24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : برهان فطرت، فطرت، شناخت حضوري، خداشناسي فطري و شهودي
نویسنده : رضا میرزائی
واژه فطرت که در فارسی به «سرشت» ترجمه می شود، «مصدر نوعی» است و بر نوع آفرینش وخلقت دلالت میکند.[1] این واژه معمولا در مورد انسان به کار میرود و بر چیزی اطلاق میشود که نوع خلقت انسان اقتضای آن را داشته باشد و خدادادی و غیراکتسابی باشد.[2] امور فطری دارای سه ویژگی اساسی هستند، که عبارتند از :
1) در همه افراد آن نوع یافت میشوند، اگر چه ممکن است کیفیت آنها در افراد مختلف، از نظر شدت وضعف متفاوت باشد.
2) امور فطری همواره ثابت هستند وبا گذشت زمان، تغییر نمیکنند.
3) امور فطری از آن جهت که فطری و مقتضای آفرینشاند، نیاز به تعلیم و تعلم ندارند، هرچند، تقویت و یادآوری یا جهت دادن به آنها ممکن است نیاز به آموزش و استدلال داشته باشد.
میتوان امور فطری انسان را به دو دسته تقسیم کرد:
1) شناختهای فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش از آنها برخوردار است .
2) میلها و گرایشهای فطری که مقتضای آفرینش هر فردی است.
بنابراین اگر نوعی شناخت خدا برای هر فردی ثابت باشد که نیازی به آموزش و فراگیری نداشته باشد، میتوان آن را «خداشناسی فطری» نامید.[3] که از آن به برهان فطرت هم تعبیر میشود. به عبارت دیگر فطری بودن شناخت خدا بدین معناست که دل انسان با خدا آشناست و در ژرفای روحِ وی، مایهای برای شناخت آگاهانه خدا وجود دارد که قابل رشد و شکوفایی است. اما این مایه فطری، در افراد عادی به گونهای نیست که ایشان را به کلی بینیاز از اندیشیدن و استدلال عقلی کند.[4] گاهی هم گفته میشود، خداجویی امری فطری است؛ این بدین معناست، که انسان به حسب فطرت خود به سوی خداوند گرایش دارد و این گرایش او را وادار میکند که درصدد شناخت و پرستش او برآید. یعنی یک انجذاب قلبی به طرف خدا وجود دارد که موجب می شود انسان به جستجوی خدا بپردازد. گاهی هم گفته میشود خداپرستی امری فطری است؛ یعنی در انسان گرایشی وجود دارد که میخواهد در مقابل خدای متعال خضوع و خشوع و کرنش کند و این خواستی است که جز با پرستش خدا ارضاء نمیشود.[5] اگر در طول تاریخ انسانها به پرستش غیر خدا پرداختهاند، در واقع اشتباه آنها در تعیین مصداق خدا بوده است، و پیامبران الهی می آمدند تا انسان را متوجه اشتباهش بکنند.
در مورد خداشناسی فطری دو نوع شناخت ممکن است مطرح شود؛ یکی شناخت حضوری و شهودی. دیگری شناخت حصولی و ذهنی و عقلی، یعنی شناختی که عقل نسبت به خدا دارد. منظور از شناخت حضوری نسبت به خدا این است که انسان بر اساس خلقتش در اعماق قلبش یک رابطه وجودی با خدا دارد که اگر به عمق قلب خودش توجه کافی نماید این رابطه را مییابد و شهود میکند. منظور از خداشناسی فطری به معنای دوم هم این است که انسان بدون نیاز به تلاش میتواند با همان عقل فطری و خدادادی که دارد به آسانی پی به وجود خداوند ببرد. اما آن چه که مهمتر است شناخت حضوری است چرا که شناخت های عقلانی همیشه شناختهایی کلی هستند و با آن فقط میتوان ثابت کرد که این جهان خالق و آفرینندهای دارد ولی خود آفریننده را به ما نشان نمیدهند. اما اگر شناخت فطری ما به خدا از نوع شهودی و حضوری باشد، یک نوع معرفت شخصی خواهد بود که خود خدا و خالق را به ما نشان میدهد و شخص رابطه دل خود را با خدا درمی یابد. لذا انسان گاهی اوقات که در مشکلات لاینحل قرار میگیرد و دست امیدش از همه جا کوتاه میشود، در درون خود توجه به خدا را مییابد.[6] این همان راهی است که عرفا برای شناخت خدا پیشنهاد میکنند. سیر عرفانی و راه رسیدن به معرفت شهودی و قلبی براین اساس است که توجه انسان به درون متمرکز شود و انسان در عمق دلش رابطه خود با خدا را بیابد.[7] در آیات و روایات متعددی به فطری بودن خداشناسی اشاره شده است، از جمله آیه 30 سوره روم که میفرماید: «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار. ولی بیشتر مردم نمی دانند.» همچنین حضرت علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه میفرمایند: «پس رسولانش را در میان بندگانش قرار داد و پیامبرانش را پیاپی فرستاد تا از آنان بخواهند حق میثاق فطرت را بگذارند و نعمتی را که فراموش شان شده است، به یادشان آورند». «حمد و سپاس خدایی راست که حمد خود را به بندگان الهام کرده و سرشت آنها را بر معرفت خود آفریده است». [8]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان