مهدویت، باوری صحیح و مسلم در نزد مسلمانان است که متأسفانه در طول تاریخ،از سوی برخی منحرفان و گمراه کنندگان مورد سوء استفاده قرار گرفته و برخی با دستاویز ساختن این باور و بهره گیری از جهل،فقر و آشفتگی وضعیت اجتماعی و سیاسی سرزمینهای اسلامی، در برهههایی از تاریخ، سبب پیدایش فرق و مذاهب دروغین و حتی تشکیل دولتهایی شدهاند. جنبش مشعشعیان، به رهبری سید محمد مشعشع نیز از جمله خیزشهای قدرتطلبانه و منحرفی بود که بر اساس آموزه مهدویت در سده نهم، در منطقه بینالنهرین و خوزستان شکل گرفت و توانست در این منطقه قدرت و دولتی بنیان نهد، به همین دلیل در این مقاله نیز سعی بر آن است تا به اختصار از دولت و عقاید ایشان گفته شود.
بنیان گذار
سیدمحمد بن فلاح، از نوادگان امام کاظم (ع)، در واسط عراق زاده شد.[1] در طفولیت پدرش را از دست داده و با مادرش در تنگدستی زندگی می کرد. در چنین شرایطی بود که وی به مدرسه ابنفهد حلی، از علمای بزرگ امامیه، قدم نهاد و به فراگیری دانش دینی روی آورد. در هفت سالگی قرائت قرآن و مقدمات را آموخت و در مدرسه ،تمام اوقاتش را به درس و مطالعه میگذراند و با جد و جهد تمام، در مدتی کوتاه به مراتب عالی در علم رسید تا آنجا که در غیاب استادش، ابن فهد، بجای او در کرسی تدریس قرار می گرفت. پس از ازدواج ابنفهد با مادر سید محمد و ازدواج وی با دختر ابن فهد، رابطه او با استادش بسیار نزدیکتر شد و وی به حریم خصوصی ابن فهد راه یافت. سید محمد، که در این زمان در علوم دینی و فقهی به مرحله بالایی رسیده بود، از ریاضتهای صوفیانه نیز غفلت نکرد تا آنجا که نزدیک به یک سال در مسجد کوفه معتکف شد، وی مدتی نیز از خانواده جدا شده در واسط مسکن گزید و همانجا نه تنها با سنّتهای محلّی و کرامات (خرق عادات ) آشنا شد، بلکه به تیراندازی و ورزش نیز مشغول گردید و خود را برای رهبری مذهبی رزمجویانهای آماده کرد.[2]
آغاز جدی دعوی نیابت مهدی از سوی محمّد بن فلاّح در 840 ق (یکی دو سال پیش از فوت ابن فهد) را باید پس از دستیابی دزدانه وی به کتاب استادش ابن فهد بنام «علوم غریبه و عجیبه و کرامات مهیبه» دانست که از رهگذر آن، وی توانست بر برخی رموز و اسرار علوم غریبه آگاهی یافته و بر انجام کارهایی شعبده بازانه و جادو گرانه قادر شود.[3] با بالا گرفتن ادعاهای سید محمد، ابن فهد، فتوای قتل او را صادر نمود اما وی در نزد حاکم واسط مدعی شد از صوفیان سنی است و ابن فهد و پیروانش شیعیانیاند که بسبب دشمنی حکم به قتل او دادهاند، و بدین نحو توانست از مرگ نجات یابد. بعد از آن، با آزادی در میان اعراب بطایح (خورهای جنوب عراق و خوزستان)، به تبلیغ خود پرداخت و با توسل به شعبده و کارهای جادوگرانه، عشیره های عرب را گرد آورده و قدرت و شوکتی بهم برساند.