دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عمل گرایی Pragmatism

No image
عمل گرایی Pragmatism

كلمات كليدي : پراگماتيسم، اومانيسم، ابزارانگاري، طبيعت گرايي، رفتارگرايي، عمل، ويليام جيمز

نویسنده : طاهره عطوفي كاشاني

واژه "Pragmatism" به‌معنای عمل‌گرایی برگرفته از "Pragma" به‌معنای کنش یا عمل می‌باشد[1] و پراگماتیسم یا مکتب اصالت عمل که مقابل "Intellectualism" یا مکتب اندیشه و نظر جای دارد،[2] نگرشی فلسفی است که همواره بر کنش، عمل و آنچه کارایی دارد، تأکید می‌ورزد.[3]

پراگماتیسم در ثلث آخر قرن نوزدهم میلادی، در امریکا تولد یافت و بر علوم مختلفی ازجمله روان‌شناسی و تعلیم و تربیت اثر گذاشت.[4] این مکتب فلسفی با ویژگی‌های زندگی امریکایی، نخستین‌بار توسط چارلز پیرس به سال 1878 به‌عنوان یک روش مطرح شد. سپس ویلیام جیمز، جان دیویی و آرتور بالفور (A.Balfour)، فردیناند شیلر و هانس ویهنگر (H.Vaihinger) روایات متعددی از آن ارائه دادند. این واژه، نه به‌عنوان یک روش یا یک مکتب، بلکه به‌عنوان قواعد مبتنی‌بر تجربه در حوزه اخلاق عملی توسط کانت به‌کار برده شده بود. توجه به غایت فعل، در این‌گونه قواعد، باعث شد که کانت آن‌ها را پراگماتیک بنامد.[5]

امیل دورکیم عمل‌گرایی را عکس‌العملی در برابر عقل‌گرایی سنتی می‌دانست؛ دیویی و هربرت مید نیز همانند مارکس معتقدند که فلسفه سنتی بی‌محتوا، صوری و بی‌فایده است. طبق نظر کاپلان عمل‌گرایی، نسخه بدل تجربه‌گرایی معنایی (Semantic Empiricism) است که آن نیز خود، نتیجه بسط تجربه‌گرایی ارزشی (Epistemic Empiricism) محسوب می‌شود.[6]

پراگماتیسم دیدگاه، روش و فلسفه‌ای است که نتایج عملی ایده‌ها و عقاید را به‌عنوان معیار تعیین ارزش و صدق آن‌ها به‌کار می‌برد. به‌اعتقاد ویلیام جیمز، دیدگاهی است که از آغاز اشیاء، اصول و مقولات را کنار می‌گذارد و به غایت اشیاء، دستاورد، نتایج و واقعیات عملی توجه می‌کند. مکتب پراگماتیسم بر تجربه، تحقیق تجربی و حقیقت از آن حیث که نتایجی قانع‌کننده دارند، تأکید می‌ورزد. تأکید اصلی آن بر روش و دیدگاه است، فلذا تلقی اولیه از آن، یک نظام منسجم و سیستماتیک نبوده است؛ از این حیث، دیویی به‌جای پراگماتیسم، واژه "Instrumentalism" (ابزارگرایی) را به‌کار می‌برد، بدین‌خاطر که این واژه تأکید بیشتری بر جنبه روشی دارد. او روش تجربه را اصل می‌داند و تفکر و نظریه‌ها را به‌عنوان وسایلی برای تطابق یک ارگانیسم با محیط تفسیر می‌کند؛ بنابراین به‌زعم دیویی، پراگماتیسم روش تحقیق تجربی است که به همه حوزه‌های تجربه انسانی گسترده شده است.[7]

چنانچه ملاحظه می‌شود، در این مکتب برای تشخیص صحیح از سقیم، حقیقت از غیرحقیقت، به‌جای آنکه موضوعی را از لحاظ نظری و با استدلال مطالعه نماید، اثر عملی و فایده آن بررسی می‌شود.[8]

زمینه شکل‌گیری

از میان مکاتب غربی مربوط به قرن بیستم، می‌توان به سه مکتب مهم فلسفی و ایدئولوژیک داروینیسم، پراگماتیسم و اومانیسم امریکایی اشاره نمود که سهم عمده‌ای در توسعه فرهنگ غربی داشتند. رهبران مکاتب مذکور، از مکتب تحول انواع داروین بهره بردند. پیدایش داروینیسم، روشنفکران دینی غرب، به‌ویژه ویلیام جیمز و جان دیویی را برانگیخت تا در مقابل آموزه‌های کلیسا و نیز در باب سرشت انسانی موضع بگیرند. بنابراین، نظریه داروین، زمینه‌ساز پیدایش مکتب عمل‌گرایی و انسان‌مداری و سایر تحولات فکری-فلسفی غرب بود که آثار آن در ساختار حیاتی جامعه مدنی غرب پدیدار شد.[9]

اصول پراگماتیسم[10]

  1. طبیعت‌گرایی (Naturalism)؛ طبق این اصل هرگونه امور فوق‌طبیعی یا دخالت نیروهای فوق‌طبیعی یا موجود طبیعی انکار و طبیعت برابر وجود می‌شود؛ از سوی دیگر، به‌دلیل آنکه طبیعت، قلمرو تجربه است، طبیعت‌گرایی ملازم تجربه‌گرایی می‌باشد. لذا طبق نظرگاه فلاسفه عمل‌گرا تجربه، اصل واقع می‌شود. بدین‌نحو، طبیعت قلمرو انسان است و به‌دلیل حذف عالم مافوق طبیعی، انسان مرجع امور می‌شود. این در حالی است که علم‌گرایی نیز، در این راستا به‌مدد اومانیسم و روش تجربی، جوانب عالم درون تجربه را گسترش می‌دهد.
  1. ابزارانگاری؛ این اصطلاح، به یک معنا معادل پراگماتیسم است؛ اما به‌عنوان یک اصل، مورد قبول همه پراگماتیست‌هاست (به‌استثنای پیرس). ابزارانگاری به این معناست که تفکر، پدیده‌ها و نظریه‌ها به‌عنوان وسایلی برای تطابق ارگانیسم با محیط تفسیر شود. میزان سنجش آن، مرجعیت دادن انسان است. این اصل از لوازم عمل‌گرایی محسوب نمی‌شود.
  1. اصالت منفعت (Utilitarianism)؛ بنابراین اصل، باید نتیجه یا سود پایان عمل را لحاظ کرد؛ بدین‌معنا حقیقت ثابتی وجود ندارد. بر این اساس، جریان امر طبق صورت منطقی پیش نمی‌رود، بلکه انسان ابتدا نتیجه را در نظر می‌گیرد و برای آن مقدماتی فراهم می‌آورد تا آن نتیجه را تأمین نماید. اگر در کل، حقیقت وجود داشته باشد، در نتیجه و غایت و منفعت نیز نهفته است که طبق نظر عملگرایان، حقیقت، عمل و نتیجه را انسان می‌سازد؛ یعنی چیزی به‌نام حقیقت وجود ندارد بلکه یک فرض و امری نامطلق است. با این نگاه، اصولا هیچ‌گونه دیدگاه واحدی وجود نخواهد داشت و در همه ابعاد و به عدد انسان‌ها حقیقت متکثر خواهد شد و بدین ترتیب، پلورالیسم نیز شکل می‌گیرد. بنابراین، نسبی‌گرایی و فردگرایی نیز از آثار این دیدگاه و جزو اصول اولیه پراگماتیسم می‌باشد.
  1. علم‌گرایی؛ این اصل از اصول اساسی این مکتب فکری است که لوازم اومانیستی دربر دارد و به این معناست که روش علمی جدید به‌عنوان اساس فلسفه به‌کار برده شود؛ به‌قول شیلر فلسفه به حل مسائل انسان می‌پردازد که از روش علمی بهره می‌برد تا منفعتی برای انسان داشته باشد. طرفداران پراگماتیسم، روش علمی را در عرصه‌های روان‌شناسی، تعلیم و تربیت و نیز علوم اجتماعی در حوزه تجربه انسانی گسترانیده‌اند. بدیهی است که ملاک صحت و استعمال این روش منوط به کاربردی‌بودن، رضایت‌بخش‌بودن، نتیجه‌آوربودن و مفیدبودن در مقام عمل است و این همه مزایایی است که روش علمی دارد.

