«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» (القصص/83) و قال مولانا اميرالمومنين عليه الصلاة و السلام : «وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَينَكُمْ وَ بَينَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيس و جنوده»[1]

  • ياد تو در ضميـرم و مهـر تو در دلمبا شـيـر اندرون شـد و با جـان بـدر رود
  • گربرکنم زتو مهر و بردارم زتو دلآن مهر برکه افکنم آن دل به کجا افکـنم
  • نامـم زکارخـانه ي عـشـاق محـــو بادگـر جـز محبـت تـو بود شـغـل ديگـرم
  • اي عاشقـان کـوي تو از ذره بــيشترمن کي رسم به وصل تو کز ذره کمترم
  • شاها گر من به عرش رسانم سرير فضلمملوک آن جنـاب هسـتم و مـسکـين آن درم

برکات ذکر صلوات

اميرالمومنين سلام الله عليه سه جمله درباره درود و سلام و محبت پيامبر دارند. جمله اول مي فرمايد: درود و صلوات بر محمد و آل محمد براي از بين بردن گناهان مؤثرتر و قوي تر است از آبي كه بر آتش ريخته مي شود. وسيله خاموش كردن آتش آب است. با رحمت بايد آتش ها را خاموش كرد. از رحمت خدا براي خاموش كردن آتش نفس، آتش شيطان، آتش جهنم كمك گرفت. ما نمي توانيم آتش ها را خاموش كنيم. ارتباط با اهل بيت آتش ها را خاموش مي كند. اختلافها را از بين ميبرد انشاءالله فرمود ذكر ما خانواده شفاي هر مريضي و هر دردي است

برکات سلام دادن به پيامبر

جمله دوم فرمود: سلام دادن به پيامبر از آزاد كردن يك بنده در راه خدا افضل است. چقدر فضيلت و ثواب دارد انسان يك بنده اي را در راه خدا آزاد كند؟ جواب دادن سلام واجب است. مي شود ما سلام بكنيم آنها جواب ندهند؟ مي شود ما دعا كنيم آنها اجابت نكنند؟ مي شود ما به ياد آنها باشيم آنها به ياد ما نباشند؟ "دوستان را كجا كني محروم تو كه با دشمن اين نظر داري"

خود قرآن مي گويد: «و أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» (الضحي /10) اگر سائلي در خانه ات آمد ردش نكن. و خدا قطعا به اين آيه عمل مي كند. يعني هيچ کسي را از درش رد نمي کند. اوليا الله حتي دشمنان هم اگر برايشان پناه مي بردند ردشان نمي کردند. به خدا قسم به وجود حضرت علي قسم معتقدم اسم يا علي عليه السلام آتش ها را خاموش مي كند. ولي جهنمي ها يادشان مي رود. چون محبتشان يا سطحي بوده يا نداشتند.

مقام اهل بيت عليهم السلام ، در پيش گاه خداوند

در روايت دارد: يك نفر رسيد به ابليس گفت: تو خجالت نمي كشي اين قدر مردم را گمراه مي كني؟ بس است بيا توبه كن. گفت برو من اميد دارم. گفت چه اميد داري؟ گفت: من يقين دارم اگر كسي خدا را به حق پيامبر و اهل بيت پيامبر قسم بدهد خدا قطعا دعايش را مستجاب مي كند. اين شخص آمد خدمت امام گفت: اقا من شيطان را ملاقات كردم يك همچين گفتگويي بين ما رد و بدل شد. حضرت فرمودند: حرفش درست است ولي به خاطر گناهانش اين مطلب را روز قيامت فراموش مي كند. جواز عبور از صراط و جهنم محبت و دوستي اميرالمومنين عليه السلام است. ما روايت داريم: احدي از جهنم عبور نمي كند بايد يك جواز و گذرنامه از حضرت علي عليه السلام داشته باشد. حتي روايت داريم: در جهنم اگر كسي ياد اهل بيت بكند نجاتش مي دهند.

يكي از بزرگان مدينه درخدمتش بوديم، گفتم: آقا شما چكار كرديد؟ فرمود: من رفتم در روضه پيامبر نشستم. همه اش گفتم السلام عليك يا رسول الله آدم كسي را كه دوست دارد همه اش ميخواهد با او انس بگيرد. جواب سلام هم واجب است. بعضي هم از همين آيه صلوات «صَلُّوا عَلَيهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما» (الاحزاب /56) عموما معني كرده اند به معني سلام است. بعضي هم گفتند: تسليم بشويد شايد هم هر دو معني باشد. در روايت داريم بگوييد: اللهم صلي علي محمد و آل محمد و سلم سلم يعني خدايا تو سلام بده به پيامبر درودت را صلوات درود متصل و دائمي است.

برکات محبت پيامبر سلام الله عليه و آله

جمله سوم فرمود: محبت و عشق پيامبر از جهاد و شهيد شدن در راه خدا افضل است. بلكه اين جهاد اكبر و شهادت اكبر است انسان بيايد محبت پيامبر را در دل و جانش پرورش بدهد. همه هستي مديون پيامبرند. بعد از خداي متعال حرف اول را پيامبر مي زند.

راه رسيدن به بهشت و مهمان خانه خدا گذشتن از جهنم است. آيات و روايات فراوان داريم: تا كسي از جهنم عبور نكند به بهشت نمي رسد. بهشت ماوراي جهنم است. جهنم مثل خندق و گودال عميقي است. از جهنم تعبير به دركات مي گويندم به درك درك يعني پايين مي رود.

تکبر مخصوص خداوند

«مولاي يا مولاي انت المتكبر و انا الخاضع»[2] بزرگي فقط مخصوص خداست. «الْكِبْرِياءُ رِدَائِي»[3] يعني منم و بزرگي لباس مخصوص خداست. هر كس بخواهد در اين لباس وارد شود من سرنگونش مي كنم. متكبر فقط خداست. نماز را خدا واجب كرده که ما از جهنم عبور كنيم. يعني از تكبر عبور كنيم. بيشترين ذكري كه در نمازها آمده الله اكبر است. الله اكبر يعني خدايا بزرگي مال تو است. من كوچكم. چرا ركوع مي رويم، سجده مي رويم. پيشانيمان را روي خاك مي گذاريم. يعني خدا من خيلي نوكرتم.

اگر از جهنم عبور كردي خوشي شادي هر كه از پل بگذرد خندان بود از پل جهنم از پول از من از دنيا از رياست هر كس بگذرد خندان بود. اگر توانستي بگذري خوش به حالت و الا اگر كسي گير جهنم است خوشي يعني چه؟ اگر ما از جهنم از اين خودخواهي ها از اين تكبرها عبور كرديم خوش به حالت انشاءالله هميشه خوش باشيد. اصحاب اما حسين ديدي شوخي ميكردند شب عاشورا رفته بود. جلوتر جايشان را نشان داد. روحشان رفته بود بدنشا مانده بود. بدن را هم مي اندازد مي رود تمام مي شود.

ما چه كار كنيم از جهنم عبور كنيم؟ قرآن مي فرمايد: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» (القصص/83) بهشت مال کساني است که اراده برتري در روي زمين نداشته باشند. يعني غرور و تكبر نداشته باشند.

تواضع در مقابل خداوند

روايت داريم: امام صادق سلام الله عليه مي فرمايد: در بني اسرائيل عابدي بود چندين سال عبادت كرد. چثقدر نماز و دعا و ذكر و عبادت بعد بنا شد كه هديه اي دردرگاه خدا بدهد يك قرباني داد هديه و قرباني او قبول نشد. اين عابد خودش را مذمت کرد که من يك عمري سجده كردم، و عبادت کردم حالا يك هديه در محضر خدا بردم قبول نشده است گفت: خاك بر سرت چرا قبول نشده، تو خوب نيستي، تو آدم بدي هستي. خودش را ملامت كرد. «هذا منك و من قبلك أوتيت فنودي أن مقتك لنفسك»[4] معلوم مي شود تو بد آدمي هستي. تو اگر خوب بودي خدا هديه ات را قبول مي كرد. خطاب شد «مقتك لنفسك خير من عبادة مائة ألف سنة»[5] يعني يك لحظه كه رفتي زانوي غم بغل كردي به خودت بد و بيراه گفتي، خودت را شكستي، تكبرت را شكستي، از عبادت صد هزار سال بالاتر است.

مذمت تکبر و غرور

اميرالمومنين سلام الله عليه مي فرمايد: گناهي كه تو را به عذر بياورد بهتر از ثوابي كه تو را غرور بياورد. «سَيئَةٌ تَسُوءُكَ خَيرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ»[6] شيطان هم همين را گفت: شيطان 6 هزار سال عبادت كرد. كي عمر شش هزار سال مي كند. حالا نمي دانيم از سالهاي آخرتي بوده يا از سال هاي دنيايي در آسمان ها بوده است. با فرشته ها بوده معلم ملائكه بوده چقدر مردك داشته چقدر درجه داشته 6 هزار سال عبادت كرد اما چه شيطان را زمين زد ِ «بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ»[7] مي فرمايد: خدا عبادت طولاني زحمتهاي طولاني شيطاني را به خاطر تكبر يك لحظه همه را از بين برد. هر وقت زانويت را بغل كردي خودت را مرحوم و ناچيز ديدي من يكي نوكرتم مخلصتم همه فرشته ها و همه خوب ها هم دنبالت مي آيند.

همه موجودات خودشان را نشان مي دهند. اما آيينه همه را نشان مي دهد. از اين رنگها به قول حافظ مي فرمايد:

  • غلام همت آنم كه زير چرخ كبودز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

چرا وقتي خودت را شناختي خدا را شناختي. چون اگر صاف بشوي ديگر خودت را بشناسي. خودت را درك كني خدا را مي بيني. پيامبر را، امامت را مي بيني. آيينه چون از منيتش بيرون آمده، مي گويد: من چيزي نيستم. همه را دارد نشان مي دهد.

  • آيينه گر شكل تو ننمود راستخود شكن آيينه شكستن خطاست

اگر ما جلوي آيينه رفتيم، ديديم سر و صورتمان كج است. صورتمان مثلا خاكي است. زغالي است. اين مشکل از آيينه نيست از خودمان است بايد صورت خودمان را پاك كنيم. «عَلَيكُمْ أَنْفُسَكُمْ» (المائده /105) اگر اين اقا بداخلاق است آتش گرفته تو مواظب خودت باش تو خوش اخلاق باش. يكي از آقايان حرف قشنگي مي زد. مي گفت كه كاسبي رسيد به يک آقايي روحاني گفت: آقا مي شود از شما خواهش بكنم يك زحمتي بكشي بيايي به جوان من بگويي نماز بخواند. گفت: خب شما كه پدرش هستي چرا خودت به او نمي گويي؟ گفت آخر من به او بگويم، مي گويد: تو چرا خودت نمي خواني؟ ما به ريش اين كاسب مي خنديم. به عملش ولي ما خودمان هم همين طور هستيم. به بچه ام مي گويم دروغ نگويي، اما خودم بگويم. ديگران را به خوبي ها دعوت مي کنيم، ولي خودمان عمل نمي کنيم. يك بزرگي مي فرمود: اگر بدون امر و نهي بچه شما جوان شما سجاده انداخت نماز خواند برو سجده شكر به جا بياورد که كارت درست است. اما چرا هزار بار مي گوييم، اثر نمي كند. چون خودم به گفته هايم عمل نمي کنم. مولانا مثال مي زند مي گويد: يك خوك خيلي زشت و سياهي آمد، سر چشمه آب بخورد. ديد يك خوك خيلي زشت در چشمه است، برگشت. دوباره آمد برگشت. عقلش نمي رسيد عكس خودش به آب مي افتاده است. از خودش داشته رم مي كرده. ما اگر دست خودمان مثلا زخم باشد دمل باشد چرك باشد خون باشد بدمان نمي آيد، اما دست يك كس ديگري باشد بدمان مي آيد. چون من خودم را خيلي دوست دارم.

ظل السلطان پسر ناصر الدين شاه بوده از طرف ناصر الدين شاه در اصفهان حاكم بود. آدم خشن و تندي هم بود. ظل السلطان يك چشمش يك كم مشكل داشته حالت لوچ مانندي بود. زشت بود. به نقاش هاي اصفهان مي گفت: براي من يك عكس خيلي خوبي بكشيد. اين ها هم مي آمدند به قيافه ايشان نگاه مي كردند خب يك چشمش لوچ است، همين جور مي كشيدند. تا عكس را مي آوردند به او نشان مي دادند، مي گفت: اين نقاش را فلكش كنيد. براي اينكه عكس من را زشت كشيده است. يك نقاش اصفهاني بوده، مي گويند: شما هم نقاش خوبي هستي. بيا يك عكسي بكش. هر چه فكر كرد كه چطور از چوب فلك اين ظل السلطان در برود، آدم خيلي رند و زرنگي بود. آمد هكس ظل السلطان را در حال تيراندازي كشيد. چون در حالت تيرانازي آدم مي خواهد نشانه بگيرد، يك چشمش را مي بندد. سلطان آمد نگاه كرد ديد هر چه مي خواهد بهانه بگيرد، بهانه ندارد. به او جايزه و صله داد.

سفر از خودخواهي

در حالات يكي از بزرگان نوشته اند: خدمت يك بزرگي رسيد، گفت: آقا من سفرها كرده ام. زحمت ها كشيدم سيرها كردم. شما هم من را موعظه و نصيحتي بكنيد. ايشان اين جمله را فرمود: چرا از خود سفر نكردي كه از خود بياسايي و هم ديگران دركنار سايه شما بياسايند. (در قرآن هم خداوند سفارش به سفر کرده است سفر براي عبرت است براي بيداري است براي اينكه انسان آثار آيات الهي را ببينيد)

«عليكم بالسواد الأعظم»[8] يعني در شهرهاي بزرگ زندگي كنيد. مولانا مي گويد: يك معني ظاهري دارد. يك معني واقعي دارد. معني واقعي اش مي دانيد چي است؟ منظور از شهر يعني مردان بزرگ و منظور از روستا يعني آدم هاي كوچك، آدمهاي جاهل، آدمهاي نفهم. مگر پيامبر نفرمود: انا مدينة العم من شهر علمم شهر بزرگ يعني برو در جوار پيامبر در جوار اهل بيت در جوار انسان هاي كامل شهر منظور انسان هاي كامل هستند.

  • كوي جانان را كه صد كوي و بيابان در پي استرفـتم از راه دل و ديـدم كه ره يـك گـام نيسـت

بزرگاني كه از هوي و هوس گذشتند از عالم نفس گذشتند، انسان در جوارشان مي رود چه قدر آرام مي شود. چقدر احساس راحتي مي كند. آتش هايش خاموش شده من هم ميروم زير سايه او آتش هايم خاموش مي شود.

يک نفري به خدمت يك بزرگي رسيد. گفت آقا من 15 سال است جلسات شما نتوانستم بيايم. فرمودند: من چكيده موعظه هاي 15 سال را در يك جمله بسيار بسيار كوتاه مي گويم كه روي ناخنت هم مي تواني بنويسي. «دع نفسك و تعال» يعني نفست و منت را رها كن متعالي و خدايي مي شوي. گفت: خدا همه جا هست وقتي خودت را گذاشت كنار عينكت را عوض كردي منيتت را کنار گذاشتي خداوند را در همه جا مي بيني.

  • ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيستتو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز

وقتي خودت رفتي كنار او هست او هميشه هست. اين منيت من به اين بزرگي آمده جلوي چشممان و دلمان را گرفته است. «اذا قصدتني وجدتني» اگر من را قصد كردي من هستم من را مييابي اما من را قصد كني نه خودت را ما اكثرا دور خودمان مي گرديم. اگر پا روي خودت نگذاري هيچ وقت به هيچ كجا نمي رسي.

در حديث داريم: براي شوهرانشان تا مي توانند زينت كنند. آرايش كنند نه افراط زياده رويش البته خوب نيست. نه براي مردم نه براي خانمهاي ديگر. گفت: بنده خدايي شب عروسي مهمان بود. گفت تا حاج خانم لباس هاي كهنه تن نكرده، لباسهاي نو را در نياورده زود برويم خانه تا ما هم ببينيمش. سزاوار است اين كه خانم هيچ وقت براي شوهرش بدون زينت نباشد. ولو يك حلقه اي ولو يك گردنبندي چيزي آوزيان كند. در مقام رفع نياز باشيم، نه در مقام پز دادن.

عظمت ماه مبارک رمضان

فرمود: اگر مردم قدر ماه رمضان را مي دانستند، مي گفتند: اي كاش هميشه ماه رمضان بود. از جهنم بياييم بيرون راحت مي شويم. با خدا باشيم. خدا مي گويد: يا تو يا من بايد باشم. مولانا مثال مي زند، مي گويد: دو تا پرنده اگر پاهايشان را به هم ببندي اصلا نيم توانند پرواز كنند. چون هر كدام زنده اند و پر و بال دارند. اصلا نمي توانند پرواز كنند. اما اگر يكي بميرد اون يکي بلندش مي كند مي برد. شما هم در مقابل خدا همين طوري بميريد. خدا بلندت مي كند. خيلي مثال قشنگي است. اگر ما تسليم بشويم كارمان درست است. مولانا مثال مي زند، مي گويد: كسي كه در دريا افتاده نمرده جان دارد بدنش هي مي رود زير آب اما وقتي مرد بدنش روي آب مي آيد.

  • هيچ نكشد نفس را جز ظل پيردامن آن نفس كش را سخت گير

کرامت اشک براي اباعبدالله عليه السلام

چرا گريه براي امام حسين عليه السلام اين قدر ثواب دارد. چون از خودت بيرون مي آيي. براي يك كس ديگري گريه مي كني آن هم براي يك امام معصوم قدر اين اشك ها را بدانيد. يكي از اساتيد ما مي فرمودند: يك روحاني آمد در خانه ما التماس كرد خواهش كرد گفت: دختر بچه من سرطان گرفته دكترها جوابش كردند. چند روز ديگر هم ميميرد. خيلي هم برايمان سخت است جلوي چشممان بچه دارد آب مي شود. گفت من خيلي ناراحت شدم. گفتم: فردا بيا ببينيم چکار مي کنم. فرمود: من سحر بلند شدم رفتم زير آسمان گفتم خدايا يك بنده تو به من رو انداخته بيا دخترش را شفا بده. بعد از اين دعا و استغاثه به قلبم الهام شد كه شفاي اين دختر سرطاني در اشك و گريه براي امام حسين عليه السلام است. اين اشكها قيمت دارد. گفت: به قلب من الهام شد كه يك روضه براي امام حسين عليه السلام بخوانم يك استكان هم كنار بگذارم وقتي كه حالم منقلب شد اشكم جاري شد اين اشك ها را در اين استكان بريزم بدهم به اين بچه بخورد. فردا پدر آن دختر آمد گفت: حاج آقا براي من كاري كردي؟ گفتم: كه من يك معجوني برايت درست كردم بلكه خدا انشاءالله شفا بدهد. گفت: اين آب را به او دادم برد و بعد از چند روز آمد گفت: حاج آقا شما چكار كردي ؟گفتم چطور مگر؟ گفت اين دختر را برديم دكتر گفتند اين همان دختر قبلي است؟ اين مريضي ندارد اين مشكلي ندارد اين سالم است.

ذکر مصيبت: حضرت علي اصغر عليه السلام

در کربلا دو شخصيت بودند که باب الحوائج هستند. يکي قمر منير بني هاشم و يکي هم علي اصغر عليه السلام هستند. هرچند اين طفل شش ماهه بوده ولي پيش خدا خيلي آبرو دارد. سند مظلوميت قرص و محکمي براي شهداي کربلا است و تا ابد هيچ کسي در عالم نمي تواند اين سند مظلوميت را نفي کند. اين طفل شش ماهه چه گناهي داشت که او را کشتند. مرحوم ميرزاي قمي ميگفت: هر وقت مشکلي برايم پيش مي آمد توسل به شش ماهه آقا ابي عبدالله حضرت علي اصغر پيدا مي کردم. چون اين طفل ويژگي هاي مخصوصي دارد. آدم هاي بزرگ بدنشان قوي است اگر چند وقتي هم غذا به بدنشان نرسد مي توانند تحمل بکنند، اما طفل شش ماهه هر چند ساعت بايد آب و شير بخورد. ضعفي حضرت علي صغر را گرفته بود که ديگر نمي توانست گردنش را نگه دارد.

حضرت علي اصغر تنها شهيدي است که در سينه و آغوش اباعبدالله به شهادت رسيد. از ويزگي هاي ديگر اين طفل شش ماهه اين است که حضرت او را پشت خيمه ها دفن کردند و نماز خواندند. نماز خواندند و از خدا در تحمل اين مصيبت کمک خواستند. يکي ديگر از ويزگي هاي اين طفل اين است که قبر او مخفي است. گفته اند پشت خيمه ها دفن شد ولي جايش معلوم نيست الآن جاي معيني ندارد. هيچ مصيبتي شايد مثل اين مصيبت دل اهل بيت را آزرده نکرده است. وقتي مختار قيام کرده بود، منهال به مدينه خدمت حضرت سجاد7آمده بود. حضرت فرمودند: چه خبر؟ منهال گفت: آقا، مختار قيام کرده و دشمنان شما را مي گيرد و قصاص مي کند. حضرت منقلب شدند و فرمودند آيا حرمله را هم دستگير کرده است. منهال گفتند: نه آقا، يک حالت انقلاب عجيبي در وجود حضرت ايجاد شد. دست بلند کردند و فرمودند: خدايا طعم آهن و آتش را بر حرمله بچشان. اين نانجيب چه کرد وقتي آقا اين طفل را مقابل دشمن آوردند و فرمودند حالا که به من رحم نمي کنيد لااقل به اين طفل شش ماهه رحم کنيد. اين که گناهي نکرده است. حرمله ي ملعون به عمربن سعد گفت آيا پدر را نشانه بروم يا طفل را؟ چه کرد با دل اباعبدالله، يک وقت آقا ديد طفل شش ماهه گوش تا گوشش بريده شد و در خون خودش دست و پا مي زند مثل ماهي که از آب بيرون افتاده، مثل پرنده اي که سر از بدن جدا شده است. يک وقت هاتفي ندا داد «دعوه يا حسين» اي حسين اين بچه را به ما واگذار کن. «لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم».


[1] - نهج البلاغه /سيد رضي /288/التحذير من الشيطان ...ص:287

[2] - بحار الانوار /علامه مجلسي/ 91/109/باب32- ادعيه المناجاه ...ص:9

[3] - بحار الانوار /علامه مجلسي /70/192/ باب130- الکبر...ص:179

[4] - ارشاد القلوب /حسن بن ابي الحسن ديلمي/1/94/ الباب الثاني و العشرون في فضل صلاه اليل ...ص:85

[5] - همان

[6] - نهج البلاغه /سيد رضي /477/56- ...ص:478

[7] - نهج البلاغه سيدرضي /287/ التحذير من الشيطان ...ص:287

[8] - بحار الانوار /علامه مجلسي /32/374/ باب23- قتال الخوارج و احتجاجاته صلوات الله عليه ...ص:343