دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2 : ارزش قرآن

خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "ارزش قرآن" را بیان می کند.
No image
خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2 : ارزش قرآن

موضوع خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2

2 ارزش قرآن

متن خطبه 110 نهج البلاغه بخش 2

فضل القرآن

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ

ترجمه مرحوم فیض

و قرآن را بياموزيد كه نيكوترين گفتار است، و در آن انديشه و طلب فهم نمائيد كه قرآن بهار دلها است (همه گونه گلهاى علوم و حكمتها در دل مى روياند) و بنور هدايت آن شفاء و بهبودى (از بيمارى جهل و نادانى) بخواهيد كه قرآن شفاى (بيمارى) سينه ها است، و آنرا نيكو بخوانيد (الفاظش را بى غلط خوانده معنيش را رعايت نموده در احكامش تفكّر و انديشه كنيد) كه آن سودمندترين گفتار است، و (بايد رفتار عالم بقرآن طبق دستور باشد، چون) عالمى كه بر خلاف علمش رفتار كند بجاهل و نادانى ماند سرگردان كه از جهل و نادانى بهوش نيايد (آنجا كه علم سودى ندهد تدبيرى باقى نمى ماند) بلكه حجّت و دليل بر عقاب او (در قيامت از حجّت و دليل بر عذاب جاهل) بيشتر است، و حسرت و اندوهش زيادتر، و نزد خدا توبيخ و سرزنشش افزونتر (چون دانسته معصيت و نافرمانى نموده و اهمّيّتى بدستور الهىّ نداده و بر خلاف آن رفتار كرده كه اين خود بزرگترين گناهان است).

ترجمه مرحوم شهیدی

و قرآن را بياموزيد كه نيكوترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه دلها را بهترين بهار است، و به روشنايى آن بهبودى خواهيد، كه شفاى سينه هاى بيمار است، و آن را نيكو تلاوت كنيد، كه سودمندترين بيان و تذكار است. همانا عالم كه علم خود را كار نبندد، چون نادانى است سرگردان، كه از بيمارى نادانى نرهد، بلكه حجّت بر او قويتر است و حسرت او را لازمتر، و نزد خدا سرزنشش از همه بيشتر.

ترجمه مرحوم خویی

و ياد بگيريد و بياموزيد قرآن كريم را كه بهترين كلامها است، و بفهميد نكات آنرا كه آن بهار قلبها است، و طلب شفا كنيد با نور قرآن كه آن شفاى سينها است، و خوب تلاوت نمائيد آنرا پس بدرستى كه آن نافع ترين قصّه ها است، بتحقيق كه عالمى كه بعلم خود عمل نكند مثل جاهل و نادان سرگردانى است كه از مستى و جهالت خود بهوش نيايد، بلكه حجّت خدا بر آن عالم بزرگتر است، و حسرت و أفسوس مر آن عالم را لازم تر است، و او در نزد خدا بيشتر مستحقّ مذمّت و ندامت است.

شرح ابن میثم

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ- وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ- وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ- وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ- وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ- كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ- بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ- وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ

المعنی

الخامس: تعلّم القرآن. و ظاهر كونه من مؤكّدات الإيمان باللّه و رسوله، و استعار له لفظ الربيع، و وجه المشابهة كون القرآن جامعا لأنواع العلوم الشريفة و الأسرار العجيبة اللطيفة الّتي هي متنزّه القلوب كما أنّ زمن الربيع محلّ الأزهار الرايقة الّتي هي مستمتع النظر و مطرح السرور. السادس: الاستشفاء بنوره، و ظاهر كونه شافيا للقلوب من ظلمة الجهل.

