از سخنان آن حضرت (ع) است كه به هنگام تصميم گرفتن مردم براى بيعت با عثمان ايراد فرموده است
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ
لغات
زخرف: زينت، زيور بعضى زخرف را به طلا معنى كرده اند.
زبرج: با نقش و زيور خود را آراستن.
ترجمه
«اى مردم» شما بخوبى مى دانيد، كه من از همه كس براى عهده دارى امر خلافت و پيشوايى، شايسته و سزاوارترم به خدا سوگند، معارضه بر سر خلافت را به اين دليل ترك كردم كه فتنه برپا نشود و ميان مسلمانها اختلاف پديد نيايد، هر چند در اين ترك خصومت و حق خواهى، بر من ظلم شد. البتّه براى خير مسلمين از حق خود گذشتم و از خداى بزرگ پاداش و فضل اين مظلوميّت را خواستار شدم.
در باره مال و منال، جاه و مقامى كه شما بدان رقابت داشتيد، من زهد ورزيده كناره گيرى كردم.»
شرح
قوله عليه السلام: لقد علمتم أنّى احقّ بها
اشاره به آگاهى مردم از استحقاق آن حضرت، براى خلافت، به دليل جامع فضيلت بودن علم دانش خويش است.
امام (ع) هم در كمالات معنوى و نفسانى و هم در شجاعت و پيكار در راه خدا از تمام صحابه پيامبر برتر بود.
ضمير در جمله «أحق بها» يا به خلافت و يا به فضايل ياد شده قبل، و يا به شهرت آن بزرگوار، باز مى گردد، امّا چون سخن امام (ع) در زمينه بيعت مردم با عثمان ايراد شده است بهتر آنست كه به خلافت برگردد. بعلاوه قرينه ديگرى نيز براى ارجاع ضمير «أحقّ بها» به خلافت وجود دارد و آن جمله خطبه شقشقيه است كه فرمود: لقد تقمّصها در اين عبارت يقينا ضمير به خلافت باز مى گردد و مى تواند قرينه اى باشد كه ضمير در اين مورد هم به خلافت برگردد.
قوله عليه السلام: و اللّه لاسلمنّ ما سلمت امور المسلمين،
يعنى به خدا سوگند من رقابت در امر خلافت را به دليل سالم ماندن مسلمين از فتنه و آشوب ترك كردم.
اين عبارت بروشنى دلالت دارد كه غرض امام (ع) از به دست گرفتن خلافت اصلاح حال مسلمين بوده است و چون رقابت موجب فتنه و گرفتارى مسلمين مى شده، آن را ترك كرده است به بيان ديگر خلافت را براى رفاه حال خود نمى خواسته است. چون در زمان خلفاى پيشين به نسبتى رفاه حال مسلمين رعايت مى شد. و با درگيرى بر سر خلافت همين مقدار از رفاه ميسور نبود نزاع بر سر خلافت را رها كرد هر چند كه اگر خلافت به آن حضرت واگذار مى شد رفاه كامل حال مسلمين حاصل مى گرديد.
به همين جهت، قسم ياد مى كند كه امر خلافت را بدون منازعه به ديگران واگذاشت چه اگر جنجال بر سر خلافت بالا مى گرفت، فتنه برپا مى شد، و وحدت مسلمين بر هم مى خورد، و اين خواست شارع مقدس اسلام نبود، آرى نزاع، مبارزه و پيكار وقتى بر آن حضرت لازم بود كه فتنه اى بر عليه اسلام برمى خاست.
اگر گفته شود كه در زمينه ترك نزاع و رقابت امام (ع) بر سر خلافت دو اشكال مى شود: اوّل آن كه چرا امام (ع) لازم بود كه رقابت داشته باشد، با اين كه منصب خلافت مربوط به امور دنيا و ويژگيهاى آن مى باشد، در صورتى كه آن حضرت در زهد، اعراض از دنيا، ترك و بدگويى آن مشهور است.
دوم آن كه در آغاز خلافت به لحاظ ترس از برپا شدن فتنه و آشوب رقابت را ترك كرد و خلافت را به ديگران واگذاشت چرا به همين دليل خلافت را به معاويه و يا طلحه و زبير واگذار نكرد تا فتنه برپا نشود در پاسخ اشكال اول مى گوييم: جانشينى رسول خدا (ص)، هر چند اصلاح امر دنيا را در بردارد، امّا منصب و مقام دنيائى نيست. اصلاح امر دنيا نيز نه به اين دليل كه دنياست، بلكه چون، كشتگاه آخرت است و مقصود از اصلاح دنيا نظام بخشيدن به حال مردم در معاش و معادشان مى باشد. پس رقابت در امر خلافت براى امام (ع) از امور مستحب بوده است به خصوص هرگاه اعتقاد بر اين باشد، كه غير امام شايستگى برآمدن از عهده اين امر را نداشته است. و لذا گفتن اين كه رقابت امام در امر خلافت به لحاظ زهد و تقوى، جايز نبوده سخن نادرستى است.
در پاسخ بخش دوّم سؤال مى گوييم: فرق ميان خلفاى سه گانه اوّل و معاويه در اجراى حدود الهى و عمل به مقتضاى امر و نهى خداوندى، روشن است معاويه به هيچ يك از مسائل و حدود الهى پايبند نبود، بنا بر اين مقايسه اين دو مورد با يكديگر صحيح نيست.
قوله عليه السلام: و لم يكن فيها جور الّا علىّ خاصّة
اين كلام امام (ع) نسبت به ستمى كه بر آن حضرت روا داشته شد، نوعى دادخواهى است، كه بطورعموم همگان را نسبت به جور داده اند، بى آنكه افراد به خصوصى را نام ببرند و يا جورى كه انجام گرفته، به غير خلفا مربوط بدانند، به عبارت ديگر نوعى گلايه مندى است، بدين مضمون كه بگذار بر من تنها ظلم رفته باشد، و اسلام محفوظ بماند، لفظ «خاصة» در جمله امام به عنوان خطبه 74 نهج البلاغه حال منصوب است.
قوله عليه السلام: التماسا لأجر ذلك...
كلمه التماس به عنوان خطبه 74 نهج البلاغه مفعول له به كار رفته و فعل عمل كننده در آن «لأسلمنّ» است. معنى كلام امام (ع) چنين است: من به دليل صبر و تسليم در برابر فرمان خدا، ثواب و فضيلت او را خواهانم. كلمه «زهدا» نيز مفعول له و به همين معنا آمده است، يعنى به دليل پارسايى و زهد خواهان اجر و پاداش خداوندى شده ام. ضمنا اين عبارت اشاره دارد به اين كه طالبان خلافت و رقابت كنندگان بر سر جاه و مقام قصدى جز دنيا و زينتهاى آن نداشته اند.
|