24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : تاريخ اديان، شاخه هاي دين پژوهي
نویسنده : رضا میرزائی
دانش ادیان، به عنوان رشتهای مستقل که به تحلیل عناصر مشترک ادیان مختلف اختصاص دارد و در پی استنباط قوانین تکامل ادیان و به ویژه کشف و تعریف منشأ پیدایش و نخستین شکل دین است، رشتهای بسیار جدید است. تاریخ پیدایش این رشته به قرن نوزدهم باز میگردد و تقریباً همزمان با «دانش زبان» پایهگذاری شد. ماکس مولر در مقدمه جلد نخست کتابش به نام «تراشههایی از یک کارگاه آلمانی» نام «علم ادیان» یا «مطالعه تطبیقی ادیان» را به این رشته داد.[1]
مورخ با مطالعه تاریخ ادیان، بسط و تکامل دین را به عنوان پدیدهای که با واقعیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در تعامل است، در بستر زمان مورد بررسی قرار میدهد.[2] روش تاریخی ذاتاً استقرایی است و به بررسی مذهب در عینیت خارجی آن، آفرینندگی تاریخی و در معنی داری اش برای حیات فرهنگی، اجتماعی و فردی میپردازد. در این روش، از روش مقایسهای(تطبیقی) برای شناخت خصوصیت یک دین، منشأ، خویشاوندی آن با ادیان دیگر و وامهایی که از ادیان دیگر گرفته، شناخت نوع دین، شکل دین و عمومیت سمبلهایش استفاده میکنند.[3] علل پیشرفت و انحطاط ادیان و پیامدها و دستاوردهای آنها، در مراحل مختلف تاریخ و نقش ادیان در فرهنگ و تمدنسازی در این دانش مطرح میشود.
دینپژوهان، در اینکه دو رشته دین پژوهی تطبیقی و تاریخ ادیان دو امر متفاوت هستند یا نه ، اختلاف نظر دارند.برخی همچون نویسندگان کتاب «عقل و اعتقاد دینی»، معتقدند که دینپژوهی و تاریخ ادیان، دو رشته مستقل میباشند.[4]
ولی برخی دیگر همچون دیوید تریسی[5] و اریک شارپ معتقدند که این دو اصطلاح، دو نام برای یک رشته واحد میباشند. اریک شارپ وجه این دوگانگی اسمی را توضیح داده، میگوید:
«عدم قطعیت و تنوع روششناختی این رشته در قالب عناوین بسیار متعددی که کمکم جایگزین اصطلاح دینشناسی تطبیقی شد، خود را آشکار ساخت، نامهایی از قبیل: تاریخ ادیان، دینهای جهان، مطالعات دینی و مطالعاتی در باب دین، همگی به کار رفتهاند. تعبیر دینشناسی تطبیقی به عنوان یک اصطلاح بیشتر از سطح عالمان در سطح عوام کم و بیش باقی مانده، و امروزه دیگر به ندرت استفاده میشود.»[6]
و دیگری نیز میگوید: «رشته تاریخ ادیان، چند اسم دارد که در کتابهای علمی غالباً به یکی از این اسامی نامیده میشود. گاهی «تاریخ ادیان» گفته میشود و گاهی «تاریخ تطبیقی ادیان» گفته میشود و گاهی هم واژه «دین تطبیقی» که مخفف «دینشناسی تطبیقی» است.»[7]
به نظر میرسد که اگر نیک بنگریم میتوان این دو دیدگاه را با یکدیگر جمع نمود و اظهار داشت که در طلیعه پیدایش و تولد، تنها یک رشته وجود داشته است که دستکم با دو نام متفاوت از آن یاد میشده است و این دو اصطلاح بر علم واحدی اطلاق میشدند، ولی با گذشت زمان و توسعه دامنه این رشته، دو علم مستقل پدید آمدهاند که هر یک از این دو اصطلاح اشاره به یکی از آن دو دارند، یعنی مسائل مطرح در علم نخستین، به تدریج در قالب دو بخش مجزا، از یکدیگر منفک شدهاند، همانطور که سایر علوم نیز دقیقاً به همین نحو از یکدیگر انفکاک یافته، مستقل میشوند. پس محققان دینپژوهی باید دقت داشته باشند که به هنگام پژوهش در این دو رشته، به منابع مربوط به هر دو علم مراجعه نمایند.
در خاتمه لازم به تذکر است که اکنون مورخان ادیان به دو گروه مختلف که از نظر روششناختی مکمل یکدیگرند، تقسیم میشوند. یک گروه صرفاً توجه خود را بر مطالعه ساختارهای ویژه پدیدههای دینی متمرکز ساختهاند و گروه دیگر مایل به تحقیق پیرامون زمینههای تاریخی پدیدههای دینی هستند. گروه نخست جویای فهم ماهیت و گوهر دین است، در حالی که دسته دوم در طلب کشف و فهم تاریخ آن میباشد.[8]
از میان عالمان تاریخ ادیان میتوان رافائل پتازونی[9]، گرادیوس فاندرلیو، گوستاو منشینگ[10] را نام برد.
استفاده از زمینههای تاریخی ادیان و ساختارهای دین برای فهم بهتر ادیان امری ممکن است اما اگر سخن بر سر اصل دین و تبیین، تحلیل و ارزیابی آن باشد باید گفت روش تاریخی روشی ناقص است که باید برای تکمیل آن از سایر روش ها همچون روش عقلی و توجه به کارکردها بهره جست. بسیاری از دانشمندان این رشته بر اساس تعلق خاطر به مبانی مدرنیته و مدل عینیت به ایمان مومنان نظر کردهاند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان