دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 203 نهج البلاغه : آخرت گرايي

خطبه 203 نهج البلاغه به تشریح موضوع "آخرت گرايي" می پردازد.
No image
خطبه 203 نهج البلاغه : آخرت گرايي

عنوان خطبه 203 نهج البلاغه خطبه (دشتی)

متن نهج البلاغه صبحی صالح

ترجمه فیض الاسلام

ترجمه شهیدی

ترجمه خویی منهاج البراعه

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح فی ظلال نهج البلاغه

شرح منهاج البراعه

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح منظوم انصاری قمی

عنوان خطبه 203 نهج البلاغه خطبه (دشتی)

آخرت گرایی

متن نهج البلاغه صبحی صالح

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ- فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ- وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ- وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ- مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ- فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ- إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ- لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ قَرْضاً- وَ لَا تُخْلِفُوا كُلًّا فَيَكُونَ فَرْضاً عَلَيْكُمْ

ترجمه فیض الاسلام

اى مردم، جز اين نيست كه دنيا سراى گذر است و آخرت جاى ماندن، پس از گذرگاه براى قرارگاهتان (توشه) برگيريد (تا در دنيا هستيد به عبادت خدا و خدمت خلق بپردازيد كه در آخرت كامروا گرديد) و نزد كسيكه رازهاى شما را ميداند پرده هاى خود را مدريد (نافرمانى خدا نكنيد) و دلهاتان را از دنيا خارج نمائيد پيش از آنكه بدنهاتان را از آن بيرون برند (دل بسته بدنيا نباشيد كه مرگ را آسان دريابيد، زيرا) شما در دنيا در معرض آزمايش بوده و براى غير آن (آخرت) آفريده شده ايد، هرگاه مردى بميرد مردم (دنيا پرست) مى گويند: (از دارائى) چه گذاشت و فرشتگان مى گويند: (از عبادت و بندگى) چه پيش فرستاد خدا پدران شما را بيامرزد قسمتى (از دارائى خود) را پيش بفرستيد (بدستور خدا انفاق كنيد) كه سود شما در آنست، و همه را باز مگذاريد كه بر زيان شما است (گرفتارى بسيار دارد).

ترجمه شهیدی

مردم همانا دنيا خانه اى است رهگذر و آخرت سرايى است پايدار، پس از گذرگاه خود- توشه- برداريد براى جايى كه در آن پايداريد. و مدريد پرده هاى يكديگر نزد آن كس كه مى داند نهان شما را- از شما بهتر- . برون كنيد از دنيا دلهاتان را از آن پيش كه برون رود از آن تن هاتان. شما را در دنيا آزموده اند و براى جز دنيا آفريده اند. آدمى چون بميرد مردم گويند چه نهاد، و فرشتگان گويند چه پيش فرستاد خدا پدرانتان را بيامرزاد اندكى پيش فرستيد تا براى شما ذخيرت بودن تواند. و همه را مگذاريد كه وبال آوردن بر گردنتان بماند.

ترجمه خویی منهاج البراعه

از جمله كلام حكمت نظام آن امام است در تنفير از دنياى فاني مى فرمايد:

أى مردمان بدرستى كه دنيا خانه تجاوز و عبور است و آخرت خانه برقرارى پس أخذ نمائيد از گذرگاه خودتان براى قرارگاه خودتان، و بر ندريد پردهاى خودتان را در نزد خداوندى كه مي داند سرّهاى شما را، و بيرون كنيد از دنيا قلبهاى خود پيش از اين كه خارج شود از آن بدنهاى شما، پس در دنيا امتحان شده ايد، و از براى غير دنيا يعنى آخرت خلق شده ايد، بدرستى كه مرد هر گاه هلاك شود و بميرد گويند مردمان كه تركه آن مرده چه بوده است، و گويند ملائكه كه او از براى خود چه پيش فرستاده است، از براى خداست پدران شما يعنى خدا رحمت كند پدران شما را، پس پيش بفرستيد بعض مال خود را تا آنكه دريابيد منفعت آنرا، و باقي نگذاريد همه را پس برسد بشما ضرر آن.

شرح ابن میثم

أقول: حاصل الفصل التنفير عن الدنيا و الترغيب في الآخرة بذكر الغاية من وجودهما

فتكون الدنيا مجازا: أى يسلك بها إلى الآخرة سلوكا اختياريّا كسلوك عباد اللّه الصالحين إليه، و اضطراريّا كعبور الكلّ إلى الآخرة بالموت، و أراد هنا الاضطرارىّ، و هاتان القرينتان كالمقدّمة لقوله: فخذوا من ممرّكم لمقرّكم.

  • و قوله: و لا تهتكوا. إلى قوله: أسراركم.

أى لمجاهرته بالمعصية فإنّه إذا كان يعلم أسراركم فهو يعلم ظواهر كم أولى.

و قوله: و أخرجوا. إلى قوله: أبدانكم.

أمر لهم بالزهد في الدنيا قبل الموت، و كنّى عنه بإخراج القلوب منها. يقال: خرج فلان عن كذا، و أخرج نفسه من كذا إذا أعرض عنه و تبرّء منه.

و قوله: ففيها اختبرتم.

إشارة إلى قصد العناية الإلهيّة منها، و قد عرفت معنى الاختبار، و لغيرها خلقتم: أى لنيل السعادة في الآخرة بالذات، أو الشقاوة لمن حرّمها بالعرض.

و قوله: إنّ المرء. إلى قوله: قدّم.

أى ما ترك من متاع الدنيا أو ما قدّم من الأعمال الصالحة، و إنّما قرن ذكر الناس و ما يسئلون عنه بذكر الملائكة و ما يسئلون عنه لينبّه على شرف الأعمال المسعدة في الآخرة على متاع الدنيا لكون الأوّل مطلوب الملائكة و ما تعتنون بالفحص عنه، و كون الثاني معتنى الناس الغافلين، و في لفظ ما ترك و ما قدّم لطف شبيه [تنبيه خ ] على أنّ متاع الدنيا مفارق متروك و الأعمال الصالحة مقدّمة باقية نافعة للمرء في معاده فينبغى أن تكون العناية بها دون المفارق المتروك.

و قوله: للّه آباؤكم.

كلمة تقولها العرب لتعظيم المخاطب بنسبته أو بنسبة أبيه إلى اللّه يقال: للّه أنت و للّه أبوك، و قيل: اللام للعاقبة: أى إلى اللّه تصير آبائكم لكن بذلك يخرج الكلام عن معنى التعجّب و الاستعظام.

و قوله: فقدّموا بعضا. إلى آخره.

أى فقدّموا بعضا من متاع الدنيا كالصدقات و نحوها يكن لكم ثوابها في الآخرة كقوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: يا بن آدم ليس لك من دنياك إلّا ثلاث: ما أكلت فأفنيت أو لبست فأبليت أو تصدّقت فأبقيت، و لا تخلّفوها بأسرها لغيركم فيكون عليكم وزرها، و قد علمت كيفيّة استلزام الصدقة و الزكاة و نحوها للملكات الفاضلة و الثواب الاخروى، و استلزام البخل و ادخار المال للشقاوة الاخرويّة، و إنّما خصّص

شرح نهج البلاغة(ابن ميثم)، ج 4  ، صفحه ى 7

البعض بالتقديم لأنّ حرمان الورثة لا يجوز، و نهى عن تخليف الكلّ لأنّ ترك الزكاة و الصدقة لا يجوز، و روى يكن لكم قرضا و يكن عليكم كلّا و هو كقوله تعالى مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً«» و لفظ القرض مستعار، و وجه الاستعارة أنّ القرض يستلزم في العادة الطلب من المقترض و شكره لمقرضه و أداه إليه فأشبه ذلك تكرر أوامر اللّه الطالبة للزكاة و الصدقة و شكر اللّه للمنفقين في سبيله و جزاؤه للمتصدّقين في الآخرة بأضعاف ما بذلوه و أنفس كميّة و كيفيّة من الكلّ الّذي لا منفعة فيه مع وجود مضرّته، و لمّا كان حفظ المال و تخليفه بعد الموت كذلك لا جرم كان كلّا. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

ترجمه

«اى مردم همانا دنيا سراى گذشتن و آخرت سراى ماندن است، بنا بر اين از گذرگاه خويش براى اقامتگاهتان توشه برگيريد و در پيشگاه كسى كه رازهاى شما را مى داند پرده اسرار خود را ندريد.

دلهايتان را از دنيا بيرون كنيد پيش از آن كه بدنهاى شما از آن بيرون رود، در دنيا آزمايش مى شويد و براى غير دنيا آفريده شده ايد.

چون كسى بميرد مردم مى گويند: چه باقى گذاشته، و فرشتگان گويند: چه چيز جلو فرستاده است خدا پدرانتان را بيامرزد مقدارى از دارايى خود را پيش از خود براى ذخيره آخرت بفرستيد كه به سود شماست و همه را براى دنيا نگذاريد، كه به زيان شما خواهد بود.»

شرح

امام (ع) در اين سخنان با يادآورى هدف دنيا و آخرت، انسانها را به

دورى از دنيا و علاقه مندى به آخرت تشويق فرموده اند: پس دنيا گذرگاه يعنى راه عبور به سوى آخرت است، كه به دو طريق امكان پذير است: 1- اختيارى، چنان كه بندگان شايسته خدا به طرف آخرت حركت مى كنند.

2- اضطرارى، چنان كه عامه مردم ناچار مى ميرند و به سراى آخرت مى شتابند، و مراد امام (ع) در اين سخن رفتن اضطرارى است.

يادآورى دنيا و آخرت، با اين دو صفت: (گذرگاه و قرارگاه)، شبيه مقدمه اى براى اين جمله از سخن امام (ع) است: فخذوا من ممرّكم لمقرّكم.

و لا تهتكوا.... اسراركم،

يعنى با تظاهر به معصيت پرده درى نكنيد زيرا خدايى كه از رازهاى درونى شما آگاهى دارد به كارهاى علنى شما آگاه تر است.

و اخرجوا... أبدانكم،

امام (ع) در اين جمله مردم را به ترك دنيا پيش از مرگ، امر كرده و از آن بطور كنايه به «خارج كردن دلها از دنيا» تعبير فرموده است.

خرج فلان عن كذا، و اخرج نفسه من كذا، وقتى گفته مى شود كه از آن، دورى كند و بيزارى جويد.

ففيها اختبرتم،

اين گفتار امام اشاره به اين است كه آزمايش در اين دنيا از عنايات و توجهات خدا است چون باعث بيدارى انسان براى آخرت مى شود، و معناى آزمايش را پيش از اين دانستى.

