دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2 : نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان

خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2 به موضوع "نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان" می پردازد.
No image
خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2 : نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2

نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ أَ لَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً

ترجمه مرحوم فیض

3 كبر و خود خواهى باو روى مى آورد، پس به آفرينش خود بر آدم فخر و نازش نمود، و براى اصل خويش (كه از آتش آفريده شده بود) عصبيّت نموده آشكارا زير بار فرمان حقّ نرفت (و گفت: او را از گل و مرا از آتش آفريدى من كه از او بهترم چرا او را سجده كنم) پس دشمن خدا (شيطان) پيشواى متعصبين و پيشرو گردنكشان است كه بنيان عصبيّت را بجا گذارد، و با خدا در جامه عظمت و بزرگى (كه اختصاص باو داشت) نزاع نمود، و لباس عزّت و سربلندى (كه سزاوار او نبود) پوشيد، و پوشش ذلّت و خوارى (كه شايسته اش بود) دور افكند.

4 نمى بينيد چگونه خداوند او را براى تكبّر و سركشى خرد و كوچك و سبب بلند پروازى پست نمود پس او را در دنيا (از رحمت خود) رانده شده قرار داد (چنانكه در قرآن كريم س 15 ى 34 مى فرمايد: قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ى 35 وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ يعنى خداوند فرمود از بهشت بيرون رو كه تو رانده شدى، و تا روز رستخيز بر تو لعنت است) و در آخرت براى او آتش بر افروخته آماده فرمود (چنانكه در قرآن كريم س 38 ى 85 مى فرمايد: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ يعنى دوزخ را از تو و از همه آنان كه پيرو تو هستند از آدميان و جنّيان پر خواهم نمود).

ترجمه مرحوم شهیدی

كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود- كه آتش است- بر او غيرت ورزيد. پس دشمن خدا- شيطان- پيشواى غيرت ورزان است، و پيشرو مستكبران، پايه عصبيّت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد. رخت عزّت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد. نمى بينيد چگونه خدايش به خطار بزرگ منشى كوچك ساخت، و به سبب بلندپروازى به فرودش انداخت. در دنيا او را براند، و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند

ترجمه مرحوم خویی

ملعون كه عارض شد او را حميّت و عصبيّت، پس فخر كرد بر آدم بسبب خلقت خود، و متعصّب شد بر او از جهت أصل خود كه آتش بود. پس دشمن خدا امام متعصّبين است و پيشرو متكبّرين كه نهاد بنياد عصبيّت را و نزاع كرد در رداء كبرياء و عظمت، و پوشيد لباس عزّت را، و بر كند لباس ذلّت را. آيا نمى بينيد چگونه تصغير و تحقير نمود او را خداى تعالى بسبب تكبّر او، و پست كرد او را بجهت بلند پروازى او، پس گردانيد در دنيا او را رانده شده از رحمت، و مهيا فرمود از براى او در آخرت آتش بر افروخته را

شرح ابن میثم

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ- وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ- فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ- الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ - وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ أَ لَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ- وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً- وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً

اللغة

الجبريّة و الجبروت: الكبر. و ادّرعه: لبسه كالدرع. و الدحر: الطرد. و خطف بالكسر.

المعنى

و افتخار إبليس و تعصّبه و تكبّره على آدم في قوله قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ و قوله: أ أسجد لمن خلقت طينا أ أسجد لبشر خلقته من صلصال من حماء مسنون. فكان تعصّبه عليه و استكباره نظرا إلى أصلهما، و كونه إمام المتعصّبين باعتبار كونه المنشأ لرذيلة العصبيّة في غير الحقّ و المعتدى به فيها. و أمّا العصبيّة في الحقّ فهى محمودة كما جاء في الخبر: العصبيّة في اللّه تورث الجنّة، و العصبيّة في الشيطان تورث النار. و كذلك كونه سلفا للمتكبّرين باعتبار تقدّمه للمتكبّرين بالاستكبار على آدم. و السلف هو التقدّم.

و قوله: الّذى وضع أساس العصبيّة.

و قوله: الّذى وضع أساس العصبيّة. إذ كانت عصبيّته لأصله كالأساس للخلق يبنى عليه الخلق سائر العصبيّات و يقتدى به فيها.

