كلمات كليدي : تيپ شناسي، ساخت جسماني، طبقه بندي كرچمر از تيپ هاي شخصيتي، روان شناسي شخصيت
نویسنده : مهدي مطهري
یکی از مفاهیم پایداری که در طی تاریخ بشر همراه با مفهوم شخصیت آمده است، صفات جسمانی میباشد. از گذشتههای بسیار دور این عقیده بر باور مردم حاکم بود که افراد چاق، آدمهای خوشمشرب و شاد، افراد لاغر مردمانی خجالتی، مضطرب و عصبی بوده و آدمهای ورزشکار دارای روحی سالم هستند. این نظریه که رابطه بین ساختمان سرشتی بدن و خصوصیات روانی و رفتار او وجود دارد قرنها قبل از پیدایش روانشناسی علمی وجود داشته است.
یکی از اولین دانشمندانی که به طور جدی در مورد این رابطه اظهار نظر کرده است، بقراط(Hippocrate) حکیم بوده است. بقراط، افراد را از لحاظ ساختمانبندی به دو دسته تقسیم نمود، یکی آنهایی که کوتاه و چاق بوده و دیگری کسانی که بلند و لاغرند. وی نه تنها ساختمان بدن را به چند نوع یا تیپ تقسیم نمود بلکه یک نوع تیپشناسی(Typology) روانی را که در آن اشاره به چند نوع مزاج شده و با نظریات جدید درباره رابطه بین ترشح غدد به عنوان تعیین کننده رفتار تطبیق مینماید، ذکر کرده است.[1]
این تیپشناسی به طور همزمان ایجاد دو خط فکری در نظریه شخصیت را آغاز کرد. خط اول عبارت بود از این تصور که، شخصیت افراد به نوعی در یک تیپ یا دسته خاص جای میگیرد. خط دوم این تصور را در بردارد که، شخصیت افراد تا حد بسیار زیادی از طریق متغیرهای زیستشناختی تعیین میشود.[2]
از زمان بقراط به بعد، تیپشناسیهای دیگری ابداع شد که ماهیتهای مختلفی را دارا بودند. اما در قرن بیستم، گرایش روانشناسی به سوی علمی شدن بیشتر شد و کوششهایی به عمل آمد تا طبقهبندیهای شخصیتی نیز حتیالامکان صورت علمی به خود بگیرند.[3]
یکی از افرادی که بیش از دیگران مسئول پایهگذاری نظریه سرشتی است ارنست کرچمرErnest Kretschmer)) میباشد که در حدود سال 1920 میلادی نظریه خود را در این زمینه ارایه کرد. کرچمر یک روانپزشک آلمانی بود که در طی سالها برخورد با بیماران روانی به این نتیجه رسید که، رابطه نزدیکی بین خصوصیات جسمانی افراد و رفتار آنها و بخصوص بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، مانیک و دپرسیو وجود دارد.
اهداف کرچمر
این دانشمند آلمانی سه هدف اصلی را از این سیستم طبقهبندی دنبال میکرد. یکی اینکه روشهایی ابداع کند تا بر اساس آنها افراد را به چند طبقه محدود جسمانی تقسیم کند. دوم اینکه این انواع جسمانی را با بیماریهای اسکیزوفرن، مانیک و دپرسیو ارتباط دهد و سوم اینکه ارتباط بین ساخت جسمانی و رفتارهای افراد سالم را معین نماید.[4]
تیپهای شخصیتی
کرچمر، در اندازهگیری ساخت جسمانی بسیار دقیق بود و با استفاده از روشهای عینی در مدت زمانی طولانی به سه نوع یا تیپ جسمانی اصلی در انسان دست یافت. تیپ اول افراد لاغر، باریکاندام و استخوانی که چربی بدن او کم است و آن را تیپ "آستنیک" مینامد. نوع دوم تیپ ورزشکار است که دارای اندامی عضلانی و پرتحرک میباشد و آن را "آتلتیک" مینامد و قسم سوم تیپ چاق است که شاخص اصلی او داشتن چربی زیاد در اندامهای بدن میباشد که "پیکنیک" نامیده میشود. کرچمر نوع چهارمی را نیز ذکر میکند که به آنها "تیپ بیقواره" میگویند و شامل افرادی است که از لحاظ جسمی ناهنجار و غیرعادی میباشند.[5]
تفصیل تیپهای شخصیتی
سنخ پیکنیک Pyknic Type
کرچمر میگوید: اینگونه افراد در میانسالی دارای قدی متوسط هستند و سر، سینه و شکم آنها نسبت به سایر بخشهای بدن رشد بیشتری دارد و سر و صورت درشتی نیز دارند. پوست بندشان به سرخی میزند و معمولا تاس میشوند. اعصاب سمپاتیک آنها فعالیت زیادی دارد و مستعد بیماریهایی چون رماتیسم، سنگ کلیه، تصلب شرائین و مرض قند هستند. افراد این تیپ از نظر روانی، خوش برخورد، خوش خوراک و خوشگذران، اجتماعی و خونگرماند. از نظر عقلانی به نظریهها و اصول منطقی چندان پایبند نیستند، کینهجویی ندارند و از نظر عاطفی بیثباتاند، زود دل میبندند و زود هم دل برمیگیرند.
تیپ آستنیک Asthenic Type
افراد لاغر، اندامی باریک دارند و استخوانهای دندههای آنها از زیر پوست نمایان و صورتی لاغر دارند. به عقیده کرچمر، در لاغرتنان فعالیت اعصاب پاراسمپاتیک شدید است و مستعد بیماریهایی چون سردرد و زخم معده هستند. این افراد از نظر روانی، افرادی گوشهگیر، خیالباف، دیرجوش و اهل دلیل و منطق میباشند و در عقاید خود تعصب نشان میدهند. همچنین بسیار زودرنج و حساس بوده و دیر به چیزی پایبند میشوند، اما در صورت دلبستن به چیزی دیر از آن دل میکنند.
تیپ آتلتیک Athletic Type
از نظر جسمی، این گروه دارای استخوانهای محکم، عضلاتی نیرومند و قوی میباشند و از نظر روانی و اخلاقی، افراد این گروه علاقه فراوانی به فعالیتهای بدنی و شرکت در مسابقات دارند. افرادی پرخاشگر و زورگو هستند و حساسیت لاغرتنان را ندارند، بلکه تا حدودی خونسرد و عمدتا محافظهکارند.[6]
ارزیابی روانشناسی سرشتی
مهمترین نتیجهای که روانشناسان سرشتی از جمله کرچمر از تحقیقات خود گرفتهاند این است که، ساخت بدنی انسان باید در ارزیابی کل وجود او در نظر گرفته شود و این که خصوصیات جسمانی ممکن است علایم بسیار مهمی برای شناخت شخصیت انسان باشد به طوری که اهمیت آنها کمتر از عوامل محیط نباشد.
همچنین همکاری هر چند نزدیکتر دانشمندان علوم زیستی و رفتاری در سالهای اخیر، روانشناسان را بیشتر متوجه اهمیت عوامل زیستی و بیولوژیک کرده است و لذا نظریه روانشناسان سرشتی را موجهتر نموده است.[7]
انتقادات از سنخشناسی
انتقادات فراوانی را میتوان بر روشهای شناخت و طبقهبندی شخصیت وارد کرد. نخست آنکه؛ اصولا قرار دادن افراد در چند سنخ مشخص، سبب مورد غفلت واقع شدن بسیاری از خصوصیات شخصیتی دیگر است که ممکن است در افراد آن تیپ وجود داشته باشد. از سوی دیگر، افراد هر تیپ نیز ممکن است فاقد بسیاری از صفات ذکر شده در مورد آنها باشند.
دوم آنکه؛ بین افراد مختلف، صفات مشترک بسیاری نیز میتوان یافت. مثلا تاکید بر اندیشهورز بودن افراد لاغر به این معنی است که افراد چاق و سنخ پهلوانی فاقد اندیشهورزی هستند.
اشکال سوم اینگونه طبقهبندیها این که؛ اگر بر اثر تغذیه یا عوامل دیگر تغییراتی در سنخبندی افراد پیدا شود، آیا ویژگیهای شخصیتی نیز تغییر میکنند.[8]
همچنین یکی از نقصهای عمده این نظریه را میتوان در این دانست که کرچمر به موقعیت بیماران(این که در چه سنی هستند) توجه نداشته است. مثلا افراد عمدتا وقتی پا به سن میگذارند چاقتر میشوند و توام بودن حالات چاقی جسمانی با بیماری روانی مانیک – دپرسیو احتمالا تابعی از سن بوده است نه به علت همبستگی زیستی(biological)، همانگونه که کرچمر معتقد بود.[9]
سرانجام این انتقادات، که عمدتا هم صحیح است سبب شد که اعتبار علمی سنخشناسی مورد تردید قرار گرفته و صرفا به عنوان راهنمایی نسبی برای درک و شناخت بعضی جنبههای شخصیتی در انسان مورد نظر و توجه قرار گیرد.[10]