كلمات كليدي : عقل گرايي معتدل، عقل گرايي اعتدالي، عقل گرايي نرم، ايمان گروي، عقل گرايي افراطي
نویسنده : حسين سعد آبادي
بحث رابطه عقل و ایمان از مهمترین مباحثی میباشد که توجه فیلسوفان و متکلمان را به خود جلب کرده است. بین ایشان اختلافاتی بر سر این مسئله وجود دارد و محوریترین سوال این است که آیا باید گزارههای دینی را عقلانی کرد یا نه؟
یکی از پاسخهایی که به مسئله فوق داده شده است نظریه عقلگرایی معتدل[1] یا عقلگرایی نرم[2] میباشد. عقلگرایی معتدل در مقابل عقلگرایی حد اکثری[3](افراطی) قرار دارد. این دیدگاه بر مبنای عقلانیت متعارف یا عقل سلیم استوار است.
هر چند برخی پیشینه این نظریه را به زمان "کانت" و مخصوصاً بعد از انتشار کتاب «گفتار در روش» وی دانستهاند و "ویلیام جیمز" را نیز با وی همداستان دانستهاند؛[4] اما پیشینه نظریه عقلگرایی معتدل را باید در سالهای بسیار دورتر جستجو نمود و شاید نتوان تاریخ دقیقی برای این رویکرد تعیین کرد. به عنوان مثال با کمی کند و کاو در اندیشه اصیل اسلامی نیز میتوان به این نظریه دست یافت و شواهد متعددی از آیات و روایات که مویّد خردگرایی معتدل میباشد را بهدست آورد.[5]
مهمترین ویژگیهای عقلگرایی اعتدالی
مهمترین ویژگیهای این دیدگاه عبارتند از:
1. در بررسی افکار و اندیشهها باید محتاط بود و تنها به ادله توجه کرد.
2. عقل دارای محدودیتهایی است و از عهده اثبات صدق همه اعتقادات، برای همه انسانها بر نمیآید.
3. صدق برخی مدعیات را برای صاحبان عقل سلیم میتوان اثبات کرد.
4. صدق به معنای مطابقت با واقع است. بر طبق عقل سلیم دستگاه ادراکی بشر قابل اعتماد است و میتواند واقع را نشان دهد. هماهنگی و کارآمدی و اجتماع بر مسئله سبب اطمینان بیشتر به صدق آن میشود.
5.مرز قاطعی میان عینی و ذهنی نمیتوان قائل شد. هر اندازه شواهد و دلائل کافی بر ادعایی بیشتر باشد آن ادعا عینیتر است.
6. اعتقادات معقول دو دستهاند: اعتقادات پایه و اعتقادات مستنتج.
7.روش قیاسی در استنتاج اعتبار قطعی دارد ولی روشهای استنتاجی و نقلی اعتبارشان به اندازه شواهدی است که ارائه میدهند.
8. اعتقادات پایه مستنتج نیستند. اگرپذیرش آنها صرفا بر پایه شهود شخصی باشد اعتبارشخصی دارند و اگر از جانب دیگران هم تایید شود (مانند واقعیت داشتن جهان) اعتبار عینی دارند.
9. معیار اعتدال اندیشی سه چیز است: ارزش قائل شدن به گفته خود و التزام به مفاد آن، بهدست آوردن اعتماد از راه قابل اعتماد مانند حواس ظاهر و باطن و شهود و ...، پدید نیامدن امر نامتعارف.
10. عقل سلیم فرایندی تکاملی را طی میکند و به تدریج به واقعیت نزدیکتر میشود و فهم خطاهای گذشته اعتبارش را مخدوش نمیکند؛ زیرا خود کشف خطا بر اثر اعتبار عقل سلیم پدید آمده است.
11. در عقلانیت معتدل باب بررسی باورهای قبلی گشوده است و هیچگاه حکم جزمی به بسته شدن باب تحقیق داده نمیشود.
12. به کارگیری عقل سلیم در عقاید دینی ضروری است؛ چون در انتخاب نظام اعتقادی، چارهای جز ارزیابی عقلانی نیست.[6]
تفاوت عقلگرایی اعتدالی با عقلگرایی افراطی و ایمان گرایی افراطی
در دیدگاه عقلگرایان معتدل، جریان ایمانگرایی؛ یعنی ایمانی که به طور عقلانی و با عقل قابل حمایت نباشد، مردود دانسته شده و همچنین عقلگرایی افراطی و قول به وجود اصول بدیهی و ما تقدم که همه باورها از آن استنتاج میشود و هر عاقل هوشمندی باید آن را بپذیرد و بر یقین بودن و حقانیت باورها و اعتقادات بدان درجه که با هیچ دلیلی نتوان در آن تردید کرد، خط بطلان میکشد.
در دیدگاه عقلگرایان معتدل علاوه بر نقش اساسی «قلب» در معرفت و تشخیص حق نقش اساسی «عقل» و استدلالهای عقلی در ارزیابی دعاوی دینی پذیرفته میشود؛ ولی ابتنای همه باورها و اعتقادات بر مجموعهای از اصول بدیهی و مقبول همگان و عدم امکان تجدید نظر در آنها که مورد نظر عقلگرایی افراطی بود، مردود شناخته میشود.
عقلانیت حداکثری در تعداد بدیهیات از 30 دسته گذشته است و اینان لااقل اولیات، مجربات، فطریات، حدسیات، متواترات، وجدانیات و مشاهدات را به عنوان بدیهیات پذیرفتهاند و چنین نتیجه گرفتهاند که تمام گزارههای نظری به یکی از این بدیهیات مستند میشود و وجود هر گونه قضیه ظنی را انکار نمودهاند و اثبات تمام گزارهای نظری را ممکن دانستهاند؛ در حالیکه عقلانیت اعتدالی، علیرغم پذیرش بدیهیات و امکان استناد نظریات به بدیهیات، تنها به بداهت اولیات و وجدانیات و فطریات اعتراف میکند و سر بداهت فطریات را ارجاع آنها به اولیات و سرّ بداهت اولیات و وجدانیات را نیز ارجاع آنها به علوم حضوری میدانند. با توجه به دائره حداقلی بدیهیات، تنها برخی از گزارههای مستنتج به صورت یقینی ظاهر میشوند و سایر قضایا در حد ظنیات یا یقینیات عقلایی و روانشناختی باقی میمانند و با نظریه انسجامگرایی میتوان به رجحان قضایای ظنی نسبت به یکدیگر حکم کرد.[7]
تفاوت عقلگرایی اعتدالی با عقلگرایی انتقادی
عقلگرایی انتقادی رویکردی است که هم به امکان نقد و ارزیابی عقلایی نظامهای دینی اعتقاد دارد و هم صحت یک نظام دینی به صورت قاطعانه و همگانی را میسر نمیداند. بدین ترتیب میتوان نظامهای دینی را عقلاً مورد ارزیابی و نقد قرار داد ؛ ولی اثبات قاطع و همگانی آنها امکان پذیر نیست.
عقلانیت انتقادی بیشتر از آنکه طالب اثبات قطعی باورهای دینی و نظامهای اعتقادی باشد بر نقش عقل در نقد اعتقادات دینی تاکید میورزد و این نگرش، توجیه عقلانی باورهای دینی را نادیده میگیرد و حکم قطعی را از خود سلب میکند و نفی حکم قطعی، ساختمان آن را ویران کرده، به نسبیت میانجامد؛ اما در عقلگرایی اعتدالی پارهای از اعتقادات که اصول دین شمرده میشوند مورد پژوهش قرار میگیرند و بعد از مرحله فهم دقیق آنها به دنبال مقدمات برهان جهت اثبات آنها میرویم و دلائل رد آنها را به نقد میکشیم. بر فرض این دلائل مورد توافق عموم قرار نگیرد، ولی چنان نیست که برای عموم قابل عرضه نباشد؛ زیرا این دلائل مستند به بدیهیات است؛ بدیهیات و باورهای پایهای که مورد اجماع هستند و بالتبع گزارههای مستنتج نیز مورد پذیرش همگانی قرار میگیرند، البته اگر گرفتار شبهه در مقابل بداهت یا پیش فرضهای غلط نگردند.[8]