دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

علم گرایی Scientism

No image
علم گرایی Scientism

كلمات كليدي : علم گرايي، علم مداري، دين، تجربه گرايي، حس گرايي، دانش مادي، كمّي گرايي

نویسنده : طاهره عطوفي كاشاني

ساینتیسم (Scientism) در لغت به‌معنای پیروی از روش علمی است؛ که از آن، به "علم‌گرایی"، "دانش‌مداری"، "علم‌پرستی"، "علم‌مداری"، "علم‌زدگی" و "اصالت علم جدید" نیز تعبیر شده است.[1]

باور این‌که مفروضات، روش‌های تحقیق و دیگر ویژگی‌های علوم فیزیکی و زیستی، به‌یکسان بر همه‌ی رشته‌ها، اعم از علوم انسانی و اجتماعی انطباق‌پذیر و اساس همه‌ی آن‌ها است، علم‌گرایی نامیده می‌شود.[2] با این اعتقاد، که علم، تنها راهنمای قابل اعتماد برای رسیدن به حقیقت است.[3]

عصر نوزایی (که جداانگاری دین و دنیا را می‌توان از پیامدهای مهم آن دانست)، با پیشرفت سریع و چشم‌گیر علم همراه بود. این پیشرفت که ابتدا در زمینه‌های ریاضیات، نجوم و فیزیک ظهور داشت، از زمان دانشمندانی مانند گالیله ( Galileo Galilei: 1564-1642 ) و کپلر (Johannes Kepler: 1571-1630) شروع و با تغییر بسیاری از عقاید قطعی آن دوران، مانند اوضاع و احوال منظومه‌ی شمسی همراه شد و با ظهور نیوتن (Sir Isaac Newton: 1643-1727) به اوج خود رسید. تلاش‌ها و کشف‌های برجسته‌ی نیوتن، در مسائلی مانند گرانش، جرم و وزن، ریاضیات، نورشناسی، فیزیک، زیست‌شناسی، فلسفه و ...، به‌اندازه‌ای مهم و فراگیر بود، که توجه زیاد غربی‌ها را به‌خود جلب کرد.

پیشرفت علوم در ابتدا، تضادّ و مشکل بغرنجی را با مقوله‌ی دین به‌وجود نیاورد، حتّی دانشمندانی مانند "نیوتن" که سهم عمده‌ای در پدید آوردن علوم و اکتشافات جدید داشتند، همواره بر امور ماورای طبیعی تأکید می‌کردند؛ اما دیری نپایید که اوضاع دگرگون شد؛ به‌گونه‌ای که عده‌ای نیوتن را به‌عنوان پیام‌آور علم تا مرز پرستش ستودند. برخی نیز در این جهت بر اصطکاک علم و دین تأکید کردند و در مسیر تکیه بر علم و بی‌اعتنایی به مسائل معنوی و دینی گام برداشتند. اظهارات لاپلاس (Pierre-Simon Laplace: 1749-1827) ، که استقبال سایر دانشمندان را در پی داشت، در زمره‌ی واکنش‌های آن زمان، نسبت به پیشرفت علم است. او با تکیه بر نظرات نیوتن، طبیعت را دستگاهی بی‌جان و نابه‌خود Impersonal (بی‌تشخص) شمرد. بنابر نظریه‌ی وی، جهان بسان نمایش هدف‌داری نبود که در قرون وسطی موضوع و معروض مشیّت و عنایت انگاشته می‌شد (حتی چنان‌که نیوتن عقیده داشت)؛ بلکه تنها مجموعه‌ای از نیروهای هم‌کنش طبیعت بودند. بدین ترتیب، بوی تفکر جداانگاری علم و دین به مشام رسید. این امر، منجر به پیدایش دئیسم یا خداباوری فارغ از وحی و سپس جریان روشنگری فرانسوی و نهایتا ماتریالیسم علمی تمام‌عیار شد. انتهای قرن نوزدهم، حاکمیّت جوّ جانشینی علوم به‌جای دین است.[4]

آنان روش‌های علم و دین را از اساس مغایر هم می‌دانستند و معتقد بودند که این دو مشغله، باید کاملا جدا و مستقل از یکدیگر باشند؛ نه تنها موضوع و محتوای آن، بلکه شیوه‌های کسب معرفتشان نیز چنان ناهمانند است، که هیچ قیاس مفیدی بین آن‌ها نمی‌توان برقرار ساخت؛ زیرا هر موضوع یا مسأله‌ای از نظر حق قضاوت، یا در قلمرو علم است یا در قلمرو دین و هرگز متعلّق به هر دو حوزه نیست.[5]

با آمدن علم جدید، همه‌ی علل و عوامل پدیده‌ها کشف و چگونگی اثرگذاری علل و عوامل طبیعی روشن شد. درنتیجه، انسان‌ها فهمیدند که علل این رخدادها، غیرمادّی نیست؛ بلکه کاملاً مادّی، عینی و محسوس است و از این رهگذر، فهمیدند(!) که اعتقاد به نیروهای مافوق طبیعی، توهّمی بود که تنها از جهل و نادانی بشر، به‌علّت‌های طبیعی و مادّی سرچشمه می‌گرفت. پس خدا، دین و امر فراتر از امور طبیعی حقیقت ندارد.[6]

ویژگی‌های علم‌گرایی

اصالت علم جدید یا ساینتیسم، یکی از ویژگی‌های مهم تفکّر مدرن است. علوم جدید که بر پایه‌ی عقل مدرن و نسبتا استیلاجویانه (تکنیکی) بشر بر هستی بنا شده، ماهیتاً با علوم سنّتی و معنوی تفاوت دارد. در واقع تفکر دینی، صورت علمی خاص خود را پدید می‌آورد و تفکر خودبنیادانگار، صورت علمی‌ای مطابق با ویژگی‌های استیلاجویانه و قدرت‌مدارانه‌ی بشر جدید، پدید آورده است؛ که همان علم جدید (Science) است. ویژگی‌های کلّی علم جدید را می‌توان این‌گونه برشمرد:

  1. محصول فلسفه مدرن و سابژکتیویسم دکارتی است؛
  2. به‌لحاظ روش‌شناسی، فرزند تجربه‌گرایی بیکن و پوزیتیویسم اروپایی است؛
  3. غایت آن، به‌تعبیر فرانسیس بیکن، نه ارتقاء معنوی آدمی یا رشد معرفت او، که افزایش قدرت آدمی است؛
  4. علم جدید، ذاتاً در پیوند با تکنولوژی قرار دارد؛
  5. کمّی‌انگار و اعداداندیش است؛
  6. علوم جدید، اگرچه مدّعی بی‌طرفی علمی هستند؛ اما در واقع، به هیچ‌روی به‌لحاظ ارزشی، بی‌طرف و فاقد جهت‌گیری نبوده و نیستند ....[7]
  7. مشخص بودن مفهوم؛
  8. ترکیب نظریه و آزمایش؛
  9. میل به بیان قوانین طبیعت، همچون روابط ریاضی، فیمابین متغیرهای قابل اندازه‌گیری.[8]

علم‌گرایی و تجربه حسّی

با این اوصاف، علم مورد نظر در سیانتیسم، دانش تجربی (Science) است؛ نه مطلق معرفت و آگاهی. بر این اساس، انگاره‌ی دانش‌گرایی (همان‌گونه که جهان طبیعت براساس متد تجربی و علمی، مورد مطالعه و سنجش قرار می‌گیرد و با تکیه بر شناخت‌های تجربی و زبان ریاضی، می‌توان به تکنولوژی دست یافت و طبیعت را تا حدّی به‌شکل دلخواه خود ساخت)، در شناخت انسان و جامعه و دستیابی به روش‌های مدیریت و اداره‌ی امور سیاسی-اجتماعی نیز تنها منبع اتکاء پذیرش دانش تجربی است. بنابراین، هرگونه معرفت فراتجربی از اعتبار ساقط می‌شود. لاجرم در برنامه‌ریزی‌های فرهنگی، تربیتی، اقتصادی و ... نیز باید از هرگونه دانش قیاسی و پیشینی (Apriority) و آموزه‌های دینی و آزمون‌ناپذیر دست و دل شست و عنان همه چیز را به‌دست آزمون و تجربه سپرد.[9]

البتّه علم‌مداری به هیچ‌وجه خود علم نیست؛ زیرا در حالی‌که علم، روشی کم ادعا، قابل اعتماد و پرحاصل برای آموختن امور مهم درباره‌ی جهان است، علم‌مداری عبارت از این فرض است که علم، تنها راه مناسب برای رسیدن به کل حقیقت است. علم‌مداری یک اعتقاد فلسفی(یا به‌طور دقیق‌تر، معرفت‌شناختی) است؛ که علم را تنها روش کاملا قابل اعتماد برای در تماس قرار دادن ذهن انسان با واقعیت عینی می‌داند.[10]

طرف‌داران علم‌مداری اعتمادشان را به‌خود روش علمی متوجّه می‌سازند؛ اما آن‌ها نمی‌توانند بیش از متدیّنان حقیقت ایمان خود را به‌طریق علمی اثبات کنند. آن‌ها به قدرت علم در تبیین ابهام‌ها درباره‌ی جهان، عمیقاً اعتماد دارند؛ اما نمی‌توانند این اعتماد را به‌طریق علمی بدون افتادن در یک دور منطقی توجیه کنند.[11] رویکرد تمایز، یادآوری می‌کند که این علم نیست که دشمن دین است، بلکه علم‌مداری است که چنین است. آن‌ها استدلال می‌کنند که تلفیق ضمنی علم با علم‌مداری، منشأ غالب ضدیت‌های جدید دانشمندان با دین است. علم‌مداری، یک نظام اعتقادی است که فرض می‌کند (بدون آن‌که اثبات علمی کند) علم تنها راه مناسب برای مشاهده‌ی اشیاء است.[12]

نقد و بررسی

  1. نقش علل مادّی؛ بی‌شک، علل و عوامل مادی در پیدایی پدیده‌های طبیعی نقش دارند و هیچ عالِم دینی، این مطلب را انکار نکرده است. چه کسی تصور می‌کند که ابر، باد، بخار آب و دیگر شرایط در بارش باران نقشی ندارد، یا انکار می‌کند که بیماری‌ها در اثر هجوم میکروب‌ها، باکتری‌ها و دیگر عوامل بر بدن عارض می‌شود؟! در قرآن کریم و روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نه تنها بارها به نقش چنین عواملی در پیدایی پدیده‌ها اشاره شده، بلکه تصریح شده است که خداوند از ایجاد پدیده‌های طبیعی، بی‌دخالت علل مادی خودداری می‌ورزد.

بنابراین، پیشرفت علوم، موجب می‌شود که علم، جایگزین خرافات و کج‌فهمی‌ها شود؛ نه آن‌که به‌جای دین و ارزش‌های دینی بنشیند. اگر انسانی خرافاتی باور کرد که پدیده‌های طبیعی بی‌واسطه‌ی عوامل مادّی، از علت‌های غیر مادی ناشی می‌شود، این مسأله، هیچ ارتباطی به تعالیم دین ندارد؛ زیرا حقیقت دین الهی، نه تنها منکر علل مادّی نیست، بلکه بر وجود و لزوم ‌شناسایی آن‌ها تأکید دارد.[13]

به‌عبارت دیگر، دانش تجربی، بخشی از نیازمندی‌های انسان را تأمین می‌کند. اما اینکه بتوان آن‌را جانشین آموزه‌های دینی کرد، انتظاری بی‌جا و بلندپروازانه است. ناکافی بودن دانش تجربی بشر برای تحمل چنین بار سنگینی خود، یکی از تجربه‌های مهم بشریت در عصر مدرن است.[14]

«آموزه‌های دینی، در کنار تأیید علل و عوامل طبیعی، بر وساطت و علّت قریب بودن آن‌ها تأکید دارند و بر مستقل نبودن آن‌ها پای می‌فشرند. ... نحن خلقناکم فلو لاتصدّقون ... أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون (واقعه/57-59).»[15]

بنابراین، دین، واسطه‌های مادّی را انکار نکرده، بلکه همواره بر وجود چنین عواملی تأکید می‌کند. از طرف دیگر، هشدار می‌دهد که نگاه‌های خود را به علل طبیعی و مادی محدود نکنیم و به آن سوی عوامل مادّی نیز بنگریم.[16]

  1. نقش علم و پیام حق؛ برخی از پیشرفت‌های علمی، نگاهی ناروا نسبت به دین پیدا کرده‌اند؛ ولی کشف علّت‌های مادّی، نه تنها به سستی دین نمی‌انجامد، بلکه تقویت پایه‌های آن‌را نیز به‌دنبال دارد؛ چون از دستاوردهای مهم و اولای شناخت علّت‌ها و معرفت قوانین حاکم بر نظام هستی و کشف انسجام و نظم مجموعه‌ی نظام طبیعت، این است که در پس پدیده‌های مادّی، حقایق بسیاری قرار دارند، که تدارک‌کننده‌ی آن‌هایند.

