31 فروردین 1392, 0:0
[کد مطلب: 1798]
۱-فیلم «قاعده تصادف» ساخته «بهنام بهزادی» روایتگر داستان چند جوان است که گروه تئاتری تشکیل دادهاند و برای اجرای نمایش در یک جشنواره خارجی، قصد سفر به آن کشور را دارند ولی به دلیل مخالفت پدر یکی از اعضای گروه، امکان این کار را پیدا نمیکنند. از جهت سینمایی، ضعف شخصیتپردازی و باقی ماندن کاراکترها در حد یک «تیپ» و بازیهای ضعیف بازیگران از نکات منفی فیلم محسوب میشوند. داستان فیلم نیز علاوه بر تکراری بودن، پرداخت عمیقی ندارد و نویسنده و کارگردان برای گفتن حرفهایی که مدنظرشان بوده و در ادامه بدانها خواهیم پرداخت، خلاقیّتی به خرج ندادهاند و فیلم، سطحی از کار درآمده است. ۲-مهمترین نکتهای که در فیلم طرح شده «شکاف بین نسلها» میباشد. موضوع اجتماعی فاصله بین نسلها و عدم ارتباط و درک متقابل میان آنها که نمود بارز آن در ارتباط جوانان با خانوادهشان قابل مشاهده است، از مسائل مهمی است که جامعه ایران با آن دست به گریبان است. در این فیلم، اعضای جوان گروه تئاتر یا با خانواده خود قطع ارتباط کردهاند و یا اگر ارتباط دارند تؤام با مشکلات، رنج و ناراحتی است که یک مورد آن، محور داستان فیلم است. «شهرزاد» با مخالفت پدرش برای سفر به خارج و ادامه کار تئاتر مواجه میشود و هنگامی که مطمئن میشود امکان خروج از کشور را ندارد از دست پدر میگریزد. فیلم روایت حادی از این شکاف را به تصویر میکشد و در این میان طرف جوانان را میگیرد. کارگردان با نشان دادن همراهی و موافقت پدر یکی دیگر از دخترهای گروه-سمیرا- با فعالیت دخترش در تئاتر و سفرش به خارج به همراه گروه، دو تیپ را در مقابل یکدیگر قرار میدهد و چنین نتیجه میگیرد: پدر و مادرهایی که اجازه میدهند جوانان «آرزو»های خود را دنبال کنند و در جهت خواستههای خود بکوشند-خواستههایی که ربطی به نسل پیشین از جمله پدر و مادرها ندارد- و حتی به آنها در این مسیر کمک میکنند، انسانهای معقولی هستند که میتوانند با جوانان رابطه خوبی برقرار کنند و آنهایی که به بهانههای «مصلحت فرزند» یا «ساختن آینده فرزند آنطور که میپسندند» به تحکم و باید و نباید با جوانان میپردازند، در نهایت تنها نتیجهای که میگیرند دور شدن از جوانان و بیاعتمادی، سرکشی و فرار جوانان از خانواده، جامعه و حکومت است. حتی با پذیرش وجود فشارهای اجتماعی زیاد و غیرضروری بر جوانان و کمتر درک شدن تفاوت نگاهها، آرزوها و خواستههای جوانان از سوی نسلهای پیشین، به نظر میرسد این راه حل، زیاده از حد کلی و غیر واقع بینانه است و چنین مطلقالعنان گذاشتن جوانان با ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی ایران همخوانی ندارد. پر شدن شکاف نسلها و بهبود روابط بین جوانان با پدر و مادر و نسل پیش از خود، نیاز به خواست و همت هر دو طرف ماجرا دارد؛ تلاش برای فهمیدن زبان طرف مقابل و گفتگو با یکدیگر و خود را به جای او نهادن و از چشم او دنیا را دیدن و فهم تفاوتهای روزگار و دنیای کنونی و اقتضائات آن با گذشته، بخشی از اقداماتی است که با این هدف در سطح فردی و اجتماعی باید صورت بگیرد. حکومت نیز یکی از طرفهای حل این مشکل است. با توجه به نقش مؤثر و مهم آن در زندگی افراد، حکومت با سیاستگذاری درست در امور جوانان و فراهم نمودن قاعدهمند بسترهای فعالیت پویا و خلاق آنها و جلب اعتماد جوانان با ارائه رفتارهای معقول، با ثبات و حاکی از فهم شرایط نسل جوان و ایفای نقش تربیتی و اخلاقی خود، میتواند به فعالیتهای جوانان جهت دهی مناسب کرده و از شکسته شدن خطوط قرمز اخلاقی، اجتماعی و سیاسی از سوی آنان جلوگیری نموده و در نتیجه از فاصله گرفتن و جدا شدن جوانان از جامعه و خانواده خود و عواقب منفی آن ممانعت به عمل آورد. ۳-یکی دیگر از مباحث اجتماعی «قاعده تصادف» که میتوان آن را یکی از نتایج «شکاف نسلی» نیز دانست، ارجحیت و اهمیت بیشتر «گروههای دوستان» بر خانواده و روابط خانوادگی نزد جوانان است؛ جوانانی که با همدیگر خوش هستند، یکدیگر را درک میکنند و میتوانند ساعتها با هم گفتگو کنند ولی ناتوان از گفتگویی چند دقیقهای با پدر و مادر خود بوده و از روابط با فامیل و بستگان گریزانند. هر چند در روابط جوانان فیلم، فردگرایی و خودمحوری مستتری وجود دارد اما اهمیت روابط دوستی چنان پر رنگ نشان داده میشود که گروه حاضر میشود به خاطر کمک به شهرزاد، تنها نگذاشتن وی و آشکار نکردن محل اختفای او برای پدرش، قید سفر و نمایش خود را بزنند. از منظری اخلاقی، جوانان گروه تئاتر حاضر نمیشوند به خاطر لذت بردن خود از سفر و تئاتر، زندگی و آینده شهرزاد را به خطر بیندازند و به تعبیر خودشان «او را به دست پدرش بسپارند» و از نظر اخلاقی خود را نسبت به او متعهد نشان میدهند. جامعه امروز ایران از جهت ساختارها و ارزشهای اجتماعی در حالت بیقراری و بیثباتی و نوسان و گذار بین سنت و مدرنیته به سر میبرد. ترجیح دوستان بر خانواده، انتقال مسئولیت پذیری و تعهد اخلاقی از خانواده و جامعه به دوستان، مدرن شدن نظام ارزشگذاری و اخلاقی در ذهن و رفتار بخشی از جامعه، روابط اجتماعی متکثرتر، سطحیتر و فردگرایانهتر، لذت طلبی و... از واقعیات جامعه پر تلاطم ماست. نشان دادن این مسائل در فیلمهای سینمایی چند سال اخیر موجب بروز کژتابیهایی در فهم نیّت سازندگان آنها و نشان دادن اعتراض به این فیلمها از سوی بخشی از جامعه و حکومت بوده است. نگاه مبتنی بر انکار وجود این مسائل و مشکلات و یا ممنوع دانستن ورود سینما به این عرصه، نادرست است کما اینکه عدم توجه به حساسیتها و ارزشهای جامعه و ارائه راه حلهای تند و غیرواقع بینانه نیز غلط بوده و راهی به پیش نمیبرد. همانطور که در بخش ۲ این یادداشت گفته شد، ارائه راه حلهای واقع بینانه و توجه به همه جوانب مسائل اجتماعی و سیاسی در سینمای ایران، میتواند سوءتفاهم های میان سینماگران و بخشی از مردم و حکومت را مرتفع کرده و دوباره سینمای ایران را به جایگاه خود در تأثیرگذاری و جهت دهی به مردم و نخبگان بازگرداند. ۴-آخرین نکته از فیلم که میتوان به آن پرداخت، نقد رویکرد بخشی از جامعه به تئاتر است. با وجود آنکه شهرزاد پس از یک خودکشی ناموفق با ورود به فعالیتهای تئاتری، حال بهتری پیدا کرده است، پدر شهرزاد، تئاتر را امری تفننی و تفریحی میداند که ادامه دادن آن، زندگی و آینده دخترش را خراب میکند اما «بهزادی» با سالم نشان دادن فضای گروه تئاتر و تلقی آن به عنوان یک فعالیت جمعی و هنری و مجالی برای تحقق آرزوهای جوانان عضو گروه تئاتر، تلاش میکند به دفاع از آن بپردازد و ذهنیت بخشهایی از اقشار جامعه را نسبت به تئاتر اصلاح نماید. هر چند به نظر نمیرسد با آنچه که مخاطب از فضای کلی فیلم و شخصیت جوانان عضو گروه تئاتر فهم میکند، کارگردان در رسیدن به این هدف خود موفق باشد!
منبع:فیلم نوشتار
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان