كلمات كليدي : كالسدون، خالكدون، نستوريوس، ائوتوخس، ديوسكوروس، همذات، دو طبيعتي، مونوفيزيتي
نویسنده : محمد ضياء توحيدي
با تصویب الوهیت حضرت عیسی در شورای نیقیه (325میلادی)و برتری یافتن مسیحیان تثلیثگرا بر یگانهپرستان، به مرور زمان مشکلات و مسائل الهیاتی دیگری بروز کرد.از جمله اینکه اگر حضرت عیسی، خداست پس جنبه انسانی او را چگونه باید تصور کرد و اگر انسان است، چگونه جنبه الهی وی را باید با انسانبودن او جمع کرد.؟
این مسأله برای مدتها موجب نزاع و درگیری میان مسیحیان گردیده بود و در این زمینه، دیدگاههای مختلفی میان مسیحیان وجود داشت. برخی بر این باور بودند که حضرت عیسی دارای دو طبیعت کاملا متفاوت و متمایز است و هیچ ارتباطی میان این دو طبیعت وجود ندارد.
برخی دیگر (و از جمله مسیحیان یعقوبی) بر این باور بودند که این دو طبیعت با هم آمیخته شدهاند و یک طبیعت را تشکیل دادهاند.
گروه سوم بر این باور بودند که مسیح دارای الوهیت و انسانیت کامل است و این دو سرشت با یکدیگر متحد شدهاند و البته در عین آنکه با یکدیگر متحد گردیدهاند، اما از یکدیگر متمایز هستند.[1]
این نزاعها که میتوانست برای حکومت وقت، مشکلات سیاسی فراوانی را به دنبال داشته باشد، امپراتور را بر آن داشت تا دست به تشکیل شورایی متشکل از عالمان مسیحی بزند تا از این رهگذر بتواند راه حلی برای برونرفت از این اختلافات پیدا کند.
دیدگاه ائوتوخس و تشدید اختلاف میان گروههای مسیحی
ائوتوخس که راهبی پر آوازه بود در حدود سال 378میلادی در قسطنطنیه یا اطراف آن متولد گردید.او در ابتدای جوانی به دیری در قسطنطنیه وارد شد و تصمیم گرفت تا در طول زندگانیش از دیر خارج نشود. وی به زودی درجات ترقی را طی کرد و در سی سالگی به عنوان ریاست دیری که بیش از سیصد راهب در آن بودند منصوب گردید.[2]
ائوتوخس چندی بعد وارد نزاعهای الهیاتی آن زمان گردید و در مقابل دیدگاه "نستوریوس"که معتقد به "دو طبیعتی"بود ایستاده، اظهار داشت که مسیح دارای یک طبیعت است.
به زودی کلیسا او را بدعتگذار معرفی کرد و متعاقب آن در سال 448 میلادی، ائوتوخس توسط اسقف وقت قسطنطنیه محاکمه گردید.
چندی بعد، "دیوسکوروس"که اسقف اسکندریه بود به طرفداری از ائوتوخس پرداخت و از امپراتور درخواست کرد تا شورایی را برگزار کند.این شورا که در سال 449در افسس برگزار گردید و با حمایتهای امپراتور، تحت نظر دیوسکوروس اداره میشد، نظر ائوتوخس را بر کرسی نشاند. به دنبال این رأی شورا، تمام اسقفان برجسته انطاکیه از مقام خود خلع شدند.
این وضع، دوام چندانی نیاورد زیرا با مرگ امپراتور و به مسند نشستن امپراتور جدید، مخالفان وی دوباره عَـلَم مخالفت را برداشته و خواهان محکومشدن ائوتوخس از سوی کلیسا شدند. به دنبال این مسأله بود که امپراتور وقت "مارکیانوس" دستور تشکیل شورایی متشکل از اسقفهای مسیحی را داد.[3]
تشکیل شورای کالسدون
طبق دستور امپراتور، اسقفهای مسیحی به شهر نیقیه دعوت شدند تا با تشکیل شورا، این نزاع الهیاتی را مورد بررسی قرار دهند.
امپراتور مارکیانوس گفته بود که شخصا در این شورا حضور خواهد یافت اما به خاطر جنگهایی که با آنها درگیر بود نتوانست در شورا حضور یابد.
او به اسقفها دستور داده بود که شروع شورا را تا زمان حضور او به تأخیر بیندازند چرا که میخواست همانند کنستانتین (که شخصا در شورای نیقیه حاضر بود و شورا را رهبری میکرد)در شورا حاضر باشد. انتظار اسقفها که تعداد آنها در حدود ششصد نفر[4] بود به طول انجامید و حتی برخی از اسقفها مریض گردیدند.
در نتیجه، محل برگزاری این شورا به شهر کالسدون که در کنار تنگهی "بسفر"و در نزدیکی قسطنطنیه قرار داشت، تغییر یافت تا جناب امپراتور بتواند در شورا حاضر شود. بنابر این اسقفهای نگونبخت مجبور گردیدند نیقیه را به مقصد کالسدون ترک کنند تا نهایتا و پس از 38 روز معطلی، شورا آغاز گردد.
جالب آنکه با وجود تمام این مشقتهایی که بر اسقفها وارد شد، امپراتور تنها در یک جلسه از شش جلسهی این شورا حضور یافت.
البته جناب امپراتور برای آنکه روند شورا را در دست داشته باشد، در حدود بیست نفر از اشراف، قاضیان و مسئولان حکومتی را به شورا گسیل داشته بود تا مدیریت شورا را بر عهده داشته باشند.
در این کلیسا نیز همانند کلیسای نیقیه تنها اسقفهای شرقی حضور داشتند و از کلیساهای غربی تنها چهار نماینده از طرف پاپ (و دو نماینده هم از کلیساهای آفریقا که به صورت اتفاقی در این شورا حضور یافته بودند) شرکت کردند.[5]
در این شورا، پاتریارک وقت اسکندریه به نام "دیوسکوروس[6]"همچنان از دیدگاه ائوتوخس دفاع کرد و اظهار داشت که عقیدهی وی صحیح و همان دیدگاهی است که قدیس سیریل آن را تعلیم داده است.[7]
در نهایت و پس از بحثهای فراوان، دیدگاه ائوتوخس و دیوسکوروس مردود خوانده شد (همچنانکه دیدگاه نستوریوس -که پیشتر نیز محکوم شده بود - محکوم گردید) و اعلام گردید که مسیح دارای الوهیت و انسانیت کامل است و این دو سرشت با یکدیگر متحد شدهاند و البته در عین آنکه با یکدیگر متحد گردیدهاند، اما از یکدیگر متمایز هستند.
بخشهایی از اعتقادنامهی کالسدون که از منظر الهیاتی بسیار دارای اهمیت میباشد چنین است:
«بنابر این، به پیروی از پدران مقدس، همگی بالاتفاق چنین تعلیم میدهیم که همگان میبایست اعتراف کنند ارباب ما عیسی مسیح، یک شخص است که همان پسر است، همان کسی که هم کاملا خداست و هم کاملا انسان است، هم خدای واقعی و هم انسان واقعی، که متشکل از روح و جسم ناطق (دارای خرد) است.
در الوهیت خویش، همذات homoousios))با پدر و در انسانیت خویش، همسرشت با انسان است، کاملا همانند ماست تنها با این تفاوت که از گناه، مبراست.
جنبهی الوهی او پیش از تمامی ازمنه از پدر مولود گشت و جنبهی انسانی او در زمانهای پسین به خاطر ما و برای رستگاری ما، از مریم باکره - مادر خدا (Theotokos) - متولد گردید. دارای یک شخصیت که همان مسیح است، پسر، ارباب، یگانه مولود، دارای دو طبیعت، بدون اختلاط، بدون تغییر، بدون تقسیم؛ تمایز در طبیعتهای (خدایی و انسانی) او به خاطر اتحادشان از بین نمیرود بلکه خصایص هر یک از این دو طبیعت، پابرجا و متحد در یک شخص (prosöpon)و اقنوم (hypostasis) میباشد.او هرگز قابل تقسیم و انفکاک به دو شخص نیست بلکه او یک شخص است که همان پسر یگانهمولود است».[8]
به هر حال به دنبال این مصوبه، دیوسکوروس از مقام خویش عزل گردید و تبعید شد و در تبعید نیز از دنیا رفت.[9]
اعتبار تصمیمات این شورا در هالهای از ابهام!
اعتبار تصمیمات این شورا همواره در هالهای از ابهام قرار داشته و دارد زیرا در مورد چگونگی برگزاری این شورا حرف و حدیثهای فراوانی بوده است.
به عنوان مثال از قول اسقف افسس چنین نقل شده که در این شورا، تمامی حاضران را مجبور به پذیرش و امضای متن مورد نظر کردند و حتی پیش از امضاء، به هیچ کس اجازه خروج از شورا داده نمیشد.
برخی نیز اظهار داشتهاند که از تمامی حاضران در این جلسه، در برگههای سفید، امضا گرفته شد و سپس مصوبات مورد نظر جناح قدرت، در این کاغذها درج گردید.البته ممکن است این نقل قول، اغراقآمیز بوده و قابل اثبات نباشد اما نقل قولهای تاریخی همانند آنچه از اسقف افسس نقل شده است، به روشنی از اجبار حضار بر پذیرش متن مورد نظر جناح حاکم، پرده بر میدارد.[10]
از همین روست که کلیسای مصر و برخی از کلیساهای دیگرمناطق تا به امروز، مصوبات این شورا را نپذیرفته آن را بیاعتبار میدانند.[11]