نويسنده: منصور خليلی
اصلاح يک رفتار عليه فساد و افساد است؛ زيرا جهان مادي به گونه اي است که تضاد قوا در آن موجب تغيير مثبت و منفي مي شود و تغييرات منفي نيازمند اصلاح است؛ بنابراين، اصلاح يک نياز دائمي در حيات دنيايي است و انسان بايد در حد توان براي اصلاح امور بکوشد تا فساد از ميان رود و اجازه ندهد تا افساد مفسدان روند رشد طبيعي را بگيرد. از جمله مواردي که نيازمند اصلاحات دائمي است، امور اجتماعي است. نويسنده در مطلب حاضر به تبيين اهميت و ارزش و آثار اصلاحات اجتماعي براساس آيات قرآن پرداخته است.
مفهوم شناسی اصلاحات
اصلاح از ريشه عربي « ص ل ح» ضد «افساد» و به معناي به صلاح آوردن، بهبودي بخشيدن، تعمير کردن، آشتي دادن، نيکويي کردن، آراستن و سامان دادن آمده است. معناي مشترک در همه مشتقات اين واژه صلح، سلامت از فساد است که شامل سلامت در ذات، نظر و عمل مي شود. (ترتيب العين، ص ۴۵۴، «صلح»؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۵۱۷؛ التحقيق، مصطفوي، ج ۶، ص۲۶۵، «صلح».)
راغب اصفهاني مي نويسد: صلاح، ضد فساد است و آن دو بيشتر جاها در افعال به کار برده شده اند. صلاح در قرآن، گاه در برابر فساد قرار گرفته است، همانند: ولاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها (اعراف، آيه 56) و گاه در برابر سيّئه، همانند: خلطوا عملاً صالحاً وآخر سيّئاً.(توبه، آيه 102؛ نگاه کنيد: مفردات الفاظ قرآن، ص 284)
وي در ذيل واژه فساد مي نويسد: فساد، خارج شدن چيزها از حالت اعتدال است، کم باشد يا زياد و نقطه مقابل آن صلاح است. فساد در نفس، بدن و چيزهايي که از اعتدال خارج مي شوند، کاربرد دارد. (مفردات الفاظ قرآن، ص 379)
از آنچه در کتابهاي لغت آمده به دست مي آيد که اصلاح واژه اي است داراي دو ريشه: يکي از ريشه «صُلح» و ديگري از ريشه «صلاح».
«اصلاح» از ريشه صُلح به معني آشتي دادن، رفع اختلاف و دعوا بين دو نفر يا دو گروه و در برابر «حرب» و جنگ است. اين مادّه در اشعار رودکي، فردوسي، ناصرخسرو و در تاريخ بيهقي، به همين معني به کار برده شده است.(لغت نامه، دهخدا، ج10 ، 15025.)
اما «اصلاح» از مادّه «صلاح» در برابر فساد است. به طور معمول، در زبان فارسي، صلاح را به نيکي و شايستگي ترجمه مي کنند؛ مانند عمل صالح؛ يعني کار شايسته؛ يا فرد صالح؛ يعني فرد شايسته. بر همين اساس به کسي که درصدد انجام کار شايسته است و مي خواهد عيبها و کاستي ها را بزدايد، «مصلح» مي گويند.(نگاه کنيد: التحقيق في کلمات القرآن الکريم، مصطفوي، ج 9، ص 84 و 85)
در عمل و مصداق خارجي، اصلاح چيزي يا امري به دو طريق حاصل مي شود: 1. گاه به برپاداشتن چيزي پس از فساد و خرابي آن؛ 2. گاه به بازگشت آن امر به حالت اعتدال. (لسان العرب، ج۲، ص۵۱۷؛ مفردات الفاظ قرآن کريم، ص ۳۷۹، «فسد».)
در فرهنگ اسلامي، اصلاح به معناي برطرف کردن فساد و تباهي از چيزي و ايجاد سلامت و بهبودي در آن در بابهاي زکات، نکاح و قضاء اسلامي به کار رفته است.
در کاربردهاي عمومي، مراد از اصلاح در مقابل افساد، به معناي انجام كاري است كه يا افساد را برطرف كند و يا زمينه بروز آن را از بين ببرد كه به لحاظ نوع موضوع فرق ميكند؛ وقتي از اصلاح نفس سخن به ميان مي آيد مراد از اصلاح، پيرايش نفس از صفات زشت و آراستن آن به صفات نيك است؛ در اصلاح ذات البين به معناي آشتي و پيوند ميان متخاصمين و رفع كدورت از آنان؛ و در اصلاح ساختمان به معناي ترميم خرابيهاي ساختمان و تعمير آن است.( فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت، ج۱، ص۵۴۴.)
امروزه اصلاحات در ادبيات سياسي – اجتماعي در معناي خاص به کار مي رود که از آن عموميت و فراگيري برخوردار نيست؛ زيرا اصلاحات از اين منظر به معناي دگرگوني در جهت تأمين برابري اجتماعي و اقتصادي و سياسي و گسترش دامنه اشتراك سياسي در جامعه است.
اصلاحطلبي هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي، با روشهاي ملايم و بدون شتاب است.
بر اين اساس، واژه اصلاحات Reform در مقابل واژه انقلاب Revolution قرار دارد. اين دو پديده، از نظر شتاب و دامنه و جهت دگرگوني در نظامهاي سياسي و اجتماعي، تفكيك پذير است. انقلاب؛ يعني، دگرگوني سريع و كامل و گاه خشونتآميز، در ارزشها و ساختار اجتماعي و نهادهاي سياسي، سياستهاي حكومتي و رهبري سياسي، اجتماعي.
اصلاحطلبي از نظر كلي، در برابر ارتجاع و محافظهكاري از سويي و انقلاب خواهي از سوي ديگر، قرار ميگيرد. (نگ: داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، ص 72)
پس واژه اصلاحات در فرهنگ سياسي امروز و معادل «رفرم: Reform» انگليسي به کار رفته که مقابل انقلاب و دگرگوني ناگهاني است. واژه انگليسي Reform بيشتر با رويکرد اجتماعي و سياسي در اصل به معناي درست کردن، آشتي، تعمير و مانند آن ( فرهنگ معاصر، ص ۳۷۸.) به تغييرات و اصلاحاتي اشاره دارد که تدريجي، آرام آرام ، با آهنگ كند و به دور از خشونت انجام مي شود؛ در حالي که انقلاب، به معناي تغيير اجتماعي ناگهاني، تند و با سرعت كه گاهي احياناً همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامي ايران و انقلاب فرانسه.
اين اصطلاح، در حقيقت معنايي جديد از واژه اصلاح است؛ در حالي که در کاربردهاي عربي و قرآني آن، هرگز اصلاحات به معناي «رفرم» نيست؛ چرا که حرکت اصلاحي امام حسين(ع) اين مصلح بزرگ اسلامي، يک حرکت انقلابي همراه با به دست گرفتن حکومت از طريق همراهي مردم و بسيج عمومي عليه يزيد وقتي ايشان مي فرمايد: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ في اُمَّةً جَدّي؛ براي طلب اصلاح در امت جدم خروج کردم»، به معناي رفرم نيست؛ چرا که حركت ايشان، حركت تدريجي، آرام و بي خشونت نبود؛ بلکه همراه با قيام مردمي، جنگ، شهادت و اسارت و مانند آن بوده است.
اصلاحات در فرهنگ قرآن
واژه اصلاح و ديگر مشتقات ماده صلح از جمله صلاح، صالح، مصلح و صُلح، نزديک به ۸۰ بار در قرآن به کار رفته که گاه در برابر «فساد» (اعراف، آيه 56) و گاه در برابر «سوء» (توبه، آيه 102) آمده است.
اين مجموعه موارد را مي توان در يک دسته بندي موضوعي چنين برشمرد: مصالحه و گذشت (نساء، آيه 128)، رفع نزاع بين دو نفر يا اصلاح ميان انسانها (نساء، آيات 35 و 114)، رفع اختلافات خانوادگي (بقره، آيه 128)، جوان ساختن پير و رفع نازايي (انبياء، آيه 90)، احسان به والدين (احقاف، 15)، توبه و جبران گذشته (انعام، آيه 54)، تقوا و انجام دادن عمل صالح (اعراف، آيه 35)، امر به معروف و نهي از منکر (هود، آيه 88) و قبولي اعمال. (احزاب، آيه 71)
در نگاهي کلي، اصلاح در قرآن گاه به خداوند نسبت داده شده است: «و اَصلَحَ بالَهُم» (محمد، آيه 2)، «اِنَّ اللّهَ لايُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدين» (يونس، آيه 81)، «يُصلِح لَکُم اَعمالَکُم» (احزاب، آيه 71) و گاهي به بندگان نسبت داده شده که بيشترين کاربرد آن در قرآن از اين قسم است. (بقره، آيه 160)
در مواردي که اصلاح از طرف خداست به معناي بهتر کردن وضع زندگي يا قبولي اعمال است. بنابراين، معناي «و اَصلَحَ بالَهُم» يعني دنيا يا دين و دنياي آنان را بهبود بخشيد تا در دنيا بر دشمنانشان پيروز شده و در آخرت وارد بهشت شوند (مجمع البيان، ج ۹، ص ۱۴۶)؛ اما اصلاح از طرف بندگان به معناي اداي تکليف است و اين تکليف در هر موقعيتي مصداق خاصي مي يابد.
اگر اصلاح را همراه با ريشه آن «صلاح» در نظر بگيريم با بسياري از مفاهيم ديگر قرآني مانند احسان، فلاح، خير و برّ، و مفاهيم متضاد با آنها همانند فساد و سيئه رابطه بسيار نزديکي خواهد يافت.
تقابل افساد با اصلاح
چنانکه گفته شد، قرآن گاه واژه اصلح را در برابر افساد و گاه سيئه به کار برده است. در برخي آيات، اصلاح در برابر افساد به کار رفته است؛ مانند آيه ۸۱ سوره يونس که در آن از قول موسي خطاب به ساحران تأکيد مي کند که خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمي کند: «اِنَّ اللّهَ سَيُبطِلُهُ اِنَّ اللّهَ لايُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدين».
علامه طباطبايي معتقد است که صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد يکديگر است و سنت الهي بر آن است که اثر متناسب و ويژه هريک از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب کند و اثر عمل صالح سازگاري و هماهنگي با ساير حقايق عالم و اثر عمل فاسد ناسازگاري با ساير حقايق عالم است، پس اين پديده استثنايي به طور طبيعي بر اثر واکنش ساير اسباب عالم با همه قوا و وسائل مؤثرش، محکوم به نابودي است.
بنابراين، باطل در نظام آفرينش دوام نمي يابد و سرانجام جهان روبه بهبودي و اصلاح است: (نگاه کنيد: الميزان، ج 10، ص110)
اصلاح طلبی، گرايش فطری
بر پايه ديدگاه علامه طباطبايي، انسان نيز که جزئي از عالم آفرينش است از اين قانون کلي بيرون نيست، پس اگر طبق هدايت فطرتش رفتار کرد به آن سعادتي که برايش مقدر شده مي رسد و اگر از حدود خود تجاوز کرد، يعني در زمين فساد پيشه کرد، خداي سبحان به قحط و گرفتاري و انواع عذابها و نقمتها گرفتارش مي کند، تا شايد به سوي صلاح و سداد بگرايد: «ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَيدِي النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ الَّذي عَمِلوا لَعَلَّهُم يَرجِعون؛ به سبب آنچه دستهاي مردم فراهم آورده فساد در خشكي و دريا نمودار شده است تا سزاي بعضي از آنچه را كه كرده اند به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند». (روم، آيه 41)
اما اگر انسان همچنان بر انحراف و فساد خود بماند و بر اثر اينکه فساد در دلش ريشه دوانيده از آن دل برنکند، به عذاب استيصال گرفتارش مي کند: و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند قطعاً بركاتي از آسمان و زمين برايشان مي گشوديم؛ ولي تكذيب كردند پس به كيفر دستاوردشان گريبان آنان را گرفتيم.» (اعراف، آيه 96)، و نيز مي فرمايد: «و ما کانَ رَبُّکَ لِيُهلِکَ القُري بِظُلم واَهلُها مُصلِحون؛ و پروردگار تو هرگز بر آن نبوده است كه شهرهايي را كه مردمش اصلاح گرند به ستم هلاك كند. (هود، آيه 117)
اما اگر در مسير صلاح و اصلاح باشد در اين صورت دنيا و آخرتش آباد مي شود و زمين را به ارث مي برد: «اَنَّ الاَرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحون؛ زمين را بندگان صالح ارث مي برند». (انبياء، آيه 105) و اين بدان جهت است که وقتي انسان صالح شد، قهراً عملش هم صالح مي شود و چون عمل صالح شد، با نظام عمومي جهان سازگار مي شود و با اين اعمال صالح، زمين براي زندگي، صالح مي شود. (الميزان، ج 16، ص 305)از نظر قرآن، انسان هايي که به سبب گناه، فطرت سالم و ابتدايي خود را از دست داده اند، به طور طبيعي ديگر الهامات تقوايي و فجوري نداشته و قدرت تشخيص خود را از دست مي دهند و گرايش آنها نيز تغيير مي کند؛ زيرا با گناه، قلب و فطرت دفن مي شود (شمس، آيات 7 تا 10) و انسان هر چند ابزارهاي شناختي و منابع آن را از جمله گوش و چشم بلکه شنوايي و بينايي و حتي ادراکي يعني قلب را در اختيار دارد، ولي به سبب مهر شدن قلب، ادراکات درستي نداشته و مسائل و امور را وارونه درک و تحليل مي کند و براساس آن عمل و حتي به ديگران توصيه مي دهد. اين گونه است که کار افسادي خويش را اصلاحي و کار اصلاحي ديگران را افسادي مي بيند و واکنش نشان مي دهد. خداوند در آيات 7 تا 12 سوره بقره به اين نکته اشاره کرده و از منافقاني ياد مي کند که ادعاي اصلاح مي کنند، درحالي که ماهيت عملشان افساد است؛ زيرا قلوب ادراکي آنان مهر زده شده است:«واِذا قيلَ لَهُم لاتُفسِدوا فِي الاَرضِ قالوا اِنَّما نَحنُ مُصلِحون؛ و هر گاه به ايشان گفته مي شود در زمين افساد نکنيد! مي گويند: ما فقط اصلاحگر آنيم».
اهميت اصلاح اجتماعی از منظر قرآن
از نظر قرآن، اصلاحات واقعي همواره يک امر ارزشي است، مگر آنکه شخص يا گروه گرفتار توهم اصلاحات شده و به سبب وارونگي قلب و مهر شدن آن، افساد را اصلاح بدانند. (بقره، آيات 7 تا 12)
خداوند با اشاره به برخي از آثار مهم و اساسي اصلاحات بر آن است تا اهميت و ارزش اين امر را به امت گوشزد کند. چنانکه در آيات 116 و 117 سوره هود انجام اقدامات اصلاحي از سوي مصلحان جامعه را مانع نزول عذاب استيصال و (ريشه کن) مي داند. به اين معنا که رفتار افسادي برخي ها موجب نزول عذاب ريشه کن در دنيا مي شود، اما اقدامات اصلاحي، مانع از نزول در قالب رفع عذاب يا دفع آن مي شود.
رهبران و جانشينان و کارگزاران آنان بايد خود اهل اصلاحات باشند و ديگران را بدان سفارش کنند؛ چنانکه حضرت موسي(ع) به برادرش هارون(ع)، سفارش مي کند تا در غياب وي به اصلاح امور جامعه اهتمام ورزد و تابع اعمال مفسدانه مفسدان نباشد. (اعراف، آيه 142)
امت نيز بايد دنبال افساد ابتدايي نباشند، بلکه بايد اجازه ندهند که اموري که پس از فساد، اصلاح شده، دوباره به دست برخي از مفسدان افساد شود. از اين رو، خداوند در آيه 56 سوره اعراف از افساد در زمين پس از اصلاح آن نهي مي کند؛ و حضرت شعيب(ع) به عنوان پيامبر(ص) در همين راستا حرکت مي کند و مردم را از افساد پس از اصلاح باز میدارد. (اعراف، آيه 85)
همچنان که منافقان به سبب وارونگي دلهايشان دچار اين توهم بودند که اعمال افسادیشان اصلاحگرانه است؛ برخي ديگر از مردم، گرفتار امري زشت تر هستند؛ و آن تظاهر به اصلاح طلبي بوده و خود را مصلح مي دانند، در حالي که اهل افساد هستند. تظاهر به اصلاح امور مردم با دستاويز قرار دادن سوگند و ديگر مقدسات، مورد نهي خداوند است (بقره، آيه 224)؛ زيرا اين عده با مردم فريبي بر آن هستند تا به نابهنجاري دامن زده و از اصلاحات واقعي اجتماعي جلوگيري به عمل آورند. اينان دشمنان بسيار خطرناک جامعه و حرکت اصلاحي مصلحان هستند. جوامعي که گرفتار استکبار و ظلم نهادينه هستند، رهبران مستکبر و ظالم آن، جلوي هر حرکت اصلاحي را مي گيرند و اجازه نمي دهند هيچ حرکت اصلاحي سامان يافته و حرکت دايمي در آن ايجاد و يا ادامه يابد. (شعراء، آيات 141 تا 152؛ نمل، آيات 45 و 48؛ اعراف، آيات 85 و 86) از نظر قرآن، هر حرکت اصلاحي از سوي هر فرد و نهاد و جامعه اي براي آنان بسيار مفيد و سازنده است؛ زيرا نه تنها موجبات آرامش فردي و جمعي را فراهم مي آورد، بلکه زمينه ساز افزايش برکات و رشد اقتصادي و بهره مندي و بهره وري بيشتر جامعه مي شود.(محمد، آيه 2؛ اعراف، آيه 96 و ايات ديگر)
همچنين از نظر قرآن اگر مفسدان و ستمگران فاسد و مفسد دست از اقدامات فاسد خويش بردارند و به جاي آن به اصلاح عمل فاسد خويش بپردازند، نه تنها از عذاب استيصال و نابودي در دنيا رها مي شوند (هود، آيه 117) بلکه اصلاح عملكرد نادرست از سوي ستمگران و مفسدان، باعث مصونيت يابي آنان از نابودي (همان)، بهره مندي از رحمت الهي (مائده، آيه 39) و مغفرت و آمرزش گناهان آنان (همان) مي شود.
بنابراين، اگر مفسدان خود به اصلاح عمل خويش نپردازند، خداوند اعمالشان را اصلاح نخواهد کرد(يونس، آيه 81)، پس هر مفسدي بايد خود اقدامات اصلاحي را شروع کند تا خداوند او را ياري رساند. خداوند در آيات 70 و 71 سوره احزاب مي فرمايد همان طور که مراعات تقوا و صدق گفتار مومنان، سبب اصلاح اعمال آنان از جانب خداوند مي شود، همچنين توبه فاسقان و اصلاح رفتارشان سبب غفران و رحمت الهي و اصلاح کارهايشان میشود. (نور، آيات 4 و 5)
بنابراين هر کسي در هر کاري اگر فساد و افسادي چون فحشاء داشت بايد خود اقداماتي چون توبه انجام دهد تا اصلاحات واقعي از سوي خداوند نيز انجام شود. (نساء، آيات 15 و 16) پس توبه و اصلاح عقيده كفرآلود، راه دستيابي دوباره به هدايت خواهد بود (آل عمران، آيات 86 و 89) و اصلاح عقيده، موجب آمرزش و رحمت الهي مي شود. (همان)
نکاتی درباره اصلاحات و اصلاح گران
اصلاح گران اجتماعي بايد در مسير اصلاحات اجتماعي و سياسي به اين نکات توجه داشته باشند:
- اندك بودن اصلاح گران اجتماعی: از نظر قرآن اصلاح گران اجتماعي در ميان امّت ها همواره اندك بوده و هستند؛ بنابراين نبايد وحشت کرد بلکه بر خدا اعتماد داشت. (هود، آيه 116)
- ضرورت وجود اصلاح گران اجتماعی: وجود اصلاح گران در جامعه براي جلوگيري از فساد در اجتماع ضروري است و بايد دست کم گروهي براي اصلاحات قيام کنند تا نابودي و هلاکت دنيوي براي امت رقم نخورد. (هود، آيات 116 و 117)
- نجات اصلاح گران اجتماعی: هر چند مصلحان در هر امتي اندک هستند و در فشار از سوي مستکبران و مفسدان قرار مي گيرند و تهديد به کشتن و اخراج و تبعيد و سلب حقوق شهروندي مي شوند، ولي بايد بدانند خداوند با آنان است؛ زيرا قرآن مي فرمايد که خداوند، نجات دهنده اصلاح گران اجتماعي از عذاب و نابودي است و در آخرت نيز پاداشي در خور به ايشان مي دهد. (همان)
- نقش اصلاح گران اجتماعی: از نظر قرآن، هر چند مصلحان اندک هستند؛ ولي انجام اقدامات اصلاحي از سوي اصلاح گران جامعه، مانع نزول عذاب استيصال است. (همان) همچنين از نظر قرآن، وجود اصلاح گران در اجتماع، ضامن بقاي جامعه است؛ در حالي که اگر آنان نباشند جامعه به سرعت متلاشي و نابود مي شود؛ زيرا گسترش فساد در همه ابعاد و اقشار جامعه موجب تباهي دروني جامعه است که از سنت هاي الهي است. (همان)
- ويژگی های اصلاح گران اجتماعی: از نظر قرآن اصلاح گران اجتماعي، داراي انديشه و بصيرت در امور هستند و اموري را در مي يابند و مي بينند که ديگران از آن غافل هستند. اين گونه است که روشنفکران واقعي، مصلحان واقعي هستند که از هر گونه نابهنجاري و فساد، آگاه و برنامه اي براي اصلاح آن مد نظر دارند. (همان)
- مبارزه با اصلاح گران دروغين: در هر جامعه اي گروهي مدعي اصلاح گري هستند که يا مانند منافقان دچار اشتباه به سبب فقدان قوه ادراکي و مهر شدن قلب هستند (بقره، آيه 8 تا 12) يا گروه هايي هستند که با فريب، خود را مصلح مي دانند و به مقدسات مردم سوگند مي خورند و جامه رهبران مصلح و روحاني را مي پوشند در حالي که عالمان تزوير هستند. از اين رو خداوند در آيات قرآن نسبت به وجود آنان هشدار مي دهد. در قرآن خداوند به اصلاحگران دروغين در امور يتيمان هشدار مي دهد و از مصلحان واقعي مي خواهد تا مراقب اين دروغگويان باشند و امور يتيمان را به اينان واگذار نکنند. (بقره، آيه 220) در همين راستا قرآن بر افشاگري عليه اصلاح گران دروغين توجه مي دهد. (بقره، آيات 11 و 12)؛ زيرا خطر اصلاح گران دروغين براي جامعه بسيار زياد است و آنان خود به افزايش و گسترش فساد در جامعه کمک مي کنند.(همان) ويژگي هاي اصلاح گران دروغين بايد بر همگان مشخص شود تا مردم از مصلحان نااميد نشوند؛ زيرا وقتي مصلحان دروغين وارد صحنه مي شوند، مردم به سبب رفتار افساد و فاسد آنان ممکن است از اصلاحات واقعي نا اميد شوند و قدرت تشخيص خود را از دست دهند. البته با درنگي در اعمال و رفتار مصلحان دروغين مي توان آنان را شناخت؛ چرا که ادّعاي اصلاح در عين فسادگري از ويژگي هاي اصلاح گران دروغين است که باز رسواگر آنان است. (همان)
- پاداش ويژه اصلاح گران: خداوند به مصلحان پاداش خاص مي دهد. قرآن بيان مي کند که مصلحان واقعي داراي پاداشي تضمين شده از جانب خدا هستند. (اعراف، آيه 170) از همين رو آنان مور تشويق خداوند قرار مي گيرند. (بقره، ايه 220)
- ويژگی های اصلاح گران واقعی: تمسّك به كتاب آسماني و اقامه نماز، از ويژگي هاي اصلاحگران است؛ بنابراين مصلحان واقعي نمي گويند ما موظف و مکلف نيستيم تا مردم را به بهشت ببريم؛ بلکه با اقامه نماز و تشويق مردم به کتاب الهي و شريعت و نماز و مانند آن مردم را به سوي کمال و بهشت سوق مي دهند. (اعراف، آيه 170) از نظر قرآن کساني که اهل تقوا و نماز و اقامه آن هستند، از مصلحان واقعي هستند که ديگران را نيز بر اساس سوره عصر توصيه به حق و صبر مي کنند.
۹. نشانه های اصلاحات و اصلاح گری: مصلحان واقعي اهل اقامه نماز(اعراف، آيه 170)، تقواي الهي (احزاب، آيات 70 و 71)، تمسّك به قرآن كتاب آسماني(اعراف، آيه 170)، تنبيه و طرد اجتماعي بزهکاران و خلافکاران(نساء، آيات 16 و 34)، توبه (بقره، آيه 160، نساء، آيات 16 و 146؛ مائده، آيه 39)، حق گويي و سخن راست و درست(احزاب، آيات 70 و 71)، دعا براي خود و فرزندان و ديگران (احقاف، آيات 15 و 16) ، عدالت (حجرات، آيه 9)، مخالف مفسدان و پيروي از آنان (اعراف، آيه 142)، مخالف تقليد كوركورانه (هود، آيات 87 و 88) و از ناهيان منکر و آمران معروف هستند (هود، آيات 116 و 117) اين مصلحان واقعي همچنين توفيق الهي را براي موفقيت در اصلاح خواهان هستند. (هود، آيات 84 و 88) و در حد توان خويش تلاش مي کنند و هرگز نااميد نمي شوند. (همان) و در مجالس و مذاکرات آشکار و نهاني نجوايي که دارند براي اصلاح امور است. (نساء، آيه 114)
روزنامه كيهان، شماره 21540 به تاريخ 30/10/95، صفحه 8 (معارف)