كلمات كليدي : نظريه، نظريۀ جامعه شناختي، برد متوسط، انتزاعي، نظريه جامع، نظريۀ محدود
نویسنده : داوود رحیمی سجاسی
توماس هابز، فیلسوف اجتماعی قرن 17، اعلام نمود که مرحلۀ طبیعی جامعۀ انسانی، یک وحشت مداوم است و زندگی انسان منزوی، پر از فقر، نکبت، بدبختی و گرگمنشی است. انسانها در نظر او به حال خود رها شده و دائماً به دنبال قدرت و سود گشته و انگیزه اصلی زندگیشان منافع شخصی است. او در ارتباط با این نگرش، برای ایجاد یک دنیای اجتماعی که در آن جنگ، دائمی شده، سؤالی را مطرح میکند که چگونه میتوان برخی صور نظم و سازمان اجتماعی را ایجاد و حفظ نمود. گرچه دیگران پیش فرضهای او را نپذیرفته و مبنای این سؤال را مبتنی بر حسّ کنجکاوی به این سؤال که چگونه الگوی سازمان اجتماعی بوجود آمده، قرار دادهاند؛ به هر حال بر طبق شمار وسیعی از سؤالات نظری در مورد اینکه چگونه و چرا واحدهایی چون گروهها، گردآمدگیها، سازمانها، نهادها و جوامعی که تعدادی الگوی سازمانها و فرآیندهای اجتماعی داخلی را رعایت میکنند را در پی داشت.
در سطحی کلی میتوان نظریۀ جامعهشناختی را بعنوان کوششی جهت تبیین فرآیندهای نهادی شده و عدم نهادی شده مشخص نمود. یعنی از طریق چه فرایندی، نمونههای متنوّع ساخت اجتماعی، ساخته، حفظ، متحوّل و یا از هم پاشیده میشوند.
نظریه
نظریه در هر رشتهای فعالیت روشنفکرانه خود(که به علم معروف است) را به سه هدف اصلی خود میرساند:
1) طبقهبندی و سازماندهی وقایع در جهان به نحوی که در یک دیدگاه قرار گیرند؛
2) تبیین علل وقایع گذشته و پیشبینی اینکه چه وقت، کجا و چگونه وقایع در آینده اتفاق میافتند؛
3) عرضه یک احساس از فهم اینکه چرا و چگونه وقایع، باید اتفاق بیفتند.[1]
بیشتر آنچه به نظریۀ جامعهشناختی معروف است، در حقیقت تنها یک سلسله فرضیههای مطلق بیثبات، مفاهیم تعریف شده ناقص، قضایای مبهم و از لحاظ منطقی ناپیوسته است. اغلب نظریههای جامعهشناختی (از یک برداشت لفظی گرفته تا یک دسته از بیانات محکم)، یک شکل منسجمِ ساختهشده و سازمانیافته، از جامعه را بدست میدهند.
از زاویهای دیگر، مجموع بینشهای سازمانیافته و منتظم در مورد موضوعهای مشخص را نظریه میخوانند. نظیر "نظریه نسبیت" انیشتین، نظریۀ "حالات سهگانه" آگوست کنت، نظریۀ "گونههای آرمانی" وبر.
در جریان کار علمی، نظریه، ساخته و پرداخته اندیشه است. نظریه موجبات تبیین و مشخص ساختن نتایج گوناگون بدستآمده و مشاهدهشده را با جای دادن تمامی آنها بطور منظم در درون مجموعهای تامّ و تبیینکننده، فراهم میسازد. در نظریه سعی بر این است که با کمک فرضیهای فراگیرتر از فرایندهای پیشین، شمار اندکی از قوانین یا یک قانون واحد بدست آید که در مورد مجموعهای از رویدادها، امور یا پدیدهها صادق باشند.[2] نظریهها در حوزههای مختلف تعاریف منحصر به خود را دارند. بعضی از نظریهها عبارتند از نظریۀ کارکردی، تضاد، کنش متقابلگرایی، نقشها و نطریه مبادله.[3]
فرق نظریه جامعهشناختی و نظریه اجتماعی
نظریۀ جامعه شناختی که در مقابل نظریه اجتماعی مطرح میشود (و نوعاً تفاوتی بین آنها قائل نمیشوند)، در چارچوبی تنگتر از نظریۀ اجتماعی قرار دارد. بطوریکه نظریۀ امثال فارابی و شهید مطهری را نظریۀ اجتماعی گفتهاند نه نظریۀ جامعهشناختی. در حالیکه نظریه جامعهشناختی گزارهای است بیانشده در زبانی مجرّد و انتزاعی، که در پی تبیین حوزهای(محدود یا گسترده)، از پدیدههایی است که به صورت اجتماعی تعریف شدهاند. منتهی آن بخش از جامعهشناسی که ارائه نطریهها را بر عهده دارد، ممکن است نهایتاً در مرز بررسی تاریخی دیدگاهها یا با سوگیری در برابر پدیدههای اجتماعی گام نهد.
گزارههای جامعهشناختی باید حاوی سه نکته باشند:
1) تعریف دقیق مفاهیم؛
2) دارای انسجام منطقی؛
3) دراا بودن شواهد تأییدکنندۀ بسیار.
ولی شواهد تأییدی نظریه اجتماعی میتواند متون، عقل یا هر مرجعی که قابل اطمینان است، باشد؛ حال آنکه نظریه جامعهشناختی الزاما باید شاهد تجربی داشته باشد.
مدلولات نظریه
هنگام تبیین واژه نظریه توسط جامعهشناسان دست کم سه مدلول مورد اشاره میباشد:
1) نخست آنکه نظریه را میتوان چونان تبیین عمومی یا دیدگاه جامعی برای تحلیل غالب پدیدههای اجتماعی تلقّی کرد. مثلاً "نظریه تکامل اجتماعی" اسپنسر و آثار برجستهی اخیر در این زمینه مثل "پویایی اجتماعی و فرهنگی" اثر سوروکین، "نظام اجتماعی" و "به سوی یک نظریه عمومی کنش" اثر پارسونز، را میتوان در این گروه جای دارد.
2) گونهای دیگر از نظریۀ جامعهشناختی را میتوان به خلاف نوع یادشده در بالا، نظریۀ محدود نامید. نظریۀ محدود پیکری است همبسته از تعریفها، پیشفرضها و گزارههای عمومی که ناظر بر موضوعی مشخصاند و از آنها میتوان مجموعهای جامع و سازگار از فرضیات آزمونپذیر را منطقاً استنتاج کرد. این تعریف همان تعریف نظریه با برد متوسط مرتون میباشد. از سخن او چنین برمیآید که حتی یک فرضیۀ منزوی نیز گونهای نظریهی کوچکمقیاس است؛ اما به نظر میرسد که غالب جامعهشناسان با این دیدگاه توافق ندارند.
3) هنگام طرح نظریهها چه جامع و چه محدود، دادههای تجربی نیز ارائه میشود. دادههای یادشده، برای نظریههای محدود چونان آزمونی نسبتاً منظم به کار میروند و برای نظریههای جامع، نقش آنها بیشتر به صورت نمونههایی روشنگر است.
نظریۀ جامعهشناسی را میتوان بر حسب مقاصد و نقشهای آنها نیز توصیف کرد.[4]