موسس بکریه
بکریه یکی از فرقههای معتزله و پیروان بکر بن اخت عبدالواحد میباشند.[1] در مورد تاریخ ایجاد فرقه و زمان فعالیت آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.
در کتابهای تاریخی، شرح حال روشنی از بکر در دست نمیباشد. نام پدر وی عبد ربه بوده است ولی به خاطر ارادتی که بکر به عبدالواحد بن زید[2] داشت و راه و روش صوفیانه و زاهدانه او را دنبال می کرد به نام او معروف گشته است. عبدالواحد از شاگردان حسن بصری[3] بود و بیشتر به عبادت و ارشاد مىپرداخت و از همنشینى با متکلمان و بحثهای کلامى بیزار بود. به این ترتیب، شاید نتوان بکر و پیروانش را دنبالهرو یک مکتب صرفاً کلامى به حساب آورد بلکه چنین مىنماید که وی از زاهدان صوفى مشربى بوده که به پیروی از حسن بصری برای پیروان خود مجالسى برای بیان آموزههای معنوی برگزار مىکرده که گاه به فراخور حال وارد مباحث کلامى نیز مىشده است. شاید به همین دلیل است که سخنان او از لحاظ کلامى نه تنها فاقد انسجام نیست بلکه حاوی تناقض است و گاه با اصول اولیة عقل نیز در تعارض مىباشد.
در دورهای پیروان بکر رشد کردند و فعالیتهای فراوانی انجام دادند به طوری که آنها را به صورت فرقهای مستقل شناختند. ردّیهها و واکنشهای فرق دیگر علیه آنان نشان از فعالیت و تلاش این فرقه است ولی بعد از مدتی از رونق آنها کاسته شد به طوری که بغدادی در الفرق بین الفرق آنها را فرقهای با پیروان اندک میشمارد.[4]
اعتقادات بکریه:
انسان: وی انسان را روح مىدانست و در این امر با نظّام معتزلى هم رأی بود. او دربارة حیوانات نیز همین نظر را داشت ولى جایز نمىدانست که خداوند در جامدات، حیات، علم و قدرت خلق کند.[5]
رؤیت: در مورد رؤیت خداوند معتقد بود که خداوند در قیامت صورتى را خلق مىکند و بندگانش او را با آن صورت مىبینند و با وی سخن مىگویند.[6]
امامت: بکر در مورد امامت معتقد بود که امام با نص تعیین می شود ولی چون با شیعیان مخالف بود با انکار تاریخ و نصوص وارد شده از پیامبر(ص) در مورد امامت و جانشینی حضرت علی(ع) معتقد بود که ابوبکر با نص پیامبر(ص) جانشین وی شد.[7]
بکریه عایشه را برتر از فاطمه(سلام الله علیها) میدانست و ابن ابى الحدید آنها را متهم مىکند که احادیثى به نفع ابوبکر و به زیان على(ع)جعل کردهاند.[8]
توبه: بکر معتقد است که اگر شخص گناهکار توبه کند عذاب نمیشود ولی به نظر بکر، توبه در دو جا پذیرفته نمىشود: نخست توبة کسى که مرتکب قتل شده است و دیگری توبة کسى که خداوند بر قلبش مهر نهاده است.
گناه: پافشاری بر گناه صغیره نیز گناه کبیره شمرده مىشود و مرتکب گناه کبیره منافق است. بکر معتقد است که منافق منکر خداوند و در حال جنگ با اوست و شیطان را عبادت مىکند هرچند اهل نماز باشد از اینرو، جایش تا ابد در دوزخ است.[9] وی عقیده داشت که هر کس کوچک ترین گناهى مرتکب شود جایگاهش دوزخ است. این نظریه بکر برگرفته از آراء خوارج و همانند نظریه آنان است و باعث شده که عدهای بکر را از خوارج بدانند. از سوی دیگر، بکر شخص منافق را مؤمن و مسلمان مىدانست حتى شخصى که خداوند بر قلبش مهر زده، به ایمان امر شده است و باید اخلاص بورزد.[10] وی در این مورد با عبدالواحد بن زید مخالف بود. زیرا او میگفت که این انسان به اخلاص امر نشده است.[11]
از آراء عجیب بکر این است که او حضرت علی(ع) و طلحه و زبیر را منافق میداند ولی میگوید آنان مستوجب عذاب نیستند و عذاب نمیشوند.[12] وی برای ادعای خود به این حدیث قدسی استناد کرده که خداوند متعال به اهل بدر فرمود:
« اِعمَلوُا ماشِئتُم فَقَد غَفرتُ لَکُم »
«هرچه می خواهید انجام دهید من شما را بخشیدم»[13]
طبق این حدیث معتقد بود حتی اگر اهل بدر بعدا هم گناهی را انجام دهند داخل جهنم نمیشوند و بخشیده خواهند شد.[14]
درد و رنج: خداوند درد و رنج را هنگام ضرب و جرح مىآفریند و جایز است که خداوند ضرب و جرح را بیافریند، ولى درد را نیافریند. اما خداوند درد را تنها برای کسى مىآفریند که استحقاق آن را دارند.[15]
یکی از آراء بکریه که حتی مخالف بدیهیات و ضروریات است بحث درد و رنج کودکان است. آنها معتقدند که کودکان، دیوانگان و حتی حیوانات هیچ دردی را حس نمىکنند حتی اگر تکه تکه شوند یا آتش بگیرند و در وقت ضرب و جرح جایز است که خدا به آنها لذت بدهد با اینکه گریه میکنند و فریاد میکشند زیرا اگر خداوند آنها را بدون گناه دچار درد کند به آنها ظلم کرده است.[16]
فقه: در مسائل فقهی، بکر خوردن سیر و پیاز را حرام میدانست. چون حرام است که کسی که این دو را خورده وارد مسجد شود. بکر قرقره شکم (قار و قور کردن شکم) را مبطل وضو میدانست. وی مسح بر کفش را جایز و جزء سنت می دانست.[17]