دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حوادث روزهای پایانی عمر پیامبر(ص)

No image
حوادث روزهای پایانی عمر پیامبر(ص)

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، اسامه، مسجد، علي(ع)، نماز، ابوبكر

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

حوادث واپسین روزهای حیات پیغمبر(ص) از جمله مهم‌ترین ایام تاریخ اسلام است که به سبب حساسیت‌های بسیارش، به‌ویژه در باره جانشین حضرت، اهمیت ویژه‌ای دارد؛ از این رو در طول تاریخ اسلامی، بیشترین هجمه تحریفات را در این بخش از سیره نبوی(ص) شاهدیم.

لشکر اسامه

پیامبر(ص) در محرم سال یازدهم هجری،[1] فرمان آماده شدن مردم برای جنگ با روم را صادر فرمود و دستور داد که به سرعت برای آن آماده شوند. آن حضرت، اسامه پسر زید را به فرماندهی این لشکر برگزید و دستور داد که لشکر را تا مرز بلقاء[2] و ارزوم در فلسطین ببرد و با دشمنان خدا بجنگد.

حضرت به اسامه فرمود با لشکر خود از مدینه بیرون رفته، در «جرف»(منطقه‌‌ای در یک فرسخی مدینه) اردو بزند. ایشان مردم را به بیرون رفتن و همراهی اسامه بر‌انگیخت و از ماندن در مدینه بر حذر داشت.[3] قصد حضرت بر این بود که سران مهاجر و انصار را با او بفرستد تا هنگام وفاتش در زمامداری اختلاف نکنند و برای پیشوایی مسلمانان طمع نکنند.[4]

پس هیچ‌یک از مهاجران باقی نماندند؛ مگر اینکه آماده جنگ شدند.[5] ابوبکر و عمر ،[6] ابوعبیده جراح، سعد بن ابی‌‌وقاص و ابو‌الأعور، همراه گروهی دیگر از مهاجران و انصار، مانند: قتادة بن نعمان و سلمة بن اسم به این لشکر پیوستند.[7] حال بر این منوال بود تا اینکه کسالت حضرت، پیش آمد؛ از این رو لشکریان هر یک، در حرکت به سوی شام به عللی تعلل می‌ورزیدند؛ به حدی که حضرت در طول مدت ایام بیماری‌شان ـ که چهارده روز طول کشید ـ همواره امر می‌فرمود که لشکر، حرکت کند؛[8] اما مخالفان به بهانه‌های مختلف از جمله بیماری حضرت و رتق و فتق امور معوقه[9] از انجام این مأموریت شانه خالی می‌کردند.

کم سن و سالی اسامه (هفده یا هیجده ساله بودن) نیز بهانه‌ای دیگر برای این تعلل‌ها بود. آنها بر حضرت خرده می‌گرفتند که چرا جوانی کم سن و سال را بر بزرگان مهاجر و انصار، سرکردگی و امارت داده است؟[10] آنها به فرامین حضرت که مکرر می‌فرمود: «لشکر اسامه را روانه کنید» توجهی نمی‌کردند و منتظر ماندند تا ببینند تقدیر الهی درباره رسول ‌خدا(ص) چگونه رقم می‌خورد؟[11]

بسیاری از آنان، همچون ابوبکر و عمر، به بهانه‌های مختلف، مانند وداع با پیغمبر(ص)، پیوسته به مدینه آمد و شد می‌کردند[12] و تا آخرین روز حیات ایشان به این رفت و آمد‌ها ادامه دادند. پیامبر(ص) در آخرین روز زندگانی، بعد از اقامه نماز صبح در مسجد متوجه شدند که ابوبکر، عمر و گروهی دیگر از مسلمانان در مسجدند. آنها را پیش خواند و فرمود: «مگر به شما نگفتم که با لشکر اسامه بیرون بروید؟»[13] سپس دستور فرمود که به لشکر اسامه بپیوندید و از آن باز نمانید و این سخن را سه بار تکرار فرمود. ابوبکر در این هنگام به جای اطاعت از دستور أکید پیامبر(ص)، به حضور حضرت رفت و گفت: «شکر خدا، حال شما بهتر است. امروز نوبت دختر خارجه(از همسران ابوبکر) است، به من اجازه بدهید بروم»[14] و رفت.

لشکریان آن‌قدر در این امر سستی ورزیدند و از دستور حضرت سرتافتند تا اینکه پیامبر(ص) وفات کرد و لشکریان نیز به مدینه برگشتند.[15]

بیماری حضرت

آن بیماری، روز چهار شنبه در خانه ام‌المؤمنین میمونه[16] و به نقلی، زینب دختر جحش[17] با تب و سردرد شروع شد. حضرت با همان بیماری از خانه‌ای به خانه دیگر همسرانش منتقل می‌شد تا اینکه بیماری در منزل ام‌المؤمنین میمونه، شدت گرفت.[18]

پیامبر(ص) مدتی قبل از وفات، همراه علی(ص) برای آمرزش خفتگان بقیع به این قبرستان رفت و برایشان طلب مغفرت کرد و بازگشت.[19] حضرت سه روز دیگر نیز با کسالت و ناتوانی شدید در منزل بود.[20]

روزی آن حضرت به دلیل شدت تب از اهل خانه خواست که بر بدنش آب بریزند[21] و بعد از اینکه اندکی از شدت تب کاسته شد، در حالی که سر خود را بسته بود با کمک فضل بن عباس به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت.

پیغمبر(ص) بعد از حمد و ثنای الهی برای شهدای احد، آمرزش طلبید و فرمود: «ای مردم! اگر کسی میان شما باشد که من، پشت او را با تازیانه نواخته باشم، اکنون، پشت من برای قصاص در اختیار اوست. اگر به کسی دشنام داده باشم اکنون در اختیار اویم که مقابله به مثل کند و اگر از کسی مالی گرفته باشم، اکنون مال من در اختیار اوست که هر چه خواهد ببرد ... .»[22] حضرت نماز ظهر را در مسجد اقامه کرد و دوباره همان گفته‌ها را بر فراز منبر تکرار فرمود ... .[23]

سپس رسول ‌خدا(ص) به منزل ام‌سلمه رفت[24] و یکی دو روز در منزل وی بود تا اینکه عایشه از او خواست که حضرت را به خانه خود ببرد و از وی پرستاری کند. دیگر همسران پیامبر(ص) نیز از ام‌سلمه خواستند که اجازه دهد،‌ حضرت را به خانه عایشه ببرند.[25] با اجازه ام‌سلمه، رسول اکرم(ص) را به منزل عایشه بردند؛ در حالی که حضرت علی(ع) و فضل بن عباس، زیر بغل‌های حضرت را گرفته بودند و پاهای شریفش از شدت ناتوانی به زمین کشیده می‌شد.[26]

آخرین حضور پیامبر(ص) در مسجد و نماز ابوبکر

بیماری خاتم انبیا(ص) هنگام شب، شدت گرفت. بلال، صبحدم نزد حضرت آمد و عرضه داشت: «یا رسول‌الله! وقت نماز صبح است.» پیغمبر(ص) فرمود: «بیماری، تاب و توان را از من گرفته است. امروز دیگری با مردم نماز بخواند.» عایشه گفت: «به ابوبکر بگویید (نماز بخواند).» حفصه گفت: «به عمر بگویید.»

رسول‌خدا(ص) که سخن آن دو را شنید و حرص هر یک را برای بلند کردن نام پدرش دید، فرمود:«از این سخنان پرهیز کنید. شما مانند زنانی هستید که با یوسف همدم بودند(هر کدام می‌خواهید از این جریان سود ببرید).»

سپس با اینکه از بی‌حالی نمی‌توانست روی پای خود بایستد، با شتاب برخاست ـ تا مبادا آن دو در نماز از ایشان پیشی بگیرند ـ و به کمک امیرمؤمنان(ع) و فضل بن عباس به مسجد آمد. ابوبکر در محراب ایستاده بود. حضرت اشاره فرمود که از محراب خارج شود. سپس حضرت به نماز ایستاد و تکبیر گفت. پیامبر(ص) نمازی را که ابوبکر شروع کرده بود از سر گرفت و وقتی نماز پایان یافت به خانه بازگشت.[27]

وفات پیامبر(ص)

حضرت پس از آمدن از مسجد، به سبب رنجِ رفتن به مسجد و اندوهِ بسیار بر اثر سرپیچی مسلمانان از پیوستن به لشکر اسامه، از هوش رفت. پس از به هوش آمدن به اطرافیان فرمود: «دوات و کتف برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید.»[28] در بر آوردن خواسته حضرت اختلاف شد. عمر گفت:« این مرد هذیان می‌گوید.»[29] پیامبر(ص) از ناراحتی دوباره از هوش رفت؛ بعضی از حاضران پس از به هوش‌آمدن خواستند، خواسته حضرت را اجابت کنند؛ ولی او فرمود :«بعد از آن سخنان که گفتید نه( دیگر لازم نیست)؛[30] ولی شما را به نیکی درباره خاندانم سفارش می‌کنم.» این را گفت و از مردم روی برگرداندند.[31] مردم نیز برخاستند و رفتند.

رسول اکرم(ص)در ظهر همان روز، یعنی دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجری وفات کرد ،[32] در حالی که بر سینه امیرمؤمنان(ع) تکیه داده بود.[33]

حوادث آخرین روزهای زندگانی پیامبر(ص) از دیدگاه اهل سنت

تحریفات گسترده‌ای در حوادث روزهای پایانی حیات پیامبر(ص) در کتب روایی و تاریخی اهل سنت، رخ داده است؛ به نحوی که جزئی‌ترین حقایق و واقعیات تاریخی، یا به نوعی وارونه جلوه داده شده ‌و یا تحریف شده‌ و یا اصلأ از قلم افتاده‌اند. این تحریفات، آشکارا از اولین روزهای بعد از وفات ایشان آغازشد و در طول سالیان بعد، به اوج خود رسید. در این میان، بی‌تردید عایشه را از سردمداران و سر حلقه‌های اصلی این رویداد می‌توان برشمرد.

او به سبب بغض بسیار به امیرمؤمنان(ع)، در ایجاد و گسترش این تحریفات، نقش اساسی داشت. شدت بغض او به حضرت، چنان بود که حتی از آوردن نام حضرت در بعضی جریاناتِ نه چندان مهم نیز اکراه داشت و می‌کوشید به هر شکل ممکن از ذکر کوچک‌ترین فضیلتی برای حضرت خودداری کند؛ برای مثال در جریان امدن پیامبر(ص) به منزلش در آخرین روزهای حیات حضرت، با کمک حضرت علی(ع) و فضل بن عباس، او تنها به نام فضل، اشاره می‌کند و از حضرت با عبارت «دیگری» نام می‌برد.[34]

همچنین در توصیف چگونگی رحلت رسول خدا(ص)، او خود را کسی معرفی می‌کند که پیامبر(ص) بر سینه او (آن هم با آن وضع رقت‌انگیز) وفات کرد؛[35] در حالی که ابن‌عباس صریحاً در همان ایام، گفته او را رد کرد و گفت علی(ع) فردی است که حضرت بر سینه‌اش، دعوت حق را لبیک گفت.[36]

اهل سنت به جریان آخرین نماز حضرت، توجه ویژه‌ای دارند و از این دست تحریفات در کتبشان فراوان یافت می‌شود؛ از این رو فقط چند نمونه را ذکر می‌کنیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان می‌گذاریم:

1. آخرین بار که حضرت در مسجد دیده شد، روز دوشنبه بود و مردم، پشت سر ابوبکر، نماز می‌گزاردند. پیامبر(ص) پرده حجره عایشه را کنار زد و به آنان که در صف نماز بودند، نگریست و لبخند زد. مردم چون متوجه حضرت شدند به جنب و جوش آمدند و نزدیک بود نماز خود را بشکنند؛ ولی حضرت با دست اشاره فرمود که نمازشان را تمام کنند. حضرت پرده را انداخت و غروب آن روز رحلت کرد.[37]

2. چون بیماری حضرت سخت شد، فرمود: «ابوبکر با مردم نماز بگزارد.» عایشه گفت: «یا رسول‌الله! ابوبکر، مردی رقیق‌القلب است و چون قرآن می‌خواند می‌گرید. به عمر امر کنید تا با مردم نماز بگزارد.» پیامبر(ص) باز هم فرمود: «ابوبکر با مردم نماز بگزارد» و عایشه، همان سخن را تکرار کرد. حضرت فرمود: «شما مثل زن‌هایی هستید که یوسف، گرفتارشان بود ابوبکر با مردم نماز بگزارد.»[38]

3. چون روز دوشنبه (روز وفات) رسید، حضرت برای نماز صبح بیرون آمد و پارچه‌ای به سر بسته بود. ابوبکر که با مردم نماز می‌خواند از نماز باز ایستاد. پیامبر(ص) با دست خود، او را به جایش باز آورد و در جانب راست او نماز خواند. پس از نماز، رو به مردم کرد و به آنان اندرز داد. ابوبکر بعد از نماز به حضرت رو کرد و در حالی که از سلامتی حضرت خرسند شده بود، از حضرت اجازه گرفت که نزد همسرش خارجه در سنح برود.[39]

حتی عده‌ای در این روایت، پا را فراتر نهاده و آورده‌اند که حضرت به صورتِ نشسته، به ابوبکر اقتدا هم کرد.[40]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب فرهنگنامه تاريخ زندگی پيامبر اعظم(ص)

کتاب فرهنگنامه تاريخ زندگی پيامبر اعظم(ص)

کتاب فرهنگ‎ نامه جامع تاریخی زندگی و سیره ی آخرین فرستاده‎ی الهی در قالبی جدید راستای آشنایی عموم افراد جامعه با مباحث تاریخی توسط بخش تاریخ فرهنگ نامه علوم انسانی و اسلامی پژوهه تهیه شده است.
سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) ⠕ جلدي)

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) (15 جلدي)

پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) روح همه انبياء اولياء و شهدا بوده و جان اين جهان است. شريعت او كامل ترين و جامع ترين شريعت ها و در بردارندة همة جنبه هاي فردي و اجتماعي آنان مي باشد، از اين رو چون خود، اعظم رسولان است شريعت او نيز اعظم شرايع است و سيره هاي رفتاري و سلوك هاي فردي و اجتماعي او آيينة تمام نماي انبياي الهي است و سخنان او پيام رسان عظيم ترين مفاهيم الهي و راهنماي كمال و سعادت براي انسان ها است؛ فهم سخنانش انسان ها را از ظلمت ها جهل به نور هدايت مي كشاند و فرموده هايش با فطرت انسان ها هموار بوده و به دل و جان آنها روح عبوديت و ذكر حق القا مي كند.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS