كلمات كليدي : معجزه، خوارق عادت، برهان معجزه، اثبات وجود خدا، تخلف از قوانين طبيعي
نویسنده : سعيد متقي فر
فیلسوفان دین و متکلّمان درباره دلالت یا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، نظریات متفاوتی دارند. برخی از این اندیشمندان رابطه منطقی بین معجزه و اثبات وجود خدا را، پذیرفتهاند.برخی دیگر تنها یقین روانشناختی از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقی بین این دو شدهاند و کسانی نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمیپذیرند.[1]
معجزه در کلام اسلامی
عالمان مسلمان در مباحث کلامی، معمولاً رابطه منطقی بین معجزه و اثبات وجود خدا را نمیپذیرند. آنها از معجزه برای اثبات نبوت خاصه بهره میبرند؛ یعنی پس از اثبات وجود خدا و ضرورت بعثت پیامبران و نبوت عامه، برای اثبات پیامبریِ افراد معینی، از معجزه مدد میگیرند.[2]
به همین دلیل معجزه در کلام اسلامی تعریف دیگری دارد. تعریفی که به نظر کامل میآید این است که معجزه، کاری فوق طاقت بشری است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعی نبوّت، برای اثبات صدق مدعای خویش انجام میگیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوّت و همراه با تحدّی است.[3] اما بحث در این نوشتار پیرامون برهان معجزه برای اثبات وجود خداوند است.
از میان دانشمندان اسلامی، تنها شخصی که از طریق معجزات و کرامات، بر وجود خداوند دلیل آورده است، ملا محمد مهدی نراقی[4] است. ایشان دو تقریر از برهان معجزه ارائه دادهاند:
تقریر اول
معجزات و کرامتهای انبیا و اولیا، یکی از دلایل اثبات وجود خدا است؛ زیرا عقل، حکم میکند که امور غریبهای که از پیامبران و امامان صادر شده است؛ مانند اژدها شدن عصا، زنده کردن مردگان، برگردانیدن خورشید و شقّ شدن ماه، تسبیح نمودن سنگ ریزه، جاری شدن آب از میان انگشتان و مانند اینها از معجزهها و کرامتها است و از انسان عادی صادر نمیشود؛ پس باید صانع حکیمی باشد که صدور این گونه امور به سبب قدرت کامله و حکمت شامله او باشد.وی در این تقریر، تنها به معجزات و کرامتهای پیامبران و اولیا تمسک کرده است؛ یعنی امور خارق عادتی که با ادعای نبوت و امامت همراه باشد و اگر دلالت معجزات بر صدق دعوی نبوت و امامت تمام باشد، میتوان با واسطه، به وجود خدا پی برد.
تقریر دوم
وی در این تقریر با بیان مقدمهای، به اثبات وجود خدا از راه معجزات و خوارق عادات میپردازد: «همه مردم از فرقههای متخالف و طوایف متباین، هرگاه در ورطهای بیفتند و در مهلکهای واقع شوند، به نحوی که مضطر شوند و دست ایشان از همه جا کوتاه شود، بیفکر و اختیار از روی الجاء و اضطرار، پناه به کسی میبرند که صانع ایشان است.وی سپس در بیان این مطلب، به برهان معجزه و خوارق عادت تمسک میجوید.با این بیان که وقتی دست بندگان از تمام اسباب و وسایل و همه امور و علایق کوتاه شود و همه امیدها، ناامید گردد، بدون تأمل و بیاندیشه و تخیل، به صانع حقیقی و مسببالاسباب خود پناه میبرند، از این رو، در آن لحظه، هر دعایی میکنند مستجاب میشود؛ زیرا در آن هنگام، خدای خود را شناختهاند و برایشان یقین حاصل شده است و معرفت با یقین، البته سبب استجابت دعوات میشود و این معنا برای همه مردم حاصل است. این تقریر در نهایت به اثبات وجود خدا از طریق تجربههای خارق عادتی میانجامد که درک آن برای همگان ممکن است.[5]
معجزه در الهیات مسیحی
معجزه در الهیات مسیحی، تعریفی متفاوت با معجزه در کلام اسلامی دارد. تعاریف متعددی از معجزه در الهیات مسیحی یافت میشود. یک نظریه شایع، معجزات را به عنوان وقفه در نظم طبیعی حوادث در جهان مادی میبیند که این وقفهها را خدا یا موجود فوق العاده توانایی ایجاد میکند.
دیوید هیوم[6] در فصل دهم از کتاب پژوهشی درباره فاهمه بشری، در تعریف معجزه میگوید: «معجزه را ممکن است دقیقاً به نوعی تخلف از یک قانون طبیعی از جانب اراده خاص الهی یا مداخله عاملی نامرئی تعریف کرد.»
توماس آکویناس[7] نیز در کتاب کلیاتی در مخالفت با کفار مینویسد: آن چیزهایی را به درستی میتوان معجزه نامید که به واسطه قدرت الهی، جدا از نظم عمومی حاکم بر موجودات، انجام گرفته باشد.[8]
در کتاب عقل و اعتقاد دینی نیز معجزه نتیجه نوعی تصرف الهی دانسته شده است.[9]
در مجموع میتوان گفت که بطور کلی متألهین مسیحی تمام رخدادهای غیر عادی که در اثر دعا و نظیر آن حاصل میشود، امدادهای غیبی که در زندگی افراد پدید میآید، یا ظهور بعضی حوادث غیر قابل کنترل و پیشبینی که به حل برخی معضلات فردی و اجتماعی منجر میشود و یا بروز برخی بارقههای ذهنی که بعضی مشکلات علمی را به صورت ناگهانی بر طرف میکند، همه را جزء معجزات محسوب میکنند.
الهیون مسیحی، معجزه به این معنی را به عنوان مقدمهای بر اثبات خدا مطرح میکنند. به این بیان که این نوع معجزات و خوارق عادات وجود دارد، و اینگونه حوادث مبدأ و علت مادی و طبیعی ندارند، پس ناگزیر برای آنها علت و مبدئی غیر مادی وجود دارد.[10] این برهان در میان غربیان جایگاه ویژهای دارد و نه تنها یکی از براهین اثبات وجود خدا است، بلکه بهعنوان یکی از فراگیرترین و عام پسندترین برهانها شناخته میگردد.[11]
جان هاسپرز[12]
هاسپرز در تبیین برهان مبتنی بر معجزه و خوارق عادت تصریح میکند: «هر چند اختلافات زیادی وجود دارد که کدام حادثه معجزهآمیز است و کدام معجزهآمیز نیست، ولی با وجود این، همگان اتفاق نظر دارند که در طول تاریخ، معجزات زیادی در زمانهای مختلف اتفاق افتاده است. بنابراین، شما چگونه میتوانید علت یک معجزه را به طریقی غیراز اینکه بگوییم خدا در مسیر طبیعی حوادث مداخله کرده و باعث شده است که این امر معجزه آمیز، اتفاق بیفتد تبیین کنید؟ بنابراین، وقوع معجزات اثبات میکند که خدا وجود دارد.»[13]هاسپرز معتقد است که تنها و تنها اگر معجزه به معنای مداخله خدا در مسیر طبیعی حوادث باشد، بهطور منطقی مستلزم وجود خداست. مداخله خدا در واقع، بهطور منطقی مستلزم وجود خدایی است که بتواند در مسیر طبیعی حوادث مداخله کند.
نقد
ظاهراً وی غافل است از اینکه معنای این جملهاش این میشود که اگر خداوند دخالت کند پس وجود دارد.که این قضیه، توتولوژی (این همانی) آشکار است.[14]
آگوستین قدیس، یکی از آبای پیشین کلیسا، دلالت معجزات بر خداوند متعال را میپذیرد، اما ارزش معرفتی معجزات و حدوث جهان را در دلالت بر وجود خدا یکسان میانگارد؛[16]یعنی به همان اندازه که حدوث عالم دلالت بر وجود خدا دارد، معجزات نیز به همان اندازه وجود خداوند را ثابت میکند.
دیوید هیوم[17]
هیوم در بحث از دین وحیانی، وقوع معجزه را به عنوان یک پدیده گزارش شده در تاریخ، به روش استدلال علّی میسنجد و در امکان اثبات وقوع معجزه در تاریخ تردید میافکند.[18]
او با طرح اشکالاتی، در صدد رد دلالت معجزه در اثبات وجود خداوند است:
1.معجزهای را نمیتوان یافت که افراد کافی و واجد شرایط، آن را تصدیق کرده باشند و آن معجزه به طور علنی در ناحیه مشهوری از جهان رخ داده باشد تا اعتراف به آن اجتنابناپذیر باشد.
2.انسان در طبیعت خود، گرایش بسیار زیادی به امور عجیب و غریب دارد.اگر روح دین با این گرایش در هم آمیزد، عقل سلیم به پایان میرسد.
3. واقعیت این است که خبرهای فوق طبیعی و اعجازآمیز بیشتر میان ملتهای جاهل و وحشی مشاهده میشوند. همین واقعیت، تردیدی جدی و قوی بر ضد آنها به وجود میآورد.
4. به دلیل تعارض ادیان مختلف، معجزههایی که برای اثبات حقانیت هر یک از آنها ادعا شدهاند، یکدیگر را تضعیف و باطل میکنند.
نقد
اولاً: به نظر نمیرسد که این نتیجهگیری هیوم با برخی از گفتههای دیگرش کاملاً سازگاری داشته باشد. او در آثار خود هرگونه ارتباط ضروری را بین علت و معلول نفی میکند، بنابراین چگونه میتواند تا این حد مطمئن باشد که حوادث معین نقل شده هرگز نمیتوانست اتفاق افتد؟
ثانیاً: هیوم برخی مسائل واضح را نادیده میگیرد. این ادعا که در تاریخ، شهادت تعدادی کافی از افراد، برای وقوع معجزات ثبت نشده است، ادعایی مخدوش است.از سویی دیگر آیا کاملاً واضح است که هر کسی که خبر از از وقوع معجزه داده است تحت تأثیر عشقش به امور شگفت انگیز بوده است؟ و آیا واقعاً شواهدی وجود دارد بر اینکه متدینان در امر معجزه نمیتوانند صواب را از خطا تشخیص دهند و اینکه همواره تحت تأثیر علاقه خود قصد دارند که از اعتقاد دینی خود دفاع کنند؟[19]
هنری تیسن
هنری تیسن، متکلم مسیحی، در مقام دفاع از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مینویسد: این ادعا (افرادی که معجزه را ندیده اند همواره در آن شک می کنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانی کنونی خود قرار دهد. او در بیان مورد نقض این ادعا میگوید ما با اینکه وجود یخبندانهای شدید روی زمین را ندیدهایم، با گفته زمینشناسان آن را قبول داریم.[20]
جان هیک در فلسفه دین، برای اثبات وجود خدا از طریق براهین مربوط به رخدادها و تجربههای خاص، نه تنها به معجزات و اجابت دعا تمسک میکند، بلکه به نمونههای دیگری مانند خواب و رؤیا، ندای وجدان، تجربهها و شور و خلسههای عرفانی نیز استشهاد میکند.وی مینویسد:برخی رخدادهای خاص مانند معجزهها و اجابت دعا، از نوعی که بسیاری از افراد خود شاهد آن بودهاند، وجود خداوند را ثابت میکند.[22] با این وجود وی بر این باور است که مشاهده این گونه حوادث انسان را به سوی اعتقاد به وجود خدا سوق می دهد، ولی منطقی بودن این رابطه را نمیپذیرد.وی دلیل انکار رابطه منطقی را تردید افرادی میداند که معجزه را مشاهده نکردهاند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیری مادی از آن ارائه داده اند.[23]
نقد و بررسی برهان معجزه
همانگونه که گذشت، متکلمان مسیحی از معجزه به عنوان راهی برای اثبات وجود خداوند بهره میگیرند. اما این دلیل ایشان دارای اشکالاتی است که آن را از برهانی بودن خارج میکند. استاد جوادی آملی به براهین معجزه و خوارق عادت، چندین اشکال مطرح میکنند:
·نخست اینکه اگر بازگشت این براهین به براهینی مانند وجوب و امکان نباشد، هرگز صلاحیت اثبات واجب را نخواهند داشت.
·دوم اینکه، کسانی که رخدادهای غیرعادی را نیازموده باشند و تجربههای مربوط به این حوادث به صورت یقینی به آنها منتقل نشده باشد، میتوانند در اصل وقایع یاد شده تردید کنند.
· سوم اینکه بر فرض پذیرش حوادث یاد شده، استناد آنها به واجب و اثبات خداوند محل تردید است؛ زیرا استناد به واجب، وقتی تام خواهد بود که اولاً: اصل علیت مورد اذعان باشد و معلول بودن حوادث یاد شده محرز باشد؛ ثانیاً: تمام راههای طبیعی و غیرطبیعی که میتواند به ایجاد آنها بینجامد، تصویر گردد و ثالثاً: علیت همه راههای تصویر شده به استثنای علیت واجب تعالی ابطال شود.
ایشان دلالت منطقی معجزه را فقط برای اثبات نبوت خاصه، تام میدانند؛ البته پس از پذیرش بسیاری از اصول موضوعه. ایشان میفرمایند: معجزه به لحاظ منطقی، تنها پس از اثبات یا پذیرش بسیاری از اصول موضوعه، مانند وجود واجب، ضرورت وجود نبی و معرفت دینی برای راهنمایی و هدایت انسانها، بر نبوت پیامبری خاص که داعیه نبوت دارد، دلالت مینماید.بر اساس این اصول، معجزه هرگز مخالف علیت یا ناسازگار با قوانین ساری در هستی نبوده، بلکه خود به عنوان یک قانون و سنت ضروری عمل مینماید.اگر معجزه، خارق اصل علیت باشد، به جواز صدفه و اتفاق حکم خواهد شد که در این صورت، با ورود اتفاق به عالم، راه استدلال و برهان بر اصل وجود خداوند نیز مسدود خواهد شد.[24]
حاصل سخن آنکه: در مغرب زمین وقتی برای اثبات خداوند، برهان معجزه را طرح میکنند، اعجاز را فی حدّ نفسه و با صرف نظر از پیوند آن با دعوتهای الهی، حد وسط قیاس قرار میدهند و اینگونه به اثبات خدا میپردازند که: امور خارق العاده که گاه و بیگاه در زندگی انسانها رخ میدهد یا به دست مردان بزرگ صورت میپذیرد، نمیتواند بعد مادّی داشته باشد و قهراً میبایست آنها را به یک مبدأ غیبی و امر ماورای طبیعی مستند دانست. ولی این بیان، مسأله را به گونهای قرار میدهد که به احساس وجود خدا میانجامد، نه اثبات آن.[25]