كلمات كليدي : نظام، نظام اجتماعي، سيستم، نظم
نویسنده : فاطمه امين پور
واژه "System" که به نظام ترجمه شده است به مجموعهای از واحدها یا عناصر مرتبط به هم اشاره دارد که به منظور تأمین اهداف از پیش تعیینشده در ارتباط و تعامل با یکدیگر فعالیت میکنند.[1]
واژه نظام برگرفته از ریشه نظم است. نظم نتیجه نهایی انتظام و در نتیجه ذات زندگی است؛ از اینرو از دیرباز مفهوم جامعه را با کلمه نظم اجتماعی بهکار میبرند. به همین دلیل پارتو (Pareto) و پارسونز (Parsons) کلمه نظام را که بهمعنی مجموعهای یگانه است از حوزه علوم فیزیکی و زیستی اتخاذ و نظام اجتماعی را جایگزین نظم اجتماعی کردهاند. جامعه بهدلیل مناسبات یا بستگیها و روابط متقابل اجتماعی بین سازمانها و نهادهای اجتماعی است که نظام نام گرفته است.[2]
"نظام اجتماعی" عبارت است از مجموعه نقشهای اجتماعی. سیستم اجتماعی کنش متقابل بین شخصیتها و افراد میباشد. سیستم اجتماعی دربردارنده نهادها و سازمانهای اجتماعی است که کارکردشان تولید عدالت و مشروعیت اجتماعی است. هدف اصلی پارسونز در بحث سیستم اجتماعی طرح سیستم واحدی است که ترجیحاً در آن کلیت عمل کنشگر در سیستم تجلی مییابد. تحلیل پارسونز با این وجود متوجه این است که چگونه سیستم کنشگر را کنترل میکند، نه اینکه چگونه سیستم کنشگر را خلق یا ایجاد میکند.[3]
تفاوت نظام اجتماعی و جامعه
از مفروضات اساسی نظریه پارسونز این است که مفهوم نظام اجتماعی مفهومی انتزاعی و تحلیلی است که میتواند برای تحلیل گروهها، اجتماعات، نهادها، مؤسسات و جنبشها در هر شکل و در هر مقیاس بهکار گرفته شود. از جمله در مورد یک مؤسسه، دانشگاه، طبقه اجتماعی، و یک جامعه کامل بهکار رود. اما مفهوم جامعه به واقعیات مشخصی همچون یک جمع بالقوه موجود تلقی میشود که قابل شناسایی، متمرکز و محدودیتپذیر باشد. جامعه جماعتی است نسبتاً خودکفا که اعضای آن به ارضای تمامی نیازهای فردی و اجتماعی خود قادرند و میتوانند در چهارچوب جامعه مورد بحث به حیات خود ادامه دهند. مثل یک کشور، قوم، ملت، امپراطوری یا یک تمدن. اما پارسونز هر دو مفهوم جامعه و نظم اجتماعی را صرفاً در عرصه کنش متقابل اجتماعی و نهادها بهکار میبرد.[4]
جایگاه نظام اجتماعی در مباحث جامعهشناسی
همانطور که بیان شد نظام اجتماعی ناظر به نظم اجتماعی است و نظم اجتماعی از مفاهیم مورد بحث در نظریات کارکردی و نظریات ساختی- کارکردی میباشد. اساسیترین مفهوم در کارکردگرایی مفهوم نظام اجتماعی است. کارکردگرایان نظام اجتماعی را کلی میدانند که دارای یگانگی و یکپارچگی است. کل مجموعهای است که همه واحدها و عناصر ساختی و بخشهای مختلف آن با یکدیگر تناسب و سازگاری دارند.[5]
از بین کارکردگرایان تالکوت پارسونز از کسانی است که مفهوم نظام اجتماعی را به طور خاص مورد توجه قرار داده است. از کارهای کلیدی وی در این زمینه کتاب "نظام اجتماعی" (1951) وی است. پارسونز در این کتاب با ارائه یک نظریه جامعهشناختی نظم و بههم پیوستگی نظامهای اجتماعی را در آن مورد سؤال قرار میدهد. سؤال اصلی او این است که چرا نظامهای اجتماعی بر مبنای مجموعهای از جهتگیریهای ارزشی مشترک و تجلییافته پیوستگی خود را حفظ میکنند؟ فرایندهای ضامن بقاء در نظامهای اجتماعی کداماند؟[6]
نظام اجتماعی از منظر پارسونز الگوی تعاملی است برآمده از نقشها، پایگاهها، انتظارات و هنجارهای اجتماعی در عرصههای مختلفی نظیر خانواده، حزب، بازار، دانشگاه، بیمارستان و ... .[7] به لحاظ اصطلاحی و مفهومی، نظام اجتماعی شامل مجموعه کنشهای متقابلی است که در آن دو یا چند کنشگر باهم در ارتباطاند و متقابلاً بر روی هم اثر نهاده و به شیوههای جمعی عمل میکنند. مفهوم نظام اجتماعی یک ابزار و چشمانداز مطلقاً تحلیلی یا انتزاعی است. نوعی شیوه درک واقعیت است، نه مابهازای مفهومی یک واقعیت عینی.[8]
پارسونز معانی مختلفی از نظام اجتماعی دارد. در یکجا آن را شبکه روابطی میداند که عاملین را دربر میگیرد و در جای دیگر آن را تجمع افراد در کنش متقابل میداند.[9]
از دیدگاه پارسونز نظام اجتماعی به انجام وظایفی برای بقای نظام گرایش دارد که ساختهای اجتماعی وظیفه پاسخدادن به این نیازها را دارند. پارسونز نظام اجتماعی را به یک موجود زنده تشبیه میکند. همانگونه که بدن انسان برای زنده ماندن نیازهایی دارد و در قبال آن اعضایی دارد که نیازهایش را برآورده میکنند، یک نظام اجتماعی نیز نیازهایی دارد که باید ارضا شوند تا آن نظام پابرجا باشد و اجزایی دارد که برای رفع آن نیازها عمل میکنند. بنابراین همه نظامهای زنده به تعادل یا نوعی رابطه پایدار و متوازن میان اجزا و حفظ خویش جدا از نظامهای دیگر گرایش دارند. تأکید پارسونز همواره بر ثبات و نظم است و در حقیقت نظریه اجتماعی از منظر وی کوششی است برای پاسخ به این سؤال که «نظم اجتماعی چگونه امکانپذیر است؟».[10] پارسونز در نظریه نظام اجتماعی عمدتاً بر مسایل بقای نظام اجتماعی و تداوم آن تأکید میکند و آن را با تداوم پیوسته هنجارها و الگوهای تعامل مرتبط میسازد.[11]
از منظر پارسونز یک نظام اجتماعی از مجموعهای از کنشگران فردی ساخته میشود که در موقعیتی فیزیکی یا محیطی باهم کنش متقابل دارند. این کنشگران بر حسب گرایش به ارضای حد مطلوب برانگیخته میشوند و رابطهشان با موقعیتهایشان و همچنین با یکدیگر برحسب و بهواسطه یک نظام ساختاربندیشده فرهنگی و نمادهای مشترک مشخص میشود.[12]
با وجود چنین تعریفی از نظام اجتماعی، با این حال پارسونز کنش را بهعنوان واحد بنیادی در بررسی اجتماعی تلقی نمیکند، بلکه آمیزه نقش و منزلت را بهعنوان واحد بنیادی نظام اجتماعی بهکار میبرد که صرفاً یک عنصر سازنده ساختاری در نظام اجتماعی است، نه جنبهای از کنشگران یا کنش متقابل. منزلت یک جایگاه ساختاری در داخل نظام اجتماعی است و نقش نیز کاری است که کنشگر در چنین موقعیتی انجام میدهد. کنشگر در نظام اجتماعی پارسونز بر حسب موقعیتی که در نظام اجتماعی دارد و بهعنوان یک رشته منزلتها و نقشها تشخیص داده میشود، نه بر حسب افکار و اعمالش.[13] پارسونز در تحلیل نظام اجتماعی بیشتر به عناصر سازنده ساختاری آن علاقهمند بود. او به جز آمیزه نقش و منزلت به عناصر پهندامنه نظامهای اجتماعی مانند پدیدههای جمعی، هنجارها و ارزشها نیز علاقه داشت. وی در تحلیل نظام اجتماعی هم ساختارگرا و هم کارکردگرا بود و برخی از پیشنیازهای کارکردی را برای نظام اجتماعی مشخص میکرد.
پارسونز در بحث از نظام اجتماعی به رابطه کنشگران و ساختارهای اجتماعی نیز توجه دارد. وی تلفیق الگوهای ارزشی با تمایلات مبتنیبر نیاز را قضیه بنیادی و پویای جامعهشناسی میخواند. در این تلفیق شیوههای انتقال هنجارها و ارزشهای یک نظام به کنشگران مانند فراگردهای اجتماعی کردن و درونی ساختن را دارای اهمیت اساسی میداند. در واقع افراد با ملکه ذهن ساختن ارزشها و هنجارها بدین شکل که آنها را جزیی از وجود و وجدان خود میسازد، ضمن دنبال کردن منافع خود به مصالح کل نظام نیز خدمت میکنند.[14]
از نظر پارسونز اجتماعیکردن فراگرد محافظهکارانهای است که طی آن تمایلات نیازی افراد آنها را به نظام اجتماعی پیوند میدهد و نظام اجتماعی نیز وسایل برآوردهشدن تمایلات را برآورده میسازد. اجتماعیشدن نوعی همرنگی به نظام اجتماعی میبخشد، اما تنوعات فردی نیز در جامعه وجود دارد. وجود برخی مکانیسمهای نظارت اجتماعی در واقع تنوعات را کنترل کرده و افراد را به سمت همرنگی میکشاند. نظارت اجتماعی خط دوم دفاع از نظام را تشکیل میدهد. اما نظارت نیز باید انعطافپذیر اجرا شود و تاب برخی از تنوعات را در جامعه داشته باشد. نظارت اجتماعی باید فرصتهای نقشی گستردهای را برای اعضایش فراهم کند تا شخصیتهای گوناگون بتوانند بدون تهدید یکپارچگی نظام ابراز وجود کنند. اجتماعیکردن و نظارت اجتماعی مکانیسمهای اصلی برای حفظ توازن نظام هستند و نظم اجتماعی را در نظام اجتماعی پارسونز عجین میسازند.[15]
پیشفرضهای نظام اجتماعی از منظر پارسونز
پارسونز در مورد سیستم اجتماعی پیشفرضهایی درنظر میگیرد که عبارتاند از:[16]
1.نظامها از خاصیت نظم و وابستگی متقابل اجزا برخوردارند. هر نظام اجتماعی باید چنان ساختار گیرد که بتواند سازگار با نظامهای دیگر عمل کند.
2.نظامها گرایش به حفظ خودبهخودی نظم یا توازن دارند.
3. نظامها میتوانند ایستا باشند یا با یک فراگرد دگرگونی سامانمند عمل کنند.
4.ماهیت بخشی از نظام، بر صورتی که بخشهای دیگر نظام به خود میگیرند تأثیر میگذارد. هر نظام اجتماعی برای باقیماندن باید از پشتیبانی ضروری نظامهای دیگر برخوردار باشد.
5.نظامها مرزهای محیطشان را حفظ میکنند.
6.تخصیص و یکپارچگی دو فراگرد بنیادیاند که برای حالت توازن نظامها ضروریاند.
7. نظامها گرایش به حفظ خود دارند؛ بدین معنی که مرزهای روابط اجزا با کل را حفظ میکنند. تنوعات محیطی را تحت نظارت دارند و گرایش به دگرگونی در داخل نظامها را مهار میکنند. اگر کشمکشها به اندازه کافی مخرب گردد آنها را تحت نظارت درمیآورند. یک نظام باید دستکم حداقل نظارت را بر رفتار بالقوه مخرب اعضایش داشته باشد.
نظام اجتماعی و خردهنظامها
هرچند که نظام اجتماعی همه گونههای پدیدههای جمعی را دربر میگیرد، اما نظام اجتماعی خاص و بسیار مهم همان جامعه است که عبارت است از یک پدیده جمعی نسبتاً خودبسنده که اعضایش میتوانند همه نیازهای فردی و جمعیشان را برآورده سازند و در چهارچوب آن زندگی کنند. وی در جامعه چهار ساختار یا خردهنظام را بر حسب کارکردهایی که انجام میدهند تشخیص میدهد. اقتصاد خردهنظامی است که کارکرد تطبیق با محیط را از طریق کار، تولید و تخصیص برای جامعه انجام میدهد. سیاست کارکرد دستیابی به هدف را از طریق پیگیری هدفهای اجتماعی و بسیج کنشگران و منابع در جهت این هدف انجام میدهد. نظام اعتقادی کارکرد سکون را از طریق انتقال فرهنگ به کنشگران انجام میدهد. عرف اجتماعی کارکرد یکپارچگی را انجام میدهد و عناصر سازنده جامعه را هماهنگ میسازد.[17]