كلمات كليدي : آبلار، فلسفه، كفاره، قرون وسطي
نویسنده : محمد صادق احمدي
مطالعه و بررسی زندگی و آراء شخصیتهای برتر هر تفکری علاوه بر این که سبب آشنایی با زمینه های پیدایش آن را فراهم میکند، محقق را نیز به سوی قضاوتی عادلانهتر سوق میدهد.
برای تحقق این امر علاوه بر بررسی روی زندگی اندیشمندی خاص، باید به بسترهای اجتماعی و فرهنگی و در مجموع به تاریخ کلی دوره زندگی متفکر نیز نیم نگاهی داشت.
پیتر آبلار یکی از شخصیتهای برجسته تاریخ مسیحیت و کلیساست که در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی زندگی میکرد. در این مختصر سعی در شناخت آراء و اندیشهها و چگونگی زندگی این فیلسوف برجسته مسیحی قرون تاریک داریم.
کلیسای قرن یازده و دوازده
پیش از مرور آنچه ذکر شد باید به جو عمومی حاکم بر کلیسا در دوران زندگی پیتر بپردازیم.
در قرن یازدهم و همگام با توسعه اقتصادی و شهر نشینی، عامه مردم به سواد گرایش پیدا کردند.[1] نتیجه طبیعی این رویکرد استقبال گسترده طبقه عامه از کتب مقدسهای بود که علیرغم خواست کلیسا به زبانهای محلی ترجمه میشد.
این مساله غیر از رویارویی کلیسا با مردم جامعه بود.استیون فانینگ مسیحی در این زمینه اینگونه روایت میکند:
«در این قرن مردم شهرنشین با گسترش و پیشرفت علوم ثروتمند شدند و این مساله کلیسا را به طمعی خام انداخت. به همین سبب کلیسا در ستیزی سخت با مردم قرار گرفت. در طرف مقابل مردم نیز ساکت ننشستند و میخواستند که مرجعیت و اقتدار کلیسا محدود شود.»[2]
فیلسوف ماجراجو و فلسفه
پیتر آبلار در سال 1079 در برتانی( (Brittanyفرانسه دیده به جهان گشود. از همان ابتدا علاقه شدید به علم او را به سمت اساتید مطرح فلسفه کشاند تا از ایشان فلسفه را بیاموزد.
نخستین استاد او روسلین است. روسلین، عالم الهیدانی بود که کلیسای قرون وسطی او را به بدعت محکوم کرده بود. این مساله سبب شد که او استادی دیگر برای خود برگزیند. به همین منظور پیتر به پاریس رفت و تحت نظر ویلیام شامپو به تعلیم و فراگیری فلسفه پرداخت.
شاگرد علیه استاد
اما روایت رابطه منحصر به فرد او با اساتیدش به نظر باید خواندنی باشد. زیرا او سه استاد مطرح داشت که شاگردی او سبب از بین رفتن حیثیت علمی دو تن از ایشان گشت.
ماجرا از اینجا شروع شد که آبلار در زمان شاگردی شامپو با طرح نظریههایی در تضاد با نظریات شامپو، خود را به عنوان استادی رقیب شامپو مطرح کرد. پیتر در همین نظریه پردازیها و در جنگ با استادش او را به انزوا کشاند. تونی لین ماجرا را اینگونه روایت میکند:
«وی بیرحمانه دیدگاه شامپو را مورد حمله قرار داد و استدلال میکرد که دیدگاه وی منجر به بدعت شده و فاقد پیوستگی منطقی است. نتیجه این بود که ویلیام شامپو مجبور به ترک پاریس شد و نظریههای خود را تعدیل کرد...»[3]
نفر بعدی که سمت استادی آبلار را بر عهده داشت و از این سمت ضربه سختی خورد آنسلم(Anselm of Loan) از اهالی لان بود.
آبلار پس از گذر از شامپو برای فراگیری الهیات به لان رفت تا در سایه شاگردی آنسلم به علم الهیات دست یابد. در لان برای آنسلم احترام فراوانی قائل بودند و او را استادی برجسته میدانستند. اما آبلار برای او ارزش چندانی قائل نبود. آبلار در مورد او چنین مینویسد:
«از زبان او واژههایی پر زرق و برق و دهان پُرکن جاری است اما این واژهها تو خالی و بیمعنا هستند. آتشی که او برافروخته فقط خانهاش را پُر از دود میکند و به روشنایی آن نمیانجامد.»
همانگونه که در مورد شامپو پیش آمده بود، آبلار این بار نیز با ایراد خطابههایی موقعیت و اهمیت آنسلم را کم رنگ کرد تا جایی که بسیاری از دانشجویان محضر استادی او را ترک کردند.
خیانت به حریم خانوادگی صاحب خانه!؟
پس از حوادث پیشین آبلار به پاریس بازگشت. او در پاریس در خانه شخصی بنام فولبر که کشیش کلیسای جامع نوتردام بود زندگی میکرد. اما فولبر در خانه تنها نبود و یکی از برادر زادههایش بنام هلوئیز(Heloise) نیز با او زندگی میکرد.
آبلار که جوان و با هیجانات بالا بود، نتوانست موقعیت خود را حفظ کند و رابطه او با هلوئیز از حد یک رابطه دوستانه فراتر رفت و کار بجایی رسید که هلوئیز از آبلار حامله شده و پسری بدنیا آورد.[4]
مجازات تجاوزگر: خواجه شدن!!!
فولبر از این عمل آبلار غضبناک شد و آبلار با وعده ازدواج با هلوئیز سعی در آرام کردن او نمود. اما مساله به این راحتی نبود؛ زیرا در آن زمان ازدواج به معنای از دست رفتن منصب علمی و پایان پیشرفت دانشگاهی بود. بنابراین آبلار هلوئیز را به یک صومعه فرستاد و فولبر را از خود خشمگینتر کرد. پس فولبر مصمم شد تا از او انتقام بگیرد و به این منظور در تاریکی شب چند نفر را مامور کرد که به آبلار حمله کنند. ایشان نیز برای اینکه او را مجازات کنند وی را مقطوع النسل ساختند تا دیگر مرتکب چنین گناهی نشود.
از این به بعد آبلار که دیگر نمیتوانست مرتکب گناهی بشود راهی صومعه شد تا راهب شود.
محکوم شدن فیلسوف جنجالی به همت برنار[5]
یکی از عارفان و متفکران بزرگ قرون وسطی و معاصر با آبلار، برنار کلروویی میباشد . برنار که در چند مورد از جمله کفاره شدن مسیح با نظریات آبلار مخالف بود، به او حملهور شد و موجبات محکومیت آبلار را فراهم کرد.
در سال 1121 و در شورای سواسون (Council of Soissons) یکی از آثار آبلار در غیاب او محکوم شده و سوزانیده شد. اندکی بعد برنار پیتر را متهم کرد که او انجیل پنجمی را جعل کرده و تعالیم جدیدی را ارئه میدهد. بنابراین ترتیبی داد تا آبلار در سال 1141 در شورای سنس محکوم شود و از آنجا که با پاپ روابط دوستانهای داشت اعتراض پیتر به پاپ نیز فایدهای نداشت.
سرانجام پیتر آبلار پس از جنجال آفرینیهای فراوان در زندگی شخصی و اجتماعی خود در سال 1142 در صومعه مشهور کلونی دار فانی را وداع گفت و پس از آن به درخواست هلوئیز جنازه آبلار را به او سپردند تا به خاک بسپارد.
نظریات شکّاک
آبلار با زیر سوال بردن برخی آموزههای سنتی کلیسا که تاکنون نیز مورد احترام کلیساست سر و صدای زیادی بپا کرده است. برخی از مهمترین نظریات این فیلسوف ماجراجو از این قرار است:
1- مسیح کفاره گناهان بشر نیست: آبلار در تفسیر رساله رومیان، آموزه سنتی کلیسا مبنی بر کفاره شدن مسیح برای گناهان بشر را زیر سوال برد. او در قسمتی از این کتاب میگوید:
«حقیقتا ضرورت ریخته شدن خون فردی بیگناه به عنوان بهای یک چیز و اینکه قربانی شدن فرد بیگناهی باعث رضایت خاطر گردد چقدر بیرحمانه و شریرانه به نظر میرسد. چقدر تصور این امر مشکل است که خدا با مرگ فرزند خود آنقدر موافق باشد که بواسطه آن با کل جهان مصالحه کند! این سوال و سوالهای مشابه آن، مسالهای اساسی را در مورد رستگاری ما بواسطه مرگ مسیح در برابر ما قرار میدهد.»[6]
2-فلسفه در خدمت دین: پیتر در فلسفه تبحر خاصی داشت و معتقد بود که فلسفه باید در خدمت دین باشد. در غیر این صورت بیارزش است. او خود در این مورد میگفت: «از فلسفهای که مخالف پولس باشد بیزارم و از ارسطو کناره میگیرم اگر مخالف مسیح باشد.»[7]
3- تاثیر اخلاقی: آبلار معتقد بود که مرگ مسیح کفاره نیست اما هنگامی که ما محبت مسیح را نسبت به خود میبینیم این امر باعث میشود تا واکنش ما در برابر آن، محبت باشد. این نظریه که بعدها نظریه تاثیر اخلاقی نام گرفت صلیب را همانند عالیترین نمونه محبت میپندارد.[8] البته این نظریه او سر و صدای زیادی بپا کرد و سبب محکومیت او نیز گشت به عنوان نمونه برنار نیز در رد این تفکر آبلار در رسالهای بنام خطاهای پیتر آبلار به شدت او را مذمت کرد. او در قسمت مهمی از این رساله چنین میگوید:
«...این فرزند هلاکت (آبلار) این حقیقت را خوار میشمرد و آن را استهزاء میکند. آبلار بر این باور است که مسیح تنها بدین دلیل زیست و مُرد تا به انسانها تعلیم دهد که چگونه مطابق کلام و الگوی او زندگی کنند...»[9]
4- شک گرایی: از نظر آبلار شک و تردید گناه محسوب نمیشد. آبلار در پی درک آموزه مسیحیت بود تا بداند به چه چیز باید ایمان داشته باشد. روش او درست عکس روش آگوستین و آنسلم بود.
البته هدف او در این مورد زیر سوال بردن همه چیز نبود بلکه از نظر او با این روش سوالاتی پدیدار میشدند که پاسخ این سوالها مهم بودند.
آثار "مومن پرسشگر"
آبلار به دلیل نوع دیدش نسبت به مسائل صاحب سبکی خاص و آثاری تاثیرگذار بشمار میرود که در این بین میتوان به مهمترین آنها اشاره کرد:
1- بله و خیر(Sic et non): بله و خیر در واقع رویکرد آبلار به الهیات مسیحی است. او در این کتاب بخشهای متضاد از کتاب مقدس، آثار پدران کلیسا و دیگر مراجع مهم کلیسایی را جمع آوری کرد.
او در این کتاب روش آنسلم (ایمان میآورم تا بفهمم) را معکوس کرد و گفت که برای رسیدن به حقیقت باید تردیدهایی مطرح شود و با پرسش به حقیقت رسید.
2- محبت نامه: پس از جریان هلوئیز و راهب شدن، آبلار اثری را به نگارش در آورد و در آن از تیره روزیهایش سخن گفت.
کلیسا و پیتر آبلار
پیتر آبلار در زمان زندگی به دلیل دیدگاههای تندش نسبت به کلیسا و برخی آموزههای آن مثل کفاره شدن مسیح و تثلیث مورد بغض کلیسا و کلیساییان واقع شد و برخی از تعالیمش به عنوان بدعت محکوم گشت و حتی کتابی که راجع به تثلیث نوشته بود سوزاندند اما پس از پیتر و بویژه پس از عصر روشنگری رویکردهای متفاوتی در مورد او و نظریاتش بروز کرد.