و قوله: و نازع اللّه رداء الجبريّة.

و قوله: و نازع اللّه رداء الجبريّة. أى بتجبّره و تكبّره. و قد عرفت وجه الاستعارة في المنازعة في الرداء، و كذلك قوله: و ادّرع لباس التعزّز. لمّا استعار لفظ الادّراع لإبليس من جهة اشتماله و تلبّسه بالتعزّز رشّح بذكر اللباس، و كذلك قوله: و خلع قناع التذلّل. استعارة للفظ الخلع، و ترشيح بلفظ القناع.

و قوله: أ لا ترون. إلى قوله: بترفّعه.

و قوله: ألا ترون. إلى قوله: بترفّعه. تنبيه على كيفيّة تصغير اللّه إيّاه و وضعه له بسبب تكبّره و تعظّمه، و ذلك التصغير و الوضع هو جعله في الدنيا مدحورا بعد إخراجه من الجنّة بقوله تعالى اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً«» و إعداده له في الآخرة سعيرا بقوله تعالى لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ«» و نحوه.

ترجمه شرح ابن میثم

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ- وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ- فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ- الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ- وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ- أَ لَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ- وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً- وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً

لغات

جبريّه و جبروت: عظمت و بزرگى. ادّرعه: آن را مثل زره بر تن كرد دحر: دور افكندن.

ترجمه

كه خودخواهى بر او روى آورد و به خلقت خود بر آدم فخر و مباهات كرد و به اصل و ريشه خود تعصّب ورزيد و زير بار حقّ نرفت. پس دشمن خدا (شيطان)، پيشواى متعصّبان و پيشرو گردنكشان است، كه بنيان عصبيت را بر جاى گذاشت و با خداوند در لباس عظمت و بزرگوارى به نزاع پرداخت و جامه كبر و خود بزرگ بينى بر تن كرد و پوشش فروتنى و تواضع را از روى خود دور افكند. آيا نمى بينيد كه چگونه خداوند او را به علت كبر و نخوت، خرد و كوچك كرد و به سبب بلند پروازيش وى را، پست و زبون ساخت، پس در دنيا او را رانده و در آخرت برايش، آتش بر افروخته آماده كرد.

المعنی

بطورى كه از آيات قرآن بر مى آيد سركشى شيطان و تكبر و مباهات ورزيدن او بر آدم به علت توجه به اصل و ماده خلقتش بود كه آدم از خاك و او از آتش آفريده شده است به دليل اين كه در سوره اعراف (3) آيه (21) از قول وى نقل مى شود كه گفت: «قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ» و در سوره بنى اسرائيل مى گويد: «أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً» و در جاى ديگر: «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ» و اين كه حضرت وى را امام متعصبان شمرده از اين بابت است كه او منشاء پافشارى در غير حق و پيشقدم در تعصب بى مورد بوده است. امام تعصب در راه حق از صفات پسنديده شمرده مى شود چنان كه در روايت آمده است العصبيّة فى اللَّه تورث الجنّة و العصبّية فى الشيطان تورث النّار، پافشارى در راه خدا سرانجامش بهشت و تعصب در مسير شيطان نتيجه اش آتش دوزخ است. و نيز شيطان پيشتاز گردنكشان و متكبران است به دليل اين كه در تكبر ورزيدن و فخر و مباهات كردن بر آدم ابو البشر، بر تمام متكبران تقدم داشته است، و نيز مى فرمايد: او پايه عصبيت را بنا كرد و تعصبهاى نارواى بقيه افراد جامعه كه به اصل و نسب و ريشه خود مى نازند بر همين منوال است.

و نازع اللَّه رداء الجبريه:

شيطان به سبب تكبر و خود بزرگ بينى اش در مقابل عزت و عظمت الهى به نزاع برخاست چنان كه گذشت.

واژه هاى منازعه و رداء به عنوان خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2 استعاره به كار رفته است.

و ادّرع لباس التّعزّز،

در اين عبارت تكبر و به خود باليدن ابليس را تشبيه به پوششى براى وى كرده، و به اين دليل واژه زره پوشى را برايش استعاره آورده و كلمه لباس را هم به عنوان خطبه 192 نهج البلاغه بخش 2 ترشيح آن ذكر فرموده است

و نيز در جمله:

خلع قناع التذلل،

خلع استعاره و قناع ترشيح آن است يعنى شيطان نقاب فروتنى و بندگى در پيشگاه حق را كه همچون حجابى براى حفظ آبروى بندگى او بود از صورت خود بدور افكند و خود را رسواى خاص و عام كرد.

ا لا ترون... بترفّعه،

در اين عبارات حضرت وجوهى را بيان فرموده است كه خداوند شيطان را به علت كبر و خود پسنديش پست و خوار كرده است و آن وجوه از اين قرار است: الف- پس از آن كه او را از بهشت بيرون فرستاد، در دنيا مورد لعنت قرارش داد، و فرمود: «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً» ب- در آخرت براى وى زبانه آتش مهيا كرد، و گفت: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ».

شرح مرحوم مغنیه

اعترضته الحميّة فافتخر على آدم بخلقه، و تعصّب عليه لأصله. فعدوّ اللّه إمام المتعصّبين، و سلف المستكبرين، الّذي وضع أساس العصبيّة، و نازع اللّه رداء الجبريّة. و ادّرع لباس التّعزّز، و خلع قناع التّذلّل. أ لا ترون كيف صغّره اللّه بتكبّره، و وضعه بترفّعه. فجعله في الدّنيا مدحورا، و أعدّ له في الآخرة سعيرا.

اللغة:

الحمية: الأنفة. و الجبرية: العلو و العظمة.

المعنی

رفض إبليس و تفلسف، و أظهر ما كان يبطن من الترفع و التكبر، و قال للّه بشموخ: أ لمثلي يقال هذا و كيف أسجد لمن هو دوني أنا خير منه، هو من تراب، و التراب أرض و ظلام، و أنا من نار، و النار تعلو و تشرق.. و كل من يرى نفسه شيئا فما هو بشي ء عند اللّه، قال سبحانه: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ- 54 الروم». و قال الرسول الأعظم (ص): اللهم اليك أشكو ضعفي و قلة حيلتي.

و بعد، فلا رذيلة أثقل و أسمج من التكبر، و بالخصوص إذا كان سببه التعصب للأصل و العرق (أ لا ترون كيف صغّره اللّه إلخ).. الضمير لإبليس.. استعظم نفسه، و استصغر غيره، فصغره اللّه و حقره.. و كل من يأنف من المساواة مع مخلوق، و يستأثر عليه بغير حق فهو أحقر كائن.. ان الخلق كلهم عباد اللّه، و الكبرياء و العظمة للّه وحده. و تقدم الكلام عن قصة إبليس مع آدم في الخطبة 1 فقرة «آدم و إبليس»

شرح منهاج البراعة خویی

اعترضته الحميّة، فافتخر على آدم بخلقه و تعصّب عليه لأصله، فعدّو اللّه إمام المتعصّبين، و سلف المستكبرين الّذي وضع أساس العصبيّة، و نازع اللّه رداء الجبريّة، و ادّرع لباس التّعزّز، و خلع قناع التّذلّل. ألا ترون كيف صغّره اللّه بتكبّره، و وضعه بترفّعه، فجعله في الدّنيا مدحورا، و أعدّ له في الاخرة سعيرا

اللغة

(حمى) الشي ء يحميه حميا و حماية و محمية منعه وكلاء حمى مثل رضى محمّى و الحميّة الأنف و (تجبّر) الرجل إذا تكبّر، و الجبّار من الأسماء الحسنى القاهر المتكبّر الذى لا ينال، و الجبّار في المخلوق العاتى المتمرّد، و المتكبّر الّذى لا يرى لأحد عليه حقا، و الجبريّة بكسر الجيم و سكون الباء و الجبريّة بكسرات و الجبريّة بالفتحتين، و الجبريّة بفتح الأوّل و سكون الثاني، و الجبروة بالواو المضمومة و الجبروت و زان برهوت كلّها مصادر بمعني العظمة و الجلالة. و (ادّرع) الرّجل و تدّرع لبس درع الحديد و (القناع) بالكسر ما تقنع به المرأة رأسها و هو أوسع من المقنعة

الاعراب

جملة اعترضته استينافية بيانية، و تمييزا مفعول لأجله لقوله يبتلى

المعنى

أشار إلى علّة امتناع إبليس من السجدة بقوله: (اعترضته الحميّة) و العصبيّة و الانيّة (فافتخر على آدم بخلقه و تعصّب عليه لأصله) أى تعزّز بخلقة النار و استوهن خلق الصلصال فقال «قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ» «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ».

و فى الحقيقة استفهامه ذلك كان اعتراضا على اللّه عزّ و جلّ و إنكارا عليه بأنه كيف يسوغ له أن يأمر الأشرف بتعظيم الأدنى و يرجّح المخلوق من الطين على المخلوق من النّار.

و قد غلط الملعون فى اعتراضه و أخطأ في قياسه، حيث قصر نظره بما للنار من النور و لم يمعن النظر فيما لادم من النور الذى يضحى عنده كلّ نور و هو نور الأشباح الخمسة الذى كان آدم وعاء له و كان أمر الملائكة بالسّجود لأجله، و قد بيّنا فساد قياس الملعون في شرح الفصل الحادى عشر من المختار الأوّل بوجوه عديدة (فعدوّ اللّه) إبليس (امام المتعصّبين) و مقتديهم حيث إنّه أوّل من أسّس أساس العصبية (و سلف المستكبرين) و مقدمهم لأنه أوّل من بنا بنيان الاستكبار و النخوة و اليه أشار بقوله: (الذى وضع أساس العصبيّة و نازع اللّه رداء الجبريّة) جعل استكباره و ادّعاءه لما ليس له و انتحاله للصفة الخاصة باللّه سبحانه و هو صفة الكبرياء و الجبروت بمنزلة منازعته إياه سبحانه، فتجوّز بلفظ المنازعة عن ذلك.

و بعبارة أوضح كما أنّ من نازع لاخر في شي ء يريد أن يجذب باب النزاع إلى نفسه و يستأثر به، فكذلك ذلك الملعون لتكبّره صار بمنزلة المنازع للّه المريد للاستيثار بصفة الكبرياء.

(و ادّرع لباس التعزّز) و التجبّر الذى هو وظيفة الرّبوبيّة (و خلع قناع التذلّل) و التواضع الذى هو وظيفة العبوديّة. و لما قصّ قصة إبليس أمر المخاطبين بالنظر فيما آل اليه أمره و أثمره كبره ليحذروا من اقتفاء أثره، و يجتنبوا من سلوك سننه فقال: (ألا ترون كيف صغره اللّه بتكبره و وضعه بترفعه) و تجبّره (فجعله في الدّنيا) مذموما (مدحورا) و قال قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ. رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ (و أعدّ) اللّه (له في الاخرة سعيرا) و قال «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»

شرح لاهیجی

اعترضته الحميّة فافتخر على ادم بخلقه عليه لاصله يعنى مأمور در ميان ايشان در حالتى كه روى داد او را غيرت طبيعت پس فخر كرد بر ادم (- ع- ) بسبب خلقت خود و اظهار عصبيّت كرد بر ادم (- ع- ) از جهة اصل خود كه اتش باشد فعدّوا للّه امام المتعصّبين و سلف المتكبّرين الّذى وضع اساس العصبيّة و نازع اللّه رداء الجبريّة و ادّرع لباس التعزّز و خلع قناع التّذلّل الا ترون كيف صغّره اللّه بتكبّره و وضعه بترفّعه فجعله فى الدّنيا مدحورا و اعدّ له فى الاخرة سعيرا يعنى پس ابليس دشمن خدا پيشوا متعصّبان و مقدّم مستكبران آن چنان كسى است كه بنهاد و بنا گذارد بنيان عصبيّت را و منازعه كرد با خدا در رداء كبرياء و عظمت پوشيد لباس عزّت داشتن را و بركند از خود مقنعه ذلّت داشتن را ايا نمى بينيد كه چگونه ذليل و حقير گردانيد او را خداى (- تعالى- ) بسبب كبر بر خود بستنش و پست گردانيد او را بسبب بلندى برداشتنش پس گردانيد خدا او را در دنيا رانده شده از رحمت و آماده گردانيد از براى او اتش برافروخته در اخرت

شرح ابن ابی الحدید

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ- وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ- فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ- الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبَرِيَّةِ- وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ- أَلَا يَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ- وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً- وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الآْخِرَةِ سَعِيراً

قوله فافتخر على آدم بخلقه و تعصب عليه لأصله- كانت خلقته أهون من خلقة آدم ع- و كان أصله من نار و أصل آدم ع من طين- . فإن قلت كيف حكم على إبليس بالكفر- و لم يكن منه إلا مخالفة الأمر- و معلوم أن تارك الأمر فاسق لا كافر- قلت إنه اعتقد أن الله أمره بالقبيح- و لم ير أمره بالسجود لآدم ع حكمة- و امتنع من السجود تكبرا- و رد على الله أمره و استخف بمن أوجب الله إجلاله- و ظهر أن هذه المخالفة عن فساد عقيدة فكان كافرا- . فإن قلت هل كان كافرا في الأصل أم كان مؤمنا ثم كفر- قلت أما المرجئة فأكثرهم يقول- كان في الأصل كافرا- لأن المؤمن عندهم لا يجوز أن يكفر- و أما أصحابنا فلما كان هذا الأصل عندهم باطلا- توقفوا في حال إبليس و جوزوا كلا الأمرين- . قوله ع رداء الجبرية الباء مفتوحة- يقال فيه جبرية و جبروة و جبروت- و جبورة كفروجة أي كبر و أنشدوا- 

  • فإنك إن عاديتني غضب الحصاعليك و ذو الجبورة المتغطرف

و جعله مدحورا أي مطرودا مبعدا- دحره الله دحورا أي أقصاه و طرده

شرح نهج البلاغه منظوم

اعترضته الحميّة فافتخر على ادم بخلقه، و تعصّب عليه لأصله، فعدوّ اللَّه إمام المتعصّبين، و سلف المستكبرين، الّذى وضع أساس العصبيّة، و نازع اللَّه رداء الجبريّة، و ادّرع لباس التّعزّز، و خلع قناع التّذلّل.

ألا ترون كيف صغّره اللَّه بتكبّره، و وضعه اللَّه بترفّعه فجعله فى الدّنيا مدحورا، وّ أعدّ له فى الأخرة سعيرا.

ترجمه

خودخواهى و حميّت با وى در آميخت، بآفرينش خويش بر آدم نبازيد، و با سرشت (آتشين) خود تعصّب بخرج داده، و از امر حقّ تن زده (گفت آدم از خاك تيره، و من از آتش تابنده، و گوهرم از آدم خاكى والاتر است) پس پيشواى متعصّبين و پيشرو گردنكشان همين دشمن خدا است كه پايه تعصّب را بكار گذارد، و در جامه بزرگوارى با خدا ستيزه كرد، و پوشش خوارى و افتادگى را (كه ويژه او بود) از خود دور، و لباس عزّت و سر بلندى را (كه بذات اقدس الهى اختصاص داشت به پيكر) در پوشيد. آيا نمى نگريد خداوند او را براى گردنكشيش چسان خوار، و به سبب جاه طلبيش (چگونه) بى مقدارش ساخته است، او را در اين جهان رانده شده خواست، و در آن جهان آتشى فروزان را برايش آماده كرد (و باو فرمود برو كه تو از درگاه من رانده، و ملعون، و دوزخ را از تو و پيروانت پر خواهم ساخت.

نظم

  • بدامان حميّت چنگ يا زيدباصل خويش بر آدم بنازيد
  • بگفتا بو البشر از تيره خاك استمنم از آتش آتش تابناك است
  • بگوهر من از او والاتر استم بر تبت نيز بر وى برتر استم
  • لباس ويژه حق راز تلبيسبتن پوشيد و نامش گشت ابليس
  • چو او بيرون ز فرمان خدا شدلذا گردن كشان را پيشوا شد
  • ز بدبختى بسر بس خاك غم بيختز گردن طوق لعنت را در آويخت
  • خدا از درگه عزّت براندش بچاه ذلّت و نكبت نشاندش
  • بدو فرمود كاى ملعون سركششدى كافر بود جايت در آتش
  • قباى لعنتت از من بقامت رسا گرديده تا روز قيامت
  • جهنّم بر تو و بر پيروانتفروزان است و جا بايد در آنت

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 : وصف رستاخيز

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "وصف رستاخيز" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS