعاریف و خصوصیات و عناصر، وی هفت تمدن بزرگ و تاثیرگذار را در دنیای جدید معرفی می‌کند:

1. تمدن مسیحى؛ بى شک امروز، تمدن مسیحى حاکم بر غرب، قدرت اقتصادى، سیاسى، نظامى و فرهنگى جهان است و بر دیگر تمدن‌ها، سلطه و استیلا دارد.

2. تمدن اسلامى؛ تمدن اسلامى از دیربازترین تمدن‌ها و فعال‌ترین آنهاست که به عقیده هانتینگتون امروزه با نیل به بنیادگرایى مى‌تواند خطرى براى تمدن مسیحى و سلطه و قدرت آن به شمار رود.

3. تمدن کنفوسیوسى، تمدن کنفوسیوسى داراى جمعیت فراوان و مقتدر است که شاید بیش از 30 درصد جمعیت جهان را شامل شود (چین و ژاپن و شرق آسیا) و با توجه به این‌که در حال تبدیل به قطب صنعتى نیز مى‌باشد مى‌تواند به خطر بزرگى براى تمدن مسیحى مبدل گردد و در تز هانتینگتون تنها خطرات گریبان‌گیر تمدن مسیحى و اعتلا و قدرت آن، همین دو تمدن اسلامى و کنفوسیوسى است که البته بنا به دلایلى که خود هانتینگتون ذکر مى‌کند، تمدن کنفوسیوسىِ در حال گذار به لیبرالیسم غربى خطر کمترى از اسلام براى آینده جهان غرب داراست.

4. تمدن آفریقایى؛ از منظر وی این تمدن تا سال‌ها زیر سلطه آمریکا خواهد بود و نمى‌تواند به رشدی برسد که بتواند خطرساز باشد.

5. تمدن آمریکاى لاتین؛ مثل تمدن آفریقایى است و آنقدر با مسائل اقتصادى درگیر است که اتحاد و پیوستگى میان ملل آن تا چند دهه آینده ممکن به نظر نمى‌رسد.

6. تمدن هندى؛ تمدن هندى آنقدر گستردگى و قدرت از لحاظ جمعیت، اقتصاد و همبستگى فرهنگى ندارد که رقیب دیگر تمدن‌ها باشد.

7. تمدن اسلاو-ارتدوکس؛ که در کشورهاى اروپاى شرقى و شوروى و... رواج دارد، در سرگیجه فروپاشى شوروى و سقوط کمونیسم فرورفته و البته در حال نزدیکى به تمدن مسیحى است و در نتیجه خطرى براى غرب و تمدن مسیحى به شمار نمى‌رود.[4]

از دیدگاه هانتینگتون این تمدن‌های فوق‌الذکر هستند که آینده‌ی بشری را رقم می‌زنند و ریشه‌ی منازعات آینده را باید در عملکرد تمدنی وارثان این تمدن‌ها جستجو کرد. از میان هفت تمدن فوق هانتینگتون تاثیر سه تمدن را بیش از سایر تمدن‌ها مهم ارزیابی می‌کند که عبارت‌اند از: تمدن‌های غربی از یک سو و تمدن‌های اسلامی و تمدن کنفوسیوسی از سوی دیگر.

رئوس‌ نظریه‌ برخورد تمدن‌ها

با توجه به مطالب نظریه برخورد تمدن‌ها برای این نظریه رئوس زیر را می‌توان ترسیم نمود:

- اختلاف‌ تمدن‌ها اساسی‌ است. این‌ اختلاف‌ به‌ مراتب‌ از اختلاف‌ ایدئولوژی‌ها و نظام‌های‌ سیاسی‌ اساسی‌تر است.

- خودآگاهی‌ تمدنی ‌در حال‌ افزایش‌ است.

- تجدید حیات‌ مذهبی‌ به‌ عنوان‌ وسیله‌ای‌ برای‌ پر کردن‌ خلأ در حال‌ رشد است.

- رفتار منافقانه‌ غرب‌ موجب‌ رشد خودآگاهی‌ تمدنی‌ (دیگران) شده‌ است.

- ویژگی‌ها و اختلافات‌ فرهنگی‌ تغییرناپذیرند.

- منطقه‌گرایی ‌اقتصادی‌ و نقش‌ مشترکات‌ فرهنگی‌ در حال‌ رشد است‌ ولی‌ علیرغم‌ گسترش‌ پیمان‌هایی‌ مانند اکو(ECO) کشورهای‌ غیر عرب‌ مسلمان‌ و... باید توجه‌ داشت‌ که‌ اقتصاد منطقه‌ای‌ تنها در صورتی‌ می‌تواند رشد کند که‌ ریشه‌ در یک‌ تمدن‌ مشترک‌ داشته‌ باشد.

