كلمات كليدي : فارابي، مدينه فاضله، مدينه غيرفاضله، همبستگي اجتماعي، جوامع انساني، تضاد، آسيب اجتماعي
نویسنده : فاطمه كاظمي آراني
زندگینامه
ابونصر محمد بن محمد بن طرخان معروف به فارابی در سال 260ه.ق در روستای وسیج، نزدیک شهر فاریاب، خراسان، واقع در شمال افغانستان کنونی متولد شد. مادر وی ترک و پدرش از سرداران سپاه و خود در کار قضا بود. در زمان جوانی تحت تأثیر نهضت فکری و فرهنگی اسلام که مرزهای بلاد را در مینوردید قرار گرفت، و با استفاده از این فرصت به تحصیل علوم دینی و فراگیری علوم زبان پرداخت. به چندین زبان از جمله ترکی، عربی، فارسی تسلط یافت. در حدود پنجاهسالگی به دلیل روحیه جستجوگریاش به بغداد که مرکز علم و معرفت بود هجرت کرد.
فارابی ابتدا در بغداد به تحصیل منطق پرداخت و از حوزه درس ابوبشرمتی بن یونس بهره برد و سریعا سرآمد منطقدانان زمان شد، و سپس به تأمل و نظر در فلسفه پرداخت و به تعلیم و تألیف همت گماشته بهنحوی که از زمره شاگردان وی میتوان از عیسیبنعدی نام برد. استعداد سرشار، تأمل در علوم، خلاقیت در تفکر، احاطه در منطق و بنیانگذاری فلسفه اسلامی سبب شد که وی به لقب "معلم ثانی" نائل آید.
فارابی حدود بیستسال در بغداد ماند و سپس بهسوی مرکز علمی و فرهنگی دیگری که توسط سیفالدوله در حلب رواج یافته بود شتافت. وی با اینکه در دربار سیفالدوله عزیز و محترم بود اما زندگی صوفیانه را اختیار کرد، از مال و جاه و قدرت روی گرداند، به تهذب و تفکر پرداخت و با قناعت زندگی را گذراند. وی سرانجام در سال 339ه.ق در سن هشتادسالگی در دمشق درگذشت.[1]
آثار
فارابی در زمینه علوم مختلف زمان خود نظیر منطق، ریاضیات، طبیعیات، مابعدالطبیعه، علمالنفس، علم مدنی و ... دارای تألیفات میباشد در اینجا به مناسبات موضوع مورد بحث که اندیشههای اجتماعی اوست به ذکر آثاری که مناسبت بیشتری با حکمت مدنی دارند بسنده میشود:
آراء اهل مدینه فاضله، السیاسات المدنیه (سیاست شهری)، کتاب فی الاجتماعات المدنیه، کتاب الجوامع السیاسه، فصول المدنی، تحصیل السعاده، وصایا یعم نفعها، تلخیص النوامیس، کتاب المله، فلسفه افلاطون، التنبیه علی سبیل السعاده و احصاء العلوم.[2]
تأتیرگذاران بر فارابی[3]
سقراط، افلاطون، ارسطو (آرمانشهر)، کنفوسیوس (آرمانشهر)، ابنسراج (زبان عربی)، یوحنابنحیلان (فلسفه)، ابوبشر متیبنیونس نصرانی (فلسفه)، زرینچ (موسیقی)
تأثیرپذیران از فارابی
عیسیبنعدی (فلسفه)،[4] یحییبنعدی، ابوسلیمان سجستانی، ابوالحسن محمدبنیوسف عامری، ابوحیان توحیدی (حکمت و فلسفه)،[5] حنا الفخوری، ابن ندیم (شاعری)،[6] و از دانشمندان غربی: روسو (میثاق اجتماعی)، هابز (تضاد و درگیری اجتماعی)، گامپلومیچ (داروینیسم اجتماعی)، پارهتو (نخبگان یا رئیس)[7]
الگوی نظری فارابی[8]
طرح بحثهای انسانشناسی، معرفتشناسی و جامعهشناسی فارابی متکی بر اصول زیر است:
- در مطالعه انسان و جامعه باید به سلسلهمراتب توجه کرد. از دیدگاه فارابی فطرت تعیین کننده سلسلهمراتب اجتماعی و گوناگونیهاست و نه ثروت و زور.
- کشمکش و تضاد فقط به عالم طبیعت تعلق دارد که علّت این تضاد به افلاک سماوی برمیگردد.
- در عالم انسانها یا مدائن هیچگونه کشمکش و تضادی وجود ندارد.
- مغز، سر، سینه و دو دست و پای انسان برای فارابی تمثیل فهم امور و درک سلسلهمراتب اجتماعی است، که در علوم اجتماعی به ارگانیسم تعبیر شده است.
- معرفت به مفاهیمی که در آن عصر به کار گرفته میشدند و در علوم اجتماعی جدید، نیز کارایی دارند، مانند افعال و رفتار ارادی، افعال و سنن، امت، حکومت، سیاست و مدینه جنگ و جهاد و ... دارای اهمیت است.
علم مدنی
فارابی علم مدنی را به علم مدنی نظری و عملی تقسیم میکند:
- بخشی که به تعریف افعال نیک میپردازد و از خوبیهایی سخن میگوید که افعال نیک از آنها مایه میگیرند و شیوه رسیدن به علل و اسباب آنها را نشان میدهد تا راه انجام اعمال نیک امکانپذیر باشد. این بخش را صناعت خلقیه یا علم اخلاق مینامند، که همان علم مدنی نظری است.
- بخش شناخت از اموری که به وسیله آنها زمینه انجام اعمال نیک برای مردم شهرها فراهم میشود و راه آموختن و حفظ این اعمال را نشان میدهد. این بخش را علم سیاست یا فلسفه سیاست مینامند.[9]
مسائل علم مدنی عبارتاند از: بیان طبقهبندی رفتار، تمییز رفتار اداری از غیراداری، تعیین هدف رفتار، منشأ و شرایط رفتار، ابزار و امکانات لازم برای رفتار، نتایجی که مترتب بر رفتار است و تمایز سعادت حقیقی از غیرحقیقی و عدم امکان دست یافتن به سعادت حقیقی در زندگی زودگذر این جهان. از نظر او رسیدن به چنین سعادت حقیقی تنها در زندگی جاودانه دیگرسرای امکانپذیر است. از دیدگاه فارابی کارهایی که به وسیله آنها میتوان به سعادت حقیقی رسید، خیر و نیکوکاری و فضایل و سوای آنها شرور و زشتکاری و نقایص است.[10]
از نظر فارابی این علم بیان میکند که اداره حکومت فاضله در سایه دو نیرو امکانپذیر است؛ یکی نیرویی که بر قوانین کلی استوار است و دیگری نیرویی است که بر اثر تمرین زیاد در کارهای کشورداری به دست میآید.[11]
هویت جامعه
جامعه از منظر فارابی چیزی جز مجموعه افراد انسانی نیست، که وحدتبخش آنها اهدافی است که به صورت مشترک برای نیل به آن تلاش میکنند و باهم تعاون دارند، اهدافی که دستیابی به آنها برای هر یک از اعضای جامعه بهتنهایی میسر نیست. براین اساس، جامعه نه وجود عینی، و نه جبر و ضرورت دارد و نه قانونمندی خاصی فراتر از قوانین حاکم بر روابط افراد بر آن حاکم است، به دلیل آنکه اختیار انسانها نقش خود را ایفا میکند.[12]
نشانههای زندگی جمعی از نظر فارابی عبارتاند از: 1) افراد و گروههای بسیار 2) مکان واحد 3) پیوستگی و ارتباط با یکدیگر 4) هدفداری.
فارابی انسان را به طور فطری اجتماعی میداند، و معتقد است که انسان هم در قوام وجودی و هم در نیل به کمالات محتاج به زندگی اجتماعی است و چنین مینماید که نیل به فضیلت و کمالات را مقدم بر زندگی مادی دانسته و معتقد است انسان برای رسیدن به سعادت آفریده شده و رسیدن به آن به واسطه اجتماع ممکن است.[13]
انواع جوامع انسانی از نظر فارابی
فارابی جماعات انسانی را به دو دسته جوامع، بر اساس معیار کمّی و کیفی، گروهبندی میکند:
الف) انواع جوامع بر اساس تقسیمبندی کمّی
فارابی اینگونه جماعات را از نظر کمی به کامل و غیرکامل تقسیم میکند و مرادش از جماعات کامل جماعاتی است که قادر به رفع نیازهای خویش است. وی جماعات کامل را نیز به سه گروه تقسیم میکند:
- جماعات عظمی، که در معموره ارض (دولت جهانی) مستقر است و به جمعیتی گفته میشود که از امتهای بسیار به وجود آمده باشد و اساس زندگی آنان برپایه یاری و تعاون استوار باشد.
- جماعت وسطی، که در قسمتی از زمین سکونت دارند که از آنها بهعنوان یک امت نام برده میشود و در شهرهای متعدد زندگی میکنند.
- جماعت صغری، که جزئی از امت است، و شامل اجتماع اهل مدینه میشود و اینها تنها مردم یک شهر هستند.
جماعت غیرکامل را نیز به واحدهای کوچکتر؛ کوی، قریه، منزل و خانواده تقسیم کرده، که ویژگی اصلی این جوامع عدم توانایی در رفع حوایج ضروریشان است. به نظر فارابی از اجتماعات غیرکامل (ناقصه) منزل و خانواده از همه ناقصتر است. او معتقد است که خلقوخوی وضع آفرینش طبیعی و زبان در اختلاف و تقسیمبندی جوامع و خلقوخوی انسانها مؤثرند. این عوامل عبارتاند از: 1 (اختلاف اجزای اجسام آسمانی 2) اختلاف بخارات متصاعده 3) کواکب و اشعه آنها 4) حالات و اوضاع خاص کرات 5) اختلاف اوضاع کرههای مایله 5) اختلاف در هوا.
به تبع این اختلافات و دگرگونیها، گیاهان، حیوانات و انواع خوراکیهای مختلف به وجود میآیند و تأثیر این تنوع پدید آمدن اختلاف در بنیه و توان انسانها در نسلهای گذشته و به تبع آن در نسلهای آینده است و همه این گوناگونیها در خلقوخوی طبیعی و نحوه آفرینش آنها ایجاد اختلاف کرده است و میکند.[14]
ب) انواع جوامع بر اساس تقسیمبندی کیفی
فارابی در تقسیمبندی جوامع به لحاظ کیفی علاوهبر مدینه فاضله، مدینههایی را که در مقابل مدینه فاضله قرار دارند، بیان میکند و از آنها مدینه جاهله، مدینه فاسقه، مدینه ضاله و بالاخره گروه خودرو و خودسر در مدینه فاضله یاد میکند. در این تقسیمبندی به کیفیت جوامع در کمالگرایی و سعادتطلب بودن، توجه دارد. به عبارت دیگر هدفی که مدینه دارد، تعیین کننده نوع مدینه است.
اصول و مبادی جامعه فاضله
- اصل توحید و یکتاپرستی بهعنوان زیربنای جامعه اسلامی؛
- اصل مکافات (کیفر گنهکاران و پاداش نیکوکاران در جهان دیگر)؛
- وجود مراتب میان موجودات روحانی و مادی؛
- بین موجودات روحانی اتصال و پیوستگی است، حدّوسط ایندو عقل فعال است؛
- انسان مرکب از دو جزء است: جسم و روح، و سعادت در رسیدن هر دو جزء به کمال است؛
- نظام اجتماع باید با اراده و اختیار انسان با نظام طبیعی عالم وجود و نیز نظام خلقت انسانی تطبیق کند؛
- توجه به نوع رهبری مدینه فاضله؛
- منشأ دین و فلسفه الهام الهی است؛
- استعدادها و فطرتها به شکلی تربیت شده که بیشترین بازدهی را داشته باشد؛
- مردم مدینه به سعادت اخروی و دنیوی میرسند؛
- مردم عهدهدار وظایف و مسئولیتهای مختلف میباشند؛
- زدوده شدن شرّها مستلزم رسیدن به معاد است.[15]
مدینه فاضله نظام
مدینه فاضله فارابی، جمعی از افراد انسانی است که دارای کنش و واکنش اجتماعی و برخوردار از همبستگی اجتماعی هستند. افراد جامعه، مانند اجزاء طبیعت در عین استقلال نسبی و پویایی فردی در پرتو همبستگی اجتماعی، نظام واحدی را تشکیل میدهند. نظام جامعه فاضله، همانند نظام عالم (به طور کلی) و نظام بدن انسان، نظامی خودبسنده است و در آن افراد در یک ساختار حلزونیشکل به صورت سلسله طولی در ردهها یا طبقات مختلفی قرار دارند. منزلت و پایگاه افراد جامعه به دو عامل طبیعت افراد و آداب و رسومی که کسب کردهاند، بستگی دارد و رئیس جامعه بر اساس دو معیار یادشده گروهها و افراد هر گروه را در پایگاهی که شایسته آن هستند قرار میدهد. نظام جامعه از رئیس اول –که خادم و مرئوس هیچکس نیست– شروع میشود و به آخرین مرتبه هرم اجتماعی –که فقط خادم است و رئیس کسی نیست– پایان مییابد. در بینش فارابی، رئیس جامعه نقش اول را در نظام جامعه ایفا میکند و تدبیر امور مطابق دریافت رئیس مدینه از سعادت صورت میگیرد.[16]
رئیس مدینه فاضله باید به درجه اتصال به عقل فعال ارتقاء یافته باشد، تا از آنجا وحی و الهام بگیرد او از دانش اشراقی برخوردار است و دیگران در پرتو او بهرهای از دانش دارند.[17] فارابی در کتاب "تحصیلالسعاده" فضائل را به چهار نوع تقسیم میکند و اظهار میدارد که رئیس مدینه باید اولاً به تمام و کمال واجد این فضائل باشد و ثانیا آنها را در میان مردم بالفعل ایجاد نماید:
- فضائل نظری: علومی که یا از طریق برهان و به کمک تعلیم و تأمل و یا از طریق غیربرهانی و به کمک تخیل و اقناع حاصل شود که شامل منطق، الهیات، ریاضیات، طبیعیات و علم مدنی است.
- فضائل فکری: بر اساس فضائل نظری استوار است و قدرت بر وضع قوانین و اصول دارد و بر حسب شرایط زمانی متفاوت است.
- فضائل اخلاقی: بر اساس فضائل فکری است و در پی خیر و خواستار سعادت است.
- فضائل عملی (صناعی): که تحقق بخشیدن به فضائل اخلاقی است و انجام عمل خیر و ایجاد فضائل جزئی در بین اصناف و صنایع و حرف و اقشار مختلف امم و مُدُن.
اعضای دیگر نیز به اعضای رئیسه و غیررئیسه تقسیم میشوند که البته رؤسای درجه دوم به حساب میآیند، هر یک اعوان و انصاری دارند، لیکن همه این رؤسا باید فرمانبردار قلب باشند و هدف او را دنبال کنند در ضمن اینکه هر کدام اختیار و آزادی نیز در عمل خود دارند.[18]
به نظر فارابی مدینه فاضله، مدینه مطلوب و مناسبی است که امکانات نیل به سعادت برای آن مهیا است، بهعبارتی مدینه فاضله اجتماعی است که افراد آن سعادت را میشناسند و در اموری که آنها را به این غرض و غایت برساند، تعاون دارند.[19]
ارکان مدینه فاضله فارابی[20]
اول: اهل فضائل و حکمت، که به حقایق موجود معرفت دارند و ایشان افاضلند و بر مدینه ریاست دارند.
دوّم: ذوالالسنه، یعنی روحانیون و صاحبان خطابت و شعر و کتابت که مروجان اصول رئیس اولند.
سوّم: مقدران، که شامل حسابداران، مستوفیان و هندسهدانان و منجمان میشوند و قوانین عدالت را در مدینه نگاه میدارند.
چهارم: مجاهدان، که حریم مدینه را از تجاوز مدن غیرفاضله حفظ میکنند.
پنجم: مالیان، که تهیه ارزاق طبقات دیگر به عهده آنهاست و به معاملات و صناعات اشتغال دارند.
نظام معرفتی مدینه
در مدینه علاوهبر معرفت دینی و تفکر دینی که تفکر معمول و رایج یک نظام مبتنیبر امامت است و علاوهبر معرفت تجربی و تفکر حسی که ملازم نظام معیشتی و اقتصادی میباشد معرفت تعقلی و فلسفی شدیدی در سطح مدینه مشاهده میشود که ناشی از کثرت حکیمان و فیلسوفان و اهل برهان و استدلال میباشد.[21]
اصول و مبادی اندیشههای جامعه غیرفاضله[22]
- حاکمیت قانون طبیعی؛ اصل در مدینه غیرفاضله بر تضاد و تزاحم، نزاع و غلبه، استخدام و استعباد و خودخواهی است.
- حاکمیت عدالت طبیعی؛ در اینجا عدالت این است که هر انسانی طبعاً خودخواه و در صدد نابودی و مغلوب کردن دیگران است تا بقای خویش را تضمین کند.
- نفی حاکمیت الهی؛ این اندیشه که خداوند مدیر و مدبر است و همه موجودات در برابر او خشوع و خضوع دارند وجود ندارد و این اندیشه را حیلهگیری دانسته که به ضرر یک قوم و به نفع قوم دیگر به کار میرود.
اضدادجامعه فاضله
اضداد جامعه فاضله، طبق نظر فارابی، بر دو نوع هستند:
1) آنانکه به صورت جامعهای مستقل زندگی نمیکنند؛ خواه یکی از گروههای اجتماعی در درون جامعه فاضله باشند (نوابت یا علفهرزهها) و خواه اجتماع مدنی نداشته باشند (حیوانصفتان)
نوابت؛ گروههای ضد فرهنگ هستند که از هنجارها و نگرشهای جامعه فاضله دوری میجویند و آنها را رعایت نمیکنند.
حیوانصفتان؛ انسانهایی که اجتماعی مدنی ندارند، دستهای مثل حیوانات اهلی، دستهای مثل حیوانات وحشی و دستهای مثل درندگاناند. فارابی معتقد است که رئیس مدینه برحسب شرایط و متناسب با اوضاع و احوال از طرق ذیل باید به معالجه و اصلاح ایشان بپردازد: اخراج از مدینه و جامعه، عقاب و کیفر، گماردن به کار و بیگاری و حبس و زندان.[23]
2) جوامع غیرفاضله؛ جوامعی که معیار و سلسلهمراتب جامعه فاضله در آنها از بین رفته و اموری چون جاهطلبی، شهوت، غرور، جنایت و مالاندوزی جای حکمت را گرفته است. لذا مثل بدن بیمار در شرف بیماریند. این جوامع عبارتاند از:
الف) جامعه جاهله: جامعهای که مردم آن نه سعادت را شناختهاند و نه به ذهنشان خطور کرده است و اگر به سعادت حقیقی رهنمون شوند، نه آن را میفهمند و نه به آن معتقد میشوند و تنها برخی از امور را که به ظاهر خیر و خوبی پنداشته میشود، مانند تندرستی، بهرهوری از لذات، آزادی در خواستهای نفسانی و مورد احترام و تعظیم قرار گرفتن، سعادت میپندارند.
ب) جامعه فاسقه: مدینهای است که مردم از نظر عقیده و باور و جهانبینی دارای اندیشه و نظری سالم و صحیح بوده و بمانند اهالی فاضلهاند ولی از نظر عمل و رفتار و آداب و سنن و رسوم و ایدئولوژی دارای اعمال و رویه جاهلهاند.
ج) جامعه ضالّه: اهالی آن تابع عقیده و عمل گمراه و باطلی میباشند، و در ضلالت فکری و عملی غوطهور میباشند بدینمعنا که جهانبینی و ایدئولوژی رائج آن مدینه شکل تحریفشده و رسمیشده اندیشه و اعمال فاضله است که توسط دستگاه حکومتی مدینه ترویج و تلقین گردد.[24]
د) جامعه مبدلّه: جامعهای که در گذشته جامعه فاضله بوده، ولی دگرگون شده و رفتار و اندیشههایی غیر از جامعه فاضله در آن رخنه کرده و به جامعه غیرفاضله تغییر هویت داده است.[25]
همبستگی اجتماعی
از دیدگاه فارابی آنچه عامل پیدایش همبستگی اجتماعی میشود، محبت است و استقرار این همبستگی در گرو اجرای عدالت است.
محبت در جامعه ابتدا به دلیل اشتراک در فضیلت است و اشتراک در فضیلت، از طریق اشتراک در آراء و افعال حاصل میشود اندیشههایی که مردم مدینه برای استقرار همبستگی باید در آن اشتراک داشته باشند، اعتقاد به مبدأ آفرینش، منتهای آفرینش و میان مبدأ و منتهاست. اگر افراد جامعه در این امور اتفاق داشته باشند و این اتفاق، با انجام کارهایی که تأمین کننده سعادت است تکمیل شود، محبت به یکدیگر در بین افراد جامعه پدید میآید در مرحله بعد از آنجا که افراد جامعه در جوار یکدیگر زندگی میکنند و به یکدیگر نیاز دارند و به هم سود میرسانند، محبت بر اثر منفعت نیز حاصل میشود و در مرحله سوم، چون افراد جامعه در فضایل مشترکند و به یکدیگر سود میرسانند، به طور طبیعی از یکدیگر لذت میبرند و به این طریق محبت بر اثر لذت هم فراهم میآید و در سایه این سه نوع محبت، همبستگی اجتماعی در جامعه فاضله به وقوع میپیوندد.[26]
درگیری در جامعه
به نظر فارابی همانطور که بین افراد تزاحم و درگیری وجود دارد بین جوامع نیز تضاد و درگیری موجود است. نظریه تضاد فارابی را میتوان بدین صورت مطرح کرد:
- افراد ذاتا با یکدیگر در حال تعارض نیستند؛
- همه افراد در صورت حضور در جامعه به کمال میرسند؛
- کمال افراد در وحدت و سازگاری است تا تضاد؛
- به لحاظ زیادهطلبی، بعضی از افراد به تعارض با دیگران تمایل دارند؛
- افراد زیادهطلب، طبیعی نیستند، بلکه نیروهای هرزه و مزاحم جامعه میباشند؛
- جوامع نیز اساسا با یکدیگر در حال تعارض نیستند؛
- عامل اصلی در تعارض جوامع در گسترش قلمرو است؛
- عامل اصلی اتمام تعارض بین جوامع نیروی نظامی قوی و یا قدرت عامرانه پیشوا و یا قرارداد اجتماعی است؛
- تعارض بین ملت ها به لحاظ تمایل به کمال، رفعشدنی است.[27]
آسیب اجتماعی
فارابی معتقد است جامعه نیز همانند بدن دچار آسیب و بیماری میشود، حال با قبول این فرض دو سؤال پیش میآید اول اینکه چه کسی توان برگرداندن تعادل را به جامعه دارد و دیگر اینکه علم عهدهدار این مهم و روش آن چیست؟ فارابی معتقد است عامل مهم در درمان بیماریهای اجتماعی، حکومت است، در جواب سؤال دوم؛ همانطور که پزشک تعادل را به بدن باز میگرداند مدنی نیز تعادل را به جامعه برمیگرداند.[28]