[4] درباره پایگاه اجتماعی این قدرت یافتن نیز باید متذکر شد؛ در قرن نهم دولت متمرکز و نیرومندی در ایران و عراق وجود نداشت، اثر ویرانیهای مغولی و تیموری هنوز ادامه داشت و اوضاع اقتصادی بسیار نامطلوب و وخیم بود، خصوصا در خوزستان و جنوب عراق قبایلی نیمه گرسنه میزیستند که از دیرباز چشم به نواحی آبادتر دوخته بودند و طی تاریخ دوران اسلامی (هشت قرن تا مشعشعیان) این قبایل همراه لشکریان صدر اسلام و فاتحان عرب، بعد از آن خوارج، سپس همراه قرمطیان و نیز صاحب الزّنج به مناطق و شهرهای آباد اطراف تاخته بودند. البته این یورشها و اهداف اقتصادی و اجتماعیی که در بر داشت شکلی عقیدتی به خود میگرفت؛ در تمام این موارد رهبران این قبایل نیمه گرسنه، مذهب خود را اصل اسلام و مخالفان عقیدتی خود را خارج از اسلام میانگاشتند و تصرّف اموال و ریختن خون ایشان را -در صورت مقاومت- حلال میشمردند و به گوارایی میخوردند. در واقع مذهب خوارج، قرمطی گری و سپس مشعشعی گری(و پس از آن وهّابی گری) محمل عقیدتی یورشهای بدویان فقیر به سرزمینهای ثروتمندتر بود و عناصر شورشی، در هیأت بنیانگذاران آن نحلهها یا رهبران سیاسی و نظامی آنها، به این حرکتها شکل میدادهاند.[5]
مردم بطایح، که نخستین گروندگان به محمّد بن فلاّح بودند، قبلاً سابقه یورش به حلّه و غارت آنجا را داشتند(824 ق). وی در حدود 843 و 844ق پیروان خود را واداشت که چهارپایان خود را بفروشند و اسلحه بخرند.با استیلای قحط و گرسنگی بر آنان به سال 844ق شورش و یورش را آغاز کردند، اما حرکت با موفقیّت فوری همراه نبود، حتی به سال 848 در دوب شکستی سنگینی متحمل گردیدند ( که گویا پس از این شکست، سید محمد به مشعشع و پیروانش، مشعشعی معروف شدند)[6]، تا آنکه پسر بزرگ او، به نام مولا علی، بزرگ شد و استعداد سازماندهی و جسارت چشمگیری از خود نشان داد. با رهبری مولا علی، مشعشعیان، که او را چون بت میپرستیدند، به پیشرفتهای بزرگ دست یافتند و از حلّه تا واسط و از واسط تا اهواز را گرفتند. مولا علی چنان بیباک بود که نجف را نیز غارت کرد و شمشیرهای موجود در حرم حضرت علی(ع) را برای استفاده در جنگ برداشت و اعلام کرد که روح علی بن ابیطالب در وی حلول کرده و خود او مظهر خداست و قطب و ولیّ زمان است و اطاعتش واجب. افراط کاریهای مولا علی مورد رضایت پدرش نبود و حتی در کتابش کلام المهدی از وی اظهار نارضایتی کرده است. به هر حال مولا علی در 861ق جوانمرگ شد و بار دیگر رهبری نظامی جنبش در اختیار سید محمد قرار گرفت تا آنکه او نیز در 866ق درگذشت و پسر دیگرش، محسن بجای او نشست و دولت مشعشعیان نیز تا 893 ق، که محسن وفات یافت، سامانی داشت.[7]
آراء و عقاید سید محمد
درباره ادعاهای سید محمد نظرات مختلف است، آنگونه که از تنها کتاب باقی مانده اش «کلام المهدی»[8] بر می آید؛ شاید او نمیخواسته زیاد از فقاهت و تصوّف رسمی شیعیانه دور شود و زیادهروی و گزافه گویی هایی چون ادعای الوهیت و تخریب قبور ائمه (ع) ظاهرا مربوط به مولا علی و زمانی بوده که وی بر جنبش مشعشعیان سیطره داشته است،[9] شاید بهمین دلیل هم بوده که با مرگ مولا علی، جریان اعتدالگرایی و پرهیز از غلو در رهبران بعدی مشعشعیان جان تازه ای می گیرد.[10] مهدویت، آموزه اساسی و شالوده اندیشه سیدمحمد بهشمار میآید[11] و این موضوع حجم زیادی از کتاب کلام المهدی را به خود اختصاص میدهد. سیدمحمد در همه جای کتاب کلام المهدی به زندگی، اصل و نسب، مادر و در کل، تفکرات شیعه در باب امام زمان(ع) اشاره میکند و شرایط ظهور و مبارزات امام را بعد از ظهور با ظلم و ستم و بی عدالتی یادآور میشود. در مجموع، از این کتاب استفاده میگردد که وی غیبت و ظهور دوازدهمین امام شیعیان (ع) را منکر نیست، اما با تعریفی نو، جایگاه و رسالت خویش را با عنوان های «مقام»، «حجاب» و «نیابت» ارائه میدهد که بحثبرانگیزترین و بدعتآمیزترین بخش سخنان وی بشمار میآید.[12]
از نظر وی، مهدی (ع) در زمان ظهور از چنان توانایی برخوردار است که هیچکس را یارای مقابله با او نیست و به صورت اجتناب ناپذیری همه مردم تسلیم او خواهند شد و این اجبار فرصتی برای آزمایش صالحان از ناصالحان باقی نمیگذارد. به همین دلیل، وجود نایب مهدی (یعنی خود سید محمد) ضرورت مییابد؛ شخصی که از توانایی مهدی(ع) برخوردار نیست و برای پیروزی به یاری شدن نیاز دارد، و در این صورت فرصتی برای مردم فراهم میشود که انتخاب کنند، یا از پرهیزکاران حامی قائم مقام امام زمان، یعنی سیدمحمد، باشند یا از عصیانگران. [13]
بعبارتی؛ تمام کوشش سیدمحمد در اثبات تواناییهای فراوان امام غایب، در جهت اثبات ضرورت ظهور حجاب است، حجاب نیز که امر آزمایش مردم را ممکن میسازد، مقام و موهبتی است که از سوی خداوند به او عطا شده است. آنچه به سید محمد مشروعیت داده تا حجاب امام زمان باشد، نه بدان دلیل است که وی یک عالم دینی و یا فقیه است بلکه بدان جهت است که وی توانسته پس از تحصیل شریعت، در طریقت سیر کند و به حقیقت برسد (یعنی همان بعد عرفانی و صوفیانه او)، از نظر وی، هرکس که چنین باشد، «امام امت» و «رئیس بندگان» است و چنین شخصی اگر ادعای امامت کند پذیرفتنی است و اگر اراده حکومت کند در آن «اولی و احق» است و چنین فردی در زمان غیبت از سوی قائم آل محمد(ع) نیابت دارد. سید خود را «ولی عارف»، «دارنده تقوای الهی» و «الهام شونده» معرفی میکند و این منزلت عارفانه موجب شده تا وی به «معارف مستور» آگاه شود. از نظر وی تا کسی از سوی خداوند الهام نشود، نمیتواند بر آن معارف آگاهی یابد، و در حقیقت ولی عارفی همچون سید محمد در نزد خداوند همچون ابری است که بوسیله آن زندگی و سبزی های زمین که همان قلوب مردمان است تداوم می یابد. الهام الهی نیز با آموزش بدست نمیآید، بلکه تقوای الهی و پیروی از پیامبران موجب این جذبه میشود، جذبهای که راه آگاهی بر اسرار قرآن و شریعت رسول خدا (ص) است.[14] در یک جمعبندی کلی از متن کتاب کلام المهدی و منابع دست اول و نظرهای پژوهشگران در مورد ادعاهای سیدمحمد میتوان مطالب زیر را نتیجه گرفت:
1- با توجه به آموزههایی چون حجاب امام زمان بودن یا اینکه خود را ملهم بالصواب[15]معرفی کردن، او مسلماً شیعهای غالی بوده است. البته غلوّی از باب تقمّص که در گروههایی چون اهل حق نیز دیده می شود.[16]
2- ادعای دروغین او در مورد نیابت حضرت مهدی (ع) و قائممقامی، قطعی و مورد اتفاق اکثر منابع مخصوصاً صریح سخنان خود سید است.[17]
3- در مورد ادعای مهدی بودن او تناقضاتی وجود دارد که این تناقضات، از برخوردهای سید با افراد مختلف نشئت میگیرد. آنجا که سید با افرادی عالم، آگاه و روشنفکر طرف است، با مقدمه چینیها و توجیهات مختلفی، خود را نایب امام معرفی میکند. ولی آنجا که مخاطبان او افراد عامی و بیسوادند، بیپروا و صراحتاً ادعای مهدویت میکند. این تناقضات در نامهها و سخنان سیدمحمد در مواجهه با افراد مختلف به وضوح مشهود است و در کل با توجه به شیعه امامی بودن او باید در مورد ادعای مهدی بودنش مخصوصاً در برخورد با افراد عالم، تأمل کرد.[18]
4- مرتبه و ادعای نیابت او برآمده از مقام علمی، معنوی و باطنی او و تلفیق اینها با عقاید و باورهای موجود آن سده است.[19]
مشعشعیان پس از سید محمد
دوره سیدمحمد و پسرش مولاعلی (840 ـ 870 ق) مرحله شکلگیری و شتاب خیزش مشعشعیان بهشمار میآید. این مرحله اوج اقدامات نظامی بر مبنای دلبستگی ها و آرمان های دینی، اجتماعی و اقتصادی بود. این اقدامات نظامی در رویاروییهای متعدد با تیموریان، قراقویونلوها و برخی قبایل ساکن منطقه، به شکلی خشن و سخت بروز یافت و با جلوههای افراطی در باورهای اعتقادی بهویژه نزد مولاعلی توأم گشت. با قتل مولاعلی نیروی افراطی این نهضت، سیدمحمد جنبش را به شیوهای آرام هدایت کرد و به حفظ دستآوردهای موجود پرداخت. در فرمانروایی درازمدت محسن، قلمرو حکومت آنها به اوج خود رسید. بعد اعتقادی آنها نیز از زمان قتل مولاعلی در روندی اعتدالگرایانه قرار گرفته بود و با شتابی بیشتر در این مسیر حرکت میکرد. و سلطان محسن این توصیه پدر را راهنمای عملی خود قرار داده بود که از «معاصی و کفر» برادرش مولا علی پرهیز کند. او تا آنجا پیش رفت که عالمان شیعی به چشم حامی دین به او مینگریستند و به نام او اثر تألیف کردند. با قدرت گیری شاه اسماعیل صفوی، وی به حکومت مستقل مشعشعیان پایان داد و از آن به بعد، آنها بیش از دویستسال به صورت والیان دست نشانده پادشاهی صفویه، بر منطقه خوزستان حکومت کردند و دورانی بوجود آمد که مشعشیان با یک تحول اعتقادی به جامعه امامیه پیوستند. به دنبال این تحولات که در حوزه اعتقادی مشعشعیان روی داد، نسلی از والی زادگان مشعشعی ظهور کردند که در حوزه معارف دینی از مقام و مرتبه علمی برخوردار بودند. سید خلف بن سید مطلب و سیدعلی بن سیدخلف از جمله این بزرگان بودند که تألیفات متعددی در علوم مختلف دینی داشتند.[20] البته علی رغم پیوستن مشعشعیان به جامعه امامیه، عقاید غالیانه قبلی ایشان، در مواردی سرمشق فرقه های غالی بعدی، خصوصا شیخیه و بابیه شد.[21] از سوی دیگر گروه هایی از مشعشعیان نیز همچنان بر عقاید غالیانه خویش باقی ماندند و در قالب برخی خاندانهای اهل حق تا به امروز همچنان عقاید غالیانه خویش را حفظ نموده اند.[22]