24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : هرمنوتيك، هرمنوتيك فلسفي، تفسير، متون مقدس، فهم
نویسنده : رضا میرزائی
اصطلاح Hermeneutice از فعل یونانی hermeneuin به معنای «تفسیر کردن» گرفته شده است و معنای اسمی آن hermeneia یعنی «تفسیر» است. اشکال مختلف این کلمه متضمن به فهم در آوردن چیز یا موقعیتی مبهم است. این واژه را مرتبط با «هرمس» خدای پیامرسان یونانیان میدانند که واسطهای بعنوان مفسر و شارح بود و پیام خدایان را که محتوای آن فراتر از فهم آدمیان بود برای آنها به صورت قابل درک در میآورد .
واژه یونانی هرمنوتیک از زمان افلاطون مورد استفاده بوده است و ارسطو هم از این لفظ برای نامگذاری بخشی از کتاب «ارغنون» خود که مربوط به مبحث منطق قضایاست استفاده کرد و در آن به بررسی ساختار دستوری گفتار آدمی پرداخت. اصطلاح هرمنوتیک به عنوان شاخهای از دانش تا عصر رنسانس و رفرمیسم مذهبی یعنی قرن شانزدهم میلادی هنوز تحقق خارجی نیافته بود لذا این مفهوم به منزله شاخهای خاص از دانش، پدیدهای نو ظهور و مربوط به دوران مدرنیته است.[1]
در قرن هفدهم برای نخستین بار از واژه هرمنوتیک برای اشاره به مباحث مربوط به روش تفسیر متن استفاده شد. هرمنوتیک در این دوره با عنوان هرمنوتیک کلاسیک شناخته میشود و دانشی است که قواعد و اصول تفسیر متون را کشف میکند و در واقع منطق گفتمان است و روش فهم صحیح متن را فراهم میکند و قواعد ابهامزدایی از متون مبهم را در اختیار میگذارد. در قرن شانزده و هفده افراد بسیاری تحت تاثیر گرایشهای اصلاح طلبانه نهضت اصلاح دینی و پروتستانتیسم در مسیحیت قرار گرفتند، که توسط مارتین لوتر در نتیجه مخالفت با مرجعیت کلیسا برای تفسیر کتاب مقدس، به راه انداخته شد. این افراد جدا شده از کلیسا براین باور بودند که فهم متون امری ممکن و عادی است و اما برای مراجعه به کتاب مقدس و فهم آن،خود را نیازمند قواعد و اصولی دیدند که بتوان با اعمال آن قواعد و اصول، جلوی بدفهمیهای احتمالی را گرفت. در واقع هرمنوتیک کلاسیک واکنشی به این نیاز بود.[2] دانش هرمنوتیک در این معنا بیش از هر چیز در حکم روش شناسی تاویل و نوعی روش و منطق برای تفسیر کتاب مقدس بود، لذا دانهاور (1654 م) اثر مکتوب خود را «هرمنوتیک قدسی» یا «روش تفسیر متون قدسی» نامید[3] او هرمنوتیک را در این کتاب به منزله قواعد و روشهای لازم برای تفسیر کتاب مقدس دانست. بر اساس هرمنوتیک کلاسیک یک متن بیش از یک تفسیر ندارد و چندین تفسیر و قرائت را نمیپذیرد.
از آنجا که دانش هرمنوتیک در مغرب زمین دچار تغییر و تحول های بسیار اساسی شده است، لذا تعاریف متعددی برای آن ارائه شده است که با جمع بندی آنها میتوان به این نتیجه دست یافت که عملا نمیتوان تعریفی جامع از آن ارائه داد، به گونهای که همه نحلهها و گرایشهای هرمنوتیکی را بتواند پوشش دهد. مثلأ؛
1. شلایر ماخر (1834-1768): به هرمنوتیک به مثابه «هنر فهمیدن» مینگریست و معتقد بود که تفسیر متن دائما در معرض خطر ابتلاء به سوء فهم قرار دارد، لذا هرمنوتیک باید به منزله مجموعه قواعدی روشمند برای رفع این خطر به استخدام درآید. بدون چنین هنری راهی برای حصول فهم وجود نخواهد داشت.[4]
2. ویلهلم دیلتای (1911-1833 م): هرمنوتیک را دانشی میداند که عهده دار ارائه روش شناسی علوم انسانی است هدف اصلی تلاش هرمنوتیکی دیلتای ارتقای اعتبار و ارزش علوم انسانی و همطراز کردن آن با علوم تجربی است.[5]
3. بابنر: یکی از نویسندگان معاصر آلمانی هرمنوتیک را «آموزه فهم» معرفی میکند.[6] این تعریف با هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر تناسب دارد، چرا که هدف از هرمنوتیک فلسفی وصف کردن ماهیت فهم است و هرمنوتیک فلسفی برخلاف هرمنوتیکهای گذشته نه به مقوله فهم متن منحصر میشود و نه خود را در چارچوب فهم علوم انسانی محدود میکند، بلکه به مطلق فهم نظر دارد و درصدد تحلیل واقعه فهم و تبیین شرایط وجودی حصول آن است.
با توجه به این تعاریف و تعاریف ارائه شده دیگر میتوان به این نتیجه رسید که شاید نتوان تعریفی جامع برای هرمنوتیک ارائه داد و حداقل انجام این کار بسیار دشوار خواهد بود، بر همین اساس برخی از متفکرین این حوزه به تعریف مسامحی هر منوتیک بسنده کردهاند، مثلا «پل ریکور» آنرا این گونه تعریف می کند: «هر منوتیک نظریه عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون» و ریچارد پالمر هم می گوید: «هرمنوتیک امروز عرضه کننده سنت تامل فلسفی آلمان و اخیرا فرانسه درباب ماهیت فهم است که از طریق شلایر ماخر و دیلتای و هایدگر گسترش یافته است و امروزه گادامر و ریکور به ارائه آن میپردازند.»[7]
مباحث هرمنوتیکی به سوالاتی از این قبیل پاسخ میدهد که؛ آیا میتوان بدون دخالت پیش داوری و پیش فرض به معنای کلام یا متن دست یافت؟ دلیل اختلاف بین مفسران یک متن چیست؟ آیا نیت مولف قابل دست یابی است یا نه؟ آیا ملاک و معیاری برای تمییز فهم صحیح و ناصحیح وجود دارد؟ آیا هر متنی نیاز به تفسیر دارد؟ حقیقت فهم و تفهیم چیست؟
هرمنوتیک در غرب سه دوره اصلی را پشت سر گذاشته است که عبارتند از: کلاسیک، رمانتیک و هرمنوتیک فلسفی. در یک جمع بندی از مراحل سیر و تکامل هرمنوتیک میتوان گفت که هرمنوتیک در آغاز راه به دنبال یافتن روشی برای حصول فهم صحیح از متون دینی و کتاب مقدس بوده است و سپس تفسیر مطلق متون را دنبال نموده و پس از آن دنبال قاعده سازی و روش شناسی قاعدهمند فهم متون بوده است. از زمان دیلتای هدف اصلی هرمنوتیک تدوین روشی برای بدست آوردن علوم انسانی معتبر شده است. در تمام این مراحل کشف مراد متکلم یا مولف مهم تلقی میشد، ولی از زمان هایدگر، گادامر، ریکور و دریدا هرمنوتیک فلسفی تاسیس گردید و بدون توجه به صحت و سقم فهم، درصدد ارائه نگرش توصیفی و پدیدار شناختی نسبت به ماهیت فهم و شرایط حصول آن برآمدند. نتیجه آنکه هرمنوتیک دو مرحله هرمنوتیک روش شناختی و هرمنوتیک فلسفی را سپری کرده است.[8]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان