كلمات كليدي : سنت، عادات، رسوم، فرهنگ
نویسنده : فاطمه كاظمي آراني
واژه "Tradition" در لغت بهمعنای عرف، رسم، عقیده رایج، روایت متداول و سنت بوده،[1] و در اصل از ریشه لاتین "Traditio" به معنای تحویل دادن و انتقال از نسلی به نسل دیگر است.[2]
سنت در اصطلاح جامعهشناختی، به معنای مجموعه اندیشهها، عادات، و رسومی است که به یک ملت تعلق دارد و بهعنوان میراث اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.[3]
در این دیدگاه هر جامعهای در هر لحظه از حیات خویش دارای مجموعهای دانش ذهنی و رفتاری (یا فرهنگ در معنی عام کلمه) است که آن را از طریق روشهای متعدد از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهد تا تداوم و هویت خویش را حفظ کند، بنابراین میتوان انتقال هویت فرهنگی را معنای مترادف و نزدیکی به سنت دانست. در این دیدگاه سنتها به تعداد جوامع و فرهنگهای گوناگون متفاوتند و بر طول محورهای زمانی همواره تداوم دارند.[4] از دیدگاه دکتر عماد افروغ سنت از منظر رویکرد اجتماعی حاکی از وجود عنصر ثابتی است، یعنی آنچه استمرار تاریخی داشته و به رغم تغییر و تحولات بسیار، نسل به نسل منتقل شده و به لایههای زیرین اعتقادی و جهانبینی یک قوم پیوسته است. در این دیدگاه فرهنگ بهعنوان معرفت مشترک است که بخش اعظم این معرفت مشترک، اندیشه مشترک است.[5]
به تعبیر ادریس هانی متفکر مغربی، سنت فراورده است؛ فراورده اندیشهای که در گذشته وجود داشته است و ما آنگاه که به بازخوانی یا بازعقلانیسازی آن اقدام میکنیم، در حقیقت متولی تصحیح اندیشهای قدیمی شدهایم و حامل مسئولیت گذشته هستیم، زیرا گذشته با اکنون پیوند دارد و هر دو باهم به آینده پیوستهاند. ما میان آنها جدایی نمیافکنیم زیرا در تاریخ گسستی وجود ندارد.
مصطفی ملکیان نیز در معنی سنت گفته است: سنت مجموعه اموری است که افراد یک جامعه، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، به طور مسلم و بدون چون و چرا پذیرفتهاند. البته لازم به ذکر است که سنت را نمیتوان یکسره به آن گردن نهاد، بلکه باید موضعی نقادانه در قبال آن اتخاذ کرد و به دنبال نقد معلوم میشود بسا چیزها که در سنت راه یافتهاند ولی وجه معقول و مقبولی ندارند.[6]
جایگاه سنت در اندیشه وبر
ماکس وبر به جای اینکه جوامع را بر اساس تکنولوژی یا سیستمهای تولید طبقهبندی کند (کاری که کارل مارکس آن را انجام داد)، آنها را بر اساس جهانبینی مردم طبقهبندی میکند. به زبان ساده وبر به این نتیجه میرسد که اعضای جوامع ماقبل صنعتی متکی به سنت بودهاند، در صورتی که مردم جوامع سرمایهداری صنعتی متکی بر عقلانیتاند. منظور وبر از سنت، احساسات و باورهایی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. از اینرو، راهنمای جوامع سنتی گذشته آنهاست. اعضای این جوامع درست یا معقول بودن اعمال و رفتارشان را بر اساس طولانی بودن زمان ارزیابی میکنند که آن اعمال مورد قبول جامعه بوده است. در صورتی که مردم جوامع مدرن دیدگاهی متفاوت نسبت به جهان دارند و اعمال و رفتار خود را نه بر اساس سنت بلکه بر اساس عقل ارزیابی میکنند. به عبارت دیگر، راهنمای مردم این جوامع نه گذشته بلکه عقل آنهاست.[7]
لایههای سنت در رویکرد اجتماعی
سنت دارای لایههای مختلفی میباشد: [8]
- لایه اوّل: پایینترین لایه جهانبینی است که از سنخ تفکر، باور و اندیشه است اگرچه این لایه میتواند باردار عناصر زیرینتری چون اسطورهها و حتی افسانهها باشد.
- لایه دوّم: لایه ارزشهاست که برآمده از لایه اوّل است، یعنی الگوی داوری و قضاوت ما نسبت به خوبی و بدی، زشتی و زیبایی است.
- لایه سوّم: الگوی رفتاری، هنجاری و قالبهای رفتاری است؛ یعنی قالبهای مختلفی که در نهادهای مختلف شکل میگیرد، نهادهایی چون خانواده، مدرسه، آموزش و پرورش و اقتصاد و بعضا دین و سیاست.
- لایه چهارم: نمادها هستند اعم از کلامی و غیرکلامی. به معنای دیگر هم زبان نوشتاری و هم زبان گفتاری، حرکات و ادات رفتاری، هنر، موسیقی و طراحی را نیز دربر میگیرد. لایه نماد با بقیه لایهها فرق دارد. بدین معنا که نماد معرف لایههای دیگر است و خودش فینفسه درونمایهای ندارد.
لایههای دیگری چون ایدئولوژی، تکنولوژی مادی و اجتماعی را نیز به همین ترتیب اضافه میکنند. البته نه بهعنوان ابزار بلکه بهعنوان مهارت ساخت و بهکارگیری شیء و تکنولوژی اجتماعی نیز بهعنوان الگوی سازماندهی و مدیریت اجتماعی است.
ویژگی سنت در رویکرد اجتماعی
1- میراث اجتماعی است؛ یعنی دورانی از آن گذشته است و قدمت تاریخی دارد و نسل به نسل منتقل شده است.
2- افراد در آن سهیم هستند؛ یعنی یک واقعیت ازلی و وحیانی نیست. به تعبیر جوزف شومپیتر بهمثابه سکهای است که وقتی شکل گرفت، به راحتی خم نمیشود.
3- قابل آموختن و قابل انتقال است؛ یعنی یاد گرفته میشود و منتقل میشود.[9]
4- مشخصه سازمانی و نظم ارگانیک داشتن؛ آنها همانند یک موجود زنده رشد و توسعهیافته، ضعیف میشوند و میمیرند. البته سخن از مرگ آنها بهمعنای نابودی تمامعیار نیست. بلکه تنها از ظاهر ناپدید میشوند ولی در حلقههای ممتد تناسخ، در گذر زمان به کرات بازپرداخته میشوند. چنانکه آنتونی گیدنز اشاره میکند، سخن از انسجام و اصالت ویژه یک سنت، مهمتر از طول عمر یا قدمت آن است.
5- داشتن زبان و برنامههای خاص؛ که در قالب آنها حقیقت و مشروعیت قاعدهمند سنت در اندیشه سیاسی تولید و بازتولید میشود. این زبان و قواعد، پاسداران و مفسرین معینی دارد و بنابراین، هرکس و با هر شرایطی (افراد عامی) قادر به استنباط و تفسیر احکام سنت نمیباشند. گفتمان سنت، صورتبندی خاصی از دانش دارد، که از یکسو به پاسداران خود مقام و شأن غیرقابل رقابت میدهد و از طرف دیگر، با قواعدی که تولید میکند، ابزار قوی برای حفظ انسجام درونی و کاهش اختلاف مفسران خود ارائه میدهد.[10]
مفهوم و جایگاه سنت در اندیشه مدرن
تعاریف مدرن، سنت همان چیزی است که مربوط به حال نیست و متعلق به گذشته است. چیزی که در گذشته سنت نبوده است، چون از ظرف خود عدول کرده و تا زمانی دیگر که در حقیقت، متعلق به آن نیست دوام آورده است، تبدیل به سنت شده است. سنت لاشه و نعش رفتار است. رفتار تا زمانی زنده است که در ستیز و پیکار با محیط و عوامل ناسازگار، به قوت اندیشه و ابداع شکل میگیرد. اینگونه رفتار سنت نیست، ولی همان رفتار زنده وقتی به دلیل انس ذهنی عاملان به آن، به شکل قالب زندگی در میآید و تحرک و پویایی خود را که از ناحیه تعقیب آرمانها و اهداف است از دست میدهد و حتی خود به صورت هدف و آرمان در میآید، تبدیل به سنت میشود.
سنت بهمعنای شیوهای از رفتار و کردار است که دارای پیشینه بوده و در اثر تکرار و ممارست، به صورت عادتهای مستقر و عمیق در ذهنیت مشترک جامعه رسوب میکند در این معنا از همه اندام سنت مرگ میبارد. فرسودگی قالب آن است و کهنگی از آن استشمام میشود. دوام، استمرار و قداست نیز عارضهای است که به اصرار پیروان، بر آن تحمیل میشود. این تعریف از سنت با هستیشناسی مادی و معرفت حسی و دانش علمی که حول محور دادههای آزمونپذیر به صورت تئوریهای اثبات و ابطالپذیر و مانند آن سامان مییابد، سازگار است. مراد از هستیشناسی مادی آن است که واقعیت معلوم نزد این گروه، در صورتی که اذعان به واقعیت داشته باشند، چیزی جز دنیای آزمونپذیر و محسوس نیست و به همین دلیل، واقعیتی را که در قالب گزارههای متافیزیکی و غیرتجربی عرضه میشوند، مهمل و بیمعنا شمرده و اگر آن را مانند دیدگاه ماتریالیستی قرن نوزدهم مطلقا انکار نکنند، آن را مطلقا ناشناختی میخوانند.[11]
مفهوم سنت در رویکرد دینی و فلسفی
سنت در تعریف دینی حقیقتی آسمانی، الهی، مقدس و واقعیتی پرنشاط و زنده دارد و مجرای زندگی و حیات و مسیر مستمر افاضات متجدد و متحولی است که همواره نو و تازه است. سنت در این تعریف، در برخی از موارد، با حفظ خصوصیات یادشده، از دوام و استمرار زمانی برخوردار است و در مواردی هم که تغییر زمانی را میپذیرد، همچنان از چهره ازلی و یا باطنی ابدی بهرهمند میباشد. سنت در این تعریف شیوهای از رفتار است که بر اساس آن اصلاح معاد و معاش آدمی تأمین شده و فلاح و رستگاری انسان به دست میآید.[12]
در نظر سنتگرایان (یا اصحاب حکمت خالده)، سنت مبدأیی ماورایی یا به تعبیر دیگر، یک وجه لدیالحقی دارد. به موجب همین مبدأ ازلی، خود نیز ازلی و نسخناپذیر است. به علاوه در عین همه کثرتها و تعددهایی که به دلیل شرایط بشری، زمانی و مکانی مختلف در آن ایجاد میشود، سنت واحد و یک نوع وحدت جوهری است که آن را هم مرهون وحدت مبدأ خویش است.
سیدحسین نصر که از جمله افرادی است که دارای دیدگاه سنتگرایی است ویژگیهایی را برای سنت ذکر میکند که میتوان آنها را به صورت زیر فهرست کرد:
الف) سنت نه مجموعهای از آداب و رسوم قراردادی، بلکه مجموعهای از اصول ثابت است که مبدأیی آسمانی دارد و در اصل، تجلی آن مبدأ هستند؛
ب) سنت هرچند در زندگی این جهانی ما متجلی میشود ولی به دلیل قدسی بودن مبدأ آن سرشتی قدسی دارد، در حقیقت دعوتی از عالم قدس است که میخواهد امکان بازگشت آدمی به مبدأ خویش را فراهم سازد؛
ج) سنت در عین ثبات، سیال نیز هست. به این معنا که در عین داشتن گوهر واحد و ثابت، آن اندازه انعطافپذیر هست که بر شرایط زمانی و مکانی مختلف قابل اطلاق باشد.
بدین ترتیب در این دیدگاه سنت، با مفاهیمی چون قداست یا امرقدسی، حکمت خالده، دین راستاندیشی و طریقت باطنی مرتبط است، ولی عین هیچ یک از اینها نیست. سنت رشته وحدت همه آنهاست، به عبارت دیگر، بستری است که همه اینها در سیاق آن جایگاه حقیقی خویش را پیدا و نقش شایسته خویش را ایفا میکنند. بهعلاوه سنت ماهیت فراگیر دارد و در یک جامعه سنتی همه آنچه به دین و دنیای انسان مربوط است، مشروعیت خود را از سنت میگیرد. اخلاق، قانون، سیاست، علم و هنر، مشروعیت خویش و موجودیت شایسته خویش را از سنت میگیرد.[13]