كلمات كليدي : پارادايم، علم هنجاري، انقلاب علمي، الگوهاي متافيزيكي، ويليام كوهن
نویسنده : داوود رحیمی سجاسی
پارادایم paradigm از واژه یونانى Paradeigma ریشه مىگیرد که به معناى الگو، مدل، طرح و نظایر اینهاست و استفاده از آن را مىتوان در آثار افلاطون هم پى گرفت. دیدگاه کوهن (1996-1922: Thomas Samuel Kuhn) درباره تحولات علمى، بدیلى در برابر دو دیدگاه سنتى و پوپرى ارائه مىدهد، که در یکى بر روال عادى و اثباتى تأکید است و در دیگرى بر روند ابطال. از آنجا که بنابر نظر کوهن پایبندى به چارچوب و زمینه رشتهاى یا پارادایم، پیششرط و بستر لازم براى علم هنجاری موفق است، پایبندى به آن یک عنصر کلیدى در کاوش علمى است و در شکلگیرى ذهنیت و فضاى فکرى (Mind-Set) یک دانشمند موفّق نقش اساسى دارد.[1]
به عقیده کوهن پارادایم، عبارت است از نوعی موفقیت یا دستآورد مهم جدید که مورد تصدیق جامعه علمی خاصّ است و الگویی فراهم میکند که از روی آن سنّت منسجمی درباره پژوهش علمی و همینطور شیوه عامی برای نگرش به جهان تدوین گردد. به اعتقاد توماس کوهن (1973) واحد اصلی و زیربنای هر تحلیل، جامعه علمی است و آموزشهای تخصصی و حرفهای، عامل پیوند اعضای این جامعه است. خود این آموزشها نیز بر دستآوردهای علمی پیشین استوارند. هر جامعه علمی خاص که با تخصّص علمی معینی سر و کار دارد، بهدستآوردهایی توجه دارد، که آنرا بهمنزله مبنایی برای پژوهش مستمرّ خود قرار داده است. این دستآورد یا موفقیت، همان چیزی است که کوهن، از آن با عنوان "پارادایم" یاد میکند و تحقیق یا پژوهشی را که بر مبنای پارادایم استوار است را "علم هنجاری" مینامد.
در نتیجه تعهد و پایبندی، به مجموعهای از "قوانین"، پارادایم نظریهها، روشها و معیارهایی بهوجود میآورد، که در حل معضلات و مسائل علمی موفقیتهایی داشته باشد. درنتیجه، شیوه تفکر جدید را درباره مسائل و معضلات بعدی پایهریزی میکند. به اعتقاد کوهن پارادایم باید نامحدود، باز، غیر محصور و همینطور موفقیتآمیز باشد. بنابراین پارادایم واجد نوعی کیفیت خودمحدودساز است. پارادایم نمیتواند با اصول و مبانی خود در افتد و با آنها به چالش برخیزد؛ یا آنها را نفی کند. لذا علم هنجاری یا همان تحقیقات و پژوهشهای مبتنی بر پارادایم، درصدد حل معما برآمده و به فکر یافتن تعبیری تازه یا بیانی دیگر از پارادایم میافتد؛ ولی از هرگونه نوآوری جدّی و اساسی اجتناب میورزد.
کارکردهای پارادایم
وظایف و کارکردهای اصلی هر پارادایم را میتوان به شرح زیر برشمرد:
1) تعیینکردن شیوههای مناسب برای مطالعه مسائل و معضلات مذکور؛
2) تعیین اینکه چه نوع معضل یا مسائلی، اهداف مناسب مطالعه و تحقیق بهشمار میروند؛
3) تعیین محدودههای انواع نظریهها و تبیینهای مطلوب مقبول.[2]
پارادایم در راستای حل معمّا، موفقیتهایی کسب میکند، ولی هیچگاه کامل و جامع نیست و ناهنجاریهایی در آن رخ میدهد؛ که وقتی این ناهنجاریها، افزایش یابند و روی هم انباشته شوند، موجب وقوع بحران در جامعه علمی میگردند. این امر بهمعنای آن است که پارادایم دیگر نمیتواند در خدمت هدف اصلی، یعنی بهعنوان مبنایی برای پژوهش یا علم هنجاری عمل نماید. پاسخ و واکنش مطلوب و مقتضی در برابر این وضعیت، ازدیاد و تکثیر نظریهها و ایدههایی است که در نهایت پارادایم جدید از دل آنها سر برآورده، آنگاه انقلاب علمی بهوقوع خواهد پیوست.
ویژگیهای پارادایم
کوهن انقلاب علمی را یک حادثه غیر انباشتی و غیر تجمّعی میداند؛ نوعی انقطاع یا گسست بنیادین و اساسی که تمام چیزها را بهطور بنیادین تغییر داده و متحوّل میسازد. این دو پارادایم یعنی علم هنجاری و انقلاب علمی در واقع بیانگر شیوههای متناقض حیات جامعه علمی بهشمار میروند. بهعبارتی هر پارادایمی دارای ویژگیهای زیر است:
- هر پارادایمی که خود را ایجاد و مستقر میسازد، در واقع بلوغ و تکامل یک علم را تشکیل میدهد؛
- پارادایمها دربردارنده نمونههای اصیل و دستآوردهای علمی هستند، که در سطح وسیع و گسترده مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته و از سوی جامعه علمی بهعنوان الگوها و راهحلهایی برای مسائل و معضلات، پذیرفته شدهاند و امکان ظهور علم هنجاری را فراهم میسازند؛
- تغییر و تحوّل در پارادایم مستلزم انقلاب علمی است؛
- پارادایمهای رقیب، ناسازگار و مباین هستند؛ زیرا هر پارادایمی مسائل و معضلات متفاوتی را برای حل کردن برمیگزیند و بهنوبه خود از معیارهای متفاوتی نیز برای موفّق بهحساب آمدن راه حل خود استفاده میکند. لذا هیچگونه اطلاعات و دادههای مشاهدتی عام و مشترک وجود ندارد، که بتواند بهعنوان معیارهای بیطرف، برای مقایسه و تمایز میان آنها و در نتیجه انتخاب یکی از آنها عمل کند؛ زیرا هرکدام واقعیّات متفاوتی را میبینند؛
- بنابراین قواعد، واقعیات یا فکتهای بیطرف نمیتوانند تغییر پارادایم را مشخص کنند. تغییر پارادایم در نتیجه جامعه علمی صورت میگیرد؛ یعنی در نتیجه توجیه و تعلیل از سوی اقتدار اشخاص نه توسط معیارهای غیر شخصی نظیر قواعد منطقی یا روششناختی[3] کوهن تولید دانش و نوآوری را در انقلاب میبیند و قائل است، کاربرد یا دگرگونیهای تازه معمولاً در محدوده موضوعی مورد بحث، حالتی مشروع دارند و تنها موردی که معمولاً شاهد دگرگونی بنیادی در علم هستیم، وقتی اتفاق میافتد که تمام نظم علمی موجود (پارادایم حاکم) مورد تردید قرار گیرد.[4]
عناصر پارادایم
پارادایم، الگو، یا سرمشق از چهار عنصر عمده ترکیب میشود که عبارتند از:
1) تعمیمهای نمادین؛ عنوان اظهارات و بیانیههای بلاتردید و مورد قبول اعضای گروه که بیانگر تعاریف، طبقهبندیها و قوانین مورد استفاده در یک رشته میباشد؛
2) الگوهای متافیزیکی؛ تعهّد مشترک گروه به مجموعهای از باورها و عقاید و بهشکل مدلهای هستیشناختی و یا مدلهای اکتشافی است. مهمترین کاربرد این مدل، عرضه تمثیلها، استعارههای مرجّح یا مجاز و بدین ترتیب تعیین تبیینها و معماگشاییهای مورد قبول است؛
3) ارزشها؛ برای داوری در مورد ویژگیهای پیشگویی، ارزیابی نظریات، ضرورت یا عدم ضرورت، کاربردی و مفید بودن علم بهکار میروند. ارزشهای مشترک حتّی هنگامی که توسط همه اعضاء به یک شیوه بهکار رفته نشوند، تعیینکنندههای مهم رفتار گروه میباشند؛
4) مثالوارهها؛ یا مسألهگشاییهای، ملموس که دانشجویان در آزمایشگاهها، امتحانات و متون با آنها مواجه میشوند و از طریق نمونهها و مثالها نشان میدهند که کار علمی را چگونه باید انجام داد.
هریک از عناصر چهارگانه الگوها، بهعنوان منظومهای از تعهّدات گروهی با یکی از عناصر زیست جهان ارتباط دارند. تعمیمهای نمادین از جنس ذخیره دانش، مسلم و بلا تردید میباشند. مدلهای هستیشناختی و اکتشافی، مجموعهای از باورها و عقایدند. ارزشها نیز، بایدها، نبایدها و شیوههای ارزیابی را تعیین میکنند و مثالوارهها بیشتر جنبه عملی دارند. بنابراین پارادایم، دانش انتزاعی نبوده و بهعنوان کلیّتی از باروها، ارزشها و رفتارها و بهمثابه یک فرهنگ، از طریق جامعهپذیری به نوآموزان منتقل میشود و رابطه دانشجو با الگوی علمی از نوع دانستن نیست؛ بلکه از نوع فهمیدن و بودن است و علمورزی بیش از آنکه از تحصیل قواعد عمل کردن به علم بهدست آید، از شناخت ضمنی حاصل میشود.[5]
کوهن در منظورش از پارادایم میگوید: برخی نمونههای پذیرفتهشده در کنش علمی واقعی از جمله قانون، نظریه، کاربرد و مجموعه ابزار دقیق، الگوهایی را فراهم میسازند که از درونشان سنّتهای منسجم خاص تحقیقات علمی نشأت میگیرند. او تاریخ این سنّتها را تحت عنوان بطلمیوسی(کوپرنیکی)، دینامیک ارسطویی(نیوتنی)، نور ذرّهای(موجی) و غیره شرح میدهد. اصطلاح الگوی نمونه، رابطه نزدیک با علم هنجارگذار دارد؛ یعنی کسانی که در چارچوب یک الگوی مشترک جزمی کار میکنند، از منابع این الگو استفاده میکنند؛ تا نظریه را پالایش دهند، دادههای معمایی را توضیح دهند، اندازههای دقیق استاندارد را بهطور روزافزون تثبیت کنند و کارهای ضروری دیگر را انجام دهند تا مرزهای علم هنجارگذار را گسترش دهند.[6]
انتقادات وارده بر کوهن
1) برداشت و تصویری خشک و متصلّب و قاعدهمند از مفهوم پارادایم که برخلاف انتظار، خلاقیّت چندانی از خود نشان نداده است؛
2) ماهیّت غیر انتزاعی و عینی و غیر کلامی مفهوم پارادایم، منجر شد تا بهصورت مفاهیمی مبهم و رمزآلود جلوهگر شود؛
3) عدهای نیز معتقدند وقتی گروهی به یک پارادایم متعهد شدند در آن صورت بهراحتی میتواند هر رویداد یا حادثه را به پارادایم مورد نظر خود تطبیق دهند. لذا تغییر و تحوّل مفهومی؛ دیگر معنایی نخواهد داشت و غیر ممکن خواهد بود؛
4) چون دلیل مناسبی برای گزینش پارادایم نداریم، پای عدمعقلانیّت به علم کشیده میشود.[7]