كلمات كليدي : شخصيت، نهاد، خود، فراخود، روان شناسي شخصيت
نویسنده : هانيه بشارتي
شاید بتوان شخصیت را اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست. لغت شخصیت که در زبان لاتین Personalite و در زبان انگلوساکسون personality خوانده میشود، ریشه در کلمه لاتین پرسونا (persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشود که در یونان قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره خود میزدند.
بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند، قرار دارد. یعنی در واقع، فرد به اجتماع خود شخصیتی را ارایه میدهد تا جامعه بر اساس آن وی را ارزیابی کند.[1]
شخصیت در یک معنای کلی، یعنی جنبههای بیهمتا و نسبتا پایدار درونی و بیرونی منش فرد، که در موقعیتهای مختلف بر رفتار وی تاثیر میگذارند.
عدم توافق روانشناسان درباره ماهیت شخصیت، به اختلاف نظرهای زیادی درباره واژه شخصیت انجامیده است که در این مقاله میخواهیم نیمنگاهی به تعاریف موجود داشته باشیم.[2]
کمپبل Campbell
شخصیت، یعنی منش، خصوصیات و تا حدی الگوهای واکنش رفتاری قابل پیشبینی که هر فردی چه به صورت خودآگاه و چه به صورت ناخودآگاه، به عنوان سبک و شیوه زندگی از خود نشان میدهد. به عبارت دیگر، به مجموعه صفات هیجانی، رفتاری، منش و خصوصیاتی که در شرایط معمولی معرف شخص بوده و برای هر فردی نسبتا ثابت و قابل پیشبینی است، شخصیت اطلاق میشود. به نظر وی، شخصیت از دو عامل اصلی تشکیل شده است:
1. خصوصیات ارثی
2. تجارب زندگی، به خصوص تجارب سالهای اولیه زندگی.[3]
گوردون آلپورت Gordon Allport
طی یک دوران شغلی ثمربخش که بیش از 4 دهه طول کشید، آلپورت به عنوان یکی از برجستهترین روانشناسان حوزه مطالعه شخصیت شناخته شد. در واقع آلپورت، بیش از هر کسی مطالعه شخصیت را از نظر علمی به بخشی مقبول در روانشناسی تبدیل کرد. وی بیش از 50 شیوه تعریف شخصیت را مرور کرده و سپس تعریف خود از شخصیت را بدینگونه ارایه کرد:
"شخصیت، سازمان پویایی از نظامهای جسمی ـ روانی در درون فرد است که رفتار و افکار ویژه او را تعیین میکند".
همچنین وی، شخصیت را مجموعه عوامل درونیای که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد، تلقی میکند.
آدامز Adams
آدامز معتقد است، هرگاه که ما از واژه "من" استفاده میکنیم اگر دقیقا بدانیم منظورمان چیست و این واژه به چه چیزی دلالت میکند، شناخت نسبتا خوبی درباره معنی شخصیت به دست آوردهایم.[4]
کارل راجرز Carl Rogers
راجرز، شخصیت را یک خویشتن(self) سازمان یافته دایمی میداند که محور تمام تجربههای فرد است.
جی. بی. واتسون J.B. Watson
پدر رفتارگرایی، شخصیت را مجموعهای سازمان یافته از عادات میپندارد.
اریک اریکسون Erik Erikson
روانپزشک و روانکاو مشهور هم معتقد است که، رشد انسان در قالب یک سلسله مراحل و وقایع روانی ـ اجتماعی صورت میپذیرد که شخصیت انسان تابع نتایج آن مراحل و وقایع است.
جورج کلی Gorge Kelly
یکی از روانشناسان شناختی معاصر، روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معنای زندگی، شخصیت او میداند.
زیگموند فروید Sigmund Freud
فروید عقیده دارد که، شخصیت از نهاد(id)، خود(ego) و فراخود(super ego) ساخته شده است.
برداشتهای متفاوت از مفهوم شخصیت به وضوح نشان میدهد که با گذشت زمان، معنای شخصیت از مفهوم اولیـه آن که تصویری ظاهری و اجتماعی بود، بسیار گستردهتر شده است. در حال حاضر، شخصیت به روند اساسی و پایدار فرد انسانی اطلاق میشود. در اکثر تعاریف، بر وجود تفاوتهای شخصیتی بین افراد تاکید شده است. در لغت شخصیت، این معنا مستتر است که، هر فرد واحدی منحصر به فرد است و هیچ شخص دیگری را نمیتوان یافت که کاملا شبیه او باشد. با مطالعه شخصیت افراد، خصوصیاتی که بر اساس آن، فردی از فرد دیگر متمایز میگردد، روشن میشود.
در حقیقت، تعریف شخصیت از دیدگاه هر دانشمند یا هر مکتب و گروهی به نظریه و تئوری خاص آن بستگی دارد. البته میتوان بر اساس تعاریف فوق، تعریف نسبتا جامعی از شخصیت بدین صورت ارایه داد که:
"شخصیت عبارتست از، مجموعهای سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت و پایدار که یک فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد".[5]