و لغيرها خلقتم،

يعنى انسانها از نظر ذات و فطرت، براى رسيدن به سعادت اخروى آفريده شده اند، ولى اگر اعمال نيك نداشتند و به گناه آلوده شدند گرفتار شقاوت خواهند گرديد: (زمينه اصلى و فطرت اوليه در انسان سعادت است شقاوت امرى عرضى مى باشد).

انّ المرء.... قدّم،

مردم مى گويند: «از مال دنيا چه چيز گذاشته، و فرشتگان مى گويند: از كارهاى نيك چه عملى جلو فرستاده است.

امام (ع) در اين سخن، مردم و فرشتگان و آنچه را كه مورد سؤال اين

دو گروه است با هم ذكر فرموده، تا توجه دهد به اين كه كارهاى نيك و عبادات كه باعث سعادت اخروى است، بر كالاهاى دنيوى، شرافت و برترى دارد، زيرا كارهاى نيك خواسته ملائكه و مورد توجه آنهاست ولى امور مادّى دنيا مورد توجه مردم غافل و بيخبر است.

همراه آوردن دو لفظ ما ترك و ما قدّم به گونه اى زيبا اين مفهوم را بيان مى كند كه امور مادّى و دنيوى جدا شدنى است، و كارهاى نيك پيش فرستاده و براى آخرت انسان، ماندنى و سودمند است، پس بايد به كارهاى شايسته بيشتر توجه كرد و به امور مادّى دنيا كه جدا شدنى و رها كردنى است اعتنائى نكرد.

للَّه آبائكم،

جمله اى است كه عرب براى تعظيم و بزرگداشت شخص مورد خطاب مى آورد، و او، يا پدرش را به خدا نسبت مى دهد و به گونه هاى مختلف آورده مى شود، از قبيل: للَّه انت، لله ابوك و جزاينها.... بعضى از شارحان لام را براى عاقبت دانسته اند، يعنى: بازگشت پدران شما به سوى خداست، امّا در اين صورت، كلام از معناى تعجّب و تعظيم بيرون خواهد شد.

فقدموا بعضا...،

يعنى قدرى از متاع دنياى خود را به عنوان خطبه 203 نهج البلاغه صدقه و مانند آن، پيش از خود بفرستيد تا ثوابش در آخرت براى شما باشد و تمام آن را بعد از مرگ خود براى ديگران مگذاريد زيرا سنگينى آن بر دوش شما خواهد بود، چنان كه پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «اى فرزند آدم، از امور دنيا تنها سه چيز براى تو سودمند است: 1- آنچه را كه با خوردن از بين ببرى.

2- آنچه را كه بپوشى و كهنه كنى.

3- آنچه را كه صدقه دهى و براى آخرت باقى گذارى«».

پيش از اين معلوم شد كه دادن زكات و صدقات و جز اينها، چگونه باعث پيدايش فضايل اخلاقى و پاداشهاى اخروى در انسان مى شود، و بر عكس بخل ورزى و ثروت اندوزى موجب بدبختى و شقاوت اخروى مى گردد.

علت اين كه امام (ع) دستور مى دهد كه قدرى از ثروت دنيا را پيش از خود بفرستيد، و از گذاشتن تمام آن براى پس از مرگ منع مى كند، آن است كه بطور كلى محروم كردن وارثان از حق ارث جايز نيست و از طرفى ترك صدقات و ندادن زكات هم حرام است.

اين مطلب به طريق ديگرى نيز روايت شده كه حاصل معناى آن چنين است«».

آنچه كه پيش فرستاده ايد، در واقع به قرض خدا داده ايد، و اگر هيچ نفرستيد و براى پس از خود اندوخته كنيد بر ضرر شما و مايه زحمت شما خواهد بود، چنان كه خدا مى فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً...«»».

كلمه قرض اين جا به عنوان خطبه 203 نهج البلاغه استعاره آمده، و مناسبت آن، اين است كه معمولا قرض گيرنده از كسى كه صاحب مال است درخواست قرض مى كند و با تشكّر از او، در موعد مقرّر عوض آن را به صاحب مال بر مى گرداند، لذا امام (ع) انفاق مال در راه خدا را به قرض دادن به خدا تشبيه كرده است زيرا خداوند بارها از مردم خواسته است كه زكات و صدقه بدهند، و از انفاق كنندگان در راه خود سپاسگزارى فرموده و به آنان كه صدقه مى دهند چند برابر آنچه بخشيده اند و ارزنده تر از همه آنها كه بهره اى ندارد بلكه زيان هم دارد، پاداش مى دهد و چون نگهدارى ثروت و به جاى گذاشتن آن بعد از مردن، چنان است، ناگزير مايه زحمت و گرفتارى صاحب مال مى شود. و توفيق از خداوند است.

شرح فی ظلال نهج البلاغه

اللغة:

المجاز: الممر. و القرار: البقاء.

الإعراب:

للّه آباؤكم «للّه» خبر مقدم، و آباؤكم مبتدأ مؤخر، و اللام الجارة تفيد التعجب، و يكن على الجزم بجواب الأمر، فيكون على النصب بأن مضمرة بعد الفاء.

المعنى:

(انما الدنيا دار مجاز) هي طريق، و الغاية القيامة (و الآخرة دار قرار) و خلود، لا موت فيها، و لا انتقال منها (فخذوا من ممركم) أي اعملوا في دنياكم (لمقركم). سئل النبي (ص) عن أفضل الأعمال فقال: بذل السلام للعالم. و قال الإمام: بئس الزاد الى المعاد العدوان على العباد. و من فضل اللّه و رحمته انه جعل مجرد حب الخير للناس و كف الأذى عنهم وسيلة لمرضاته و ثوابه، قال رسول اللّه (ص) لأبي ذر: كف أذاك عن الناس، فإنه صدقة تتصدق بها على نفسك (و لا تهتكوا أستاركم عند من يعلم أسراركم). اذا عملتم خيرا في السر فلا تنطقوا به و تعلنوه أمام الناس، فإن اللّه يعلمه منكم، و يثيبكم عليه. و قيل: معناه لا تتجاهروا بالمعصية. و هو بعيد عن دلالة اللفظ.

(و أخرجوا من الدنيا قلوبكم إلخ).. أي من حرامها: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ- 33 الأعراف». (ففيها اختبرتم، و لغيرها خلقتم). خلق الانسان للبقاء و الخلود في الآخرة، أما الدنيا فهي لمجرد الاختبار و التمييز بين من يستحق النعيم و من يستحق الجحيم في دار الحساب و الجزاء (إن المرء اذا هلك قال الناس: ما ترك) من حطام الدنيا.. و هذا شي ء طبيعي، لأنهم أبناء الدنيا، و هي هممهم و شغلهم (و قالت الملائكة: ما قدّم) و هذا طبيعي أيضا، لأنهم من أهل الآخرة، و لا يمتون الى الدنيا بسبب.

(للّه آباؤكم). الآباء غير مقصودين على الاطلاق، و القصد مجرد التعجب من انصراف المخاطبين عن الآجلة الباقية الى العاجلة الفانية (فقدموا بعضا) من عمل الخير (يكن لكم قرضا) أي دينا تستوفونه يوم لا ينفع مال و لا بنون.

و فيه إيماء الى قوله تعالى: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ- 245 البقرة». (و لا تخلفوا كلّا) لا تتركوا للوارث كل أموالكم دون أن تنفقوا منها شيئا في سبيل اللّه (فتكون فرضا عليكم) ان أنفقتم كان الدّين لكم، و ان أمسكتم كان الدين عليكم، تحاسبون عليه يوم القيامة، و لا تستطيعون الوفاء.

شرح منهاج البراعه

اللغة

(المجاز) مصدر ميميّ من جاز المكان يجوزه جوزا و جوازا إذا سار فيه و عبره و (القرار) اسم من قرّ الشي ء قرّا من باب ضرب استقرّ بالمكان و (لا تخلّفوا كلّا) مضارع خلّف الرّجل الشي ء بالتّشديد تركه بعده.

الاعراب

من في قوله: من ممرّكم نشوية و قوله: للّه آباءكم، جملة اسميّة تستعمل في مقام التعجّب و الاستعظام كقولهم: للّه أبوك و للّه درّك و تسمّى هذه اللّام بلام التّعجب.

قال نجم الأئمّة: أمّا معنى قولهم: للّه درّك، فالدّر في الأصل ما يدرّ أى ينزل من الضّرع من اللبن و من الغيم من المطر، و هو ههنا كناية عن فعل الممدوح الصّادر عنه، و إنّما نسب فعله إليه تعالى قصدا للتّعجب، لأنّ اللّه منشي ء العجائب، فكلّ شي ء عظيم يريدون التعجّب منه ينسبون إليه تعالى و يضيفونه نحو قولهم: للّه أبوك و للّه أنت فمعنى للّه درّه ما أعجب فعله، و قد تقدّم مزيد تفصيل فيه في شرح المختار المأة و التّاسع و السبعين

المعنى

اعلم أنّ الغرض من هذا الكلام التّنفير من الدّنيا و الترغيب في الاخرة و الأمر بأخذ الزاد ليوم المعاد و بالاستعداد للموت قبل حلول الفوت، و صدّر الكلام بحرف النّداء و التنبيه ايقاظا للمخاطبين من نوم الغفلة فقال: (أيّها النّاس إنّما الدّنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار) يعني أنّ الاولى دار عبور و الاخرى دار استقرار، و الاتيان بكلمة إنّما المفيدة للحصر تأكيدا للغرض المسوق له الكلام، و تنبيها على أنّ وجود الدّنيا نفس حدوثها و بقاءها عين زوالها، فلا صلاحيّة لها إلّا لأن تكون مجازا و معبرا بمنزلة قنطرة يتجاوز منها إلى المقرّ و المأوى، فمن نوى البقاء فيها و القرار فقد جهل و ضلّ و خبط خبطا عظيما و خسر خسرانا مبينا، و إذا كان شأنها ذلك: (فخذوا من ممرّكم لمقرّكم) أى خذوا في الدّنيا من الخيرات و الحسنات و الباقيات الصّالحات الّتي هى زاد الاخرة، لتنالوا بها حسن الثواب فيها و تحصّلوا النّعمة الدّائمة.

(و لا تهتكوا أستاركم عند من يعلم أسراركم) أى لا تجاهروا بالمعصية و العدوان عند من لا يخفى عليه شي ء من السّرّ و الاعلان، بل يعلم ما أنتم مقترفون في ليلكم و نهاركم، لطف به خبرا و أحاط به علما، أعضاؤكم شهوده، و الحفظة جنوده، و ضمائركم عيونه، و خلواتكم عيانه كما قال عزّ من قائل وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ. إِذْ يَتَلَقَّى. الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ. ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ.

