بخش ششم خطبه اشباح كه در باره چگونگى آفرينش زمين و ديگر خصوصيات متعلق به شگفتيهاى خلقت و نشان كنه قدرت حق تعالى است.
كَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ- وَ لُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَةٍ تَلْتَطِمُ أَوَاذِيُّ أَمْوَاجِهَا- وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِهَا- وَ تَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِيَاجِهَا- فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا- وَ سَكَنَ هَيْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِهَا- وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِياً إِذْ تَمَعَّكَتْ عَلَيْهِ بِكَوَاهِلِهَا- فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ سَاجِياً مَقْهُوراً- وَ فِي حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِيراً- وَ سَكَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِي لُجَّةِ تَيَّارِهِ- وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ- وَ كَعَمَتْهُ عَلَى كِظَّةِ جَرْيَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ- وَ لَبَدَ بَعْدَ زَيَفَانِ وَثَبَاتِهِ- فَلَمَّا سَكَنَ هَيْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَكْنَافِهَا- وَ حَمْلِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَى أَكْتَافِهَا- فَجَّرَ يَنَابِيعَ الْعُيُونِ مِنْ عَرَانِينِ أُنُوفِهَا- وَ فَرَّقَهَا فِي سُهُوبِ بِيدِهَا وَ أَخَادِيدِهَا- وَ عَدَّلَ حَرَكَاتِهَا بِالرَّاسِيَاتِ مِنْ جَلَامِيدِهَا- وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِيبِ الشُّمِّ مِنْ صَيَاخِيدِهَا- فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَيَدَانِ لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِي قِطَعِ أَدِيمِهَا- وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِي جَوْبَاتِ خَيَاشِيمِهَا- وَ رُكُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِينَ وَ جَرَاثِيمِهَا
لغات
كبسها: با قدرت و قوت آن را در آب فرو برد مور: دگرگون شدن حركت، بالا و پايين رفتن موج مستفحله: هيجان حيوان نو براى جهيدن بر حيوان ماده تلاطم: جنبش آب دريا اواذى: جمع آذىّ: موج بزرگ دريا اصطفاق: به حركت در آمدن امواج دريا اثباج: جمع ثبج: پس و پيش رفتن امواج دريا و متراكم شدن آب هيج الفرس: وقتى كه اسب هيجان زده شود و اختيار را از كف صاحبش بگيرد.
ارتماء: جذر و مدّ يافتن امواج دريا كلكل: صدر و سينه مستخذى: خضوع كننده تمعّك: با خاك در آميختن و دگرگون شد اصطخاب امواجه: بر امواج آب غلبه يافت و سر و صداى آن را فرو نشاند ساجى: آرام، آرامش پيدا كننده حكمة: افسارى كه بر سر حيوان مى زنند و آن را در اختيار مى گيرند دحو: گستردن پهن كردن تيّار: موج دريا نخوة: خود برتر و بزرگ ديدن بأو: فخر و افتخار شمح بأنفه: تكبّر كرد غلواء: پا از حد بيرون نهادن كعمته: دهانش را بست كظة: نهايت بزرگى شكم همد: آرام گرفت و خاموش شد
نزق: سبك و خوار شدن، مورد حمله قرار گرفتن و لبد: آرام گرفت و بر زمين چسبيد زيفان: فخر و غرور بذخ: بلند عالى برجسته عرنين: بالاى دماغ نزديك جايى كه دو ابرو به هم پيوسته مى شوند سهوب: جمع سهب: بيابان وسيع بيد: جمع بيداء: بيابان اخدود: شكاف زمين حلاميد: صخره ها، سنگهاى سخت شناخيب: بلنديهاى كوه شم: بلندى صيخود: سنگ سخت و محكم اديمها: سطح زمين تغلغله: داخل شدن كوهها در عمق زمين تسرّب: داخل شدن كوهها در شكاف زمين جوبة: شكافهاى مسطح زمين جراثيم الأرض: بلنديهاى زمين و آنچه از موّاد زمين در يك جا مجتمع شود.
ترجمه
«پس از آفرينش آسمانها و سكونت دادن فرشتگان در آنها خداوند متعال، زمين را بر روى موجهاى پرهيجان و لجّه درياهاى سرشار (مانند حيوان نر و هيجان زده اى كه بر حيوان ماده مى جهد) به طورى كه بر سرهم مى غلطيدند، و صداى مهيب ايجاد مى كردند، بپا كند. آرى درياهاى ذخّار و سرشارى كه امواج پر تلاطم آن خود را برهم زده و درهم فرو مى رفتند، و همچون شتران كه به هنگام هيجان شهوت، كف بر لب مى آورند كف بر سر آورده بود.
