كلمات كليدي : فدك، خيبر، پيامبر (ص)، امام علي (ع)، فاطمه (ع)، عمر، ابوبكر، ارث، عمربن عبدالعزيز، ذوي القربي
«فدک»، سرزمین حاصلخیزی بود که در نزدیکی «خیبر» و در فاصلۀ 140 کیلومتری مدینه قرار داشت که نقطه اتکاء یهودیان حجاز بود.
سپاه اسلام، پس از آنکه یهودیان را در «خیبر» و «وادیالقری» و «تیما» درهم شکست، برای پایان دادن به قدرتهای یهودی، سفیری به نام «محیط» را پیش سران فدک فرستادند. «یوشع بن نون» که ریاست منطقه را بر عهده داشت، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد، و تعهد کرد که از این پس، زیر لوای اسلام زندگی کند و حکومت اسلام امنیت منطقه آنها را تأمین نماید.
در اسلام، سرزمینهائی که با جنگ گرفته میشود، متعلق به عموم مسلمانان است، ولی سرزمینی که بدون هجوم نظامی به دست مسلمانان میافتد، مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وی میباشد، که پیامبر میتواند از این اموال، نیازمندیهای مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندی برطرف سازد.
بر همین اساس پیامبر «فدک» را به دختر گرامی خود، حضرت زهرا (ع) بخشید.منظور از بخشیدن این ملک دو چیز بود:
1- زمامداری مسلمانان، که پس از درگذشت پیامبر اسلام (ص) طبق تصریح مکرر پیامبر (ص)، با امیرمؤمنان (ع) بود و به هزینه سنگینی نیاز داشت.
2- خاندان پیامبر باید پس از فوت پیامبر، به صورت آبرومندی زندگی کنند.
لذا وقتی آیه:
«وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ» (اسراء، 26)
«حق نزدیکان و مستمند و وامانده در راه را بپرداز»
نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه (س) واگذار نمود.
امیرمؤمنان در یکی از نامههای خود که به استاندار بصره «عثمان حنیف» نوشته، صریحا مالکیت «فدک» را یادآور شده، میفرماید:
«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم، وسخت عنها نفوس قوم آخرین، ونعم الحکم الله»
«آری! از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، فقط در دست ما – از اموال قابل ملاحظه – دهکده فدک بود. گروهی بر آن بخل ورزیدند، و بسیاری روی مصالحی از آن چشم پوشیدند و خدا بهترین داور است».
سرگذشت فدک پس از پیامبر (ص)
پس از درگذشت پیامبر (ص)، روی اغراض سیاسی، دختر عزیز پیامبر از ملک طلق خود محروم گردید، لذا در صدد برآمد، که حق خود را از دستگاه خلافت باز گیرد.
برخلاف تمام موازین قضائی اسلام، دستگاه خلافت از او گواه طلبید. در صورتی که در هیچ جای دنیا از کسی که بر یک مال مسلط است، و به اصطلاح «ذوالید» میباشد، گواه نمیخواهند. او به ناچار، شخصیتی مانند امیرالمؤمنین (ع) و زنی را به نام «امایمن» را برای شهادت پیش خلیفه برد. دستگاه خلافت، به شهادت آنها ترتیب اثر نداد و محرومیت دختر پیامبر، از ملکی که پدرش به او بخشیده بود، قطعی گردید.
ممنوعیت فرزندان فاطمه از فدک، در زمان خلیفه اول پیریزی گردید، و پس ا ز علی (ع)، معاویه زمان امور را به دست گرفت، و فدک را میان سه نفر (مروان و عمرو بن عثمان و فرزندش یزید) تقسیم نمود. در دوران خلافت مروان، همه سهام در اختیار او قرار گرفت و وی آن را به فرزند خود عبد العزیز بخشید. او نیز آن را به فرزندش «عمربن عبدالعزیز» داد. او فدک را به فرزندان زهرا بازگردانید. پس از فوت وی، خلفاء بعدی فدک را از دست بنیهاشم گرفتند و تا زوال بنیامیه فدک در اختیار آنان باقی بود.
در دوران خلافت بنیعباس، «سفاح» فدک را به عبدالله بن الحسن واگذار نمود، و پس از وی منصور دوانقی آن را باز گرفت، ولی فرزند او مهدی آن را به اولاد زهرا بازگردانید، و پس از وی، موسی و هارون روی مصالح سیاسی از دست آنها درآوردند، تا آنکه نوبت خلافت به مامون رسید. او حق را به صاحبانش واگذار نمود و پس از فوت وی فدک گاهی مردود و گاهی ممنوع گشت.
در عصر خلفاء بنیامیه و بنیالعباس، فدک پیش از آنکه جنبه انتفاعی داشته باشد، جنبه سیاسی به خود گرفته بود. خلفاء صدر اسلام به درآمد آن نیازمند بودند، ولی در زمانهای بعدی خلفا به درآمد فدک نیازی نداشتند.
فدک در سنجش داوری
بررسی پرونده «فدک»، به روشنی ثابت میکند که بازداری دختر پیامبر از حق مشروع خود، یک جریان سیاسی بود و مسأله روشنتر از آن بود که برای حاکم وقت، مستور و پنهان بماند. از این جهت، دختر پیامبر در خطابه آتشین و سراسر فصاحت و بلاغت خود چنین میفرماید:
«این کتاب خدا، قرآن، که حاکم و دادگری گویا و فیصلهبخش است، میگوید:
حضرت زکریا از خدا درخواست کرد که خداوند به او فرزندی عطا کند، که از او و خاندان یعقوب ارث ببرد، و نیز میگوید: از داود ارث برد. خداوند، سهام را در کتاب خود بیان کرده و فریضههایی را روشن ساخته است.»