كلمات كليدي : برهان صديقين، واجب الوجود، واقعيت، وجود، هستي، علت، معلول
نویسنده : رضا میرزائی
یکی از براهین خالص فلسفی که برای اثبات واجب تعالی(خداوند متعال) از آن استفاده میشود برهان صدیقین است. ویژگی براهین خالص فلسفی برای اثبات خداوند این است که اولاً؛ نیازی به مقدمات حسی وتجربی ندارند. ثانیاً؛ شبهاتی که در مورد دلایل دیگر مطرح می شود در این دسته از براهین راه ندارد و به بیان دیگردر این نوع از براهین اثبات وجود خداوند از اعتبار منطقی بیشتری برخوردار هست. ثالثاً؛ مقدمات این براهین کمابیش مورد حاجت دیگر استدلالات نیز هست؛ مثلا وقتی با برهان نظم وجود ناظم و مدبرحکیم ثابت شد، باید برای اثبات بی نیازی ذاتی و واجب الوجود بودن او از مقدماتی استفاده کرد که در براهین خالص فلسفی قرار میگیرند.[1]
وجه تسمیه این برهان
در مورد علت نامگذاری این برهان به صدیقین، گفته میشود از آنجا که این برهان صادقتر، یقینیتر وشریفتراز برهان های دیگر است و شخص صّدیق همیشه همراه صدق و راستی است، این برهان، برهان صدیقین نام گرفته است.[2] اصطلاح برهان صدیقین را برای اولین بار ابوعلی سینا به کاربرده است. او این اصطلاح را با استفاده از آیات قرآن کریم برای نامگذاری برهانی به کار برد که بر اساس امکان ماهوی برای اثبات وجود خداوند سازمان داده بود.[3]
ویژگی برهان صدیقین
کلمات و سخنان حکمای بزرگی چون ابن سینا ،خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا بیانگراین مطلب است که ویژگی اصلی این برهان آن است که درآن برای اثبات وجود خداوند چیزی جزحقیقت وجود واسطه قرار نمیگیرد و بدون توجه به پدیدههای عالم و افعال خدا و فقط با توجه به اصل وجود و تقسیمات آن، واجب الوجود به اثبات میرسد و پس از اثبات خداوند تعالی، از ذات الهی به صفات خدا و از طریق صفات او به افعال او استدلال میشود.[4] در واقع برطبق قاعده "در هر برهانی باید یک چیزی رابط و حدّ وسط برای اثبات مطلوب قرار بگیرد"، متکلمان معمولا از طریق «حدوث عالم» استدلال میکنند و حدوث عالم را حد وسط برهان خود برای اثبات خداوند به عنوانِ پدیدآورنده اشیاء قرار می دهند. ارسطو و پیروان او از طریق حرکت وارد میشوند و با توجه به این که هرحرکتی نیازمند یک محرک و حرکت دهنده است و همه محرکها باید به یک محرکی که خودش دیگر دارای حرکت نباشد ختم شوند، وجود خداوند را به عنوان «محرک اول» اثبات میکنند. در همه این استدلالها عالم و مخلوقات عالم واسطه قرار داده شدهاند. در برهان صدیقین هیچ یک از این امور واسطه قرار داده نمیشود.[5]
تقریرات برهان صدیقین
1. تقریر ابوعلی سینا
تقریر بوعلی از این برهان به این صورت است که « موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود. اگرواجب الوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگرممکن الوجود باشد، باید منتهی به واجب الوجود شود تا دور یا تسلسل لازم نیاید.»[6]
ویژگی تقریر و بیان ابن سینا از برهان صدیقین این است که علاوه براین که نیازی به بررسی صفات مخلوقات و اثبات حدوث و حرکت و دیگر صفات برای آنها ندارد، اساساً نیازی به اثبات وجود مخلوقات هم ندارد. به بیان دیگر، اثبات این برهان فقط منوط به پذیرش اصل وجودِ عینی و خارجی است که یک امر بدیهی و غیرقابل تردید وتشکیک است و فقط کسی میتواند این اصل را نپذیرد که بدیهیترین وجدانیات و معلومات حضوری خودش را هم انکار کند و مطلقا وجود هیچ موجودی حتی وجود خودش و فکرش و سخنش را هم نپذیرد. اما کسی که اصل وجود راپذیرفت، از او سئوال میشود که این وجود خارجی وعینی که پذیرفته است؛ یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود، و نمیتواند فرض سومی داشته باشد. در صورتی که فرض اول باشد(یعنی آن وجود خارجی واجب الوجود باشد)، وجود واجب الوجود ثابت میشود. در صورت فرض دوم که وجود ممکن الوجود ثابت می شود، ناگزیر باید وجود واجب الوجود هم پذیرفته شود؛ زیرا هرممکن الوجودی نیازمند به علت است تا به او وجود دهد و آن علت اگر یک ممکن الوجود دیگر باشد، او هم نیازمند علت خواهد بود و چون محال است که سلسله علتها تا بینهایت پیش رود(تسلسل درعلتها محال است) و یا این که رابطه «دور» بین آنها برقرارشود-یعنی یکی ازاین ممکن الوجودها علت دیگری باشد و آن دیگری هم علت این باشد- باید سلسله علتها از طرف شروع به علتی منتهی شود که خودش دیگر نیازمند به علت نباشد؛ یعنی واجب الوجود باشد.[7]
2. تقریر صدرالمتألهین
همچنین تقریر و بیان دیگری از برهان صدیقین از سوی ملاصدرا بعنوان پرچمدار حکمت متعالیه ارائه شده و خود او، این برهان ر اشایسته نام «برهان صدیقین» دانسته وآن را استوارترین براهین قلمداد کرده است. ملاصدرا میگوید: «راه ها به سوی خداوند بسیار است ... اما برخی از این راهها محکمترو اشرف بوده واز ظهور بیشتری برخوردار است. و آن برهانی است که... راه صدیقین است که برهان آنها صدق محض است و از غیر ذات حق برذات حق گواه نمیآورند، بلکه از خود او بر وجودش گواه میآورند و از ذات بر صفات و از صفات بر افعال پی میبرند.... در کتاب خدا به شیوه غیرصدیقین درآیه سنریهم آیاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق[8] وبه طریقه صدیقین درعبارت اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید[9] اشاره شده است.»[10]
تقریرهای مختلفی از برهان صدیقین ملاصدرا صورت گرفته است که به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم. یکی از این تقریرها بیانی است که مرحوم علامه طباطبائی در اصول فلسفه و روش رئالیسم دارد. ایشان برای اثبات خدای جهان این گونه استدلال می کنند که: «واقعیت هستی بیهیچ قید و شرط واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمیشود و چون جهان گذران و هرجزء از اجزاء جهان نفی را می پذیرد، پس عین همان واقعیت نفیناپذیر نیست، بلکه با آن واقعیت، واقعیتدار و بیآن از هستی بهرهای نداشته و منفی است، البته نه به این معنا که واقعیت با اشیاء یکی شود ویا درآنها نفوذ یا حلول کند و یا پارهای از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد، بلکه مانند نور که اجسام تاریک با وی روشن و بی وی تاریک میباشند و در عین حال همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست. و به عبارت دیگر او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعیتدار و بیاو هیچ و پوچ میباشد. نتیجه این که جهان و اجزاء جهان در استقلال وجودی خود و واقعیتداربودن خود تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است.»[11]
استاد مطهری درشرح کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی، برهان صدیقین ملاصدرا را با توجه به مطلب مرحوم علامه به شکل دیگری تقریرکردهاند که خلاصه آن این گونه است:
1. اصالت وجود و اعتباری و مجازی بودن ماهیتها؛ یعنی آنچه تحقق دارد حقیقت وجود است.
2. وحدت وجود، به این معنا که حقیقت وجود قابل کثرت تباینی نیست و اگراختلافی را می پذیرد این اختلاف، تشکیکی و مراتبی است. یعنی این اختلاف یا مربوط به شدت و ضعف و کمال و نقص وجود است و یا مربوط به امتدادات و اتصالات. به هرحال کثرت موجود دروجود کثرت همراه با وحدت است.
3. حقیقت وجود، عدم را نمیپذیرد؛ یعنی هرگز موجود از این جهت که موجود است، معدوم نمیشود و معدوم از این جهت که معدوم است، موجود نمیشود. در واقع عدم یک امرنسبی است.
4. حقیقت وجود با قطع نظر از هر حیث و جهتی که به آن ضمیمه گردد، مساوی است باکمال، اطلاق، غنا، شدت، فعلیت، عظمت، جلال، لاحدی و نوریّت. اما نقص، تقید، فقر، ضعف، امکان، کوچکی، محدویت وتعین نیستیها هستند و یک موجود از آن جهت متصف به این صفات میگردد که وجودی محدود و توأم با نیستی است. همه این صفات از حقیقت وجود نفی و سلب میشود.
5. راه یافتن عدم و شؤون آن مانند نقص وضعف و محدویت و غیره، همه ناشی ازمعلولیت است. یعنی اگروجودی معلول باشد و در مرتبهای متأخر از علت خودش قرار بگیرد، طبعا دارای مرتبهای از نقص و ضعف و محدودیت است، زیرا معلول عین ربط و تعلق و اضافه به علت است و هرگز نمیتواند هم رتبه علت خود باشد.
اکنون می گوییم حقیقت هستی موجود است یعنی عین موجودیت است و عدم برآن محال است و در حقیقت داشتن و موجودیت خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست؛ یعنی با وجوب ذاتی ازلی و با کمال و عظمت و شدت و فعلیت مساوی است.
نتیجه می گیریم که حقیقت هستی در ذات خود و با قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق شود، مساوی است با ذات لایزال حق تعالی. از سوی دیگر با دیده حسی و علمی که به جهان مینگریم، جهان را گذران و پذیرنده عدم می بینیم. با وجوداتی برخورد میکنیم که دارای مکانهای مختلف هستند و گاهی هستند و گاهی نیستند. ناچار حکم میکنیم که جهان عین همان واقعیتِ نفی ناپذیر نیست بلکه به واسطه آن واقعیت، واقعیت دارشده است. یعنی حکم میکنیم که جهان عین حقیقت هستی نیست و بلکه معلول و اثر حقیقت هستی است. پس این برهان در مرحله اول ما را به وجود خدا میرساند وبعد از آن از طریق مطالعات حسی و علمی به وجود موجودات ممکن و محدود و مقید که آثار و تجلیات خداوند هستند، رهنمون میشویم.[12]
استاد جوادی آملی نیز برهان صدیقین ملاصدرا را این گونه تقریر میکند:
1) طبق اصالت وجود، هستی اصیل است.
2)هستی واحد است نه متباین.
3)وحدت هستی وحدت تشکیکی است نه وحدت شخصی.
4)هستی بسیط است وکثرتش به وحدت برمی گردد؛ یعنی تمام مابه الامتیازها به عین هستی برمیگردد.
نتیجه این که؛ هستی هر موجودی که در خارج است، یا واجب است و یا وابسته و متکی به واجب. اگر آن موجود هستی محض و اعلی المراتب بود و هیچ نقصی در وی راه نداشت؛ یعنی به غیر متکی نبود، پس واجب است و اگر هستی محض نبود و ناقص بود، پس ذاتا به هستی محض تکیه میکند.[13]
به اعتقاد استاد مصباح یزدی متین ترین تقریر برای برهان ملاصدرا همان تقریر خود ملاصدرا است که بیان آن از سه مقدمه تشکیل می شود:
1. وجود امری اصیل و در مقابل آن، ماهیت امری اعتباری است .
2. وجود دارای مراتب مختلف است و بین مراتب آن رابطه علت و معلولی برقرار است به گونه ای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش خود ندارد و کاملا وابسته به علت خود است.
3. ملاک نیازمندی معلول به علت، همان وابستگی وتعلقِ وجودِ معلول به علت است. به عبارت دیگر، ضعف مرتبه وجودی معلول از مرتبه وجودی علت است و از طرفی هم، تا زمانی که کمترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، ضرورتاً معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی ازآن موجود عالی نخواهد داشت.
با توجه به این مقدمات می توان برهان ملاصدرا را این گونه بیان کرد که همه مراتب وجود، به استثناء عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی یافت، سایرمراتب هم تحقق پیدا نمی کردند زیرا لازمه فرضِ تحققِ سایر مراتب، بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود، این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشند در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط، فقر، نیازمندی و وابستگی است.
ویژگی اصلی برهان ملاصدرا این است که برخلاف برهان ابن سینا در این برهان نیازی به باطل کردن دور وتسلسل نیست و از سوی دیگر به کمک این برهان نه تنها وحدت، بلکه سایر صفات کمالیه خدای متعال نیز ثابت میشود.[14]