كلمات كليدي : پراگماتيسم، عمل گرايي، معرفت شناسي پراگماتيستي، دين پژوهي
نویسنده : عبدالله محمدي
در قرن بیستم رویکردی جدید به دین ظاهر شد که بجای بحث بر سردرستی یا نادرستی گزارههای دینی، نتایج عملی آنها را مورد داوری قرار میداد. در این رویکرد دین، تنها اعتقاد به اندیشههای عقلی در باب ماهیت عالم نیست. بلکه نتایج عملی یک عقیده حقانیت آن را تعیین میکند.
پراگماتیسم با چارلز ساندزرپیرس(1839-1914) آغاز شده و با تحقیقات ویلیام جیمز(1842-1910) گسترش بیشتری یافت. جیمز درباره دین میگوید:
«نمیتوان درباره یک باور دینی بی طرفانه اظهار نظر نمود بلکه باید خود را به آن سپرد و با آن زیست به این امید که آن باور خود را در تجربه به اثبات رساند. به طوری که حتی معیار حقانیت یک نظر و عقیده آن است که در عمل مفید باشد»[1]
پیرس معتقد است اگر دو نفر درباری عقایدی بحث میکنند ولی اختلاف عملی میان آنها نیست، باید نتیجه بگیریم این دو درباری آن باور نظر واحدی دارند، اگرچه خود نمیدانند. تنها اختلاف آنها در شیوی بیان باورها و یا رابطه احساس و عاطفی به یک بیان خاص است.
این نحوی برخورد با دین ناشی از تفسیر ایشان نسبت به حقیقت و مبانی معرفت شناختی آنهاست.
جمیز معتقد است برای حقیقی دانستن یک عقیده باید آن را نه در محیط صرفاً نظری بلکه در کارزار عمل مورد آزمون قرار داد. از نظر جیمز یک عقیده تنها در صورتی «حقیقی» است که هرگاه عملی شود، «به طور تجربی نتایج رضایت بخش و محسوس» به بار آورد. «حقیقت باید به مثابه رابط پیامدهای رضایت بخش و محسوس با اعمالی که از عقاید معینی ناشی میشوند در نظر گرفته شود».این نظریه انتقادات فراوانی را در پی داشت که بیشترین آنها در دو محور بود. نخست انتقاداتی که متوجه مفهوم «رضایت بخشی» هستند. و دوم انتقاداتی که ناظر به «نسبیت» یا «تغییر پذیری حقیقت» هستند[2].
نقد و بررسی
1. از دین پژوهی پراگماتیستی ریشه در معرفت شناسی پراگماتیستی یا معرفت شناسی عمل گرایانه دارد که معتقدند یک گزاره آنگاه صادق است که در عمل مفید و سودمند باشد . کارآیی و سود مندی و به تعبیر دیویی رضایت بخشی و ارضاء حقیقت صدق را تشکیل می دهد.[3]اما این مبنای معرفت شناختی با اشکالات جدی مواجه است . از جمله اینکه این نظریه مستلزم نسبی گرایی است، زیرا سودمندی، مصلحت و فایده داشتن نسبت به اشخاص و فرهنگها و زمانهای مختلف متفاوت می شود. اگر باوری برای یک فرد سودمند باشد نه برای شخص دیگر، در اینصورت این باور برای شخص اول صادق است و برای شخص دوم کاذب. حتی ممکن است باور برای یک فرد در یک زمان و یک شرایط سودمند باشد ولی در زمانها و شرایط دیگر سودمند نباشد. آشکار است چنین پیامدی مستلزم نسبی گرایی است.[4]
ثانیاً ممکن است نظریه ای سودمند باشد اما صادق نباشد .مانند نظریه هیئت بطلمیوسی که قرنها نتایج عملی مفیدی در حوزه های مختلف علوم داشت ولی امروزه کذب و بطلان آن نظریه مورد اتفاق همگان حتی طرفداران معرفت شناسی پراگماتیستی است.[5]
ثالثاً این معیار از صدق خودشکن است؛ زیرا نسبت به خود این اصل که «سودمندی ملاک صدق است.» سوال می کنیم که آیا این قضیه نیز صادق است ؟ و آیا صدق آن بخاطر سودمندی آن است؟ اگر پاسخ این باشد که صدق این قضیه هم بخاطر سودمندی آن است سوال می کنیم واقعاً صدق چه نوع کارآیی و سودمندی در مقام عمل دارد. و اگر پاسخ دهند که صدق این قضیه به خاطر امری غیر از سودمندی آن است، بدین معناست که از ملاک اولی خود دست کشیده و آن را استثناپذیر می دانند.[6]
2. ممکن است در پاسخ به این اشکال که یک باور نادرست می تواند در عمل مفید و کارآمد باشد ایشان اینگونه پاسخ دهند که «یک باور نادرست شاید برای مدتی سودمند باشند ولی سرانجام دچار مشکل میشود و با باورهای دیگری ناسازگاری مییابد». امّا باید توجه داشت این توجیه، همان ادّعای نظریه انسجام و پیوستگی است که خود پراگماتیستها با آن به شدت مخالفند[7]. توضیح آنکه یکی از مکاتب معاصر در معرفت شناسی مکتب انسجام گرایی است که معتقدند صدق یک گزاره عبارتست از انسجام و هماهنگی آن با گزاره های دیگر .یک باور یا گزاره زمانی صادق است که با مجموعه معرفت هایی که داریم هماهنگ بوده و تناقضی با آنها نداشته باشد.[8] گرچه این گرایش نیز از نظر ما با اشکالات جدی مواجه است لکن اشکال اصلی به طرفداران پراگماتیست این است که برای حل اشکال مزبور از مبانی انسجام گرایان استفاده کرده اند در حالیکه ایشان مخالف انسجام گرایی هستند.
3. چه بسا بسیاری از آثار و نتایج سودمند عقاید دینی، به رغم حقانیت آنها، هنوز برای مؤمنان کشف شده باشد. در اینصورت با این رویکرد باید به بیاعتبار بودن این عقاید حکم کرد؟!
4. مهمترین اشکال این رویکرد «نگرش کارکردگرایانه» به دین است. توضیح آن که اگرمحقق دین پژوه در صدد کشف کارکردهای مفید عقاید دینی باشد روش او را تایید کرده اما این روش را کارکرد گرایانه نمینامیم. بلکه روش کارکرد گرایانه برای کسانی است که به جای کشف نتایج عملی عقاید دینی، نگاه کارکردی به گزارههای دینی را در مقام معرفت شناسی گزارههای دینی اعمال میکنند.یعنی بدون توجه به صدق و کذب عقاید دینی- وحتی با اعتقاد به صدق و کذب برادر نبودن گزارههای دینی- تنها به تأثیرات مثبت یامنفی باورهای دینی مینگرند و صدق به معنای مصلحت و منفعت گرایی ونه مطابقت با واقع معنا میشود. آسیب مهم این روش این است که اگر بدیلی غیر از عقاید مذهبی دارای کارکرد بهتری از آن بود، اعتبار عقاید مذهبی مخدوش میشود. نمونه روشن این طرز تلقی در کشور ما، نگاه مهندس بازرگان در مطالعات دین پژوهی است. که نماز را از آنجهت که انسان را وقت شناس و منظم میکند مفید می دانست و فایدی غسل را بهداشت، تقویت عضلات و پوست شمرد[9].
ولی در انتهای راه مجبور شد اعتراف کند دین تنها برای مصلاح اخروی انسانها است و از اداره اجتماع عاجز است.[10]
کارکردهای روانی و اجتماعی دین بر کسی پوشیده نیست ولی سخن در این است که نگاه کارکرد گرایانه- ونه کشف کارکردهای دین- و بسنده کردن به آنها موجب بیاعتبار دانستن عقاید دینی هنگام پیدا شدن بدیلی مناسبتر میگردد. روش صحیح این است که در مقام اثبات صحت و حقانیت گزارههای دینی از شیوههای موجه معرفت شناسی دینی بهرهگرفته شود و سپس به کشف کارکردهای عقاید مذهبی در زندگی فردی و اجتماعی بشر پرداخته شود.
باید این مهم مورد توجه باشد که کشف کارکردهای گزارههای دینی با اینکه آثار یک عقیده ملاک حق و باطل شمردن آن نظریه دانسته شود، بسیار متفاوت است.[11]