(و اخرجوا من الدّنيا قلوبكم من قبل أن يخرج منها أبدانكم) و هو أمر بالزهد في الدّنيا و الاعراض عنها و حذف محبّتها عن ساحة القلب و الاستعداد للموت قبل حلوله، لأنّ من كانت الدّنيا همّته و أشرب محبّتها قلبه اشتدّت عند مفارقتها حسرته.

روى في البحار من الأمالي قال: قيل لأمير المؤمنين عليه السّلام ما الاستعداد للموت قال: أداء الفرائض و اجتناب المحارم و الاشتمال على المكارم ثمّ لا يبالي أوقع على الموت أم وقع الموت عليه، و اللّه ما يبالي ابن أبي طالب أوقع على الموت أم وقع الموت عليه.

و فيه من الخصال و معاني الأخبار بسنده عن عبد اللّه بن بكر المرادى عن موسى بن جعفر عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن الحسين عليهم السّلام قال: بينا أمير المؤمنين عليه السّلام ذات يوم جالس مع أصحابه يعبيهم للحرب إذ أتاه شيخ عليه شجّة السّفر فقال: أين أمير المؤمنين فقيل: هو ذا، فسلّم ثمّ قال: يا أمير المؤمنين إنّي أتيتك من ناحية الشّام و أنا شيخ كبير قد سمعت فيك من الفضل ما لا احصى، و أنّي أظنّك ستقتال فعلّمني ممّا علّمك اللّه.

قال: نعم يا شيخ من اعتدل يوماه فهو مغبون، و من كانت الدّنيا همّته اشتدّت حسرته عند فراقها، و من كانت غده شرّ يوميه فهو محروم، و ساق الرّواية إلى أن قال: فقال: يا شيخ إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا ضيّق الدّنيا عليهم نظرا لهم فزهدهم فيها و في حطامها، فرغبوا في دار السلام الذي دعاهم إليه و صبروا على ضيق المعيشة و صبروا على المكروه و اشتاقوا إلى ما عند اللّه من الكرامة، و بذلوا أنفسهم ابتغاء رضوان اللّه و كانت خاتمة أعمالهم الشّهادة، فلقوا اللّه و هو عنهم راض و علموا أنّ الموت سبيل من مضى و بقى فتزوّدوا لاخرتهم غير الذّهب و الفضّة و لبسوا الخشن و صبروا على القوت، و قدّموا الفضل و أحبّوا في اللّه و أبغضوا في اللّه عزّ و جلّ اولئك المصابيح و أهل النّعيم في الاخرة و السّلام.

(ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم) يعني أنّه سبحانه خلقكم في الدّنيا لا لأجل الدّنيا و البقاء فيها و الرّكون إليها، بل لأجل الاخرة و تحصيل النّعمة الدّائمة، و إنّما خلقكم في الدّنيا لمحض الابتلاء و الامتحان كما قال تعالى: كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ.

و قد مضى تحقيق معنى الابتلاء في شرح الخطبة الثّانية و السّتين، و بيّنا هناك أنّ اللّازم على الانسان قصر همّته في محصّلات السّعادة الاخروية ليخلص من قالب الامتحان، و ليستحقّ القرار في غرفات الجنان، و يدرك مرتبة الرّضوان الذي هو أعظم السّعادات و أشرف اللذات و أكبر البهجات.

(انّ المرء إذا هلك قال النّاس ما ترك و قالت الملائكة ما قدّم) و هو تأكيد لما سبق فانّه عليه السّلام لمّا أمر بالأخذ من الممرّ للمقرّ و بالزّهد في الدّنيا و الاعراض عن قنياتها و زخارفها، و نبّه على أنّ الغرض الأصلي من الخلقة هو العبادة و الطاعة و تحصيل السّعادة الاخروية.

أكّده بأنّ المرء إذا مات قال أبناء الدّنيا من عشاير الميّت و الأقرباء و الاخوان و القرناء المصروف هممهم بها و المشغولين بها عن التّوجّه إلى الاخرى: ما ترك، أى يسأل بعضهم بعضا عمّا خلّفه الميّت من متاع الدّنيا و ما تركه من الأولاد و الأموال.

و قالت الملائكة الّذين نظرهم إلى محصلات القرب و الزّلفى لديه تعالى فقط: ما قدّم الميّت لنفسه و ادّخره ليوم فاقته و مقام حاجته، فينبغي على ذلك ترجيح مسئول الملائكة على مسئول النّاس، و تقديم محصّلات الزّلفي على قنيات الدّنيا قال الشّارح البحرانى: و في لفظ ما ترك و ما قدّم لطف تنبيه على أنّ متاع الدّنيا مفارق متروك و الأعمال الصّالحة مقدّمة باقية نافعة للمرء في معاده، فينبغي أن تكون العناية بها دون المفارق المتروك.

(للّه آبائكم) استعظمهم بنسبة آبائهم إلى اللّه حيث ولدوا مثل هؤلاء الأولاد و قوله: (فقدّموا بعضا يكن لكم و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم) تفريع على

ما تقدّم، فانه لما صدّر الكلام بالأمر بالأخذ من الممرّ للمقرّ و أكّده بأنّ سؤال الملائكة و فحصهم عن المقدّم دون المؤخّر، رتب عليه هذه الجملة تنبيها على مقدار ما يؤخذ و يقدّم.

و لا يخفى ما في هاتين القرينتين من حسن المقابلة، و هو مقابلة الأربعة بالأربعة حيث جعل القرينة الأولى موجبة و الثانية سالبة، ثمّ قابل بين التقديم و التخليف و بين البعض و الكلّ و بين لكم و عليكم.

و في بعض النسخ فقدّموا بعضا يكن لكم قرضا، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم كلّا فتكون من مقابلة الخمسة بالخمسة.

أى خذوا من ممرّكم لمقرّكم بعض أموالكم، و قدّموه و أنفقوه في سبيل اللّه يكن لكم قرضا على اللّه تستحقّون بأخذ مثله من اللّه في مقام الحاجة و موطن الفاقة بل يضاعفه لكم أضعافا مضاعفة كما قال تعالى مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ «و قد مرّ معناه في شرح الخطبة المأة و الثانية و الثمانين و قال أيضا: وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً.

و لا تتركوا جميع أموالكم فيكون عليكم كلّا أى ثقيلا لا خير فيه أو وزرا و ثقلا أى يكون عبؤه لكم و مهناؤه لغيركم روى في الوسائل عن الصدوق في قول اللّه عزّ و جل كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ قال: هو الرجل يدع ماله لا ينفقه في طاعة اللّه عزّ و جلّ بخلا ثم يموت فيدعه لمن يعمل فيه بطاعة اللّه أو بمعصية اللّه، فان عمل فيه بطاعة اللّه رآه في ميزان غيره فرآه حسرة و قد كان المال له، و ان كان عمل به فى معصية اللّه قويه بذلك المال حتى عمل به في معصية اللّه عزّ و جلّ.

قال: و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: ما محق الاسلام محق الشحّ شي ء، ثمّ قال: إنّ لهذا الشحّ دبيبا كدبيب النمل و شعبا كشعب الشرك.

و فى الكافى باسناده عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ليس يتبع

الرجل بعد موته من الأجر إلّا ثلاث خصال: صدقة أجراها في حياته فهى تجرى بعد موته، و سنة هدى سنّها فهى يعمل بها بعد موته، و ولد صالح يدعو له.

و فيه عن أبي كهمس عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ستة يلحق المؤمن بعد وفاته: ولد يستغفر له، و مصحف يخلفه، و غرس يغرسه، و قليب يحفره، و صدقة يجريها، و سنّة يؤخذ من بعده.

ثمّ إنّ قوله عليه السّلام: فقدّموا بعضا آه يدلّ بمنطوقه على مطلوبيّة تقديم البعض و بمفهومه على عدم مطلوبية تقديم الكلّ كما أنّ قوله: و لا تخلّفوا كلّا آه يدلّ بمنطوقه على مبغوضيّة تخليف الكلّ و بمفهومه على عدم مبغوضيّة تخليف البعض، فيكون محصّل مفاد القضيتين تقديم البعض و تخليف البعض و على ذلك: فان اريد بالأمر أعني قوله: قدّموا معناه الحقيقي الذي هو الوجوب، فالمراد بالبعض الذى يجب تقديمه هو الحقوق المالية الواجبة من الخمس و الزكاة و مصارف الحجّ و نفقة من يجب نفقته عليه و نحوها.

و إن اريد به الأعمّ من معنى الحقيقي أى الرّجحان المطلق فيعمّ البعض حينئذ للحقوق الواجبة و المندوبة من وجوه البرّ و صنايع المعروف و الحقّ المعلوم للسّائل و المحروم و نحوها، و هذا هو الأظهر.

فينبغي على الانسان أن يقدّم البعض لنفسه و يخلّف البعض لوارثه و لا يجوز أن يخلّف الكلّ فيحرم و لا أن يقدّم الكلّ فيحرم الوارث و يظلم.

و يدلّ على ذلك ما رواه في الكافي مرسلا قال: و قد روي عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال لرجل من الانصار اعتق ممالك له لم يكن له غيرهم فعابه النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قال: ترك صبية صغارا يتكفّفون النّاس، و رواه في الوسايل عن الصدوق باسناده عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السّلام.

و يدلّ عليه أيضا الأخبار الدالة على عدم جواز الجور في الوصيّة و الحيف فيها بتجاوز الثلث و وجوب ردّها إلى العدل و المعروف.

مثل ما رواه في الوسائل عن الشيخ باسناده عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس عن أبى جعفر عليه السّلام قال: قضى أمير المؤمنين عليه السّلام فى رجل توفّى و أوصى بماله كلّه أو أكثره فقال: إنّ الوصيّة تردّ إلى المعروف و يترك لأهل الميراث ميراثهم.

و فى الوسائل عن الشيخ باسناده عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السّلام قال: من عدل فى وصيّته كان كمن تصدّق بها فى حياته و من جار فى وصيّته لقى اللّه عزّ و جلّ يوم القيامة و هو عنه معرض.

و فيه عن الشّيخ باسناده عن عليّ بن يقطين قال: سألت أبا الحسن عليه السّلام ما للرّجل من ماله عند موته قال: الثلث و الثلث كثير.

و فيه من مجمع البيان قال: جاء في الحديث إنّ الضرار في الوصيّة من الكباير و فيه عن الصدوق باسناده عن السّكونى عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السّلام قال: قال علىّ عليه السّلام: الوصيّة بالخمس لأنّ اللّه عزّ و جلّ قد رضى لنفسه بالخمس و قال: الخمس اقتصاد، و الرّبع جهد، و الثلث حيف.

و فيه من قرب الاسناد عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي جعفر عن أبيه عن عليّ عليهم السّلام قال: لئن اوصى بالخمس أحبّ إلىّ من أن اوصى بالرّبع و لئن اوصى بالرّبع أحبّ إلىّ من أن اوصى بالثّلث، و من اوصى بالثلث فلم يترك شيئا.

و رواه في الكافي باسناده عن محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السّلام قال: كان أمير المؤمنين عليه السّلام يقول: لئن اوصى بخمس مالى أحبّ إلىّ من أن اوصى بالرّبع و لئن اوصى بالرّبع أحبّ إلىّ من أن اوصى بالثلث، و من اوصى بالثلث فلم يترك و قد بالغ الغاية إلى أن قال: و يترك لأهل الميراث ميراثهم، و قال: من اوصى بثلث ماله فلم يترك و قد بلغ المدى، ثمّ قال: لئن اوصى بخمس مالي أحبّ إليّ من أن اوصى بالرّبع و الأخبار في هذا المعنى كثيرة و لا حاجة إلى الاطالة، و لنختم بما هو أحرى بأن يختم به المقام.

و هو ما رواه في الوسائل عن الصّدوق باسناده عن جابر عن أبي عبد اللّه عليه السّلام

قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من ختم له بلا إله إلّا اللّه دخل الجنّة، و من ختم له بصيام يوم دخل الجنّة، و من ختم له بصدقة يريد بها وجه اللّه دخل الجنّة.

و من اللّه أسأل أن يجعل خاتمة امورنا خيرا بجاه محمّد و آله و سلّم الأبرار، سلام اللّه عليهم ما تعاقب اللّيل و النّهار.

تكملة

روى في البحار من الأمالي للصّدوق قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام في بعض خطبه: أيّها النّاس إنّ الدّنيا دار فناء، و الاخرة دار بقاء، فخذوا من ممرّكم لمقرّكم، و لا تهتكوا أستاركم عند من لا يخفى عليه أسراركم، و اخرجوا من الدّنيا قلوبكم من قبل أن تخرج منها أبدانكم، ففى الدّنيا حييتم، و للاخرة خلقتم، إنّما الدّنيا كالسّم يأكله من لا يعرفه، إنّ العبد إذا مات قالت الملائكة ما قدّم، و قال النّاس ما أخّر، فقدّموا فضلا لكم يكن لكم، و لا تؤخّروا كلّا يكن عليكم فانّ المحروم من حرم خير ماله، و المغبوط من ثقل بالصّدقات و الخيرات موازينه، و أحسن في الجنّة بها مهاده، و طيب على الصّراط بها مسلكه و فى الارشاد من كلام أمير المؤمنين عليه السّلام في الحكمة و الموعظة: خذوا رحمكم اللّه من ممرّكم لمقرّكم، و لا تهتكوا أستاركم عند من لا يخفى عليه أسراركم، و اخرجوا من الدّنيا قلوبكم قبل أن يخرج منها أبدانكم فللاخرة خلقتم، و في الدّنيا حبستم إنّ المرء إذا هلك قالت الملائكة ما قدّم، و قال النّاس ما خلّف، فللّه آباؤكم قدّموا بعضا يكن لكم، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم، فانّما مثل الدّنيا مثل السّمّ يأكله من لا يعرفه.

شرح لاهیجی

و من كلام له (- ع- ) يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است ايّها النّاس انّما الدّنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار فخذوا من ممرّكم لمقرّكم و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم و اخرجوا من الدّنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها أبدانكم ففيها اختبرتم و لغيره خلقتم انّ المرء اذا هلك قال النّاس ما ترك و قالت الملائكة ما قدّم للّه ابائكم فقدّموا بعضا يكن لكم و لا تخلفوا كلّا فيكون عليكم يعنى اى مردمان نيست دنيا مگر سراى درگذشتن و نيست اخرت مگر سراى ارام گرفتن پس بگيريد از جاى گذر شما اذوقه از براى جاى قرار شما و پاره نكنيد پردهاى عفّت شما را در نزد كسى كه ميداند پنهانيهاى شما را كه اعتقادات شما باشد و بيرون ببريد و بكنيد از دنيا دلهاى شما را پيش از اين كه بيرون ببرند از دنيا بدنهاى شما را پس در دنيا آزموده شديد بتكاليف و از براى غير دنيا كه اخرت باشد خلق شديد بتحقيق كه مرد در وقتى كه مرد مردمان مى گويند كه چه چيز گذاشت از براى وارث و مى گويند ملائكه كه چه چيز پيش فرستاد از براى خود از براى خدا باد پدران شما يعنى خدا رحمت كند پدران شما را پس پيش فرستيد اقلّا بعضى از اموال را و انفاق كنيد در راه خدا تا اين كه بشود منفعت و ذخيره از براى مال شما و وامگذاريد در دنيا تمام اموال شما را كه تا باشد وزر و وبال بر شما

شرح ابن ابی الحدید

ْ ذكر أبو العباس محمد بن يزيد المبرد في الكامل- عن الأصمعي قال- خطبنا أعرابي بالبادية فحمد الله و استغفره- و وحده و صلى على نبيه ص فأبلغ في إيجاز- ثم قال أيها الناس إن الدنيا دار بلاغ- و الآخرة دار قرار فخذوا لمقركم من ممركم- و لا تهتكوا أستاركم عند من لا تخفى عليه أسراركم- في الدنيا أنتم و لغيرها خلقتم- أقول قولي هذا و أستغفر الله لي و لكم- و المصلى عليه رسول الله و المدعو له الخليفة و الأمير جعفر بن سليمان- . و ذكر غيره الزيادة التي في كلام أمير المؤمنين ع- و هي أن المرء إذا هلك إلى آخر الكلام- . و أكثر الناس على أن هذا الكلام لأمير المؤمنين ع- . و يجوز أن يكون الأعرابي حفظه- فأورده كما يورد الناس كلام غيرهم- . قوله ع دار مجاز- أي يجاز فيها إلى الآخرة- و منه سمي المجاز في الكلام مجازا- لأن المتكلم قد عبر الحقيقة إلى غيرها- كما يعبر الإنسان من موضع إلى موضع- . و دار القرار دار الاستقرار الذي لا آخر له- . فخذوا من ممركم أي من الدنيا لمقركم و هو الآخرة- . قوله ع قال الناس ما ترك- يريد أن بني آدم مشغولون بالعاجلة- لا يفكرون في غيرها و لا يتساءلون إلا عنها- فإذا هلك أحدكم فإنما قولهم بعضهم لبعض- ما الذي ترك فلان من المال ما الذي خلف من الولد- و أما الملائكة فإنهم يعرفون الآخرة- و لا تستهويهم شهوات الدنيا- و إنما هم مشغولون بالذكر و التسبيح- فإذا هلك الإنسان قالوا ما قدم- أي أي شي ء قدم من الأعمال- . ثم أمرهم ع- بأن يقدموا من أموالهم بعضها صدقة فإنها تبقى لهم- و نهاهم أن يخلفوا أموالهم كلها بعد موتهم- فتكون وبالا عليهم في الآخرة

شرح منظوم انصاری قمی

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در ناپايدارى جهان و ترغيب بفرمانبردارى از يزدان پاك) اى مردم (حقيقت) جز اين نيست كه جهان سرائى است گذرنده، و آخرت خانه ايست پاينده پس (چه خوش است كه) از گذرگاهتان براى قرارگاهتان توشه برگيريد (بكردارهاى ستوده برخيزيد تا رستگار باشيد) نكند كه پرده هاى خويش را در نزد آنكه برازهايتان آگاه است بدرّايند (زيرا كه انسان در پرده هائى پيچيده شده است كه بهر نافرمانئى كه از وى سر زند پرده را پاره سازد) پيش از آنكه پيكرهاى شما را از جهان بدر برند، شما دل از جهان بر كنيد (كه جهان سزاوار دلبستگى نيست و بدانيد كه) شما در جهان آزمايش گشتگان و براى جز آن آفريده شدگانيد (نمى نگريد) هر آن گاه كه مردى مرد مردم گويند: (از مال) چه گذاشت و فرشتگان گويند: (از كردار نيك) چه پيش فرستاد خدا پدرانتان را بيامرزد، سهمى از ثروتتان را بسود خويش پيش فرستاده، و هر چه داريد (بوارث) باز نگذاريد، كه آن بزيانتان است.

نظم

  • هلا گيتى نباشد جاى ماندنببايد دل ز دست آن رهاندن
  • ز پا بند جهان را باز ميكنچو طوطى زين قفس پرواز ميكن
  • چو ميخى تخته بند خاك تا چندز پيكر بايدت اين خرقه را كند
  • برون شو از غم اين خشت و اين گل ز خشت و گل تو را آخر چه حاصل
  • بكن منزل در آن بستان سرائىكه باشد بهر ماندن نيك جائى
  • براه آخرت همواره ميرواز اين زندان بقصر جاودان شو
  • چنانكه اين جهان سست است و خوار استوراى آن جهانى پايدار است
  • ببايد خوشه زين مزرع گرفتنبه صحن آن چمن آسوده خفتن
  • بكردار نكو مرد گران سنگپى آسودگى آسان زند چنگ
  • شما پيچيده در صد پرده، هستيدكه در آن پرده ها پرورده هستيد
  • ز پشت پرده ها راز شما رابه بيند ذات يزدان آشكارا
  • گناه و معصيتتان بى كم و كاستعيان در نزد آن مهر دلار است
  • به پيكر جامه عصيان مبرّيدبنزد حق بتن پرده مدّريد
  • به پيش از آنكه بيرون زين مكان تنشود دل را از آن بايست كندن
  • اگر چه در جهانتان آوريدندبراى آخرتتان آفريدند
  • چو مردان پابكش از كوخ دنياچو عنقا كن مكان در كاخ عقبا
  • ز دنيا چون يكى ردى بميردگريبانش پلنگ مرگ گيرد
  • بگويند اهل دنيا كوچه بگذاشتز هم پرسان ملايك كوچه برداشت
  • از او وارث بفكر زرّ و مال استملك ناظر كز اعمالش چه حال است
  • به گور از او مقدّم برگ عيش استگروگان يا بنار و بأس وطيش است
  • بيامرزد الا يزدان پدرتانبياد آريد فرد او شررتان
  • ز مال و ثروت و زر آنچه داريدنزيبد بهر بعد از خود گذاريد
  • بدست خويشتن دارائى خويشكنيد انفاق و بفرستيد از پيش
  • نه پنداريد كاندر آن زيانستكه نفع و سود سرشارى در آنست
  • خدا از اين عمل خوشنود گرددبجانتان نور نار و دود گردد

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 : وصف رستاخيز

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "وصف رستاخيز" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS