كلمات كليدي : معضل اخلاقي، قانون پرستي اخلاقي، جزئي نگري اخلاقي، كليت، تكاليف استثناناپذير، تزاحم، اختيار
نویسنده : رهام شرف
معضل اخلاقی به کلیه مسائل، مشکلات و تعارضهایی گفته میشود که در حوزه اخلاق با آنها مواجه میشویم. مقوله معضل اخلاقی مسائل مختلفی را دربر میگیرد؛ از جمله کلی یا جزئی بودن احکام اخلاقی، تعارضهای میان تکالیف اخلاقی (بویژه در نظامهای اخلاقی تکلیفنگر)، چگونگی استنتاج گزارههای اخلاقی و حاوی «باید» از گزارههای واقعی و حاوی «است» و هم چنین مسائل و مشکلاتی که در حیطه فرااخلاق با آنها برخورد میکنیم مانند: مشکلاتی در خصوص معرفتشناسی، هستیشناسی و روانشناسی اخلاق.
با توجه به گستره وسیع مبحث معضل اخلاقی در این نوشتار به پارهای از مهمترین مباحث آن اشاره میکنیم.
قانونپرستی اخلاقی [1] و جزئینگری اخلاقی[2]
همانطور که بیان کردیم یکی از مسائل و مشکلات مهم در حوزه اخلاق، مبحث کلی یا جزئی بودن احکام، قضایا و دستورهای اخلاقی می باشد.
قانونپرستی اخلاقی همان مواجهه کلی و همانند با وضعیتهای اخلاقی مختلف است. بر مبنای قانونپرستی اخلاقی، درستی اخلاقی اعمال تنها از طریق توسل به قواعد، اصول و یا فرمانها معین میشود. بر اساس این نظریه تنها زمانی میتوانیم بگوییم یک عمل درست است که عمل مذکور با قاعده صحیح اخلاقی مورد نظر (که قاعدهای عام، کلی و استثناناپذیر است) منطبق باشد. طیف وسیعی از نظریههای اخلاقی بر مبنای معنای مذکور قانونپرستانه میباشند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از: خود محوری اخلاقی (که بر مبنای آن آدمی باید پیوسته خیر شخصی خود را به حداکثر برساند)، نظریه فرمان الهی (که بر اساس آن هر آن چه خدا بدان فرمان دهد صحیح است)، سودنگری (که بر مبنای آن انسان باید همواره خیر مجموع انسانها را به حداکثر برساند) و بسیاری از نظریههای اخلاقی دیگر میباشند.[3]
اما نظریه قانونپرستی یا عبارت دیگر مواجهه قانونپرستانه با وضعیت اخلاقی، مورد مناقشه و تردید قرار گرفته است. مسأله اساسی این جاست که بر اساس قانونپرستی اخلاقی هر قاعده اخلاقی باید عام، کلی و استثناناپذیر باشد در حالی که موارد متعددی وجود دارد که کلیت احکام اخلاقی را نقض میکند. مثلاً اگر فردی تفنگی را امانت در نزد ما بگذارد و ما قول دهیم که هر وقت او تفنگ را خواست آن را به او بدهیم. اگر روزی آن شخص در حال عصبانیت آن تفنگ را از ما بخواهد در حالیکه قصد دارد با تفنگ شخصی را به قتل برساند. در این شرایط از یک سو بنابر قاعده اخلاق کلی، پیوسته باید به عهد خود وفادار باشیم اما از سوی دیگر این مورد موردی استثنایی بوده، چرا که وفای به عهد ما موجب مرگ یک شخص دیگر خواهد شد.[4]
نقد دیگری که بر قانونپرستی اخلاقی وارد است و مشابه نقد پیشین میباشد این است که از نظر مخالفان قانونپرستی اخلاقی، نمیتوان یک یا چند صفت را به عنوان صفت یا اوصاف اخلاقی مشخص نمود که به طور عام و کلی تعیینکننده اخلاقی یا غیراخلاقی بودن عمل در هر شرایطی باشند؛ مثلاً اگر فردی فرزندانش را به پارک ببرد و فرزندانش از این عمل او لذت ببرند، ما میگوییم عمل این فرد به لحاظ اخلاقی درست است؛ زیرا فرزندانش را شاد کرده است. اما ما نمیتوانیم اصل لذت را به عنوان یک صفت اخلاقی که موجب اخلاقی شدن هر عملی شود لحاظ کنیم؛ زیرا در این صورت لذت بردن یک فرد خود آزار از آزار خویش را نیز باید اخلاقی بدانیم.[5]
با توجه به نقدهای مذکور، رویکردی در مواجهه با تعیین درستی یا نادرستی یک عمل به لحاظ اخلاقی پدیدار گشت که جزئینگری اخلاقی نام دارد. بر اساس جزئینگری اخلاقی، درستی اعمال صرفاً بستگی به اوضاع و احوالی دارد که آن اعمال در آن صورت میگیرند و این درستی یا نادرستی از قواعد، اصول، یا فرمانها ناشی نمیشوند. مهمترین مکاتب و افرادی که در حوزه اخلاق جزئینگر بودند عبارتند از: دبیلو. دی. راس، اگزیستانسیالیستها، جان دیویی عملنگر و طرفداران اخلاق فمینیستی.[6]
تعارض میان تکالیف اخلاقی
یکی از مباحث مهم و مطرح در گستره معضل اخلاقی، تعارضها و کش مکشهایی است که گاهی میان تکالیف اخلاقی مشاهده میشود. این تعارضها عموماً در رابطه با نظامهای اخلاقی تکلیفنگر مطرح میباشد؛ چرا که در این نظامها معیار درستی یا نادرستی به لحاظ اخلاقی تکالیفی است که به نحو پیشینی برای ما مشخص شدند و مفاهیمی مثل سود، عدالت و فضیلت تأثیری در تعیین درستی یا نادرستی اخلاقی ندارند.[7]
یکی از دیدگاههای اخلاقی که میتوان آن را مهمترین دیدگاه اخلاقی تکلیف نامید، نظریه اخلاقی کانت میباشد. از نظر کانت احکام و قضایای اخلاقی مشروط به نتایج نیک و بد نبوده، از این رو مطلق، عام و کلی می باشند.[8] بر همین اساس اگر شخصی بگوید نباید دروغ گفت چون دروغ گویی سبب بیاعتمادی جمعی یا رسوایی شخص دروغگو میشود، حکمی غیرمطلق و غیرعام صادر کرده و بر همین اساس گرفتار نتیجه گرایی شده است. از طرف دیگر حکم به نادرست بودن دروغگویی، حکمی است استثناناپذیر، بدین معنا که در هیچ شرایطی نمیتوان دروغ گفت.[9]
اما این گونه داوری و قضاوت درباره تکالیف اخلاقی مشکلات اساسی را بوجود میآورد. اگر احکام اخلاقی را تا این حد خشک، کلی، قاطع و استثناناپذیر بدانیم، خدمتگزار اخلاق به معنای منفی کلمه خواهیم بود. بدین معنا که اخلاق برای زندگی بهتر انسانها و تسهیل روابط بین آنها پدیدار گشته است، حال اگر یک نظام اخلاقی تا این حد خشک و انعطاف ناپذیر باشد، نه تنها سبب بهبود روابط انسانی نمیشود بلکه خود معضلاتی را برای انسانها پدید میآورد.
یکی از مهمترین معضلاتی که در نظام اخلاقی کانت با آن مواجه می شویم، تعارض و شکاف عمیق میان تکالیف اخلاقی میباشد. وضعیتی را در نظر بگیرید که در آن یک فرد قاتل درباره محل اختفای فردی که قصد کشتن او را دارد، از ما سوأل میکند و ما نیز جای آن فرد مخفی شده را میدانیم. بر مبنای تفکر اخلاقی کانت ما باید حقیقت را به آن شخص قاتل بگوییم؛ زیرا اولاً هر گونه استثنایی به قاعده راستگویی، به نقض و بیاعتباری اصل قاعده میانجامد، ثانیاً اگر در جایی دروغ گفتیم، قانوناً و اخلاقاً مسئول نتایج ناخواسته و پیشبینی نشده دروغ خود هستیم.[10] نقدهای فراوانی به این اشکال مهم در نظام اخلاقی کانت وارد شده است که یکی از مهمترین آنها نقدی است که کنستان آن را مطرح کرده است. از نظر کنستان، گرچه راستگویی تکلیف اخلاقی آدمی میباشد اما مفاهیم حق و تکلیف انفکاکناپذیرند. تکلیف در جایی وجود دارد که حقوقی متناظر با آن موجود باشد، از این رو تنها در قبال کسانی که حقی دارند، تکلیف داریم.[11] این مطلب بدان معناست که انسان نسبت به فردی که قصد آزار دیگران (در این مورد خاص کشتن دیگران) را دارد نه حقی دارد و نه تکلیفی، بنابراین میتواند به آن شخص دروغ بگوید.
تعارض درونی
یکی دیگر از معضلات مطرح در حوزه اخلاق، تعارضهای درونی خود فرد میباشد که قرآن کریم نیز به آنها توجه ویژهای داشته است. در توضیح باید گفت که خداوند متعال موجودات عالم را به سه بخش تقسیم کرده است: بخشی که کارشان بر اساس غریزه یکنواخت است؛ بخشی که کارشان بر اساس عصمت فرشته بودن یکنواخت است؛ و بخشی که کارشان یکنواخت نیست بلکه دوگونه میباشد و همین دوگونگی، مایه تزاحم و منشاء نیاز به اخلاق است.[12] انسان همان موجودی است که به دلیل دوگانگی و کشمکشهایی که در درون او وجود دارد نیازمند اخلاق بوده و از آن جا که عمل، تنها در صورتی اخلاقی یا غیراخلاقی است که از فرد مختار سر بزند، آدمی از نیروی اراده و اختیار بهرهمند است.
تزاحمها و دوگانگیهایی که در حوزه عقل عملی و اخلاق جای دارد به این صورت است که مثلاً، انسان از یک سو حس حفظ امانت و عدم خیانت در آن را دارد و از این حس اخلاقی زیبای خود لذت میبرد، ولی از طرف دیگر، خوی حرص، زیادهطلبی و تجاوز به حقوق دیگران نیز در او وجود دارد و بر همین اساس گاهی تلاش و کوشش خویش را در جهت خیانت در امانت به کار میگیرد.[13] آدمی امیال و تمایلاتی دارد که همواره او را به سمت امور دنیوی و مواهب آن میکشانند و همین امر در بسیاری از مواقع مانع از آن میشود تا انسان بر مبنای تکالیف و الزامهای اخلاقی عمل کند. بنابراین انسان باید پیوسته با تمایلات پست و گرایش به امور غیراخلاقی مبارزه کند و طبیعت الهی و عالی خود را بر طبیعت دانی خود غالب گرداند. این تعارضها و دوگانگیهای درونی همواره با شخص مقارن و همراه بوده و از لوازم انفکاکناپذیر عمل اخلاقی میباشد، بر همین اساس انسان باید پیوسته میان اعمال اخلاقی و غیراخلاقی دست به انتخاب میزند.