- شکست‌ دولت‌ - ملت به‌ عنوان‌ واحد اصلی‌ روابط‌‌ بین‌المللی‌ در آینده‌ بسیار محتمل‌ است.

- تشدید تنش‌های‌ ناسیونالیستی، گرایش‌ فزاینده‌ به‌ درگیری، افزایش‌ سلاح‌های‌ امحا‌ء جمعی، رشد بی‌نظمی‌ در جهان‌ و بروز تنش‌های‌ بین‌المللی‌ ناشی‌ از بحران‌‌ هویت‌، از مؤ‌لفه‌ها و بسترسازهای‌ اصلی‌ برخورد تمدن‌هاست.

- قدرت ‌‌جهانی‌ و جامعه‌ جهانی ‌توهمی‌ بیش‌ نیست‌ و هیچ‌ کشوری‌ در کشور دیگری‌ منافع‌ استراتژیک‌ ندارد.[5]

توجیه‌ و تعلیل‌ نظریه‌ی‌ برخورد تمدن‌ها

هانتینگتون برای توجیه‌ و تعلیل‌ نظریه‌ی‌ خود دلایل زیر را می‌آورد:

- جهان‌ در حال‌ کوچک‌تر شدن‌ و بر هم‌کنش‌ بین‌ ملت‌های‌ وابسته‌ به‌ تمدن‌های‌ مختلف‌ در حال‌ افزایش‌ می‌باشد.

- این‌ افزایش‌ فعل ‌‌و انفعالات‌ (مهاجرت‌ها و ارتباطات رسانه‌ای)‌ هوشیاری‌‌تمدنی‌ و آگاهی‌ به‌ وجود اختلاف‌ بین‌ تمدن‌ها و همچنین‌ حس‌ مشترک‌ در درون‌ هر تمدن‌ را شدت‌ می‌بخشد. به‌ عبارت‌ دیگر خودآگاهی‌ تمدنی، به‌ اختلاف‌ و دشمنی‌ میان‌ تمدن‌ها دامن‌ می‌زند.

- روند نوسازی‌‌ اقتصادی‌ و تحول‌ اجتماعی‌ در سراسر جهان، انسان‌ها را از هویت‌ دیرینه‌ و بومی‌شان‌ جدا می‌سازد. در بسیاری‌ از نقاط‌ جهان، مذهب، آن‌ هم‌ به‌ صورت‌ جنبش‌هایی‌ که‌ بنیادگرا لقب‌ می‌گیرند در جهت‌ پرکردن‌ خلأ هویت، حرکت‌ کرده‌ است.

- از آنجا که‌ کمتر می‌توان‌ بر ویژگی‌ها و تفاوت‌های‌ فرهنگی‌ سرپوش‌ گذاشت، لذا در مقوله‌ برخورد تمدن‌ها پرسش‌ اساسی‌ در ارتباط‌ با هویت‌ انسان‌ها این‌ است‌ که: شما کیستید؟ در چنین‌ شرایطی‌ مذهب‌ حتی‌ بیش‌ از بنیادگرایی‌ قومی‌، افراد را از هم‌ متمایز می‌سازد. یک‌ نفر می‌تواند نیمه‌ فرانسوی‌ - نیمه‌ عرب‌ باشد و حتی‌ تابعیت‌ مضاعف‌ داشته‌ باشد، ولی‌ نیمی‌ مسیحی‌ بودن‌ و نیمی‌ مسلمان‌ بودن‌ دشوار است.[6]

تمدن در حال رنگ‌باختن غربی

وی تمدن غربى را در حال رنگ باختن مى‌داند، و طبق جداول ذکر شده در کتاب برخورد تمدن‌ها، غرب و تمدن مسیحى از لحاظ قلمرو سیاسى و جمعیتى در حال افول می‌داند. وی غیر از تصویر برتر و حاکمیت تمدن غربی، غرب را به شکل تمدنى در حال سقوط می‌داند که سهم آن در قدرت سیاسى، اقتصادى و نظامى جهان، به نسبت تمدن‌هاى دیگر کاهش مى‌یابد و هر روز بیش از پیش درگیر مشکلات و نیازهاى درونى خود مى‌شود و در عین حال با رشد اقتصادى پایین، جمعیت غیر فعال، بیکارى، کسری بودجه‌هاى سنگین، اخلاقیات حرفه‌اى نازل و پس‌انداز کم روبرو شده است. و از این رو در بسیارى از کشورهای غربى از جمله آمریکا، گسستگى اجتماعى، مواد مخدر و جنایت به مشکلاتى عمده تبدیل شده‌اند. در توازن قوا میان تمدن‌ها نیز تغییراتى تدریجى، قطعى و بنیادین در حال انجام است و در طول سال‌هاى آینده، قدرت غرب در قبال قدرت دیگر تمدن‌ها همچنان کاهش مى‌یابد. همانگونه که برآمدن غرب به عنوان قدرت جهانى 400 سال طول کشید، کاهش قدرت آن نیز ممکن است صدها سال طول بکشد.[7]

تمدن در حال رشد اسلامی

به عقیده هانتینگتون طى 100 سال گذشته به علت رشد قلمرو سیاسى، رشد فزاینده جمعیت و نقش اقتصادى کشورهاى اسلامى، و نیز ظهور بنیادگرایى اسلامى، انقلاب اسلامى، تحرکات کشورهاى خاورمیانه و... تمدن اسلامى در حال رشد روزافزون است و مى‌تواند به عنوان بالقوه‌ترین خطر در میان دیگر تمدن‌ها براى به خطر انداختن تمدن غربى به شمار رود. تمدن اسلامى در قبال تمدن غربى حاکم بر جهان 3 رویکرد را مى‌تواند بپذیرد: یا دورى و انزوا از نظام جهانى که هزینه زیادى بر کشورها و تمدن اسلامى ایجاد مى‌کند. یا پیروى از مسیر غربى و تحت سلطه بودن توسط غرب که طى چند قرن گذشته اینگونه بوده و به تدریج در حال بیدارى است. یا توازن با غرب، رشد و تقویت خود و همکارى با غرب که به تدریج مى‌تواند جایگاه جهانى خویش را بازیابد که به واقعیت مرزهاى خونین البته منجر می‌شود.[8]

برخورد اسلام و غرب

هانتینگتون در ارائه فرضیه‌اش تنها به برخورد و رابطه تمدن اسلامى و غربى نپرداخته و معتقد است که عصر حاضر، عصر تمدن‌هاست و با توجه به افول تمدن غربى و ارتدوکس و در کنار آن رشد تمدن‌هاى آسیاى شرقى، آفریقا و هندو و البته مسلمان، درگیرى بین همه تمدن‌ها احتمال‌پذیر است. وی معتقد است تمدن‌ها قبیله‌هایى انسانى هستند و برخورد تمدن‌ها، نوعى درگیرى قبایل در سطح جهانى است. وى رابطه میان گروه‌هایى از تمدن‌های مختلف را سرد و غیر صمیمانه و حتى خصومت‌آمیز برمى‌شمارد و معتقد است امید به مشارکت بین تمدنى، امیدى بیهوده است. وی اما به طور ویژه بر آن است که رابطه اسلام و مسیحیت و اسلام و غرب، غالباً رابطه‌اى پر فراز و فرود بوده و هر یک از طرفین دیگرى را غریبه و مهاجم و غیر خودى تلقى کرده‌اند. و در آینده نه چندان دور دو تمدنى که مى‌توانند با هم تضاد و درگیرى داشته باشند، تمدن اسلامى و تمدن مسیحى یا غربى است.[9]

تمدن‌ها چه آینده‌اى خواهند داشت؟

در نهایت آینده تمدن‌ها چه خواهد شد؟ هانتینگتون آن را چگونه ارزیابى و پیش‌بینى مى‌کند؟ هانتینگتون در بخش پایانى کتاب با عنوان: غرب، تمدن تمدن‌ها، و به منظور این‌که ثبات جهانى برقرار شود، معتقد است بایستى که تمدن‌هاى مختلفى وجود داشته باشند، یعنى رد جهان تک قطبى، اما نه تا جایى که نقشه تمدنى جهان را پیچیده‌تر سازد. اما چگونه ممکن است که تمدن‌ها به طور جداگانه ثبات داشته باشند و میان آنها برخوردى حتمى بوجود نیاید؟!

هانتینگتون نقشه فرهنگى - تمدنى جدیدى را از جهان ارائه مى‌دهد که به نظر مى‌رسد به عنوان جایگزین جهان شمولى و نظم نوین جهانى باشد، ولى دستاوردهاى این نقشه چیست؟! گمان مى‌رود که مى‌بایست هر تمدنى یک حکومت متمرکز داشته باشد، چرا که رقابت‌ بر سر تمدن‌هایى که حکومت متمرکز ندارند، موجب آن خواهد شد که رقابت ‌بر سر تسلیحات اتمى نیز بوجود آید. طبق نظر هانتینگتون در کتاب مزبور، وى همچنین معتقد است: در جهان داراى تمدن‌هاى مختلف، بهترین حالت این است که هر یک از تمدن‌هاى اصلى، حداقل داراى یک کرسى دائم در شوراى امنیت‌باشند.[10]

هانتینگتون در خاتمه کتابش، چنین مى‌نویسد: در دوره در حال ظهور، برخورد تمدن‌ها به عنوان بزرگترین عامل تهدیدکننده صلح جهانى به شمار مى‌رود و ضامن قطعى جلوگیرى از وقوع جنگ جهانى، ایجاد نظامى جهانى بر اساس تمدن‌ها است.

نقدهای وارد شده بر این نظریه

1. ‌‌ساموئل‌ هانتینگتون‌ با وجودی‌ که‌ اساس‌ مقاله‌ خود را بر مبنای‌ مقوله‌ تمدن پی‌ ریخته، اما در ارائه‌ تعریفی‌ دقیق‌ و جامع‌ از مفهوم‌ تمدن‌ و تفاوت‌ آن‌ با فرهنگ عاجز است. او معمولاً‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ را دو مفهوم‌ همسان، درهم‌ فرو رفته‌ و بدون‌ مرز تصویر می‌کند.[11]

2. برخورد تمدن‌ها به چیزى غیر قابل فهم دلالت دارد که با برخورد عقلایى منافات دارد و کاملا براساس فرضیه‌هاى غلط استوار است. امروزه همانند گذشته، روابط بین تمدن‌ها، حالتى از رویارویى نیست، بلکه حالتى از نفوذ و تاثیر متقابل مى‌باشد. رویارویى و تناقضات بین یک تمدن مورد نظر، به طور مثال اروپایى، خیلى متداول‌تر و مخرب‌تر از آنهایى است که بین کشورهاى متعلق به تمدن‌هاى مختلف وجود دارد. دلیل آن نیز این حقیقت است که دو جنگ جهانى‌اى که بشریت در این قرن تحمل کرده است، در میان تمدن غربى رخ داد و به سبب تناقضات منافع بوده است.[12]

3. سومین نقدی که بر نظریه برخورد تمدن‌ها وارد شده است، اهمیت‌بخشى و تعصبى که هانتینگتون درباره تمدن غربى و خصوصاً آمریکا قائل است، می‌باشد. وى را از روشنفکر جهانى بودن دور کرده و او را با انتقاداتى مواجه مى‌کند.[13]

4. از نقطه نظر، اسلام و تمدن اسلامى، هانتینگتون مورد انتقاد بسیارى از اندیشمندان اسلامى قرار گرفته است. اولا او اسلام را تمدن و ایدئولوژى واحد در نظر مى‌گیرد. فرقه‌ها، نحله‌ها و تفاسیر مختلف از اسلام را نادیده مى‌گیرد. مذاهب مختلف را داراى اهداف و افکار مشابه مى‌داند. ملل مختلف اسلامى را بدون تفاوت زیاد برمى‌شمارد و تمام اینها را در کنار مسلمانانى مى‌گذارد که در دیگر کشورها از آمریکا و اروپا و هند زندگى مى‌کند، مى‌گذارد. چنین برداشتى از دین اسلام، به حتم نتیجه‌گیرى را با اشتباه مواجه مى‌کند.[14]

5. ‌‌هانتینگتون‌ در تدوین‌ نظریه‌‌ی ‌برخورد ‌تمدن‌ها علی‌رغم‌ این‌که‌ به‌ منافع‌ اقتصادی‌ آمریکا چشم‌ دارد، اما از طرح‌ مسائل‌ اقتصادی‌ در شکل‌گیری‌ روابط‌ بین‌المللی‌ زیرسبیلی‌ عبور می‌کند و حداکثر در نظریه‌ خود بسیار کم‌ اثر جلوه‌ می‌دهد.

6. ‌‌برخلاف‌ نظریه‌ ساموئل‌ هانتینگتون‌ آمار به‌ صراحت‌ نشان‌ می‌دهد که‌ پس‌ از قرارداد صلح‌ وستفالی‌ (1648م) بیشترین‌ تنش‌ها و جنگ‌ها در درون‌ تمدن‌ها رخ‌ داده‌ است. این‌ درست‌ که‌ فرضیه‌ هانتینگتون‌ از برخورد تمدن‌ها در دنیای‌ آینده‌ خبر می‌دهد اما چنین‌ شواهدی‌ به‌ دلایل‌ متعددی‌ که‌ برخواهیم‌ شمرد، حداقل‌ در آینده‌ای‌ قابل‌ پیش‌بینی‌ دیده‌ نمی‌شود.[15]

مقاله

نویسنده مرتضي اشرافي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS