13 اردیبهشت 1392, 0:0
[کد مطلب: 1790]
داستان فیلم درباره ی دختری بدنام و پایین شهری به نام افسانه با بازی الناز شاکردوست است که پدرش فوت کرده و به همراه مادر معلول و برادر کوچکتر خود در خانه ی طلبکار پدرش به نام آقا شریف زندگی میکند. آقا شریف با بازی محمدرضا شریفی نیا ، فردی بازاری و دوروست که سعی دارد تا با معامله افسانه در مقابل بدهیهای پدر مرحومش با او ازدواج کند. افسانه که به شدت مخالف است، چک های برگشتی پدرش را از آقا شریف میدزدد اما در تعقیب و گریزی که میان او و مأموران پلیس رخ میدهد مجبور میشود تا به خانهای پناه ببرد. این خانه خانه ی روحانی بلند پایه ی محل به نام حاج یوسف با بازی اکبر عبدی است. از اینجا به بعد روابط بین افسانه و حاج یوسف و تلاش حاج یوسف برای ارشاد و کمک به افسانه که حتی در مقطعی به ضرر حاج یوسف نیز تمام میشود درونمایه ی اصلی فیلم را شکل میدهد.داستان و شیوهی بیان آن کاملاً نشانگر این است که به مانند سه گانه ی اخراجیها کارگردان به مفهوم هنر برای هنر بی اعتنا بوده و فیلم را ابزاری در جهت اعتقادات و باورهای دینی خود میداند؛ امری که به خودی خود قابل نفی یا انکار نیست اما پرسشی که مطرح میشود درباره ی شیوه ی بیان این انگاره ها و عقاید است. ده نمکی ثابت کرده است که هرآنچه که از مفهوم ها و آموزه های دینی در ذهن دارد را در قالب یک داستان یک خطی گاه و بیگاه به صورت بیننده پرتاب میکند؛ مهم نیست که داستان اصلی چیست و تناسب دیالوگ ها و فضاهای فیلم با یکدیگر تا چه اندازه است مهم اینست که چند صفحه مشخص از نوشته های نویسنده -که از قضا خود کارگردان نیز هست- باید در فیلم گنجانده شود؛ شیوهای که حتی نه در سینمای پیشرفته و مدرن امروزی و در غرب بلکه در ادبیات چندین قرن پیش در شرق و ایران رعایت میشده است. به عنوان مثال داستان رسوائی به ناگاه ذهن انسان را به سمت داستان مشهور شیخ صنعان و دختر ترسا از کتاب "منطق الطیر" عطار نیشابوری متوجه میکند؛ داستانی که در آن ابتدا شیخ به سبب عشق دخترکی ترسا دست از دین و ایمان خویش میکشد اما پس از افت و خیزهای بسیار استادانه ی داستان سرانجام دختر ترسا به اسلام میگرود و مسلمان از دنیا میرود. البته واضح است که بین دغدغه های عطار نیشابوری و مسعود ده نمکی به اندازه ی قدرت داستان نویسی و خلق شخصیت های داستانی ایندو فاصله وجود دارد.در داستان شیخ صنعان، عطار ابتدا به طور کامل و ملموس به ساخته و پرداخته کردن شخصیت شیخ میپردازد و وی را آن چنان به خواننده میشناساند که سابقه و جایگاه معرفتی شیخ تا آخر داستان در پس زمینه ی ذهن بیننده قرار میگیرد. مثلاًشيخ بود او در حرم پنجاه سال با مريد چارصد صاحب كمالقرب پنجه حج بجاي آورده بود عمره عمري بود تا مي كرده بود از دیگر سو وی شخصیت دخترک ترسا را نیز به خوبی ترسیم کرده و جوری این شخصیت را معرفی میکند که اگر نگوییم انعکاس تصویر این شخصیت در ذهن مخاطب بیش از شخصیت شیخ صنعان نبوده کمتر از آن هم نیست. به عنوان مثال:دختري ترسا و روحاني صفت در ره روح الله اش صد معرفتبر سپهر حسن در برج جمال آفتابي بود اما بی زوالاز سویی دیگر عوامل حاشیه ای و به اصطلاح سایر بازیگران این داستان همچون مریدان شیخ و دیگران به خوبی در جهت پیشبرد داستان ایفای نقش میکنند:همنشيني گفتش اي شيخ كبار خيز اين وسواس را غسلي برآرآن دگر يك گفت تسبيحت كجاست كي شود كار تو بی تسبيح راستآن دگر يك گفت اي پيركهن گر خطايي رفت بر تو توبه كنآن دگر گفتش پشيمانيت نيست يك نفس درد مسلمانيت نيستشيخ را در كعبه ياري چست بود در ارادت دست از كل شست بودبود بس بيننده و بس راهبر زو نبودي شيخ را آگاه ترشیوه ی پایانبندی و حسن ختام داستان نیز به رغم آنچه خواننده در ذهن دارد اتفاق میافتد و این خود باعث تاثیرگذاری هرچه بیشتر بر مخاطب میشود:آخر الامر آن صنم چون راه يافت ذوق ايمان در دل آگاه يافتشد دلش از ذوق ايمان بي قرار غم درآمد گرد او بي غمگسارگفت شيخا طاقت من گشت طاق من ندارم هيچ طاقت در فراقمي روم زين خاندان پر صداع الوداع اي شيخ عالم الوداعاين بگفت آن ماه و دست از جان فشاند نيم جاني داشت بر جانان فشانددر داستان رسوایی در ابتدا از شناساندن شخصیت حاج یوسف خبری نیست و تنها به معرفی شخصیت افسانه پرداخته میشود و مخاطب پس از پایان فیلم و دریافت شخصیت حاج یوسف تازه باید به مقایسه بنشیند. تنها پاسخی که دهن مکی بارها و بارها در مقابل این ضعف بیانگری فیلمهایش ابراز داشته آن بوده که وی برای عموم مردم فیلم میسازد و نه برای قشری خاص؛ این پاسخ از این انگاره وی برمیخیزد که در فیلمی که ساختار و مضمون آن منطقی و اصولی است نمیتوان به اندازهی رسوائی و اخراجیها سخنان مد نظر نویسنده را فرو کرد! فرض اشتباهی که اشتباه بودنش را سینمای هالیوود به اثبات رسانده است که آخرین نمونه آن فیلم غیر واقعی و ضد ایرانی "آرگو" بود.اما آیا داستان شیخ صنعان داستانی عامه پسند نیست داستانی که از پس قرن ها همیشه در موارد مشابه ما را یاد آور می شود که انسان حتی در بالاترین مقام باید مراقب دسیسه های شیطان باشد. شاید حتی بسیاری از عموم مردم داستان شیخ صنعان را نخوانده باشند و سینه به سینه و نقل به نقل مضمونش را شنیده باشند و حتی ندانند این داستان در "منطق الطیر" عطار بیان شده اما آنقدر با فطرت انسانی جور در می آید که پس از قرن ها هنوز ماندگار است. و همه این ها به خاطر نوع بیان گری عطار در مضمون دینی است نه بیان صرف که امثال حاج یوسف ها در ادبیات سینمایی ما مصداق آن هستند.به رغم همه ی ایراداتی که به داستان وارد شد به هرحال این داستان از جذابیتهای خاص خود برخوردار است و به نوعی مخاطب را با خود تا انتهای ماجرا همراه میسازد. اگرچه بسیاری از جذابیت این فیلم مدیون ایده اصلی و هنجار شکنانه اش می باشد که یک روحانی قرار است در موقعیتی خاص قرار بگیرد. هنجار هایی که هر کسی نمی تواند به راحتی حتی از کنار آن ها عبور کند اما در اینجا ده نمکی وارد می شود و به قطع می توان یکی از عوامل مورد اقبال قرار گرفتن ۴ اثر را همین دانست. در این فیلم اگرچه پایانبندی حرفهای و منطقی میتوانست تا حد زیادی ایرادات وارده بر فیلمنامه را مرتفع سازد اما نویسنده باز این فرصت طلایی را از دست میدهد و دست به خلق صحنه ای کلیشهای و دمدستی زده و با سخنرانی افسانه با سر شکسته باعث پشیمانی و عبرت آموزی اهالی محل میشود و به زعم خود همه چیز را ختم به خیر میکند.آخر سخن اینکه این جذابیتهای ذاتی داستان است که مخاطب ایرانی را به سینما میکشاند تا رسوائی را تماشا کند و این سوال مطرح میشود که این فیلم تا چه میزان تاثیر مثبتی که کارگردان در پی آن بوده است را بر مخاطب خود گزارده است؟ سوالی که پاسخ آن را میبایست در گفتار، رفتار و مهمتر از همه افکار ایرانیان جستجو کرد.
منبع:فیلم نوشتار
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان