كلمات كليدي : خرده نظام اجتماعي، سيستم اجتماعي، يكپارچگي، ضرورت هاي كاركردي، الگوي آجيل، سايبرنتيك
نویسنده : فاطمه امين پور
واژه System که معادل نظام است به مجموعهای از واحدها یا عناصر مرتبط بههم اشاره دارد که به منظور تأمین اهداف از پیش تعیینشده در ارتباط و تعامل با یکدیگر فعالیت میکنند.[1] خردهنظام نیز بخشی از یک سیستم را تشکیل میدهد.
خردهنظام اجتماعی از مفاهیم و نظریات مهم در جامعهشناسی است که در مکتب کارکردگرایی ساختاری و بهطور خاص در نظریه تالکوت پارسونز (Talcott Parsons: 1902-1979) میتوان آن را دنبال کرد. طرح این نظریه مربوط به مرحله دوم زندگی پارسونز (مهمترین دوره زندگی وی) میباشد. پارسونز در این دوره در راستای نظریه کارکردگرایی ساختاری خویش به شرح و بسط نظریه کنش اجتماعی پرداخته و نظریهای عامتر شامل مفهومهای تعیینکننده نظام اجتماعی و نیازهای نظام ارائه میکند.[2] کتاب "نظام اجتماعی" (1951) پارسونز از کارهای کلیدی وی در این زمینه میباشد. این کتاب تلاشی در جهت ترکیب و تعمیم طرحی مفهومی برای تحلیل جریانات موجود در خردهنظامهای اجتماعی است.[3] پارسونز در این کتاب یک نظریه جامعهشناختی ارائه میکند که نظم و بههم پیوستگی نظامهای اجتماعی را در آن، مورد سؤال قرار میدهد. سؤال اصلی او این است که چرا نظامهای اجتماعی بر مبنای مجموعهای از جهتگیریهای ارزشی مشترک و تجلییافته پیوستگی خود را حفظ میکنند؟ فرایندهای ضامن بقاء در نظامهای اجتماعی کدامند؟[4] پارسونز سپس طرح نظام اجتماعی را در کتاب "نظامهای اجتماعی و تطور نظریه کنش" (1977) بسط داده و بر این اساس نظامهای اجتماعی را برآورنده چهار نیاز یا اقتضای کارکردی دانست که در هر جامعه بهمنزله نظام اجتماعی چهار خردهنظام برای اطفای این چهار کارکرد بروز میکند.[5]
پارسونز مطالعه خردهنظام اجتماعی نظامیافته را موضوع اصلی مطالعه در جامعهشناسی میداند.[6]
نظریه نظام اجتماعی
نظام اجتماعی شامل مجموعه کنشهای متقابلی است که در آن دو یا چند کنشگر باهم در ارتباطاند و متقابلاً بر روی هم اثر نهاده و به شیوههای جمعی عمل میکنند. مفهوم نظام اجتماعی یک ابزار تحلیلی است. نوعی شیوه درک واقعیت است، اما مابهازای مفهومی یک واقعیت عینی نیست. مفهوم نظام اجتماعی چشماندازی مطلقاً تحلیلی یا انتزاعی است.[7]
از منظر پارسونز نظام اجتماعی الگوی تعاملی است برآمده از نقشها، پایگاهها، انتظارات و هنجارهای اجتماعی در عرصههای مختلفی نظیر خانواده، حزب، بازار، دانشگاه، و ... .[8] پارسونز در دیدگاه ساختیکارکردی خویش بر ضرورتهای کارکردی و نیازهای یک نظام اجتماعی تأکید میکند. از دیدگاه وی نظام اجتماعی گرایش به انجام وظایفی برای بقای نظام دارد که ساختهای اجتماعی وظیفه پاسخ دادن به این نیازها را دارند. پارسونز حیات اجتماعی را به یک موجود زنده تشبیه میکند. در واقع مفهوم ساختی-کارکردی از همین تشبیه سرچشمه میگیرد. تشبیه زندگی اجتماعی به یک نظام (شبکهای از اجزای مختلف) دلالت بر ساختارگرایی و تشبیه آن به یک نظام زیستشناختی، دلالت بر کارکردگرایی این نظریه دارد. همانگونه که بدن انسان برای زندهماندن نیازهایی دارد و در قبال آن اعضایی دارد که نیازهایش را برآورده میکنند، یک نظام اجتماعی نیز نیازهایی دارد که باید ارضا شوند تا آن نظام پابرجا باشد و اجزایی دارد که برای رفع آن نیازها عمل میکنند. بنابراین همه نظامهای زنده به تعادل یا نوعی رابطه پایدار و متوازن میان اجزا و حفظ خویش جدا از نظامهای دیگر گرایش دارند. تأکید پارسونز همواره بر ثبات و نظم است و در حقیقت نظریه اجتماعی از منظر وی کوششی است برای پاسخ به این سؤال که «نظم اجتماعی چگونه امکانپذیر است؟».[9]
سطوح خردهنظام اجتماعی
پارسونز در سه سطح، خردهنظامهای جامعه را بررسی میکند:
- سطح نخست شامل چارچوب و طرح مفهومی نظریه عام کنش همراه با چهار خردهنظام کارکردی آن است که عبارتاند از: تطابق، هدفیابی، تجانس و ابقا. این انتزاعیترین و عامترین سطح است که بر هر نظامی از کنش قابل انطباق است.
- دومین سطح، مرحلهای است که پارسونز میان چهار خردهنظام ارگانیزم زیستی، نظام شخصیتی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگی در درون نظام کنش فرق میگذارد.
- در سومین سطح، مفاهیم با واقعیت مشخص تطبیق داده میشوند.[10]
هدف پارسونز از این بررسی ایجاد یک طرح نظاممند و تعمیمیافته مفهومی برای تحلیل ساختار و فرایندهای نظامهای اجتماعی است. به گمان وی وظیفه نظریه جامعهشناختی بررسی نظام اجتماعی از یک دیدگاه تحلیلی خاص است که بر نهادینهشدن الگوهای جهتگیری ارزشی در زمینه نقشها متمرکز است.[11]
انواع خردهنظام اجتماعی و کارکرد آنها
پارسونز چهار نوع خردهنظام اجتماعی متفاوت (بهلحاظ تحلیلی) و در عینحال مرتبط با یکدیگر را برای جامعه قائل میشود، وی برای خردهنظامهای اجتماعی الگویی بین مبادلهای معرفی میکند که آن را آجیل (AGIL) میخواند. او در این مدل برای هر خردهنظام یک کارکرد در نظر میگیرد که برای حفظ و بقای یک سیستم اجتماعی لازمند.[12] پارسونز آنها را ضرورتهای کارکردی مینامد. این چهار خردهنظام و کارکردشان عبارتاند از:
الف) خردهنظام زیستی (در سطح بالاتر و کلّیتر: خردهنظام اقتصادی): کارکردش تطابق با محیط (Adaption) است؛ یعنی هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته است تطبیق دهد و محیط را نیز با نیازهایش سازگار سازد.
ب) خردهنظام شخصیتی (در سطح بالاتر و کلّیتر: خردهنظام سیاسی)؛ کارکردش دستیابی به هدف (Goal Attainment) است؛ یعنی در پی تحقق اهداف در روند پیگیری و کسب منافع است.
ج) خردهنظام فرهنگی؛ کارکردش حفظ الگوها (Latent Pattern Maintenance) است؛ که از طریق مدرسه و خانواده در جهت بیان و انتقال فرهنگ و باورهای جامعه به افراد عمل میکند. مجموعه این فرایندهایی که به مدد آنها اجتماعیشدن افراد تحقق مییابد، در حکم حفظ الگو هستند.
د) خردهنظام اجتماعی؛ کارکرد یکپارچگی (Integration) را بر عهده دارد یعنی از طریق قوانین و عرف و عادات به انسجام بین عناصر متعدد اجتماعی میانجامد.[13]
اگر خردهنظامهای اجتماعی در تولید کارکرد خویش دچار اختلال شوند، تنش بروز میکند و اگر خردهنظامهای اجتماعی در مبادله تولیدات کارکردی خود مختل عمل کنند، بحران رخ مینماید.[14]
سازمان درونی جامعه را در مدل سیستمی پارسونز بر اساس چهار خردهنظام فوق میتوان تحلیل کرد.
ارتباط خردهنظامها
در یک جامعه نظیر هر نظام کنشی، خردهنظامها در عین خودمختاری، متقابلاً به یکدیگر وابسته و متکیاند.[15] نظریه سیستمی پارسونز نیز مبنیبر طرح خردهسیستمهایی است که هر یک از آنها وابسته به دیگری میباشند. پارسونز نوع تعلق خردهسیستمها به یکدیگر را ناشی از وجود دو عنصر "اطلاعات" و "انرژی" میداند. از نظر وی خردهسیستمهای چهارگانه در یک رابطه عمودی از بالا به پایین و از پایین به بالا با یکدیگر در ارتباط میباشند. ارتباط از بالا به پایین بر کنترل اطلاعات مبتنی است. سیستمهایی که در سطح بالاتری قرار دارند تسلط بر دیگر سیستمها داشته و بقیه را کنترل میکنند. از طرف دیگر رابطه از پایین به بالا بر اساس انرژی است. هر سیستمی که در پایینترین سطح قرار دارد، دارای انرژی بیشتری است و بالاترین سیستم دارای کمترین انرژی میباشد. لذا سیستم فرهنگی به لحاظ اینکه بالاترین میزان اطلاعات را دارا میباشد بر سیستمهای دیگر مسلط بوده و آنها را کنترل میکند. سیستم اجتماعی نیز بر اساس عنصر اطلاعات، سیستم شخصیتی و زیستی را کنترل میکند. در مقابل سیستم زیستی دارای بیشترین انرژی بوده و زمینه و شرط برای سیستمهای دیگر میباشد؛ از اینرو بر اساس انرژی موجود در خویش بر دیگر سیستمها مسلط است و سیستمهای دیگر به آن نیازمند هستند. سیستم زیستی نیز منبع انرژی برای دیگر سیستمها بوده و در مقابل سیستمهای دیگر به لحاظ فقدان اطلاعات کنترل میشود. [16] بنابراین نظام اجتماعی مانند هر سیستم فعالی محل مبادله و گردش بیوقفه انرژی و اطلاعات است.[17] پارسونز به این چرخه (کنترل هر سیستم بهوسیله خردهنظامی که در بالاترین سطح اطلاعات و پایینترین سطح انرژی واقع است) سایبرنتیک میگوید.[18]
بنابراین در این الگو تمام نظامها از نظر قدرت برابر نیستند. درست است که هر یک از سیستمهای اجتماعی از هم مستقل و مجزایند، اما در میان آنها اهمیت نظام فرهنگی از سایر نظامها بیشتر است.
جمعبندی
در جمعبندی نهایی از نظریه سیستمی میتوان گفت، پارسونز در کارهای اولیهاش به بررسی ساخت کنش در سیستم اجتماعی توجه نشان داده و سعی کرد نشان دهد که چگونه کنش فردی و جمعی به پیدایش سیستم اجتماعی منجر میشود. سپس در کارهای بعدی خویش سیستم را بهعنوان یک کل مدنظر قرار داد و در پی بیان این نکته بود که چگونه سیستم عمل فردی را کنترل میکند.[19] بر اساس این نظریه (نظریه سیستمی) میتوان گفت که بقای یک نظام اجتماعی به برآمدن مقتضیات کارکردی، کنترل سایبرنتیکی، فرایندهای داده و ستانده و مبادلات نظامها و خردهنظامها وابسته است.[20]
نقد
نظریه نظام اجتماعی پارسونز ضعفها و محدودیتهایی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد:
- به طور کلی نظریه پارسونز نظریهای صرفاً توصیفی و خالی از تبیین است. مدل تحلیلی وی بسیار کلی و نیز مفهومی است. مدل پارسونز داربست عظیمی از مقولات مرتّب و مطبّق است تا شبیه نظریهای واقعی که قابلیت تبیین مجموعهای از پدیدهها را دارد.[21]
- نظریه نظامها را نمیتوان مورد آزمون قرار داد و درستی و نادرستی آن را اثبات کرد.[22]
- این نظریه همچنین بیشتر ایدئولوژیک است تا علمی و از اینرو تنها از وضع موجود پشتیبانی میکند.[23] تأکید بیش از حد پارسونز بر تعادل نمیتواند از تغییر و تضاد اجتماعی سر در آورد. چشمانداز پارسونز از جامعه دنیایی متوازن، بدون هیچگونه منبع تغییر در درون جامعه است.[24] البته پارسونز سرانجام به تکامل اجتماعی روی میآورد، اما حتی کار او درباره دگرگونی اجتماعی نیز به ایستایی و ساختارمندی گرایش دارد.[25]