بنابراین، عالم آفرینش، منحصر در پدیده‌های ظاهری و مادّی نیست؛ بلکه تشکیل‌دهنده‌ی آن دستگاه عظیمی است که اجزایی مرتبط و مؤثر دارد. از سوی دیگر، اگر علم (به‌معنای عام آن) همان‌گونه که به کشف پدیده‌ها می‌پردازد، باید به کنکاش درباره‌ی چگونگی و ماهیّت علل نیز بپردازد. سلسله‌ی علّت‌ها (هرقدر گسترده باشند) نمی‌توانند مستقل و بی‌تکیه‌گاه به‌شمار آیند؛ بلکه زنجیره‌ی به‌هم پیوسته‌ی طبیعت، باید به جایگاهی محکم، متصل باشد.

  1. محدودیت علوم بشری؛ یکی از علل سرمستی به علم، بی‌اعتنایی به نارسایی‌های آن است. دانشمندان اذعان دارند که علم بشری در هر رشته‌ای تنها به کشف بخش کوچکی از مجهولات نایل شده و نایافته‌ها، به‌مراتب بیشتر از یافته‌های بشری است. افزون بر آن، یافته‌های علمی در هیچ‌یک از مواردش با ثبوت و تعیین همراه نیست و بسیاری از آن‌ها از حد فرضیه‌ی تغییرپذیر فراتر نمی‌رود. بسا معلومات زیادی که دانشمندان، سالیان مدیدی آن‌ها را مسلّم فرض می‌کردند، اما پس از مدتی، به‌راحتی از صحنه‌ی دانش مورد اعتماد محو می‌شد. نمونه‌ی بارز آن، "هیئت بطلمیوسی" است که قرن‌ها بر اذهان بشریت حکومت کرد، سپس نامی از آن برده نشد. افزون بر آن، اختلافات زیاد در میان دانشمندان، مشکلات پیشین را می‌افزاید؛ به‌گونه‌ای که در عرصه‌ی دانش‌های بشری، به‌ویژه در علوم انسانی که بیش از دیگر علوم، مورد نظر ماست، نظریه‌ی واحدی وجود ندارد. این اختلافات، آن قدر چشم‌گیر و عمیق است که امروزه، اصل نسبی‌نگری از تفکرات پرطرفدار و شاید مسلّم غرب تلقی می‌شود؛ با این وصف، چگونه انسان با تکیه بر چنین علمی از تعالیم الهی می‌خواهد احساس بی‌نیازی کند و زندگی خود را تنها به‌مدد علم پیش ببرد؟ او چگونه به راه‌های نامطمئن، ناثابت و متزلزل می‌خواهد اعتماد کند و بزرگ‌ترین سرمایه‌ی خود یعنی عمرش را به‌پای آن بریزد؟ آیا تعالیم الهی (در صورت اعتقاد به درستی آن‌ها) پایگاهی مطمئن‌تر نیست؟[17]

مکتب علم‌گرایی می‌گوید مفهوم خدا، پوششی است برای آن‌چه هنوز علم نشناخته، اما الزاماً خواهد شناخت. ناامیدی پیروان این مکتب، از آنجا ناشی می‌شود که علم، حدود دقیقاً مشخصی دارد و هرگز نمی‌تواند جز چگونگی پدیده‌های مورد بررسی، چیزی به ما بدهد. علم در واقع، به ما می‌گوید که زمین چگونه دور خورشید می‌گردد، چگونه انسان‌ها زاده می‌شوند و می‌میرند؛ اما نمی‌تواند پاسخ‌گوی چراها باشد؛ یعنی جز مقصودی که احتمالا موضوع مورد تجربه، خود تلویحاً بیان می‌کند، قصد دیگری را آشکار سازد یا معنایی به زندگی بدهد .... نارسایی دیگر علم (علوم پایه و کاربردی)، این است که به هیچ‌وجه نمی‌تواند بین نیک و بد تمییز بگذارد.[18]

بنابراین، علوم بشری با محدودیت روبروست؛ چون علم بشری، تنها می‌تواند اوضاع و احوال امور این عالم را بررسی کند و در برابر بسیاری از پرسش‌ها (ازجمله، عالم برزخ، عالم پس از مرگ و روح) توان پاسخ‌گویی ندارد و از درک و پاسخ به آن‌ها نفیاً و اثباتاً عاجز است؛ حال آن‌که پاسخ صحیح به این پرسش‌ها، بخش مهم‌تری از زندگی بشر را سامان می‌دهد.[19]

 

مقاله

نویسنده طاهره عطوفي كاشاني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS