كلمات كليدي : موسيقي شعر، بديع، تكرير، تصدير، تطريز، تأكيد، اعنات، تكرار، ادبيات فارسي
نویسنده : ريحانه رضواني
تکرار[1] عبارت است از آنکه شاعر یا نویسنده لفظی را مکرر بیاورد:
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
زان قطره قطره، قطره باران شود خجل
زان خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
عسجدی[2]
تکرار در نظم یا نثر، در ظاهر نشاندهندهی ضعف در کار شاعری و نویسندگی است؛ اما در شعر شاعران برجسته اینگونه تکرارها نه تنها دلیل ناتوانی در کار آفرینش هنرمندانهی کلام و کمبود گوهر کلمه در خزانهی سرشار خیال و ذوق نیست، بلکه تسلط و توانمندی شاعر را نشان میدهد.
تکرار در کلام فصیح انواعی دارد؛ برای مدح، وعید، تهدید و استبعاد. مثال قرآنی برای مدح «والسابقون السابقون اولئک المقربون»[3] برای تهدید «الحاقه ما الحاقه» [4] برای استبعاد «هیهات هیهات لما توعدون[5]».[6]
تکرار یا تکریر [7]در فرهنگ اصطلاحات چنین آمده که صناعتی بدیع است و از انواع جناس نیز ذکر شده و این در صورتی است که دو لفظ متجانس در آخر سجعهای نثر یا ابیات پی در پی آورده شود.[8]
در علم بدیع، تکرار یا مکرر لفظی را در سخن به قصد تأکید، تعظیم یا غرضی دیگر دو یا چند بار آوردن است؛ مانند مولوی:
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز[9]
ارتباط نزدیک شعر و موسیقی موضوعی انکارناپذیر است؛ آنگاه که سخن از موسیقی شعر به میان میآید، مراد مجموع عوامل موسیقیایی است که عبارتند از:
الف) موسیقی درونی: مجموعه هماهنگیهای صامتها و مصوتها در کلمات شعر.
ب) موسیقی بیرونی: وزن عروضی شعر.
ج) موسیقی کناری: عوامل مؤثر در نظام موسیقیایی شعر (که ظهور آن در سراسر بیت مشاهده نمیشود).
د) موسیقی معنوی: ارتباطهای پنهانی عناصر یک بیت یا یک مصراع.
محور اصلی عوامل مذکور «تکرار» است، که بسامد آن در مصوتها، صامتها، واژگان، هجا، و جمله (که اگر سنجیده بهکار گرفته شود موجد زیبایی و موسیقی است) میباشد.
چیست نشانی آنک، هست جهانی دگر
نو شدن حالها، رفتن این کهنههاست
روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو، نو خوشی و نو غناست
اصولا وجود هستی مبتنی بر «تکرار» است، هر نمودی در عالم، نمودی چون خود را بهوجود میآورد، فلسفهی آفرینش نیز بر همین نکته قرار گرفته است.
به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی، بنیاد جهان و حیات انسان، همواره بر «تنوع» و «تکرار» است؛ از تپش قلب تا روز و شب و توالی فصول و در نسبت خاصی از این تنوع و تکرارهاست که موسیقی مفهوم خویش را باز مییابد.
ممکن است تکرار از جهاتی نیز ملالآور باشد؛ در ادب، گاه تکرار را نکوهیدهاند. سعدی شرط فصاحت را تکرار نکردن سخن میداند. کلام فرخی نیز همین است.
شنیدهام که حدیثی که آن دوباره شود
چو صبر گردد تلخ، ارچه خوش بود چه شکر
از دیگر موارد نکوهیدهی تکرار در ادب، «تکرار قافیه» است. البته همین تکرار است که سبب مهارت میگردد؛ ضربالمثل عربی میگوید: «العلم حرف و التکرار الف». بنابر این شواهد، تکرار از امور پسندیده است.
نو کن سخنی را که کهن شد به معانی
چون خاک کهن را به بهار ابر گهربار
در شعر ز تکرار سخن باک نباشد
زیرا که خوش آید سخن نغز به تکرار
تکرار و از جمله انواع تصدیر در سبک خراسانی مستحسن است. در سبک عراقی تکرار بهصورت جناس تام است و تصدیر چندان معمول نیست.[10] در سبکشناسی تکرار واژه، در شعر و نثر از اختصاصات سبک خراسانی بهشمار میآید؛ برای مثال تکرار فعل «بود» در بیت زیر:[11]
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود
نبود دندان، لا، بل چراغ تابان بود
رودکی
تکرار فعل «بود» آدمی را متوجه گذر زمان و ناپایداری نعمات دنیایی که موضوع مورد نظر شاعر است میسازد. این ویژگی، در دورههای بعدی، حذف میشود. اما تکرار کلمات، بنا به مباحث زیباشناسی بدیع و موسیقی ادامه مییابد.
تکرار علاوهبر دیدگاه سبکشناسی، از دیدگاههای دیگر ادبی، از جمله دستور زبان، معانی و بیان و... نیز شایان بررسی است که در اینجا بیشتر از دیدگاه بدیعی و زیباییشناسی بررسی میشود.
دکتر شمیسا دربارهی ارزش هنری این آرایه مینویسند: «تکرار در زیباشناسی هنر از مسایل اساسی است. کورسوی ستارهها، بال زدن پرندگان به سبب تکرار زیباست. قافیه و ردیف در شعر فارسی تکرار است. انواع تکرار در شعر قدیم و نو دیده میشود و اصولا تکرار را باید یکی از مختصات ادبی قلمداد کرد».[12]
تکرار علاوهبر ایجاد وزن شعری، نقش مهمی در شکلآفرینی و تصویرسازی ظاهری دارد؛ موارد زیر گونههایی از کاربرد تکرار در چنین شعرهایی است: تکرار آوایی، واجی، هجایی و....[13]
مقولهی تکرار در بدیع، شامل تکرار جمله، کلمه، هجا، صوت یا حرف میگردد.
تکرار جمله: عبارت یا جملهای در میان کلام تکرار میگردد. «فبای آلاء ربکما تکذبان» ترجیعوار تکرار میشود. تکرار جمله در شعر به صورت مصراع یا بیت باشد که در صورت تکرار بیت در آخر هر بند، آنرا «ترجیعبند» مینامیم.
از دیگر مصداقهای تکرار بیت یا مصراع در گسترهی ادبیات فارسی «تضمین» اشعارست؛ مانند تضمینهای ملکالشعرا از غزل سعدی. «ردالمطلع» نیز از دیگر مصادیق تکرار در مصراع است:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم، راحت جانی به من آر
مصراع اول آن در مقطع نیز تکرار شده است:
دلم از پرده بشد دوش که حافظ میگفت
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
بدین سبب این آرایه را «ردالمطلع علی المقطع» نیز مینامند.[14]
در آرایهی «طرد و عکس» یا تبدیل و عکس نیز مصراع تکرار میشود، آنگونه که هر مصراع را میتوان به دو نیم مصراع تقسیم کرد.
دلبر جانان من برده دل و جان من
برده دل و جان من دلبر جانان من
حافظ [15]
از دیگر جلوههای زیبای تکرار جملات، تکرار آن در مقام «ردیف شعری» است. از قرن ششم هجری به بعد، التزامهای دشوار از اختصاصات شعری برخی از شاعران، همچون خاقانی است. هدف اصلی از آوردن اینگونه ردیفها، علاوهبر ادعای شاعری، انگیزه یا تکرار اندیشهای از شاعرست. خاقانی جملهی «برنتابد بیش ازین» را 80 بار در قصیدهای 79 بیتی، تکرار کرده است. [16]
تکرار به دو بخش طبیعی و موسیقیایی تقسیم میشود. در تکرار موسیقیایی آمده است: «بعضی موسیقی در کلام را زاییدهی تکرار هجای کلمه یا جمله میدانند؛ بهعبارت دیگر موسیقی شعر مرهون تکرار است». آرایههایی مانند جناس، اعنات، ردالقافیه، ذوقافیتین، تشابهالاطراف، عکس، ترصیع و... نیز بر پایهی تکرار هستند.
تکرار نحوی: یکی از آرایههای برجسته و زیباست؛ چون ویژگیهای نحوی بخش دوم، اولی را تداعی میکند، ذهن از این دریافت لذت میبرد. تکرار نحوی نوعی قرینهسازی نحوی است و این تکرار با تأکید همراه است.[17]
اگر حدود یک سوم واژههای بیت تکراری باشد، موسیقی درونی مصراع با این آرایه بیشتر میشود.
ای جان جان جان جان، ما نامدیم از بهر نان
برجه، گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
واجآرایی: به تکرار یک واج در یک بیت یا عبارت گفته میشود که پدیدآورندهی موسیقی درونی شعر است. نغمهی حروف، تکراری آگاهانه است که بهموجب آن تأثیر موسیقی کلام و القای معنی مورد نظر شاعر بیشتر گردد.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
منوچهری
ردالعجز الیالصدر: این صنعت بهنام تصدیر نیز معروف است و ادبای فارسی آنرا صنعت مطابقه اصطلاح کردهاند.
عصا برگرفتن نه معجز بود
همی اژدها کرد باید عصا
عنصری(غضایری)[18]
این صنعت چند قسم است یکی کلمهی آخر بیت (عجز) در اول بیت بعد (صدر) تکرار شود و... که در نهایت شانزده قسم از این آرایه حاصل میشود.[19]
مجنون به هوای کوی لیلی در دشت
در دشت به جست و جوی لیلی میگشت
میگشت همیشه بر زبانش لیلی
لیلی میگفت تا زبانش میگشت
مشتاق اصفهانی
اعنات: در تمام طول شعر، کلمهی مخصوصی تکرار شود؛ آنرا لزوم ما لایلزم و التزام نیز میگویند.[20]
توزیع: نام دیگر آرایهی تکرار «توزیع» است؛ این صنعت چنان است که متکلم ملتزم شود که حرف معینی را در هر کلمه بیاورد.
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
سعدی
تکریر یا مکرر: آن است که لفظی را در بیت یا عبارت چند بار تکرار کنند، آنچنان که باعث زیبایی کلام شود.
گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت
مردم کریمتر شده اندر نعیم گل
ای گل فروش، گل چه فروشی به جای سیم
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل[21]
کسایی
فرق تکرار با تردید آن است که در تردید لفظ دوم با اول در مفهوم یا مصداق مخالف باشند و در تکرار افادهی معنی دیگری جز تأکید نکند.
مسلمانان، مسلمانان، مسلمانانی، مسلمانانی
وزین آیین بیدینان پشیمانی، پشیمانی
سنایی[22]
آرایهی تکرار با اهداف گوناگونی در نظم و نثر بهکار رفته است؛ یکی از این هدفها، تکرار واژه برای زیبایی کلام است؛ واژهآرایی یعنی آرایش سخن از راه کاربرد چندبارهی واژهای یگانه یا همنشینسازی دو یا چند واژهی همگون و هممایه.[23]
دست خوبت را به دست من بده
دستهای ما پل پیوند ماست
سهیل محمودی
الف) واژهآرایی پیاپی: یعنی از پی آوردن چندبارهی واژه که در برخی از کتابهای بدیع تکرار و مکرر نامیده شده، اگر هنرمندانه و بهجا بهکار رود، همنوایی زیبا و گیرایی به سخن میدهد و هم آنرا با تأکید همراه میسازد. مانند این بیت مولانا:
آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
برخی تطریز را نوعی تکرار دانستهاند. تکرار در اصطلاح معانی یکی از انواع اطناب است.[24] آنچه را پارهای از بدیعیان تطریز نامیدهاند، گونهی ویژهای از واژهآرایی پیاپی است و به شمارهی واژههای از پی هم آمده که پیش از چند چیز بیاید و هر یک از این واژهها، به یکی از آن چند چیز وابسته باشد گفته میشود.
خیالم در دل و دل در دو زلفت
پریشان در پریشان در پریشان
ربانی[25]
ب) واژهآرایی پراکنده: یعنی آنجا که واژهی تکرار شده پراکنده در چند جای سخن آمده باشد.
الهی ندانم در جانی یا جان را جانی. نه اینی نه آنی ای جان را زندگانی.
خواجه عبدالله انصاری
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
سعدی
ای چشم تو دل فریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زان چشم همیکنم به هر سو
سعدی[26]
اوج تکرار در سوال و جواب است که اول مصراعهای اول بهگونهای و اول مصراعهای دوم بهگونهای دیگر تکرار شده است و ردیف هم در آخر شعر به موسیقی تکرار افزوده است.
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز ماهرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که کجرو است او وز راه دیگر آید
حافظ[27]
تکرار در ادب فارسی اولینبار در کتاب ترجمانالبلاغه با نام مکرر چنین آمده است: «و یکی از صنعتها آن است که قافیه شعر مکرر بود، یعنی دوباره.
ما می بخواستیم زدن دوش جام جام
چون تو بیامدیش بماندیم خام خام
از آدم اندرون ز تبارت کسی نماند
کو را هجا نکردست منجیک نام نام»[28]
در حدائقالسحر تکرار دو نوع است: یکی مکرر شعری را گویند که در یک بیت لفظی میگویند و در یک بیت دیگر بیاثر او همان لفظ باز آرند و دیگر مکرر آن بود که لفظ قافیه دوباره باز گویند. در المعجم با نام تکریر بیان شده است. این صنعت اگر برای رونق و زیبایی بیشتر کلام بهکار گرفته شود و باعث سستی الفاظ و معانی ابیات نشود نیکوست.