دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اخلاق فمینیستی Feminist Ethics

No image
اخلاق فمینیستی Feminist Ethics

كلمات كليدي : حقوق زن، اخلاق سنتي، اخلاق فمينيستي، مرد محوري، اخلاق همجنس گرايي زنانه

نویسنده : احمد دبيري

از مباحث‌هاى نسبتاً نوین در مطالعات اخلاقی رهیافت فمینیستى به اخلاق است. به طور کلی دو رویکرد عمده زنانه به اخلاق در غرب وجود دارد:

رویکرد نخست

در این رویکرد طرفداران اخلاق فمینیستى با تأکید بر حقوق ‌اخلاقى زنان معتقدند، تبعیض و ستم بر زنان هم‌چنان در جوامع حاضر وجود دارد و آراى کسانى ‌را که معتقدند زنان به لحاظ عقلانى، اجتماعى و اخلاقى تابع مردان هستند، شدیداً محکوم مى‌کنند. به عقیده این عده اخلاق سنتى با تشویق زنان به فضائلى مانند صبر و فداکارى، پایین‌تر دانستن شأن و شایستگى اخلاقى زنان از مردان و به‌ کارگیرى شیوه تفکر مردانه و بى‌اعتنایى به شیوه‌هاى تفکر زنانه از زیردست‌بودن زنان حمایت می کند.[1]

اخلاق همجنس‌گرایی زنانه

یکى از شاخص‌ترین و افراطى‌ترین رهیافت‌ها در رویکرد اول، هم‌جنس گرایى زنانه است. این رهیافت به طور خاص برای زنان طراحی شده است و با تإکید بر «انتخاب» به جای «وظیفه» پیشنهاد می‌کند که به جای سؤال اخلاقی و سنتی «آیا این عمل خوب است.» این سؤال مطرح ‌شود که «آیا این عمل در جستجوی آزادی و خودآگاهی به من کمک می‌کند». از نظر این گروه هر زنى براى آن‌که کاملاً فمینیست باشد باید تمایل داشته باشد که او را هم‌جنس‌گرا بدانند، چه‌ براى حذف کامل سلطه مردان بایستى به گونه‌اى برنامه‌ریزى شود که مردان به‌طور کلى از زندگى زنان کنار روند. طراحان این رهیافت با صراحت نهاد خانواده را در خدمت اخلاق سنتى مردانه و نقشه‌اى براى استثمار هرچه بیشتر زنان مى‌دانند و ازدواج و تشکیل خانواده را نفى کرده، هم‌جنس‌گرایى زنانه وگرایش جنسى زنان به خود را تجویز مى‌کنند.

از نگاه نقادان این رهیافت اشکالات فلسفى، جامعه‌شناختى، روان‌شناختى ‌و اخلاقى بى‌شمارى بر آن وارد است که یکى از آشکارترین و مهم‌ترین آنها این است که چنین رهیافتى اخلاق و الگوى اخلاقى را به سطح نازلى از یک‌ خواسته و یا هوس روانى، و نه چندان اخلاقى، فروکاسته است. شاید حتى‌خودگروانه‌ترین و لذت‌گروانه‌ترین مکتب‌هاى اخلاقى رهیافتى را که هیچ‌ گونه‌نقش کنترلى و بازدارندگى براى اخلاق در نظر نگیرد و صرفاً به کام‌جویى و هوس‌پرورى فردى و گروهى بیندیشد، شایسته نام رهیافت اخلاقى ندانند.[2]

رویکرد دوم

در مورد اخلاق فمینیستى، متضمن دو مدعاست؛ مدعاى اول این که «اخلاق سنتى اساساً مرد محور است» و مدعاى دوم این که «جهان‌بینى واحد زنانه مى‌تواند ما را به ‌یک نظریه ارزشى بى‌اشکال و کارآمد برساند.» نظریه‌پردازان این رویکرد به ‌طور کلى سه نظریه حداقلى، معتدل و افراطى را مطرح کرده‌اند:

الف) نظریه حداقلى: طرفداران این نظریه برآن‌اند که زنان شأن و توانایى‌ رشد اخلاقى را دارند. به طور خلاصه مى‌توان گفت پیروان نظریه حداقلى که نظریه‌اى‌ تساوى جویانه است، شأن و ارزش اخلاقى زن و مرد را به لحاظ تکوینى‌ مساوى دانسته، خواستار حذف مرجعیت انحصارى مردان در تشخیص و قضاوت نهایى اخلاقى هستند.

ب) نظریه افراطى: این دیدگاه که از سوى بسیارى از اندیشه‌ورزان ‌فمینیست حمایت مى‌شود به برترى اخلاق زنانه بر اخلاق مردانه اعتقاد دارد.پیروان این نظریه بر تقدم نیازها بر حقوق و عشق و محبت بر وظایف تأکید مى‌کنند و معتقدند برخلاف اخلاق سنتى مردانه که مستلزم پیروى کورکورانه از قوانین است، وظایف مادرانه بیشتر مستلزم خلاقیت و جوشش درونى است؛ از این‌رو با الهام از تجربه اخلاقى زنان مى‌توانیم الگویى براى ‌نظریه اخلاقى ‌طراحى کنیم که بر توجه به دیگران و مراقبت خودجوش از انسان‌ها مبتنى ‌است. این الگو اخلاق فمینیستى را رهیافتى مى‌شناسد که بر توجه و مهربانى به ‌دیگران مبتنى است.

به طور کلی می‌توان گفت نظریه افراطی که باموضعی برتری‌جویانه از اخلاق فمینیستی دفاع می‌کند در عین تأیید تفاوت فضائل و رذائل مردانه و زنانه می‌کوشد برتری شأن و ارزش اخلاقی زن بر مرد، برتری خلق و خو و منش صنفی-جنسیتی زنان و برتری آماری زنان بر جامعه مردان در اخلاق (تعهد و التزام بیشتر زنان به اخلاق) را مدلل سازد. سپس بر پایه این نتایج بر لزوم اصلاح خلقیات مردانه و جای‌گزیی آن با خصال و منش‌‌های زنانه در جهت تثبیت، تعمیق و تسریح رشد اخلاقی جامعه و لزوم راهبری اخلاقی زنان و به دست‌گرفتن نهاد اخلاق از سوی ایشان در جهت اعتلای این نهاد به دلیل امتیاز و برتری زنان در قضاوت و تشخیص اخلاقی، انگیزش اخلاقی و رفتار اخلاقی، تأکید می‌ورزد.

ج) نظریه معتدل: دسته سوم نگرش میانه‌اى را در قیاس با نظریه حداقلى و نظریه ‌افراطى پیشنهاد مى‌کنند. این نگرش ضمن انتقاد از اخلاق سنتى، بدون این که مانند صاحبان نظریه افراطى بطلان و حذف آن اخلاق را اعلام کند، به اصلاح آن مى‌اندیشد.

انتقاد پیروان این نظریه از اخلاق سنتى آن است که اخلاق را از پایه‌اى‌ترین و بنیادى‌ترین ریشه‌هاى آن آغاز نکرده است، چرا که مراقبت و دل‌سوزى در قیاس با عدالت و قانون‌مدارى ریشه‌اى‌تر است. اخلاق سنتى به ‌جاى مراقبت و دل‌سوزى، عدالت و قانون‌مدارى را نشانده است و در واقع از میانه راه آغاز کرده است. در نتیجه این اشتباه، انسان‌ها به گونه‌اى تربیت ‌یافته‌اند که انسان‌هاى دیگر و حیوانات را زیر سلطه خود آورده، از آنها بهره‌کشى مى‌کنند و در محیط زیست خود بى‌مهابا دخل و تصرف مى‌کنند. از نگاه این عده اخلاق را می‌توانیم به گونه‌های مختلفی پی‌ریزی کنیم. می‌توانیم چونان اخلاق سنتی آن را برمبنای عدالت سنتی پی‌ریزی کنیم، می‌توانیم مطابق مشی دانشمندان و بخش زیادی از فلسفه به تبیین همه چیز بر مبنای عقل اهتمام ورزیم می‌توانیم همانند دانش‌جویان هنر و موسیقی با نظری زیبایی طلبانه و ستایش‌گروانه به همه چیز نگاه کنیم ولی در این مبناست که می‌توانیم به دیگران یاری رسانیم و همواره زمینه‌های رشد و تعالی و خوش‌بختی همه موجودات را چونان رشد و تعالی و خوش‌بختی خودمان فراهم نماییم و در زندگی اخلاقی با دل‌سوزی و شفقت هر چه تمام‌تر به این مهم جدیت ورزیم[3].

طرفداران هر یک از سه نظره مذکور الگوی اخلاقی مورد نظر خویش را در قالب یکی از رهیافت‌های زیر ترسیم می‌کنند:

اخلاق زنانه

شعار این رهیافت رو به رشد این است که خصایص سنتی زنانه‌ای مثل مراقبت، دلسوزی، خیرخواهی و پرورش مهرورزی، به لحاظ اخلاقی، از خصایص سنتی مردانه‌ای مثل عقلانیت، عدالت و استقلال کم‌اهمیت‌تر نیستند. کارول گیلیگان نماینده شاخص این رهیافت که یک روان‌شناس اخلاق نو کلبرگی است، اظهار می‌دارد که زنان به هر دلیل مایل‌اند با لحن مراقبت که بر روابط عینی و واقعی مبتنی است، سخن بگویند، نه با لحن عدالت که بر اموری انتزاعی اهتمام دارد. هرچند گیلیگان تصریح می‌کند که اخلاق مردان و زنان را کاملاً جدا از هم نمی‌داند اما بسیاری از نقادان رهیافت او را هم‌سو با نظریه افراطی می‌دانند و معتقدند وی در جهت مقابله با اخلاق ظاهراً مردانه استاد خود، لورنس کلبرگ به اخلاق شدیداً زنانه متمایل شده است.

اخلاق مادرانه

این رهیافت رابطه صحیح مادر و فرزند را به عنوان الگوی ارتباطی مترقی در اخلاق اجتماعی معرفی می‌‌کند و آن را در کنار الگوی سنتی تعقل و تعهد نشانده و حتی‌گاه از آن برتر می داند. از نگاه این رهیافت الگوی سنتی مبتنی بر تعقل و تعهد تنها در شرایطی کارگشاست که میان دو طرف در روابط اجتماعی تساوی در استقلال، اقتدار و اطلاعات برقرار باشد، در حالی که واقعیت نشان می‌دهد روابط و تعاملات انسانی ـ اجتماعی بیشتر میان کسانی رخ می‌دهد که از موقعیت مساوی برخوردار نیستند، مانند روابط میان فرزند و والدین، دانش‌جو و استاد، متخصص و ارباب رجوع، پزشک و بیمار، کارفرما و کارگر و... در این تعاملات اگر به الگوی اخلاق مادرانه بیندیشیم خواهیم دید که این الگو نقش بسیار مؤثر و کارسازی در نزدیک کردن موقعیت‌های نامتوازن و نامتساوی به یکدیگر ایفا می‌کند چرا که به جرأت می‌توان گفت مادران بیشترین علاقه را به فرزندانشان دارند و می‌کوشند از فرزندان محافظت کرده به آنها آموزش دهند و آنها را از نظر اجتماعی موفق و قابل قبول بارآورند؛ آنها هم به خود و هم به فرزندانشان می‌آموزند که حساس، مسئول و آگاه از نیازهای دیگران باشند.[4]

مقاله

نویسنده احمد دبيري

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

پر بازدیدترین ها

No image

اخلاق توصیفی

No image

عقل نظری و عملی

No image

انگیزش اخلاقی

Powered by TayaCMS