براین اساس چنین نتیجه می‌گیریم که این اصول، اومانیسم را در پی دارد؛ لذا باید این مکتب فکری را یک مکتب اومانیستی دانست. از سوی دیگر، پراگماتیسم طیف گسترده‌ای از اومانیست‌ها را در فرهنگ غرب و به‌خصوص امریکا احیاء کرده است و آن‌ها را از لحاظ جهان‌بینی، تغذیه و تحکیم کرده است. جهان‌بینی و دیدگاه‌های اومانیست‌های جدید غربی و امریکایی که تحت عناوین اومانیسم علمی (Scientific Humanism) یا طبیعت‌گرایی اومانیستی (Humanistic Naturalism) رواج یافته است، صریحا از حمایت پراگماتیستی برخوردار است. شاید به‌همین‌خاطر است که پراگماتیست‌ها اصلی‌ترین حامیان اومانیسم جدید در امریکا هستند.[11]

نظریه‌پردازان

الف) چارلز سندرس پیرس (Charles Sanders Peirce: 1839-1914)؛ وی پدر پراگماتیسم امریکایی در قرن بیستم بود که برداشتی محدود از آن داشت، از دید او از منظر مفهوم‌شناسی برای ارائه معنای روشن از مفاهیم باید بتوان به‌صورت عملی آزمایش‌ها و تجربیات را توصیف نمود؛ در غیر این‌صورت مفاهیم بی‌معنایند. در این راستا، مفاهیم مابعدالطبیعی فاقد معنایند که زمینه را برای تردید در آموزه‌های دینی فراهم می‌سازد.[12]

ب) ویلیام جیمز (William James: 1842-1910)؛ عمل‌گرایی جیمزی نظر به کشف حقیقت دارد تا بیان مفاهیم و اثبات معانی. فلسفه جیمز متعادل‌تر از پیرس است، اما اصول و محتوای فلسفه او نیز در حقایق تردید نمود تا آنجا که جیمز در امور دینی و معنوی به جعل اصطلاح تجربه خصوصی دینی پرداخت و معرفت دینی را تا حد یک تجربه فردی و روانی تنزل داد. در نظر او، اعتقادات و باورداشت‌ها وقتی حقیقت می‌یابند که بتوانند در هر شرایطی به‌طور نسبی نتیجه‌بخش و نیز با هر شرایطی سازگار باشند. همچنین، او بر نسبیت و توجه به تساهل دینی تأکید داشت و این نارسایی از فهم دین در آثار او معلول نگرش وی به دین از منظر روان‌شناسی است.[13]

ج) جان دیویی (john Dewey: 1859-1952)؛ بعد از جیمز، پراگماتیسم امریکا مبتنی‌بر اندیشه دیویی بود؛ او درصدد ارائه دیدگاهی معتدل‌تر بود. اصطلاح تصدیق‌پذیری موثق (Warranted Assertibility) را جایگزین «حقیقت» نمود؛ پس باورها هنگامی به‌طور اطمینان قابل تصدیق‌اند که بتوانند در شرایط مختلف فایده‌مند باشند.[14] او که ملهم از داروین است، معتقد است که تاریخ فلسفه غرب، شاهد به‌وقوع پیوستن بسیاری از تحولات علمی، اندیشه‌ای و تاریخی است که بافت حیاتی، اجتماعی، فرهنگی، دینی غرب را متحول ساخته است. وی این تحولات را دلیل تأثیر نظریه داروین می‌دانست.[15]

از نظر او پراگماتیسم مکتب ابزارانگاری است که براین اساس، عالم همان است که انسان آن را تجربه می‌کند. انسان معیار همه چیز است از جمله عالم، خداوند و حقیقت که همه‌اش دستاوردی انسانی است که برای رفع حوایج ظاهری و باطنی انسان توسط خود او آفریده شده‌اند.[16] از نظر او، ذهن به‌عنوان یک ساختار و فراگردی فکری دارای مراحلی چون تعریف شناخته‌ها در جهان اجتماعی، تعیین خطوط اصلی شیوه‌های احتمالی رفتار، تصور پیامدهای راه‌های دیگر کنش، هدف احتمالات بعید و برگزیدن شیوه بهینه کنش، می‌باشد. این تأکید بر فراگرد فکری، در تحول نظریه کنش متقابل نمادین بسیار تأثیر داشته است.[17]

د) فردیناند شیلر (F.C.Schiller)؛ او ترجیح می‌دهد به‌جای پراگماتیسم از لفظ اومانیسم استفاده کند. او به تلفیق منطق و روان‌شناسی می‌پردازد که در این راستا فیلسوف می‌تواند بر تمام علومی که با کشف حقایق انسانی سر و کار دارد، نظارت کند. اهمیت روان‌شناسی از دید شیلر به‌خاطر آن است که فلسفه حیطه انسان و تجربه‌های اوست. بنابراین، تلقی او از این مکتب، با ابتناء بر اصالت انسان، گویای ماهیت اومانیستی پراگماتیسم است.[18]

ه) هربرت مید؛ او را می‌توان یکی از رهبران عمل‌گرایی دانست و دیویی نیز مفسر اصلی این نظریات بود.[19] دو ریشه فکری مهم کار مید به‌طور خاص و نظریه کنش متقابل نمادین به‌طور عام، فلسفه عمل‌گرایی و رفتارگرایی روان‌شناختی است.[20]

روش‌شناسی

مکتب اصالت عمل، تجربه‌گراست که در آن، نقش حس و تجربه در تثبیت فرهنگ سکولار بارز است.[21]

بنابر اعتقاد عملگرایان، حسیات، اکتسابی و حاصل شرایط عینی است. به‌قول دیویی معنای یک شیء منوط به اثری است که بر جای می‌گذارد و عقیده‌ خوب یا بد بستگی به فعالیتهایی دارد که در ارگانیسم برمی‌انگیزد که نتیجه‌اش رضایت‌بخش یا غیرقابل قبول است. علاوه‌بر نتیجه، منشأ قضیه با آنچه در جامعه صورت نهاد به خود گرفته، در ارتباط است. بنابراین، حقیقت به عمل انسان‌ها بستگی دارد. در کنش متقابل نمادی نیز مانند پراگماتیسم، منطق صوری پایگاه مبهمی دارد و عقل هرگز جایگاه معتبر و قابل درکی ندارد.[22]

تفاوت رفتار و عمل

جامعه‌شناسانی چون تالکت پارسونز و شلر و کنش‌گرایانی نظیر هربرت بلومر (H.Blummer)، به‌جای تأکید بر رفتار بر مفهوم پیچیده عمل (و یا کنش) توجه دارند. شلدون (Sheldon) با ترجیح اصطلاح عمل، رفتار را در مجموع حرکات قابل مشاهده و نیز به‌شیوه انفرادی حرکات مشهود اطلاق می‌کند. عمل در فعالیت انسانی، حاکی از چیزی است که عامل را با محیط پیرامونش می‌پیوندد.[23]

چهار عنصر متمایز کننده عمل و رفتار عبارت‌اند از:

1- هدفی که عامل در حین عمل خود در نظر دارد؛

2- موقعیت عامل؛

3- حواس عامل که راهنمای رفتار اوست؛

4- کوشش او، یعنی نیرویی که برای حفظ تعادل و تغییرات محیط پیرامون به‌کار می‌برد تا عوامل بیرونی محیط سازگاری کند.

در صورت دریافت این چهار جزء سازنده در رفتار می‌توان آن را عمل نامید؛ ولی اگر به اولین و سومین عامل توجه شود، می‌توان عمل را رفتاری نامید که از طریق مداخله وجدان عامل، به‌صورت نوع خاص (عمل) از یک جنس عام (رفتار) معین شود.[24]

جوانب عمل‌گرایی از موضع فلسفی

1- از دید آنان حقیقت یا واقعیت، به‌گونه آماده در جهان واقعی وجود ندارد، بلکه درضمن عملکرد ما در جهان فعال می‌گردد.

2- دانش افراد در باب جهان مبتنی‌بر سودمندی آن می‌باشد که به محض ناکارآمد شدن آن، دستخوش تحولاتی می‌گردد.

3- افراد، شناخته‌های اجتماعی و فیزیکی خود را نیز با ابتناء بر فایده آن تعریف می‌نمایند.

4- شناخت کنشگران در گرو کار عملی آن‌ها در جهان می‌باشد.[25]

انواع عمل‌گرایی از دید دیویی و جیمز

یکی، واقع‌گرایی فلسفی (وابسته به مید)؛ دیگری، عملگرایی تسمیه‌گرایانه (وابسته به دیویی و جیمز). به نظر آن‌ها نظریه کنش متقابل نمادین بیشتر متأثر از رهیافت تسمیه‌گرایانه می‌باشد که حتی با واقع‌گرایی فلسفی ناسازگار است. موضع تسمیه‌گرایانه این است که هرچند پدیده‌های کلان موجودند، اما بر آگاهی و رفتار افراد، اثر مستقل ندارد و عاملان، آزادند که هنجارها و باورهای اجتماع را برحسب منافع شخصی بپذیرند و یا رد و تعدیل کنند. برعکس واقع‌گرایان اجتماعی، بر این امر تأکید دارند که جامعه چگونه فراگردهای ذهنی را می‌سازد و نظارت می‌کند. کنشگران به‌جای آنکه عاملان آزادی باشند، شناخت‌ها و رفتارهایشان متأثر از اجتماعی گسترده‌تر است.[26]

بررسی ویژگی‌های مکتب

طبق مبانی پراگماتیسم، عمل، مهم‌ترین فایده هر چیزی است؛ پس مهم‌ترین دستاورد آن، علاوه‌بر فایده، از یک حیث اشاعه اومانیسم جدید غرب و به‌خصوص امریکاست. بی‌شک، اومانیسم جدید از بستر عمل‌گرایی برخاسته است.[27]

برای بررسی این مکتب می‌توان ویژگی‌های آن را در چند مورد تلخیص کرد:

  1. مسأله جسم – ذهن؛ عمل‌گرایان بین جسم و روان تمایزی قائل نمی‌شدند؛ زیرا تمایز را غیرمنطقی می‌پنداشتند؛ آن‌سان که انتقادشان بر این دو مسأله به‌صورت نبردی فلسفی درآمد. آنان تمایز را معلول تفکیک مصنوعی و مقوله‌بندی مجزا به‌منظور تحلیل آسان آن تلقی کردند. از نظر آنان آنچه به‌عنوان روان شناخته می‌شود، ناشی از اعمال جسمانی حواس است؛ حالات روانی و غیرروانی که در جهت قراردادن کنش، در یک وضعیت فرعی عمل می‌کند، بر تمایزی خیالی تکیه دارد و چاره آن است که سعی شود عمل انسان مبنا شود، نه محصول تن یا روان.[28]
  1. فرد و جامعه؛ آنان فرد و جامعه را از یکدیگر مجزا نمی‌دانستند و می‌پنداشتند که افراد در جامعه و توسط جامعه شکل می‌گیرند، اما در عین حال انسان خلاق، کنش فردی و اجتماعی را چنان می‌سازد که هست. وقتی بین جامعه و افراد وحدت و یگانگی باشد، واکنش‌های اجتماعی آن‌ها تعدیل و اصلاح می‌گردد و موضوع چنین می‌شود که هر فرد چه اثری بر اجتماع باقی گذاشته و چه تأثیری از آن پذیرفته است. در چنین برداشتی افراد بازیگر نقش‌ها نیستند، بلکه در کنش اجتماعی سهیمند، بدون آنکه بر تفوق خواسته‌ها و انگیزش‌ها و ارزش‌های فردی پافشاری کنند.[29]
  2. طرد متافیزیک؛ این مسأله از عدم تمایز ذهن و جسم و نیز فرد و جامعه، در افکار پراگماتیست‌ها ناشی می‌شود. از دید آنان، دستاورد ذهن در جسم و حواس ظهور می‌کند؛ چراکه آن‌ها عمل را مبنا قرار می‌دهند. همچنین، زمانی که فرد و جامعه باهم به‌عنوان یک واحد درنظر گرفته ‌شوند، مسأله عمل اجتماعی- انسانی نیز تغییر می‌یابد.[30]

بدین‌ترتیب، مکتب اصالت عمل هم‌پای مکاتبی چون پوزیتیویسم، اصالت وجود و ... مبانی فرهنگ غرب را تشکیل دادند و با وجود تمام اختلافات، در نفی دین و گسترش فرهنگ سکولار موثر بودند و با حاکمیت کلیسا و دین معارضه می‌نمودند؛ چه آن‌ها که دین را موهوم و خرافه می‌دانستند و چه آن‌ها که درصدد اصلاح دین بودند.[31]

 

مقاله

نویسنده طاهره عطوفي كاشاني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS