برگرفته از مقدمه آیتالله سید ابوالفضل میرمحمدی زرندی / بخش اول
اشاره: آیتالله سیدابوالفضل میرمحمدی سال 1302ش در زاویه زرند ـ از توابع شهرستان ساوه ـ به دنیا آمد. وی در18 سالگی جهت تحصیل معارف دینی وارد حوزه مقدس علمیه قم شد. حضور در حلقه درس پرفیض بزرگان و سرآمدان فقاهت و اخلاق به منظور توامان نمودن علم و عمل و نیز پشتکار و جدیت، ایشان را به درجه اجتهاد نایل ساخت. از جمله اساتید نامدار ایشان در دوره خارج فقه حضرات آیات عظام: بروجردی، حجت کوه کمرهای، امام خمینی، به ویژه سیدمحمد محقق داماد (به مدت پانزده سال) و نیز در دوره سطح حضرات آیات معظم: شهابالدین مرعشی نجفی، سیدحسین قاضی و علامه سیدمحمد حسین طباطبایی رحمهمالله اجمعین بودهاند.
ایشان درکنارتحقیق و پژوهش، سوابق ممتدی نیز در تدریس حوزه و دانشگاه دارند؛ از جمله: بیش از20 سال تدریس سطوح عالیه حوزه، بیش از 10 سال تدریس فقه وعلوم قرآنی در مقطع دکتری و کارشناسی ارشد در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و همچنین استاد راهنمای رسالههای متعدد در دوره دکتری در دانشگاه و حوزه.
آیتالله میرمحمدی از سالهای نخستین نهضت امام خمینی(ره) همواره به عنوان یک روحانی با سیل خروشان ملت همراه بود و همگام با سایر فضلا و روحانیون، با امضای اعلامیه علیه رژیم ستمشاهی و حمایت از امام(ره)، در پیشبرد انقلاب اسلامی تلاش نموده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به جهت همراهی بانظام با خدمت در مشاغل هم اثرگذار بوده و هستند، از جمله: عضو هیأت عفو حضرت امام(ره) در بدو پیروزی انقلاب، همکاری مؤثر با آیتالله شهید دکتر بهشتی در هیأت تهیه وتدوین لوایح قضایی از جمله لایحه حدود، دیات و قصاص، رئیس شعبه دوم دیوان عالی کشور(قائم مقام ریاست عالی دیوان و مسئول وحدت رویه قضایی)، عضو شورای عالی قضایی (با تأیید مراتب اجتهاد توسط امام راحل و انتخاب قضات دیوان عالی کشور)، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران (به مدت یازده سال)، مسئول گزینش علمی قضات در حوزه علمیه قم (به مدت بیست سال)، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری.
خوشبختانه مسئولیتهای متعدد و وقتگیر، ایشان را از انجام وظایف علمی و دینی بازنداشت؛ چنان که علاقه و احساس نیاز به رونق تفسیر قرآن کریم در حوزه علمیه که سبب شده بود آیتالله میرمحمدی با همکاری چندتن از دوستان فاضل خود به پایهگذاری مباحث تفسیر در حوزه بپردازند، تداوم یافت و بلکه به بار نشست؛ جلسه غنی و مستمری که با حضور بزرگانی از حوزه علمیه قم چون حضرات آیات سیدمهدی روحانی، علی احمدی میانجی، موسوی اردبیلی، آذری قمی، سیداسماعیل موسوی زنجانی، احمد پایانی، حقی و ... تشکیل میشد و امروز با سابقه بیش از 60 سال و حضور اعضای جدید، کهنترین جلسه مباحثه تفسیر قرآن کریم در حوزه علمیه قم محسوب میگردد. ایشان از دیرباز در جلسه بحث وزین روزانه فقهی با حضور حضرات آیات معظم شبیری زنجانی، روحانی، احمدی میانجی، احمدی آذری قمی، سیدجلالالدین طاهری اصفهانی و... شرکت داشت. این جلسه نیز اکنون نیز با حضور برخی از اعاظم حوزه چون حضرات آیات سید محسن خرازی، سیدعلی محقق داماد، سید حسن طاهری خرمآبادی، رضا استادی و ... ادامه دارد.
در عرصه تألیفات نیز آیتالله میرمحمدی کوشا بودهاند و آثاری آفریدهاند؛ از قبیل: بحوث فی تاریخ القرآن وعلومه، ثلاث دراسات فی الفقه والمشتبه، تاریخ و علوم قرآن، هل یجوز التعزیر بالحبس او بالمال، زندان و زندانی در اسلام و مقالات متعدد در موضوعات فقه، علوم قرآنی، قضا و گزینش. اما شاید بتوان مهمترین اثر استاد را تفیسر ارزشمند بلاغ به شمار آورد که در چهار مجلد به صورتی نفیس به همت «شرکت چاپ و نشر بینالملل» چاپ شده و در دسترس دانشوران قرار گرفته است. گفتنی است که ایشان در آغاز مجلد اول به عنوان دیباچه و درآمدی بر تفسیر کلامالله مجید، مباحث چند گانهای مطرح کردهاند که در ذیل مواردی از آنها مرور میشود.
قرآن و کیفیت نزول آن
خداوند متعال درکتاب آسمانی خود با صراحت میفرماید که من با بندگانم فقط به سه طریق تکلم میکنم و سخن میگویم: در آنجا که میفرماید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیاً او من وراء حجاب، او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم: هیچیک از افراد بشر را یارای آن نیست که با خدا تکلم کند، مگر به وحی و الهام یا از پس پرده و حجاب یا رسولی را (از فرشتگان) بفرستد تا به امر خدا به او وحی کند و البته او خدایی دانا و بلندمرتبه است.»
آنچه در این بحث موردنظر است، همان وحی قرآنی است که در ضمن کدامیک از اقسام سه گانه به پیغمبر اسلام(ص) نازل شده است؟ طبیعی است قرآن شریف که از وحیهای مهم الهی و معجزه دایمی رسول اسلام است، مورد هر سه احتمال مذکور است و به ناچار تعیین یکی از این سه اقسام، به دلیل و برهان نیاز دارد و ما طبق ادله آینده اثبات خواهیم کرد که تمام قرآن مجید به وسیله جبرئیل (ع) به پیغمبر(ص) نازل شده؛ یعنی از طریق سوم (که در این آیه آمده) بوده است. و اینک آیاتی از قرآن مجید که شاهد بر مدعای فوق است:
1ـ «و انه لتنزیل ربالعالمین نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین: مسلما قرآن از طرف پروردگار عالم نازل شده و روحالامین (جبرئیل) آن را فرود آورده و بر قلب تو نازل کرده است تا مردم را بترسانی و آن با زبان عربی روشن و فصیح نازل شده است.» از این آیات شریف استفاده میشود که قرآن را جبرئیل نازل کرده وفرود آورده است و به حسب ظاهر این آیات، تمام آن را نازل کرده نه مقداری از آن را.
2ـ «قل نزله روحالقدس من ربک بالحق لِیثبت الذین آمنوا و هدی و بُشری للمسلمین: بگو قرآن را روحالقدس (جبرئیل) از طرف پروردگار به حقیقت و راستی نازل کرده تا مومنان را ثابت قدم گرداند و برای آنان هدایت و بشارت باشد.»
3ـ «قل من کان عدواً لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله مصدقا لما بین یدیه وهدی و بُشری للمومنین: بگو ای پیغمبر، کسی که با جبرئیل دشمن باشد (در حقیقت باخدا دشمن است) پس همانا اوست که قرآن را بر قلب تو فرود آورد تا تصدیق کننده سایر کتب آسمانی باشد و برای مومنین هدایت و بشارت گردد.» از این دو آیه شریفه استفاده میشود که جبرئیل، قرآن را نازل کرده و به حسب ظاهر هم استفاده میشود که تمام قرآن را فروده آورده، نه قسمتی از آن را، چنانچه خواهد آمد.
نامهای متعدد جبرئیل
در این آیات شریفه از واسطه نزول، تعبیرات مختلفی شده است، مانند: «روحالامین»، «روحالقدس» و «جبرئیل»؛ ولی هر سه نام به یک شخص ناظر است که همان جبرئیل است؛ زیرا اولاً در نزول قرآن شریف، واسطهای به غیر از جبرئیل نیست و ثانیاً در بعضی از آیات، مانند آیه «قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک» از واسطه به نام جبرئیل یاد شده است؛ پس هر گاه مراد از واسطه در آیات دیگر غیر از جبرئیل باشد، با این آیه شریفه تنافی پیدا خواهد کرد، مگر اینکه گفته شود به این جهت واسطه را متعدد میدانیم که قسمتی از قرآن مجید را جبرئیل آورده و قسمتی از آن را مثلا روحالامین، ولی همانطور که پیداست، ظاهر ضمیرهای منصوب در «نزله» در این آیات اشاره به تمام قرآن است نه قسمتی از آن.
تاییدیه یا شاهد دیگر
آیاتی که پس از آیه شریفه «و انه لتنزیل ربالعالمین» دیده میشود، شاهدخوبی است که جبرئیل(ع) در کل قرآن واسطه بوده است، زیرا در این آیات شریفه، صفتهایی را برای کتابی که روحالامین آن را آورده، میبینیم که به قسمتی از قرآن اختصاص ندارد، بلکه اوصافی است برای کل قرآن و اینک آن آیات: «و انه لتنزیل ربالعالمین نزل به الروحالامین علی قلبک لتکون منالمنذرین بلسان عربی مبین و...: این قرآن به حقیقت نازل شده پروردگار جهانیان است که آن را روحالامین (جبرئیل) بر قلب تو فرود آورده تا خلق را بترسانی و آن با زبان عربی واضح نازل شده و هر آینه در کتاب پیشینیان مذکور بوده است؛ آیا این خود برهان روشنی برکافران نیست که علمای بنیاسرائیل از آن آگاهاند؟! و اگر این قرآن را بر بعضی از مردم عجم نازل میکردیم و رسول خدا بر آنان (عربها) تلاوت میکرد (از روی تعصب) به آن ایمان نمیآوردند؟!»
مطلبی که اختیار شد (جبرئیل(ع) در نزول تمام قرآن واسطه بود) مطلبی است که عامه و اهل سنت نیز آن را منع نکرده و توافق نشان دادهاند؛ زیرا تصریح کردهاند که سند روایت ابن عباس صحیح است و روایت را سیوطی ازحاکم و ابن شیبه از طریق حسان بن حریث از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند که قرآن از ذکر (لوح محفوظ) جدا گشته و در خانه شرف وعزت که در آسمان دنیا قرار دارد، گذاشته شد و جبرئیل به تدریج آن را نازل کرد.
الفاظ قرآن کریم نیز از خداست
در اینکه قرآن کریم معجزه جاوید پیغمبر اسلام(ص) است، اشکال و خلافی نیست و در اثبات اعجاز آن، از مردم خواسته شده که چنانچه شک دارند، همانند قرآن را بیاورند،حتی به مانند یک سوره از سورههای آن را و با اینکه مخالفان، از انس و جن، درصدد بودند که مانند قرآن را بیاورند، موفق نشده و نخواهند شد؛ چنانچه از قرآن کریم استفاده میشود؛ مانند آیات:
1ـ «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا: ای پیغمبر، بگو: هرگاه انس وجن متفق شوند که مانند این قرآن، کتابی بیاورند هرگز نتوانند، گرچه پشتیبان همدیگر باشند.»
2ـ «ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعو من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین...: آیا کافران میگویند: این قرآن، ساختة توست که به خدا نسبت دادهای؟! بگو: شما هم با کمک هر کسی که بخواهید به غیر از خدا، ده سوره مثل آن بیاورید، اگر راستگو هستید، پس هرگاه کافران جواب ندادند، پس یقین بدانید که این قرآن، به علم خدا نازل شده است.»
3ـ «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین: اگر شما نسبت به آنچه بر بنده خود فرو فرستادیم در شک هستید، پس شما هم یک سوره به مانند آن بیاورید و بخوانید آنها را که حاضرند (به غیر از خدا) اگر راستگو هستید.»
غرض: در این آیات شریفه استدلال شده هرگاه کسی مثل پیغمبری که همگی اعتراف دارید نزد احدی درس نخوانده و علمی فرا نگرفته است، چنین کتابی بیاورد، پس شما ای فصحا و بلغای عرب، اولی هستید که مانند آن را ـ اگرچه یک سوره از آن باشد ـ بیاورید و آیا عجز آنها دلیل براین نیست که قرآن کریم از طرف خداست و هیچ بشری قدرت آوردن نظیر آن را ندارد؟
و اما مسیلمه کذاب و امثال او که قصد کردند با قرآن معارضه کنند و مانند آن را بنویسند، طبق آنچه در تواریخ مذکور است، با آوردن جملاتی مبتذل و مسخره خود را رسوا کردند. با این حال اعجاز قرآن دلیل قطعی نیست بر این که الفاظ قرآن کریم حتما از خداوند است، بلکه میتوان گفت: این اعجاز، مانند سایر معجزات پیغمبر(ص) به یاری خدا و به مباشرت رسولش انجام گرفته است؛ زیرا هرگاه مانند پیغمبری که نزد احدی درس نخوانده چنین الفاظی را تنظیم کند و قالبی برای معانی قرآن که از خدای خود دریافت کرده بسازد، جداً اعجاز است که آن حضرت با قدرت خداوندی، دست به چنین کاری زدهاند. پس آنچه در بعضی از کتابها دیده میشود که اگر الفاظ قرآن از خدا نباشد، دیگر نمیتوان قرآن را معجزه دانست، صحیح نیست.
بنابراین ادلهای را بیان میکنیم که اثبات میکنند همانطور که معانی شریفه قرآنی از خداوند است، الفاظ آن نیز از اوست. الفاظ قرآن شریف که دارای فصاحت و بلاغت مخصوصی است، مانند معانی آن، از خداوندمتعال است که برای معانی قرآنی خود اختیار و تنظیم فرموده است و آیاتی از قرآن شریف بر این مطلب، خوب دلالت دارند که عبارتند از:
الف)دستهای از آیات دلالت دارند بر اینکه قرآن کریم را خداوند متعال نازل کرده است و معلوم است که قرآن، اسم معانی و الفاظ مخصوص است نه فقط معانی و از این جهت هرگاه کسی ترجمه فارسی قرآن را بخواند، نمیگویند که او قرآن خوانده است، ازجمله این آیات موارد زیر است؟
1ـ «و اوحی الی هذا القرآن لاُنذرکم به و من بلغ: این قرآن به من وحی شده تا با آن شما و هر کس را که خبر آن به او رسد، بترسانم.»
2ـ «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی: ای رسول، ما قرآن را بر تو نازل کردیم که خویشتن را به رنج افکنی.»
2ـ «و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم: تو (ای رسول) این قرآن را از جانب خدای دانای حکیم دریافت میکنی.»
4ـ «انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا: محققا ما این قرآن را بر تو فرو فرستادیم، فرستادنی.»
5ـ «و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث...: ما این قرآن راجزء جزء فرستادیم تا به مردم به تدریج قرائت کنی.»
ب) گروهی از آیات قرآنی صریحاند در اینکه کتاب که همان قرآن کریم باشداز جانب خداست و در واقع کتاب از آن اوست نه از غیر او و بدیهی است وقتی کتابی را به کسی نسبت میدهند، علاوه بر اینکه معانی از اوست، الفاظ آن نیز از او باشد؛ مثلاً وقتی میگویند کتاب رسائل از شیخ انصاری است، که الفاظ کتاب هم از او باشد وهرگاه الفاظ عربی آن را به فارسی ترجمه کنند یا شاگرد او مطالب را از خود شیخ خود گرفته و با قلم خود نوشته و به صورت کتابی درآورده باشد، در این صورت نباید اسم کتاب را رسائل گفت، بلکه اسم دیگری دارد که به مترجم نسبت داده میشود یا اینکه در صورت دوم، کتاب را به نام شاگرد میدادند که تقریرات استادش را جمعآوری کرده است. بعضی از این آیات راکه عدد آن از 40 تجاوز میکند، برای مثال ذکر میکنیم:
1ـ «و لما جاءهم کتاب من عندالله مصدق لما معهم...: زمانی که کتابی از نزد خدا برای آنان آمده با این که کتاب آنان راتصدیق میکرد...»
2ـ «و انزل الله علیک الکتاب والحکمه و علمک ما لم نکن تعلم: خدا به تو این کتاب وحکمت را عطا کرد و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت.»
3ـ «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین: همانا برای شما از جانب خدا نور و کتابی بس آشکار آمد.»
4ـ «الرکتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر: الر، این قرآن کتابی است محکم که از جانب خدای حکیم و آگاه برتو به طور روشن بیان گردیده است.»
5ـ «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی ورحمه و بشری للمسلمین: ما این کتاب را به تو فرستادیم تا بیان کنندة هرچیز و برای مسلمین هدایت و بشارت باشد.»
ج)گروهی از آیات قرآنی دلالت دارند بر اینکه قرآن شریف، قبل از آنکه به دست پیغمبر (ص) برسد، صلاحیت داشته که الفاظ آن تلفظ بشود تا مفهوم قرائت، صادق آید؛ زیرا قرائت بر حسب مفهوم عرفی معلوم و معنای لغوی آن بنابر بعضی از کتب لغت عبارت است از: تلفظ به حروف و کلمات، چنانچه تلاوت نیز به همین معنی است. و این آیات عبارتند از:
1ـ «انّ علینا جمعه و قرآنه، فاذا قرأناه فاتبع قرآنه: به طور حتم ما قرآن راجمع میکنیم (تا از بین نرود) و برتو میخوانیم و هرگاه ما قرآن را قرائت کردیم،تو در دنبال آن، قرائت و تلاوت بنما.»
2ـ «و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا: این قرآن را جزء به جزء کردیم و به توفرستادیم تا تو هم به تدریج برای مردم بخوانی.»
3ـ «اقرأ باسم ربک الذی خلق: ای پیغمبر، قرآن را با نام پروردگارت بخوان که آفرید.»
4ـ «قل لو شاء الله ما تلوته علیکم ولا ادرکم به...:25بگوهرگاه خدا میخواست، من این قرآن را برای شما تلاوت نمیکردم و شما را به آن آگاه نمیساختم.»
5ـ «واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق: بخوان بر آنان به راستی حکایت دو پسر آدم را.»
این آیات شریفه تعدادی از آیات قرآنی است و دلالت دارند بر اینکه قرآن نام معانی و الفاظ قرآن است نه فقط معنا و بر قرآن شریف، قبل از وصول به رسول اکرم(ص) «کتاب» اطلاق شده و معلوم است «کتاب» نام الفاظ و معانی قرآن است نه فقط معنا، و قرآن شریف پیش از آنکه به دست پیغمبر اسلام برسد، مجموعهای بوده قابل قرائت و پیغمبر(ص) مأمور شده که آن را بر مردم قرائت کند و در واقع، کار رسول اکرم(ص) انشاد قرآن است نه انشای آن. بنابراین، الفاظ قرآن از خداوند است، همانطور که معانی آن از اوست.
علاوه بر آیات مذکور، روایاتی نیز دلالت دارند بر اینکه الفاظ قرآن از خداوند است که یک روایت در این باره ذکر میشود: از عیاشی نقل شده که زراره میگوید: از امام باقر(ع) از قرآن سؤال کردم. فرمود: «قرآن نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خالق است.» (یعنی مانند سایر مخلوقات نیست که نسبت نزدیکی مثل کلام، به خدا ندارند).این حدیث شریف، با صراحت دلالت دارد که قرآن کلام خداست و چون کلام عبارت است از تعدادی الفاظ که محتوی معانی باشد، پس در نتیجه از حدیث استفاده میشود که الفاظ قرآن از خداست.
چند مؤید دیگر
علاوه بر دلایل گذشته، بیتناسب نیست در اثبات مطلب به چند مؤید اشاره کنیم که عبارتند از:
1. بعضی از محققان گفتهاند که کلمات و خطبات پیغمبر(ص) محفوظ و معلوم است و دارای اسلوب خاصی است و هیچ شباهتی به اسلوب قرآن ندارد، پس هرگاه قرآن شریف از انشای پیغمبر(ص) باشد، بایستی کلمات و خطبههای پیغمبر نیز شبیه اسلوبهای قرآنی باشد و میبینیم چنین نیست و از احدی هم نقل نشده که چنین ادعایی کرده باشد (گرچه معاند باشد) و نتیجه بگیرد که قرآن کریم از کلمات و منشآت پیغمبر میباشد.
2. طبق نقل بعضی از کتابها، کلمه «قل» (بگو) در قرآن کریم بیش از 300 مرتبه تکرار شده است تا مردم بدانند که پیغمبر(ص) هیچ دخالتی در وحی ندارد جز ابلاغ آن و باید آنچه را که به ابلاغ آن مأمور شده به مردم برساند، بدون کوچکترین تغییری در لفظ یا در معنی.
3. در آیات زیادی دیده میشود که به قرآن شریف، کتاب اطلاق شده است و این اطلاق، اشاره است بر اینکه الفاظ قرآن، نوشته و مکتوب بوده است. بنابراین الفاظ قرآن همان الفاظ کتابی است که قبلاً مکتوب شده است و اما اطلاق کتاب بر معانی مجرده بدون الفاظ، اطلاق حقیقی نیست و بدون دلیل و قرینه نباید کلمات را به آن حمل کرد و از جمله آن آیات، این آیه شریفه است: «انه لقرآن کریم فیکتاب مکنون: به تحقیق، این قرآن، قرآنی است گرامی و سودمند که در لوح و کتاب محفوظ خدا جای دارد.»
4. در بحث ترتیب آیات گفته شده که ترتیب سورهها به اختیار پیغمبر(ص) نبوده است، بلکه جبرئیل(ع) با امر خداوند محل آیات را تعیین میکرد و او بود که هر وقت آیهای را بر پیغمبر(ص) نازل مینمود، عرض میکرد: این آیه را پس از فلان آیه در فلان سوره قرار بده، پس خداوندی که به احدی اختیار ترتیب آیات نداده، چگونه اختیار الفاظ و نظم آنها را برای معانی قرآنی به دیگری میدهد؟
اعجاز قرآن
بدیهی است که انبیای خدا باید دارای معجزه باشند تا پیغمبری خود را به وسیله آن ثابت کنند؛ زیرا مردم به محض این که ببینندکسی ادعای پیغمبری میکند، ادعا را از او قبول نمیکنند مگر این که معجزهای از او ببینند و این مطلب برتمام انبیا حتی آنان که مانند پیغمبر(ص) معروف به صدق و امانت باشد، جاری است، زیرا نبوت، مقامی است بس والا و شأنی است که طبعا مورد طمع انسانها قرار میگیرد و چون در شخص معروف به صدق، پس از آنکه در مقام برآمد که ادعای پیغمبری کند، امکان کذب و خلاف میرود، بنابراین سرّ کلام محققان که گفتهاند در قبول نبوت هر پیغمبری معجزه لازم است، معلوم میشود که با تعبیرهای مختلف بیان کردهاند که به اندکی از آنهااشاره میشود: «و طریق معرف? صدقه ظهور المعجز علی یده: راه شناختن نبوت، معجزهای است که بایداز شخص مدعی صادر شود.» یا این که گفتهاند: «و طریق التصدیق بالنبو? و الایمان بها ینحصر بالمعجز الذی یقیمه النبی شاهدا لدعواه: راه تصدیق و ایمان به هر نبوتی منحصر است درمعجزه که مدعی نبوت برای اثبات ادعا آن را میآورد.» آیاتی چند در اثبات مطلب:
1ـ «و ما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته: از آیه شریفه استفاده میشود که هر پیغمبری دارای آیهای است که خدای تعالی آن را محکم ساخته است که هرگاه شیطان بخواهد در آنان و اقوالشان وسوسه ایجاد کند، خدای تعالی آن وسوسه را از بین میبرد.» و چون ازجمله آرزوهای انبیا تثبیت نبوت خودشان است و طبعاً شیطانها وسوسه ایجاد خواهند کرد، در این هنگام خدای مهربان آن وسوسهها را نسخ و آیات خود را مستحکم میکند تا به مردم باور آید و وسوسهها زدوده شود.
2ـ «بل قالو اصغاث احلام، بل افتراه بل هو شاعر فلیاتنا بآیه کما ارسل الاولون»از آیه شریفه استفاده میشود که انبیای سابق همگی دارای آیهای بودند که به وسیله آن ادعای خود را ثابت میکردند، و الا کفار نمیتوانستند بگویند تو هم ای محمد، آیهای مانند آنها بیاور.
3ـ در آیات زیادی از قرآن خدای تعالی برای گروهی از انبیاآیاتی را به عنوان و نام آن پیغمبر بیان فرموده است، مانند آیه شریفه «و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآی? من ربکم انی اخلق لکم منالطین کهیئ? الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ...: رسولی برای بنی اسرائیل مبعوث شد و اظهار کرد: من برای شما از گل صورت پرندهای میسازم، سپس در او میدمم، پس پرنده زندهای به اذن خدا میشود».
و آیه شریفه «و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جائتکم بینه من ربکم هذه ناق? الله لکم آیه ...: ما صالح را برای قوم ثمود فرستادیم و به قومش گفت: الله را عبادت کنید و برای شما جز او خدایی نیست و از طرف پروردگار، حجت برای شما تمام شد و این شتر که مخلوق خداست، آیه و نشانه خداست.
و آیه شریفه «و لسلیمن الریح غدوها شهر و رواحها شهر و اسلناله عین القطر: ما باد را در اختیار سلیمان قرار دادیم که در صبح راه یک ماهه را طی میکرد و در عصر نیز همینطور و معدن مس را برای او(مانندآب) سیلان دادیم.»
و آیه شریفه« الم یاتکم نبا الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم لا یعلمهم الا الله جائتهم رسلهم بالبینات: آیا خبرهای سابقین به تو نرسیده، خبر قوم نوح، عاد، ثمود و آنان که بعدها آمدند که جز خدا نمیداند و پیامبرانی برآنها مبعوث شد که همگی دارای مدرک و حجّت بودند.»
و آیه شریفه«قلنا یا نارکونی بردا و سلاما علی ابراهیم: به آتش( که برای سوزانیدن ابراهیم شعله ور بود) گفتیم: برای ابراهیم سرد و سالم و بیاذیت باش»؛ چنان هم شد و برهان قاطعی برای آن حضرت گشت.
و آیات دیگری در قرآن شریف که همگی دلالت دارند بر اینکه خدای تعالی برای انبیا معجزهای که پیغمبری او را اثبات کند اعطا فرموده است و به اینکه فردی از آنان در نزد مردم معروف به صدق و امانت بوده اکتفا نکرده است و نیز به اخبار پیغمبر سابق بر پیغمبری لاحق قناعت نفرمودهاست، زیرا بسا افرادی هستند که به دین یا نبوت آن پیغمبر گذشته معتقد نمیباشند تا برای آنان اخبار پیغمبر سابق حجت باشد.
فرق بین «آیات» و«بینات»
«آیه» در لغت به معنای علامت و نشانه و«بینه» به معنای دلیل واضح آمدهاست. در قرآن شریف این دو کلمه در مقام اثبات نبوت به معنای معجزه و خارقالعاده استعمال شده است و اما برهان در مقام اثبات اموری است غیر رسالت و نبوت، چه امور اعتقادی باشد چه احکام و چه غیر آن، چنانچه در قصه ابراهیم آن حضرت بر غروب ستارهها و ماه و خورشید احتجاج میکند که آنها خدا نیستند و قرآن از قول ابراهیم نقل میکند:«انی وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض...: به تحقیق رو به کسی میآورم که خالق آسمانها و زمین است.» پس خدای متعال از این احتجاج به حجت تعییر آورده و میفرماید:«و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه...: اینها حجت ماست که به ابراهیم عطا کردیم تا با آنها بر قومش احتجاج کند.»
و تأیید دیگر اینکه: با امت خود در اختلاف بودند و امت منکر نبوت آنان شده و اظهار میکردند: «ان انتم الا بشر مثلنا: شما هم مانند ما بشر هستید( و نبی باید از جنس ملک باشد).» پس در این مقام خداوند فرمودهاست:«ما به انبیا آیات دادیم» یعنی چیزی که در اثبات نبوت نافع است به آنان دادهایم؛ بنابراین آیات وسیلهای است که در مقام انکار نبوت اعمال میشود.
دو نوع از معجزه
ما وقتی معجزه را میبینیم، دو نوع تصور میکنیم: نوع اول معجزهای است از نوع چیزهایی که در عصری شایع و رایج بوده است و مردم در آن نبوغ و تخصص پیدا کرده بودند. نوع دوم معجزهای است که ازنظر بقا و توقیت تابع ادیان بوده که اگر دینی موقت و مخصوص به زمانی بوده، معجزه هم موقت و مخصوص همان میباشد و اگر دینی باشد ابدی و همیشگی طبعاً معجزه هم باید ابدی باشد.
و اما نوع اول: اگر به زمان حضرت موسی(ع) نظر بیفکنیم، خواهیم دید که درآن عصر، سحر شایع بود و رواج داشت، بنابراین معجزه موسی(ع) مناسب با همین قسم کارها بوده است، مانند عصایی که معجزه آن حضرت در اوایل بود و هر وقت آن را به قصد اعجاز میافکند، اژدها و مار میشد و درقصة ساحران فرعون که قرآن شریف آن را نقل میکند آن حضرت عصای خود را پرتاب کرد و اژدهایی شدکه تمامی ادوات ساحران را فرو برد که دیگر از آنها اثری باقی نماند؛ در نتیجه این کار موسی(ع) همه ساحران به سجده افتادند و گفتند: «آمنا برب العالمین: ما به پروردگار خود ایمان آوردیم.»
اما مهمترین معجزه عیسی(ع) زنده کردن مردگان و شفای بیماران بود، برای اینکه در آن عصر مردم در علم طب مهارت زیادی پیدا کرده بودند و میگویند: فلسطین و سوریه از مستعمرات یونان بود و سکنه زیادی داشت و علم طب نیز در آنها رواج زیادی داشت.40بعضی از علما میگویند: در دو فصل13 و 14 از تورات فعلی، تفصیلات طولانی دربارة تطهیر و معالجة زخم و برص و ترکهای پوست بدن وارد شده است.
پس حکمت الهی اقتضا میکرد معجزهای مسانخ این علمها را به حضرت عیسی(ع) اعطا فرماید که برصداران و کوران وشب کوران را شفا دهد، چنانچه روایتی از امام هادی(ع) نقل شده که خداوند عیسی(ع) را در زمانی مبعوث کرد که مردم به مرضهای مزمن مبتلا و به طبیب محتاج بودند، پس خداوند از نزد خود چیزی عطا فرمود که مانند آن در بین آنها نبود و مردگان را زنده کرد و برص دار و شب کور را سالم کرد وهمة آنها به اذن خدا بود و به وسیلة آن حجت را برآنان تمام کرد و برای پیغمبر آخرالزمان نیز همین سنت الهی جاری شد و معجزة مهم آن حضرت مسانخ با علم و هنر آن زمان بود، در آن زمان فصاحت و بلاغت و ادب عربی بسیار رواج داشت و مردم درآنها نبوغ و امتیازی داشتند و مجالس و محافل و مراسمها برای مسابقه و مفاخره در این هنر تشکیل میشد.42
و بعضی دیگر مینویسند: در آن زمان، اعتبار و مقام هر شخص منوط به مقدار بهرهای بود که از این هنر داشت و روی همین اصل بود که بعضی از شعرا، اشعار قدیم خود را با آب طلا مینوشتند و درپارچة محکمی قرار میدادند و در خانة خدا نصب میکردند که تعداد آنها هفت قصیده بوده و هر یک از آنها به مطلای فلان نامیده میشد و در روایتی که قبلاً از امام هادی(ع) نقل شده آمده است: خداوند در عصری محمد(ص) را مبعوث فرمود که در بین مردم خطب و کلام (و شعر) رایج بود، پس خدای تعالی از موعظه و حکمتهای خود نازل فرمود تا اقوال آنها را باطل و حجت را بر آنان تمام کرد. با توجه به مطالب فوق، معجزه پیغمبر اسلام(ص) را در این زمینه و میدان ادب و فصاحت، منفرد و ممتاز میبینیم. پس قرآن شریف با بیان و فصاحت و بلاغت خود معجزه دایمی اسلام است و حجتی است قاطع بر اهل فن و دانشمندان ماهر در ادب و با گواهی همین اهل فن بر سایرین نیز حجت است.
و اما نوع دوم معجزه: پس آن بر حسب اختلاف ادیان متفاوت است؛ پس دینی که موقت بوده، معجزه آن نیز موقت و دینی که دایمی است، معجزه آن هم دایمی است و همین است معجزه موسی که امری بود مشاهد و مخصوص به مشاهدان و حاضران در آن زمان یا مختصری بعد از آن که بشود با خبر متواتر، آن معجزه به آنان برسد. و معجزه پیغمبر اسلام(ص) که امری بوده عقلی و باقی همین است و مادامی که دین اسلام باقی و همیشگی است، معجزه آن حضرت نیز جاودان و دایمی است و برای همین بعضی از محققان در مقام احتجاج با افرادی از یهود میگویند: هرگاه دین موسی دایمی میبود، نبایستی معجزه او مشاهده باشد که مخصوص مشاهدان و حاضران بوده باشد، پس چون مشاهده است طبعاً برای آیندگان باید با خبر متواتر واصل بشود، ولی چنین نیست، زیرا در تواتر شرط است که در تمام ازمنه، راویان آن به قدری زیاد باشد که چون اجتماعشان بر کذب ممتنع است ناچار موجب یقین میشود. اما در نقل خبر معجزه موسی چنین نیست. پس به جهت دین شما یهود مورد تصدیق قرار گیرد و چه امتیازی بر سایر ادیان که معتقدان به آنها نیز حقانیت آن را نقل میکنند، دارد و چرا دین آنها مورد تصدیق قرار نگیرد؟ آن مرد یهودی جواب میدهد که معجزه موسی نزد یهود و نصاری و مسلمانان ثابت است و اما معجزه غیریهود چون نزد همه ثابت نیست، محتاج به اثبات است.
سپس مسلمان در دفع این کلام میگوید: معجزات موسی نیز در نزد دیگران ثابت نیست، مگر به اخبار پیغمبرشان، هرگاه اخبار آن پیغمبران مورد قبول قرار گیرد پس اخبار آنان به پیغمبری خود، اولی به قبول است تا اخبار دیگر. اما قرآن مجید که معجزه پیغمبر اکرم(ص) است باید اعجازش در همه زمانها موجود و باقی باشد تا حجت گردد بر جمیع مردم در هر زمان، چنانچه میبینیم که آوردن نظیر یک سوره از سورههای قرآن را تا حال از کسی ندیده و نشنیدهایم.
اعجاز به حسب لغت و اصطلاح
در لغت برای کلمه «معجزه» معانی عدیدهای ذکر شده است که عبارت است از:
1ـ فوت، چنانچه گفته میشود: «اعجزه الشیء» یعنی فلان چیز از او فوت شد.
2ـ ایجاد عجز، چنانچه میگویند: «اعجز فلان فلانا» یعنی او را عاجز کرد.
3ـ یافتن عجز، چنانچه میگویند: «اعجز فلان فلانا» یعنی او را عاجز یافت.
اما در معنای اصطلاحی آن، تعریفهای متعددی دیده میشود، چنانچه خواجه نظیر طوسی در تجریدالاعتقاد مینویسد: معجزه اثبات اموری است که معتاد نباشد یا نفی چیزی است که معتاد است، در صورتی که خارقالعاده باشد و با ادعا نیز مطابقت کند. آیتالله خویی (دام ظله) مینویسد: معجزه آن است که مدعی منصبی است از مناصب الهی آن را بیاورد که خرق عادت باشد و دیگران از آوردن آن عاجز باشند که گواه باشد بر مدعای او. سیوطی مینویسد: معجزه امری است خارق عادت که در مقام محاجّه آورده میشود که دیگران از آوردن آن عاجز باشند.49 علامه طباطبایی مینویسد: معجزه عبارت از امری است خارق عادت که دلالت کند ماوراء طبیعی در طبیعت و امور مادی تصرف کرده است و این به آن معنی نیست که معجزه مبطل امر عقلی و ضروری است.
بعید نیست همة این تعریفها به یک چیز اشاره باشد و آن این است که گفته شود: معجزه امری خارق عادت است نه منافی حکم عقل، پس جمع بین نقیضین ممکن نیست ولو به اعجاز، اما خلاف عادت ممکن است مثلاً درختی که باید به حسب عادت چند ماه دیگر میوه دهد با اعجاز فعلاً میوه دهد، برای اینکه آن شرایطی که پس از چند ماه حاصل میشد با اعجاز فوراً حاصل میشود و این همان معنای خارق عادت است و نیز در معجزه شرط است که موافق با ادعا باشد. پس آنچه از مسیلمه نقل شده که او به چاهی آب دهان انداخت به ادعای اینکه آب آن زیاد گردد، لیکن در اثر آب دهان، آب چاه به کلی خشک شد معجزه نیست و نیز شرط است که شخص دیگری نیز با او معاوضه نکند بهطوری که بتواند کاری را که اولی بهعنوان معجزه آورده او هم بیاورد، چنانچه قبلاً گفتیم که در نظر اعجاز قرآن با اینکه خود به معارضه دعوت کرده و آوردن یک سوره را از مردم خواسته است تا حال احدی نتوانسته نظیر آن را بیاورد.
اعجاز قرآن
قرآن مجید بیشک معجزهای است خارق عادت و برای هیچ بشری ممکن نشده و ممکن نیست که مثل آن را بیاورد، حتی یک سوره از سورههای آن را نتوانستهاند بیاورند و در آن اختلافی نیست، گرچه در وجه و جهت اعجاز اختلاف کردهاند. اما از غیر مسلمانان، اشخاصی هستند که اعجاز قرآن را منکر شدهاند و گاهی هم به چیزهایی که موجب رسوایی آنها شده است استدلال کردهاند، چنانچه در قرآن کریم مشاهده میشود: «و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر، لسان الذی یلحدون الیه اعجمی، و هذا لسان عربی مبین: به تحقیق ما میدانیم که آنها میگویند محمد را بشری تعلیم میکند و حال اینکه زبان کسی که تعلیم را به او نسبت میدهند اعجمی است (نه عربی) و این قرآن زبان عربی روشنی است (از شخص اعجمی چنین کلامی (عربی) صادر نمیشود).»
پس جهل اینان موجب شد که چنین نسبتی دهند و قرآن شریف را که جامع فصاحت و بلاغت است به کسی نسبت دهند که اعجمی است و عربیت را خوب نمیداند و نیز به همین سبب است که بعضی از مستشرقان ادعا کردهاند که قرآن ساختة فکر محمد(ص) است، حتی یکی از آنها که آزاداندیش و از دانشمندان بنام به شمار میرود، اظهار کرده است که نتیجة درس و بحث من منجر شد که بگویم تمام قرآن وحی نیست، بلکه خوابهایی است کوتاه و مثال و داستانهایی است که از روی اراده و عمد ساخته شده و احادیثی است در اصول عقاید.
بسیار عجیب است از کسی که اهل معرفت و دقت در ادبیات عرب و نیز صاحب ذوق سلیم و انصاف باشد، چنین حرفی بزند و قرآن را ساختة محمد(ص) بداند با اینکه آن حضرت امّی بوده و نزد کسی درس نخوانده و دایماً از مردم خواسته است که مثل آن را یا مثل ده سورة آن را بیاورند، بلکه حتی یک سوره مانند قرآن را از مردم مطالبه کرده است، با این حال نتوانستند نظیر آن را بیاورند؛ با اینکه در میان آنان خبرههای فن ادب و دانشمندان بنام بوده است و در این مدت از تاریخ، از آنها شنیده نشده است که مانند آن را ادعا کرده باشند و حتی آیا این مستشرق از کسی شنیده است که مانند یک سوره از سورههای قرآن را تألیف کرده باشد؟ و این نیست مگر از روی تجاهل به این حقیقت یا جهل به آن. و خداوند متعال در کتاب خود میفرماید: «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم و ما یجحد بایاتنا الا الظالمون: بلکه این قرآن آیات و علامات روشنی است در سینههای کسانی که به آنان علم داده شده است و آیات ما را انکار نکند، مگر گروه ظالم و ستمکار.»
نقل میکنند: گروهی از مستشرقان متأخر اظهار کردهاند که پس از بحث و تحقیق از قرآن و محمد(ص) به اینجا رسیدیم که او دارای فطرت سلیم و صحیح و عقل کامل بوده است و این گروه در پایان گفتهاند: پس از مطالعه در سیرة پیغمبر اسلام دریافتیم که خود حضرت به پیغمبری خود یقین داشته است و آن حضرت هرچه میگفته که از جملة آنها ادعای پیغمبری باشد، راست و صدق است تا اینکه میگوید: مطلب به طوری بر این گروه مستشرق روشن شده که حقیقتی را چنین با کمال صراحت اعلان نمایند که هرگاه نسخهای از قرآن را در صحرایی بیفکنند و کسی هم از اسم و فرستندة آن اطلاعی نداشته باشد، پس از مطالعه در آن نسخه میفهمد که آن کلامالله است و جز آن نمیتواند باشد.
اعجاز قرآن و دلیل آن
دلیل عمده بر اعجاز قرآن شریف همان تحدّی و مطالبة نظیر آن است که با قاطعیت از مردم عرب و غیر عرب خواسته است: چنانچه شک دارند نظیر و مانند آن را بیاورند؛ چنانچه میفرماید:
1. ام یقولون افتریه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین: آیا میگویند (محمد) به خدا افترا میبندد (و میگوید این قرآن کلام خداست با اینکه کلام خودش است) پس بگو شما هم ده سوره از آن را بسازید و بیاورید و از غیر خدا هرکه را میتوانید کمک بخواهید، اگر راست میگویید.
2. و ان کنتم فی ریب مما نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله ان کنتم صادقین: اگر شما در قرآنی که به پیغمبر نازل کردهایم در شک هستید، پس مانند یک سورهاش را بیاورید و از یاران خود استمداد کنید، اگر راست میگویید.
3. ام یقولون افتریه قل فأتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین: آیا میگویند (محمد) قرآن را خود ساخته و به خدا نسبت داده است؟ پس بگو (شما هم که مثل من عربید) مانند یک سورة آن را بیاورید و یاران خود را به غیر از خدا برای همکاری دعوت کنید.
پس با اینکه آنها دارای فصاحت و بلاغت بودند و خطبای نامی در میان آنان بود و با اینکه این مطالبه از پیغمبر(ص) به وقت و زمانی موقت نبود و به گروه خاصی منحصر نمیشد و نیز مکرراً به آنان پیشنهاد میشد و آنها بر حسب گواهی تاریخ چقدر در ابطال قرآن حریص بودند و با نهایت کوشش میخواستند این نور خدا را خاموش کنندو آن را مخفی نگه دارند، باهمة اینها نتوانستند یک سوره مثل قرآن را بیاورند. پس اگر آنان قدرت آوردن داشتند هرگز ساکت نمینشستند و شکی نیست که این کار برای آنها به مراتب راحتتر بود از اینکه در ابطال امر پیغمبر(ص) به جنگها متوسل شوند و بزرگان و فرزندانشان را از دست بدهند. و این خود بهترین دلیل است که آنها از معارضه عاجز بودند و مقصود از معجزه همین است و بس و دلیل است بر اینکه قرآن مجید ازطرف خداست، چنانچه خود میفرماید: «و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین: چنین نیست که قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده باشند، بلکه کتابی است از جانب خدا، شاهد و تصدیق کنندة کتابهایی است که در نزد شماست و کتاب الهی را به تفصیل بیان میکند و بیشک از جانب پروردگار جهانیان است.» بنابراین، آنچه باعث شد که آنها ایمان نیاورند همان عصبیتهای آنها بود که سد راه هدایت آنها شد.
جاحظ میگوید: خداوند پیغمبر (ص) را در زمانی مبعوث فرمود که غالب عرب، شاعر و خطیب و دارای لغت محکم و قدرت زیادی بودند. پس وقتی که پیغمبر (ص) آنها را به طور عموم به توحید و رسالت دعوت کرد و حجّت را بر آنها تمام نمود و عذر و شبهه آنان را برطرف فرمود، آنچه باعث شد که آنها باز انکار کنند جز هوا و عصبیت چیزی نبود و آنها را واداشت تا با شمشیرهای خود جنگها را به پا دارند... چنانچه خداوند میفرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا: آنها آیات را انکار کردند با اینکه در دل یقین داشتند و این به خاطر ظلم و برتری طلبی آنان است.» و نیز میفرماید: «کلا انه کان لایاتنا عنیدا: او با آیات و نشانههای ما عناد دارد.»