كلمات كليدي : اعتماد، سرمايه اجتماعي، اعتماد اجتماعي، اعتماد بنيادي، اعتماد بين شخصي، اعتماد تعميم يافته، اعتماد انتزاعي
نویسنده : مهدي بختياري
اندیشه اعتماد اندیشه جدیدی نیست و ریشه در گذشتههای دور دارد و در مسیر تطور خود پیچیده و گسترده شده است. اندیشه اعتماد یک جریان فکری چندینقرنی است.
جامعهشناسان کلاسیک مساله اعتماد را در رابطه با نظم اجتماعی و از منظر کلان مورد بررسی قرار دادهاند. مهمترین مساله برای بنیانگذاران جامعهشناسی، اعتماد و همبستگی اجتماعی است، یعنی بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی غیر ممکن است.[1]
تونیس از جمله اندیشمندانی است که معتقد است روابط مبتنیبر اعتماد تنها در گمینشافت[2] وجود دارد، و این نوع روابط در گزلشافت با آن شدت وجود ندارد. جورج زیمل با طرح مبادله و بیان منافع پشتسر آن، اعتماد را یکی از مهمترین ضرورتهای مبادله قلمداد کرده است. به اعتقاد او بدون اعتماد عمومی افراد به یکدیگر جامعه تجزیه میشود. ماکس وبر ضمن تاکید ویژه بر کنش اجتماعی و نیتمندی معانی، معتقد بود منافع موتور کنش هستند و اعتماد همچون ارزشی که در لایههای پسین کنشهاست، میتواند به کمک منافع عملگرایانه ایجاد و مستحکم شود.[3]
همچنین دورکیم براساس تئوری مناسک، معتقد است افراد در غلیان ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی از طریق اعمال مشترک و کردارهایی همانند، پایکوبان و غریوکشان به هم نزدیک شده و نوعی همدلی باهم پیدا میکنند و این همدلی و نزدیکی، اطمینان و اعتماد متقابل را ایجاد میکند.[4]
نظریههای اعتماد اجتماعی
در میان اندیشمندان معاصر نیز جایگاه و اهمیت اعتماد در نظریههای اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است، که در دهه هشتاد با تلاشهای فکری گسترده نیکلاس لومان (1979) و برنارد باربر (1983) از حاشیه به جایگاهی مهم در اندیشه اجتماعی نائل شده است.
پرداختن به همه نظریهپردازان و آرای آنها در این بحث مقدور نیست و علت آن گستردگی وسیع این مساله در بین اندیشمندان معاصر است. لذا تنها به آراء برخی از مهمترین نظریهپردازان درباره اعتماد اشاره میشود:
1- برنارد باربر (Bernard Barber)؛ باربر در خصوص اعتماد معتقد است: سه نوع انتظار وجود دارد که بخشی از صفات اساسی اعتماد را میسازد. کلیترین انتظار، انتظار پایداری و تحقق نظم اجتماعی اخلاقی و طبیعی است، دومین انتظار، انتظار اجرای نقش تکنیکی کسانی است که همراه با ما در روابط و نظامهای اجتماعی وارد شدهاند، و بالاخره سومین آن انتظاراتی است که طرفین تعامل وظایف و مسولیتهای خود را انجام میدهند. یعنی تکالیف و وظایفی که افراد را موظف میکند علایق دیگران را بر علایق فردی ترجیح بدهند.
از نظر وی اعتماد میتواند ابعاد متفاوتی به شرح ذیل داشته باشد:
الف) اعتماد به صداقت و درستی، پایبندی بر اصول اخلاقی؛
ب) اعتماد به کارایی و کارآمدی یا توانایی اجرای وظایف محوله نقش؛
ج) ترجیح منافع جمعی به منافع فردی.[5]
2- نیکلاس لومان (Niklas Luhmann)؛لومان در باب کارکرد اعتماد نظر داده و معتقد است که نبود اعتماد در جامعه مشکلآفرین است. وی بدینخاطر تاکید کرده که افراد باید به طور ارادی و به مقتضای زمان و ضرورت به دیگران اعتماد کنند. بنابراین از منظر لومان اعتماد یک ساز و کار اجتماعی است که در آن انتظارات، اعمال و رفتار انسانها هدایت و تنظیم میشود و نهایت امر اینکه به اعتقاد لومان در صورت اجرای درست قوانین در جامعه و اعمال قدرت مشروع از سوی متصدیان مربوطه، همکاری و مشارکت اعضای جامعه را در کلیه سطوح شاهد خواهیم بود که این امر از تبعات اعتماد به یکدیگر است و خود تقویت کننده اعتماد به دیگران است.[6]
3- دیوید جانسون (David W. Jansen)؛ جانسون مساله اعتماد را در سطح خرد و بینشخصی و گروهها مورد بررسی قرار داده و معتقد است؛ اعتماد برای رشد و گسترش روابط جنبه ضروری دارد و اولین بحرانی که بیشتر روابط با آن مواجه میگردند مربوط به توانایی شخص در اعتماد کردن است. برای ایجاد ارتباط، فرد باید بتواند فضایی آکنده از اعتماد را ایجاد کند که ترسهای خود و دیگری از طرد و دفع شدن را کاهش داده و امید به پذیرش، حمایت و تایید را ارتقاء بخشد. اعتماد یک خصیصه شخصیتی و بلاتغییر نیست. اعتماد جنبهای از روابط است که مدام در حال تغییر میباشد. هر آنچه که افراد انجام میدهند سطح اعتماد را در روابط افزایش یا کاهش میدهد. در ایجاد و حفظ اعتماد در روابط دوجانبه، کنشهای هر دو طرف از اهمیت زیادی برخوردار است.
در یک رابطه مبتنیبر اعتماد عناصر زیر وجود دارد:
صراحت و باز بودن، سهیم کردن، پذیرش، حمایت، تمایلات همکاری جویانه، رفتار مبتنیبر اعتماد و رفتار قابل اعتماد.
اعتماد بینفردی از طریق مخاطره و تایید ایجاد، و از طریق مخاطره و عدم تایید نابود میگردد. معمولا مردم خود را با انتظاراتی که دیگران دارند تطابق میدهند، اگر احساس کنند که به آنها اعتماد ندارید و انتظار دارید که قابل اعتماد باشید، اغلب به همین شیوه رفتار خواهند کرد. دیگران را غیرقابل اعتماد تلقی کردن احتمالا یکی از منابع اصلی فشارها و تنشهایی است که به تضاد منجر میشود. عدم اعتماد به ایجاد تضاد کمک میکند و تضاد منجر به بیاعتمادی بیشتر میگردد.
یکی از جنبههای کارایی گروه، شکلگیری و حفظ سطح بالایی از اعتماد در میان اعضای گروه است. اعضای گروه هر چه بیشتر به هم اعتماد کنند، فعالیت آنها موثرتر خواهد بود.[7]
4- کلاس اوفه (Claus Offe)؛ اوفه در مقاله خود "چگونه به شهروندان اعتماد کنیم؟" در توجیه ضرورت نیاز به عنصر اعتماد در جامعه، به نیازهای کلان جامعه برای برقراری نظم اشاره میکند و با فرض اینکه اعتماد در هر جامعهای موجود است، فعال نمودن و حفظ آن را بهجای ایجاد آن امر صحیحتری میداند. وی انگیزههای فردی را برای پایداری و قوام اعتماد ناقص میبیند و برای تکمیل آن دو راهحل پیشنهاد میدهد: یکی توجه به گروهها (به طور کلی) بهعنوان منبع تقویت هویتهای مشترک و احساس تعلق فرد. دیگری نهادهای جامعه که براساس توانمندی خود میتوانند اعتماد را در سطح جامعه گسترش دهند.[8]
5- جیمز کلمن (James Colema)؛[9] کلمن بر اساس نظریههای انتخاب عقلانی و مبادله، کنشگران را عاملانی هدفمند در نظر میگیرد که به آن کنشی اقدام میکنند که احتمال موفقیت در آن بیشتر باشد و در این راه محاسبه سود و زیان خود را میکنند. اما در مبادلات اجتماعی، برخلاف مبادلات بازاری که همزمان بده و بستان صورت میگیرد، بازیگران مجبورند منافع خود را سرمایهگذاری کنند تا پس از یک دوره زمانی، منافعی عاید آنان گردد و این مساله عنصر خطر را وارد این مبادلات میکند. انجام اینگونه مبادلات مستلزم وجود اعتماد بین طرفین است.
همچنین در بحث کلمن، اطلاعات نقش مهم و تعیینکنندهای در فراگرد اعتماد بازی میکند و این نقش به اهمیت سود و زیان در موقعیت اعتماد برمیگردد. کلمن برای رسانههای همگانی نقش ویژهای بهعنوان منابع اطلاعاتی و نیز واسطههای اعتماد قائل است، به این معنی که با ظهور رسانهها و فراهم شدن امکان ارتباط سریع و دسترسی به اطلاعات، اعتماد مبتنیبر احساس و اوهام در بین افراد کاهش مییابد. علاوهبر این، وسائل ارتباط جمعی نقش مهمی در اعتماد افراد به نهادهای اجتماعی دارند. رسانهها میتوانند با ارائه گزارشهای انتقادی از جامعه، اعتماد به نهادهای رسمی و غیررسمی را کاهش دهند. (و بر عکس).
به طور کلی بحث کلمن درباره اعتماد متضمن نکات زیر است:
1- اعتماد چه در سطح خرد و چه در سطح کلان، چنانچه به افراط گرایش پیدا نکند، منافع بیشتری نسبت به بیاعتمادی دارد.
2- چنانچه اعتماد یکطرفه به سطح اعتماد متقابل ارتقاء یابد، تضمین بقاء اعتماد بیشتر است.
3- واسطههای اعتماد که در نقشهای مشاور، ضامن و سرمایهگذار ظاهر میشوند، در گسترش و کاهش اعتماد در جامعه موثر هستند و همه اعضای جامعه قابلیت ایفای این نقشها را دارند. موفقیت یا شکست آنها در مقوله اعتماد، بر دیدگاه آنها به جامعه و اعتماد اجتماعی تاثیر خواهد گذاشت.
4- چنانچه اعتماد به نخبگان در سطح جامعه کاهش یابد، این اعتماد در جای دیگری شکل میگیرد. مثلا اگر اعتماد افراد به رسانههای داخلی خدشهدار شود، آنها بهسوی منابع دیگر خبری متمایل میشوند.
5- اعتماد و بیاعتمادی هر دو میل به خودافزایی داشته و حالت ثابتی ندارند.
6- پیوتر زتومکا (Piotr Sztompka)؛ زتومکا، نویسنده و پژوهشگر نامآور لهستانی، ضمن ارائه یک ارزیابی جامع از اعتماد، بحث خود را در کتاب "نظریه جامعهشناختی اعتماد" بر محورهای زیر استوار میکند: چرخش نظریه جامعهشناختی از متغیرهای سخت به متغیرهای نرم، مفهوم و اندیشه اعتماد، انواع اعتماد، کارکردهای اعتماد، بنیادهای اعتماد، فرهنگ اعتماد و در نهایت اعتماد در نظامهای خودکامه و دموکراسی. همچنین وی اعتماد و تغییر اجتماعی را بر مبنای یک مطالعه موردی از کشور لهستان مورد مطالعه قرار داده است.[10]
زتومکا با توجه به جهانیشدن و فرایند پویای وابستگی متقابل جهانی، دو مقوله اعتماد و همکاری را بهعنوان یکی از پیشفرضهای اساسی در رویارویی با تحولات جهانی ذکر کرده است و نیز با پرداختن بیشتر به مساله اعتماد، مخاطره را نیز به دنبال آن ذکر کرده است.[11]
به نظر زتومکا، اعتماد در متن کنشهای انسان، که مهمترین ویژگی آنها جهتگیری معطوف به آینده است، نمود پیدا میکند. هر چه میزان کنترل ما بر کنشهای آینده کمتر باشد، نیاز ما به اعتماد بیشتر میشود.
اعتماد کردن یعنی شرط بستن بر آینده نامعین و کنشهای غیرقابل کنترل دیگران که همیشه همراه با مخاطره است.
زتومکا سطوح اعتماد را به صورت لایههایی در نظر میگیرد که از عینیترین روابط میان اعضای خانواده شروع شده و تا انتزاعیترین روابط مانند اعتماد به نظم اجتماعی، کارایی نظام و ... ادامه دارد.[12]
7- آنتونی گیدنز (Anthony Giddens)؛ گیدنز جامعهشناس مطرح معاصر انگلیسی است. به طور کلی نظریات وی در مورد اعتماد را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
الف) اعتماد و امنیت وجودی: که مربوط به دوران کودکی است و با آنچه اریکسون آن را اعتماد بنیادی مینامد، مطابقت دارد. گیدنز اعتماد را عامل احساس امنیت وجودی میداند که موجود انسانی منفرد را در نقل و انتقالها در بحرانها و در حال و هوای آکنده از خطرهای احتمالی قوت قلب میبخشد و به پیش میبرد.[13]
ب) اعتماد به نظامهای انتزاعی و تخصصی: گیدنز نظامهای انتزاعی را نظامهای انجام کار فنی یا مهارت تخصصی میداند که حوزههای وسیعی از محیط مادی و اجتماعی زندگی کنونی ما را تشکیل میدهد. مثل نظام پزشکی، نظام معماری و غیره. به نظر وی ما از اعتماد به نهادهای مدرن و نظامهای انتزاعی در موقعیتی که بسیاری از جنبههای مدرنیت جهانی شده باشد، ناگزیریم. یکی از معانی قضیه بالا این است که هیچکس نیست که بتواند از نظامهای تخصصی در نهادهای مدرن کاملا دوری گزیند.[14] زندگی در دوره مدرن توسط نظامهای انتزاعی تخصصی تکهتکه میشود و یک نفر نمیتواند مانند گذشته همه یا بیشتر کارهای خود را مستقلا انجام دهد.[15]
البته به نظر زتومکا اعتماد میتواند به مقولات انتزاعی دیگری مانند اعتماد به نظم، دموکراسی، علم و غیره نیز تعلق پیدا کند.[16]
ج) اعتماد در روابط شخصی: در دوران پیشامدرن، روابط شخصی تابع ضوابط بیرونی همچون تعهدات خویشاوندی بود، در حالیکه در دوران مدرن روابط شخصی که بیشتر به صورت رابطه ناب در میآید، وابسته به اعتماد متقابل است که آن را باید به وجود آورد و اعتماد طرف مقابل را جلب کرد. ارتباط ناب ارتباطی است که معیارهای بیرونی در آن تحلیل رفته باشد. ارتباط ناب تنها برای پاداشی به وجود میآید که از نفس ارتباط حاصل میگردد. در ارتباط ناب اعتماد چیز مطمئن و از پیش تعیینشدهای نیست.[17]
د) زمینههای اعتماد در دوران پیشامدرن و مدرن: گیدنز اعتماد را از مولفههای اصلی مدرنیته میداند و معتقد است که چهار زمینه محلی اعتماد یعنی خویشاوندی، اجتماع محلی، سنت و کیهانشناسی مذهبی بر فرهنگهای پیش از مدرن تسلط دارند، حال آنکه در دوران مدرن اعتماد به نظامهای انتزاعی و نمادها و نظامهای کارشناسی جای این نوع اعتماد را گرفته است.[18]
8- مسعود چلبی؛ به اعتقاد چلبی، اعتماد ریشه در وابستگی عاطفی دارد. هرگاه عواطف زمینه رشد یافته و بتواند در میان افراد انتقال یابد، اعتماد ایجاد و تقویت میگردد. در ارتباط با چگونگی انتقال عواطف، او معتقد است تعاملات اظهاری یا روابط گرم در این زمینه نقش کلیدی دارند. تعاملات اظهاری برخلاف تعاملات ابزاری، حامل عواطف، دوستی و صمیمیت و اعتماد میباشند و تمایل به این دارند که در حریم گروههای اولیه و اجتماعات طبیعی مستقر شوند. روابط ابزاری به هدف تامین منافع شخصی انجام میگیرد و تمایل دارند که در ورای گروههای اولیه و اجتماعات طبیعی قرار بگیرند. چلبی ترکیب مناسب روابط اظهاری و ابزاری را کلید گسترش اعتماد در جامعه میداند. در واقع با گسترش روابط ابزاری و باز شدن گروههای اولیه و اجتماعات طبیعی بر روی کل جامعه است که مسیر عبور روابط اظهاری از درون گروهها به بیرون آنها مهیا میشود.[19]
بر این اساس اعتماد اجتماعی در بحث چلبی در دو شکل متفاوت مطرح میشود، اعتماد میانفردی که مختص جامعه سنتی است (که روابط اظهاری در آن غالب است) و اعتماد تعمیمیافته که مختص جوامع مدرن است (که مشخصه آن روابط ابزاری است).[20]