(با قرار دادن زمين در داخل درياها) بس كه پيكر زمين سنگين بود آن درياى پر موج و متلاطم، از خروش افتاد، زمين چنان دريا را در زير جثّه سنگين و كتف و شاخه خود مالش داد، كه از آن هيجان و تندى و مستى به آرامش و افتادگى گراييد، و آن سر و صدا و هياهويش به شكستگى مبدّل و مطيع فرمان بردار حكمت الهى شد. و پالاهنگ ذلّت و اسيرى، انقياد و تسليم پروردگار را بر گردن نهاد. پس از آرام گرفتن دريا، زمين بساط خود را، بر روى امواج آن گسترانيد، و دريا باد نخوت و غرور و بلند پروازى را از دماغش بيرون كرد، و آب پس از آن همه جوش و خروش و درهم غلطيدنها، فرو نشست و زمين بر روى آب ساكن، قرار يافت و آب اطراف زمين را فرا گرفت.
آن گاه خداوند متعال بار گران كوههاى بلند و قلّه هاى بر افراشته را بر دوش زمين نهاد (و زمين در اثر آن بار سنگين، ناگزير بر آب فشار آورد چنان كه در اثر فشار، خون از دماغ انسان جارى مى شود) آب چشمه سارها از خيشوم دماغ كوهسارها بيرون زد و در فضاى بيابانها و شكافهاى زمين جارى و متفرق شد. حركات زمين به واسطه كوههاى محكم و پابرجا و قلّه هاى بزرگ و سر بر (فلك) كشيده، مساوى و آرام گرديد.
و آن كوهها در سطح و سوراخهاى بينى زمين فرو رفت، بر گردنش سوار و پست و بلندش را نرم و هموار كرد.
شرح بخش ششم خطبه اشباح
بايد دانست كه اين فصل از خطبه اشباح، خود، در بردارنده چند فصل به شرح زير است.
فصل اول در ستايش خداوند متعال به لحاظ آفرينش زمين در آب و خصوصيات ديگرى كه براى زمين مقرر شده است مى باشد.
ادامه اين مقال از اول فصل تا جمله «جواد طرقها» است، و خود داراى بحثهايى است به طريق زير:
بحث اول: در باره استعاره ها، تشبيهات و بحثهاى لفظى است كه در كلام امام (ع) به كار رفته است
(و شارح طىّ بيست شماره به شرح زير آنها را توضيح داده است) 1- لفظ «كبس» را براى خلقت زمين كه بخش اعظم آن در آب قرار دارد استعاره به كار برده است، از جهت تشبيه كردن زمين به مشكى كه در آن دميده و بر آب افكنده باشند چنان كه مشك در آب فرو نمى رود و بر آب تكيه دارد، زمين نيز بر آب تكيه دارد.
2- لفظ «استفحال» را براى موج استعاره آورده جهت شباهت شركت داشتن موج و حيوان نر، در هيجان، اضطراب و حمله است.
3- موج دريا را به حيوان نر تشبيه كرده است وجه شباهت جوشش و خروش و كفى است كه بر روى موج پديد مى آيد، چنان كه بر دهان حيوان نر بهنگام هيجان كف ظاهر مى شود.
4- لفظ «جماح» را براى حركت بى نظم و ترتيب آب استعاره به كار برده، زيرا حركت امواج چنان اضطراب آميز است كه قابل كنترل نيست، مانند اسبى كه اختيار را از كف سواره بگيرد. و قدرت بر رام كردن آن نباشد.
5- اوصاف شتر را از سينه و شانه «كلكل و كاهل» براى زمين استعاره آورده و با ذكر «وطى و تعمكّ» كه، به معناى لگد مال كردن و به هم ماليدن مى باشد، استعاره را ترشيحيّه كرده است. اختصاص دادن «سينه و شانه» به ذكر و بيان بدليل نيرويى است كه در اين دو عضو شتر وجود دارد، و همه اين اعضا را كنايه از شتر آورده است.
6- براى آب دريا كلمات «استخذا- قهر- حكمت- انقياد و اسهر» را استعاره به كار برده، و همه اينها كنايه از ملحق كردن آب بحيوانى است كه داراى صولت و قدرت و... باشد، مانند اسب. اضافه كردن كلمه حكمت به كلمه «ذلّ» از باب اضافه سبب به مسبّب است.
7- الفاظ «النخوة، البأو، شموخ الأنف، الغلواء، النّزق، الزّيفان و الوثبات» را به دليل اضطراب و هيجان آب براى دريا استعاره آورده است، از باب تشبيه كردن آب به انسان گستاخ و سرگردان كه حركات و رفتارش بيان كننده تكبّر و غرور مى باشد.
8- لفظ «اكتاف» را براى زمين استعاره به كار برده است. جهت مشابهت اين است كه زمين جايگاه حمل بار سنگين كوههاست، چنان كه شانه انسان محلّ برداشتن بارهاى سنگين مى باشد.
9- لفظ «عرنين و انف» را براى ناحيه بلند قلّه كوه، استعاره آورده است كه كنايه از تشبيه كردن كوهها به انسان مى باشد.
10- عبارت «تغلغل و تسرّب» كنايه است از تصوّر فرو رفتن كوهها در عمق زمين و سپس لفظ «خياشيم» را كه به معناى دماغ است، براى اين فرو رفتگى تخيّلى استعاره به كار برده، زيرا، به توهّم، براى كوهها دماغها فرض شده است ايستادگى تخيّلى كوهها در منافذ زمين، خياشيم ناميده شده است.
11- استعاره بكار بردن لفظ «ركوب» براى كوهها و گردن براى زمين كنايه از غالب و مغلوب است، يعنى زمين مغلوب كوهها شد.
12- استعاره آوردن «وجدان و ذريعة» براى جدول و نهرهاى كوه كنايه از انسانى است كه براى رسيدن به مطلوبش وسيله اى ندارد.
13- مرجع ضمير در كلمه هاى «تغلغلها، ركوبها و خياشيمها» زمين است مرجع بقيّه ضماير در عبارت روشن و آشكار مى باشد.
بحث دوّم: از محتواى كلام امام (ع) چنين استفاده مى شود كه خداوند آب را پيش از زمين آفريده
و سپس زمين را بر آب گسترده است و بوسيله زمين هيجان و اضطراب آب را فرو نشانده است.
اين مدّعا با برهان عقلى قابل اثبات مى باشد، زيرا آب بيشتر روى زمين را فرا گرفته و سطح باطنى زمين مماس با سطح ظاهرى آب است، به گونه اى كه آب به لحاظ خلقت و آفرينش بر زمين مقدّم آفريده شده و هم به لحاظ اين كه زمين در داخل آب قرار دارد و آب مكان زمين به حساب مى آيد.
از ظاهر كلام امام (ع) چنين استفاده مى شود كه تقدم خلقت آب بر زمين تقدّم زمانى است، شنوندگان نيز همين تقدّم زمانى را قبول دارند.
بحث سوم: اشاره كلام امام (ع) به گسترش يافتن زمين است، چنان كه قرآن كريم نيز گوياى اين حقيقت است، آنجا كه مى فرمايد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها«» با وجودى كه در علم هيأت كروى بودن زمين اثبات شده است. پس ناگزير بايد كلام امام (ع) را تاويل كنيم. ما ذيل جمله: اللّهم داحى المدحوّات تاويل كلام و معناى ضمنى آن را تذكّر داديم.
در خبر آمده است كه زمين از زير خانه كعبه گسترده شده است. بعضى از عرفا گفته اند: مقصود از كعبه، كعبه وجود واجب الوجود است كه مقصد حقيقى، مخلصان مى باشد، و اين كعبه در عالم حضور و شهود، مثال كعبه وجود حق تعالى است. منظور از گسترش زمين از زير كعبه، وجوديابى موجودات از مبدأ وجود مى باشد.
بحث چهارم: در باره آفرينش كوهها بر زمين و آرام گرفتن زمين بوسيله كوهها است.
مردم در آفرينش كوهها نظرات گوناگونى دارند. از جمله 1- كوهها از گازهاى متراكم و انباشته اى كه آب آنها از ميان رفته است خلق شده اند.
2- زلزله قطعه اى را از زمين جدا كرده و بر روى هم انباشته و بنماى كوه در آمده است.
3- بر اثر وزش بادهاى تند خاكها در نقاط مخصوصى ارتفاع يافته، متراكم گرديده و كوهها را بوجود آورده اند.
4- كوهها در اثر ساختمانهاى بلند و متراكم كه بعدها خراب و ويران شده اند بوجود آمده اند. امّا دليل آرامش زمين بوسيله كوهها را، در خطبه اوّل بدان اشاره كرديم و نيازى به تكرار آن نيست. برهان عقلى بر سكون زمين نيز چنان كه مشاهده مى شود مى توان اقامه كرد، اميد است كه پس از اين بذكر برهان عقلى آن اشاره كنيم.
بحث پنجم: در اين فراز پيرامون جريان يافتن چشمه ها از كوه و مناطق ديگر زمين بحث مى شود
علما به علت و اسباب جوشش چشمه ساران و ديگر آبهاى سطح زمين اشاره كرده و چنين توضيح داده اند: دود و بخارهايى كه در زير زمين محبوس شده اند داراى سوراخها و شكافهايى مى باشند كه در داخل آنها هوا جريان دارد، و بر اثر جريان هوا در داخل بخار، بخارها تبديل به آب مى شوند.
آبهايى كه داراى فشار قوى باشند بصورت چشمه بروز مى كنند و بدليل عدم جريان هوا در داخل آب خارج زمين و منبع اصلى آن بر سطح زمان جريان مى يابند. امّا آبهايى كه داراى فشار قوى نباشند در لايه هاى سطحى زمين راكد مى مانند.
آبهايى كه داراى منبعى غنى و وسيع باشند امّا پراكنده و متفرّق و زمين مجاور اين آبها سست و بى مقاومت باشد از اين آبها قنات حاصل مى شود.
آب چاه نيز مشابه آب قنات است، با اين تفاوت كه زمين اطراف چاه محكم و مقاوم است و آب چاه به اطراف نفوذ نمى كند بر خلاف زمين مجاوز قنات.
اختصاص دادن جوشش چشمه ها را به كوه به اين دليل است كه بيشتر چشمه ها از كوه و نقاط برجسته زمين مى جوشند، و بلحاظ شدّت تراكم بخارها در مناطق كوهستانى آب از قسمتهاى مختلف كوهها جارى مى شود. در صورتى كه نقاط ديگر زمين به محكمى و استوارى اراضى كوهها نمى باشند، و هرگاه زمين سست و كم صلابت باشد، بخارها بخارج زمين راه يافته و در دل زمين به اندازه لازم تجمّع و تراكم پيدا نمى كنند.
اختصاص يابى جريان چشمه ها به كوه برترين دليل بر حكمت آفريدگار و توجّه حضرت حق نسبت به بندگان مى باشد. غرض امام (ع) از بيان اين حقايق ستايش خداوند و بر شمارى نعمتهاى اوست.
بحث هفتم: در باره خلقت و آفرينش اهل زمين است
كه به اراده حق تعالى پس از تمام ملاحظات و ريزه كاريها صورت گرفته است. چنان كه خداوند متعال فرموده است: وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ«». مقصود از اهل زمينى كه خداوند آنها را بيرون آورده است، مطلق حيوانات مى باشد.
اولين ارفاقى كه خداوند در حق حيوانات كرده است اين است كه زمين را شايسته سكنى قرار داده، چنان كه خود مى فرمايد: «خداوند كسى است كه زمين را براى شما فرش قرار داد» فرش بودن زمين شرايطى دارد به شرح زير:
1- زمين ساكن و آرام باشد، تا سكنى گرفتن و استقرار يافتن بر آن ممكن گردد و از روى اراده و اختيار بتوان در زمين تصرّف كرد و از آن بهره برد بر خلاف آن كه اگر متحرّك باشد هيچ يك از فوايد ياد شده ميسور نخواهد بود.
2- زمين از آب بيرون باشد، زيرا انسان و حيوانات ديگر صحرايى ممكن نيست در آب زندگانى كنند، مقتضاى توجّهات حق سبحانه و تعالى اين بوده است كه قسمتى از زمين در خارج از آب باشد تا امكان زندگى و تصرّف در زمين ممكن شود.
3- زمين در نهايت سختى چون سنگ نباشد، در غير اين صورت خوابيدن و راه رفتن بر روى زمين آزار دهنده بود، بعلاوه انواع گياهان و درختان بر آن نمى روييد و مضافا در تابستان به شدت گرم و در زمستان بشدت سرد مى شد و ديگر شايسته زندگانى حيوانات نبود گذشته از همه اينها حفّارى و تركيب قسمتى از آن با ديگر قسمتها انجام نمى گرفت.
4- زمين در نهايت سستى و رخوت مانند آب و ديگر مايعات نيست چه اگر چنين بود انسان در آن فرو مى رفت (قدرت بر اداره زندگى نداشت).
5- خداوند زمين را در نهايت شفافيّت و لطافت نيافريده است، زيرا اگر چنين حالتى داشت، و در عين حال مانند هوا جسمى سيّال بود، استقرار يافتن بر روى آن غير ممكن بود و اگر جسمى ثابت و صيقلى و برّاق مى بود به دليل انعكاس نور خورشيد در آن موجودات روى زمين و حيوانات مى سوختند و از بين مى رفتند. چنان كه پنبه اگر در مقابل نور خورشيد بازتاب شده از ذره بين و بلورهاى شفاف قرار گيرد، آتش گرفته و مى سوزد. ولى خداوند زمين را به صورت تيره و خاك آلود بيافريد تا نور خورشيد بر روى آن قرار گيرد و مختصر گرمايى ايجاد كند، و زمين را غير شفّاف خلق كرد تا نور خورشيد را بازتاب نكند تا گياهان و حيوانات را از گرما تلف كند. بنا بر اين زمين به لحاظ گرما و سرما معتدل آفريده شد، تا براى فراش و مسكن بودن حيوانات صالح و شايسته باشد.
|