السابع: حسن تلاوته. و ذلك لأنّ حسن تلاوته مظنّة تفهّم معانيه و تدبّرها،و بحسن تلاوته تظهر فايدته و تحصل منفعة قصصه، و إنّما يكون أنفع القصص إذا تلى حقّ تلاوته كما سبق بيانه. ثمّ أكّد الأوامر المذكورة بالأعمال الّتي عدّدها ممّا ينبغي أن يعمل على وفق العلم بالتنبيه على نقصان العالم الّذي لا يعمل بعلمه فسوّى أوّلا بينه و بين الجاهل العادل عن سواء سبيل اللّه، و وجه التسوية اشتراكهما في ثمرة الجهل و هو الجور عن قصد السبيل و في عدم الانتفاع بفائدة العلم و ثمرته و هي الأعمال الصالحة. ثمّ جعل حال العالم أخسّ لثلاثة أوجه: أحدها: أنّ الحجّة عليه أعظم لأنّ للجاهلين أن يقولوا: إنا كنّا عن هذا غافلين. و ليس للعالم ذلك، و روى عن الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أنّه قال: العلم علمان: علم على اللسان فذلك حجّة اللّه على بن آدم، و علم في القلب فذلك العلم النافع. أى الّذي يستلزم الطاعة بالعمل. الثاني: أنّ الحسرة له ألزم. و ذلك أنّ النفوس الجاهلة غير عالمة بمقدار ما يفوتها من الكمال بالتحصيل فإذا فارقت أبدانها فهى و إن كانت محجوبة عن ثمار الجنّة و ما أعدّ اللّه فيها لأوليائه العلماء إلّا أنّها لمّا لم تجد لذّتها و لم تطعم حلاوة المعارف الإلهيّة لم تكن لها كثير حسرة عليها و لا أسف على التقصير في تحصيلها بخلاف العارف بها العالم بنسبتها إلى اللذّات الدنيويّة فإنّه بعد المفارقة إذا علم و انكشف له أنّ الصارف له و المانع عن الوصول إلى حضرة جلال اللّه هو تقصيره في العمل بما علم مع علمه بمقدار ما فاته من الكمالات و الدرجات كان أسفه و حسرته على ذلك أشدّ الحسرات. و جرى ذلك مجرى من علم قيمة جوهرة ثمينة يساوى جملة من المال ثمّ اشتغل عن تحصيلها ببعض لعبه حتّى فاتته فإنّه يعظم حسرته عليها و ندمه على التفريط فيها بخلاف الجاهل بقيمتها. الثالث: أنّه يكون عند اللّه ألوم، و أشدّيّة اللائمة بعد المفارقة مجاز في انقطاع لسان حاله عن العذر في معصيته عن علم و إنّما يكون ألوم لأنّ إقدام العالم على المعصية الّتي علم قبحها إنّما يكون عن نفس في غاية الانقياد للنفس الأمّارة بالسوء و الطاعة لإبليس و جنوده طاعة تفضل على طاعة الجاهل و انقياده لقيام الصارف في حقّ العالم و هو علمه بقبحها و ترجّح الداعى إليها عليه و عدم الصارف في حقّ الجاهل. و لا شكّ أنّ أشدّية اللائمة تابعة لأشديّة الانقياد لإبليس خصوصا مع العلم بما يستلزم متابعته من الهلاك. و ظاهر إذن كونه ألوم عند اللّه. و باللّه التوفيق و العصمة.

ترجمه شرح ابن میثم

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ- وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ- وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ- وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ- وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ- كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ- بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ- وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ

ترجمه

و قرآن را بياموزيد كه بهترين گفته هاست، و در آن بينديشيد كه قرآن بهار دلهاست، و از نور آن شفا بجوييد كه قرآن شفابخش سينه هاست، و آن را نيكو تلاوت كنيد كه آن سودمندترين سرگذشتهاست، به راستى عالمى كه به علم خود عمل نكند مانند جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهل خود به هوش نمى آيد، بلكه برهان حقّ عليه او كاملتر، و افسوس و حسرت براى او لازمتر، و نزد خداوند از هر كس نكوهيده تر است.»

شرح

5- تعلّم القرآن:

اين كه آموختن قرآن از جمله چيزهايى است كه ايمان به خدا و پيامبرش (ص) را تحكيم و تقويت مى كند روشن است، و اين كه امام (ع) از قرآن به بهار دلها تعبير فرموده بدين جهت است كه اين كتاب إلهى جامع انواع علوم ارزشمند، و حاوى اسرار شگفت آور دقيقى است كه گلزارى فرح انگيز براى دلهاست، همچنان كه فصل بهار، بستر گلهاى زيبا و با طراوتى است كه چشمان را روشنى، و دلها را سرور و شادى مى بخشد.

6- الاستشفاء بنوره:

اين كه قرآن شفا بخش دلها از تاريكى و بيمارى جهل است، بى نياز از توضيح است.

7- حسن تلاوته:

قرآن را نيكو قرائت كردن، يكى از اسباب فهم معانى قرآن، و باعث تدبّر و انديشه در آيات آن است، و با تلاوت نيكوى آن است كه فوايد آن ظاهر، و از قصّه هاى آن عبرت و منفعت حاصل مى شود، البتّه قرآن زمانى پربارترين قصّه ها و گفته هاست كه همان گونه كه پيش از اين بيان داشته ايم، حقّ تلاوت آن ادا، و چنان كه شايسته و سزاوار است قرائت شود.

پس از اين امام (ع) بيانات خود را در باره امورى كه ذكر فرموده و اعمالى كه بر شمرده و شايسته است اين اعمال مطابق علم و فقه انجام شود، با اشاره به نقصان ارزش دانشمندى كه به دانش خود عمل نمى كند، تأكيد مى فرمايد و نخست او را با نادانى كه از راه حقّ و صراط مستقيم منحرف شده، برابر ساخته، و سپس از او نيز پست تر شمرده است. امّا علّت اين كه چنين دانشمندى با نادان گمراه برابر است اين است كه هر دو از ثمرات جهل كه همان گمراهى و انحراف است بطور يكسان برخوردارند، و در عدم انتفاع از فوايد دانش و ثمرات آن كه اعمال صالح است با يكديگر برابرند، و اين كه امام (ع) او را از نادان منحرف نيز پست تر و زبونتر شمرده به سه دليل است: 1- اين كه حجّت، عليه او بزرگتر و كاملتر مى باشد از اين روست كه جاهلان و نادانان مى توانند بگويند «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ» يعنى: ما از اين غافل بوديم و نمى دانستيم، امّا عالم نمى تواند چنين چيزى بگويد، چنان كه پيامبر گرامى (ص) فرموده است: العلم علمان: علم على اللّسان فذلك حجّة اللّه على بن آدم، و علم في القلب فذلك العلم النّافع يعنى: «دانش دو گونه است: دانشى كه بر زبان جارى است، و اين برهان خدا عليه فرزند آدم است، و ديگر دانشى است كه در دل جاى دارد، و آن دانشى كه سود مى دهد همين است»، مراد اين است كه اين گونه دانش موجب فرمانبردارى خدا، و عمل به اوامر و نواهى اوست.

2- اين كه افسوس و حسرت براى چنين دانشمندى لازمتر و سزاوارتر مى باشد، بدين سبب است كه جاهلان، آگاه نيستند كه به علت جهالت و غفلت، چه مدارج كمالى را از دست مى دهند، و پس از مردن، اگر چه از نعمتهاى بهشت محروم، و از آنچه خداوند براى دوستان آگاه خود آماده ساخته محجوبند، ولى چون لذّات بهشت را نديده، و حلاوت معرفت إلهى را نچشيده اند، افسوس و حسرت آنها بر اين حرمان، و اسف و اندوه آنان بر كوتاهى و تقصيرى كه در تحصيل اين مدارج كرده اند زياد نيست، بر عكس كسى كه به مسائل مزبور آگاه، و به برترى نعمتهاى آخرت در مقايسه با لذّات دنيا دانا باشد، پس از مرگ هنگامى كه در مى يابد آنچه او را از رسيدن به لذّتهاى آخرت باز داشته، و از وصول به درجات قرب خداوند محروم ساخته، كوتاهى و تقصير او در عمل به دانش خود بوده، با توجّه به اين كه مى دانسته در صورت تقصير در عمل چه كمالات و درجاتى را از دست خواهد داد، تأسّف و اندوه او هر چه بيشتر، و حسرت او از هر كس زيادتر خواهد بود. اين قضيّه مانند اين است كه كسى ارزش گوهر گرانبهايى را بشناسد، و بداند كه با چه مبلغى مى تواند آن را به دست بياورد و توان آن را دارد، سپس به جاى كوشش در تحصيل آن به بازى سرگرم شود، تا اين كه فرصت از دست او برود، در اين صورت آه و افسوس او شديد و پشيمانى وى از كوتاهى و تقصيرى كه در اين راه كرده است، بسيار خواهد بود، امّا كسى كه ارزش گوهر را ندانسته چنين حسرت و ندامتى نخواهد داشت.

3- و هو عند اللّه ألوم، يعنى: عالمى كه دانش خود را به كار نبسته، نزد خداوند نكوهيده تر، و بيشتر مورد سرزنش و ملامت است. شدّت نكوهش در باره كسى كه جان از تنش بيرون رفته بر سبيل مجاز بوده و تعبيرى از اين است كه زبان كسى كه از روى علم و آگاهى، خدا را معصيت كرده است، از پوزش و عذرخواهى، ناتوان و منقطع خواهد شد، و اين كه او بيشتر مورد نكوهش و سرزنش خداوند خواهد بود، براى اين است كه اقدام عالم بر ارتكاب گناهى كه قبح و زشتى آن را مى داند ناشى از نهايت تسليم و انقياد او در برابر نفس امّاره، و نشانه منتهاى اطاعت و فرمانبردارى او از شيطان و ياران اوست، و اين عمل او، با كردار نادان ناآگاه قابل مقايسه و برابرى نيست، زيرا در عالم، نيروى بازدارنده اى كه همان آگاهى او به زشتى گناه است وجود دارد، و او آن را مغلوب هواى نفس ساخته و پيروى از انگيزه شيطانى را بر آن ترجيح داده است، امّا در نادان چنين نيروى بازدارنده و آگاهى كه در برابر انگيزه هاى شيطان ايستادگى و مقابله كند وجود ندارد، و شكّ نيست كه شدّت ملامت، بستگى به درجه اطاعت او از شيطان دارد، بويژه اگر اين اطاعت و تسليم، با علم و آگاهى به عواقب آن كه هلاكت ابدى است، واقع شده باشد، بنا بر اين روشن است كه عالم بى عمل در نزد خداوند نكوهيده تر و سرافكنده تر است. توفيق و محفوظ ماندن از شرّ شيطان بسته به لطف خداست.

شرح مرحوم مغنیه

و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث، و تفقّهوا فيه فإنّه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور. و أحسنوا تلاوته فإنّه أحسن القصص، فإنّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الّذي لا يستفيق من جهله، بل الحجّة عليه أعظم، و الحسرة ألزم، و هو عند اللّه ألوم.

الإعراب:

كالجاهل خبر ان، و الحجة أعظم مبتدأ و خبر، و عليه متعلق بأعظم، و مثله ما بعده.

المعنی

(و تعلموا القرآن- الى- القصص). «تعلموا و تفقهوا، و استشفوا و أحسنوا» كلمات تصر و تؤكد على العلم و العمل بالقرآن، و على المعاني لا على الألفاظ، و على التدبر لا على التغني، و على فهم الحلال و الحرام، و تمييز الحق من الباطل، و الخوف من تهديد اللّه و وعيده.. ان اللّه سبحانه ما أنزل القرآن لنكون أوعية له، أو لنطبعه و نجلده، بل لنصغي الى دعوته، و نسير على نهجه.

(و ان العالم العامل بغير علمه إلخ).. ان مسئولية العالم غير مسئولية الجاهل، لأن العالم اذا فعل يفعل عن قصد و عمد، أما الجاهل فاسمه يدل عليه، بل ان وزر الجاهل على العالم إذا أهمل إرشاده، أو أرشده الى غير الحق.. لأن مسئولية القائد أعظم من مسئولية المقود، و لأن القائد مخيّر، و المقود أشبه بالمسيّر.

و في الحديث الشريف: ان أهل النار ليتأذون من ريح العالم التارك لعلمه.

و قال الإمام الباقر (ع) في تفسير قوله تعالى: «فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ- 94 الشعراء». قال: هم قوم وصفوا عدلا، ثم خالفوه الى عيره. و قال الإمام الصادق (ع): من عرف دلته معرفته على العمل، و من لم يعمل فلا معرفة له، الا ان الإيمان بعضه من بعض.

شرح منهاج البراعة خویی

و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث، و تفقّهوا فيه فإنّه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور، و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص، فإنّ العالم العامل بغير علمه، كالجاهل الحائر الّذي لا يستفيق من جهله، بل الحجّة عليه أعظم، و الحسرة له ألزم، و هو عند اللّه ألوم.

اللغة

(الحائر) المتحيّر.

المعنى

(و تعلّموا القرآن فانّه أحسن الحديث) أى أحسن الكلام، و سمّى الكلام به لتجدّده و حدوثه شيئا فشيئا، و قد مضى في شرح الفصل السّابع عشر من فصول الخطبة الاولى بعض امور المهمّة المتعلّقة بالقرآن، و لعلوّ مقامه و سموّ مكانه و حسن نظمه و جلالة قدره و بعد غوره و عذوبة معناه و دقّة مغزاه و اشتماله على ما لم يشتمل عليه غيره من كلام المخلوقين كان أحسن الكلام و أمر عليه السّلام بتعلّمه بذلك الاعتبار مضافا إلى ما يترتّب على تعلّمه من عظيم الفوائد و مزيد القسم و العوايد.

كما يشهد به ما رواه ثقة الاسلام الكلينيّ عطر اللَّه مضجعه عن عليّ بن محمّد عن عليّ بن العبّاس عن الحسين بن عبد الرّحمن عن سفيان الحريري عن أبيه عن سعد الخفاف عن أبي جعفر عليه السّلام قال: يا سعد تعلّموا القرآن فانّ القرآن يأتي يوم القيامة في أحسن صورة نظر إليه الخلق، و النّاس صفوف عشرون و مأئة ألف صفّ ثمانون ألف صفّ امّة محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و أربعون ألف صفّ من ساير الامم فيأتي على صفّ المسلمين في صورة رجل فيسلّم فينظرون إليه، ثمّ يقولون: لا إله إلا اللَّه الحليم الكريم إنّ هذا الرّجل من المسلمين نعرفه بنعته و صفته غير أنه كان أشدّ اجتهادا منّافي القرآن، فمن هناك اعطى من البهاء و الجمال و النور ما لم نعطه، ثمّ يتجاوز حتّى يأتي على صفّ الشهداء فينظر إليه الشهداء ثمّ يقولون لا إله إلّا اللَّه الرّبّ الرّحيم انّ هذا الرّجل من الشّهداء نعرفه بسمته و صفته غير أنّه من شهداء البحر فمن هناك اعطى من البهاء و الفضل ما لم نعطه، قال فيجاوز حتّى يأتي صفّ شهداء البحر في صورة شهيد فينظر إليه شهداء البحر فيكثر تعجّبهم و يقولون إنّ هذا من شهداء البحر نعرفه بسمته و صفته غير أنّ الجزيرة التي اصيب فيها كانت أعظم هولا من الجزيرة «الجزائر خ» التي اصبنا فيها فمن هناك اعطى من البهاء و الجمال و النّور ما لم نعطه، ثمّ يجاوز حتّى يأتي صفّ النبيّين و المرسلين في صورة نبيّ مرسل، فينظر النّبيون و المرسلون إليه فيشتدّ لذلك تعجّبهم و يقولون: لا إله إلّا اللَّه الحليم الكريم إنّ هذا النبيّ مرسل نعرفه بصفته و سمته غير انه اعطى فضلا كثيرا، قال: فيجتمعون فيأتون رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فيسألونه و يقولون: يا محمّد من هذا فيقول لهم: أو ما تعرفونه فيقولون: ما نعرفه هذا ممّن لم يغضب اللَّه عليه فيقول رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: هذا حجّة اللَّه على خلقه فيسلم، ثمّ يجاوز حتّى يأتي على صفّ الملائكة في صورة ملك مقرّب فينظر اليه الملائكة فيشتدّ تعجّبهم و يكبر ذلك عليهم لما رأوا من فضله و يقولون: تعالى ربّنا و تقدّس إنّ هذا العبد من الملائكة نعرفه بسمته و وصفه غير أنّه كان أقرب الملائكة إلى اللَّه عزّ و جلّ مقاما فمن هناك البس من النور و الجمال ما لم نلبس، ثمّ يجاوز حتّى ينتهى إلى ربّ العزّة تبارك و تعالى فيخرّ تحت العرش فيناديه تبارك و تعالى: يا حجّتي في الأرض و كلامي الصادق الناطق ارفع رأسك و سل تعط و اشفع تشفع، فيرفع رأسه فيقول اللَّه تبارك: كيف رأيت عبادى فيقول: يا ربّ منهم من صانني و حافظ علىّ و لم يضيّع شيئا، و منهم من ضيّعنى و استخفّ بحقّي و كذب بي و أنا حجّتك على جميع خلقك فيقول اللَّه تبارك و تعالى: و عزّتي و جلالي و ارتفاع مكاني لاثيبنّ عليك اليوم أحسن الثواب، و لأعاقبنّ عليك اليوم أليم العقاب، قال فيرفع القرآن رأسه في صورة اخرى قال: فقلت له: يا ابا جعفر في أيّ صورة يرجع قال: في صورة رجل شاحب متغيّر ينكره أهل الجمع، فيأتي الرّجل من شيعتنا الذي كان يعرفه و يجادل به أهل الخلاف فيقوم بين يديه فيقول: ما تعرفني فينظر إليه الرّجل فيقول: ما أعرفك يا عبد اللَّه، قال: فيرجع في صورته التي كانت في الخلق الأوّل، فيقول: ما تعرفني فيقول: نعم، فيقول القرآن: أنا الذي أسهرت ليلك و أنصبت عيشك، و سمعت فيّ الأذى و رجمت بالقول، ألا و انّ كلّ تاجر قد استوفى تجارته و انا وراءك اليوم، قال: فينطلق به إلى ربّ العزّة تبارك و تعالى فيقول: يا ربّ عبدك و أنت أعلم به قد كان نصبا بى مواظبا علىّ يعادي بسببي و يحبّ فيّ و يبغض، فيقول اللَّه عزّ و جلّ ادخلوا عبدي جنّتي و اكسوه حلّة من حلل الجنّة و توّجوه بتاج، فاذا فعل به ذلك عرض على القرآن فيقول له: هل رضيت بما صنع بوليّك فيقول: يا ربّ إنيّ أستقلّ هذا له فزده مزيد الخير كلّه، فيقول عزّ و جلّ: و عزّتي و جلالي و علوّي و ارتفاع مكاني لأنحلنّ له اليوم خمسة أشياء مع المزيد له و لمن كان بمنزلته ألا أنّهم شباب لا يهرمون، و أصحّاء لا يسقمون، و أغنياء لا يفتقرون، و فرحون لا يحزنون، و أحياء لا يموتون، ثمّ تلا هذه الآية لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى .

قال قلت: يا أبا جعفر و هل يتكلّم القرآن فتبسّم عليه السّلام ثمّ قال: رحم اللَّه الضّعفاء من شيعتنا إنهم أهل تسليم، ثمّ قال عليه السّلام: نعم يا سعد و الصّلاة تتكلّم، و له صورة و خلق تأمر و تنهى، قال سعد: فتغيّر لذلك لونى و قلت: هذا شي ء لا أستطيع التكلّم به في النّاس، فقال أبو جعفر عليه السّلام: و هل الناس إلّا شيعتنا، فمن لم يعرف الصّلاة فقد أنكر حقّنا، ثمّ قال: يا سعد اسمعك كلام القرآن قال سعد: فقلت: بلى صلّى اللَّه عليك، فقال: إنّ الصّلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر اللَّه أكبر، فالنهى كلام و الفحشاء و المنكر رجال و نحن ذكر اللَّه و نحن أكبر (و تفقّهوا فيه) أى تفهّموا في القرآن (فانه ربيع القلوب) و استعار له لفظ الرّبيع باعتبار كونه جامعا لأنواع الأسرار العجيبة و النكات البديعة و المعاني اللّطيفة و العلوم الشريفة التي هي متنزّه القلوب كما أنّ الرّبيع جامع لأنواع الأزهار و الرياحين التي هي مطرح الأنظار و مستمتع الأبصار و محصّل المعنى أنّه يجب عليكم أخذ الفهم في القرآن كيلا تحرموا من فوائده و لا تغفلوا عن منافعه فانه بمنزلة الرّبيع المتضمّن للفوائد الكثيرة و المنافع العظيمة هذا.

و يحتمل أن يكون المراد بالتفّقه التبصّر على حذو ما ذهب اليه بعض الشارحين في شرح قوله صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: من حفظ على أمّتي أربعين حديثا بعثه اللَّه فقيها عالما، حيث قال: ليس المراد به الفقه بمعنى الفهم فانه لا يناسب المقام، و لا العلم بالأحكام الشرعية عن أدلّتها التفصيليّة فانه مستحدث، بل المراد البصيرة في أمر الدّين، و الفقه أكثر ما يأتي في الحديث بهذا المعني، و إليها أشار صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بقوله: لا يفقه العبد كلّ الفقه حتّى يمقت الناس في ذات اللَّه و حتّى يرى للقرآن وجوها كثيرة ثمّ يقبل على نفسه فيكون لها أشدّ مقتا.

ثمّ قال: هذا البصيرة إمّا موهبيّة و هي التي دعا بها النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم لأمير المؤمنين عليه السّلام حين أرسله إلى اليمن حيث قال: اللّهم فقّهه في الدّين، أو كسبيّة و هى التي أشار اليها أمير المؤمنين عليه السّلام حيث قال لولده الحسن عليه السّلام و تفقّه يا بنيّ في الدّين انتهى.

و على هذا الاحتمال فتعليل الأمر بالتفقّه بكونه ربيعا إشارة إلى أنّ الرّبيع كما أنّه مورد الاعتبار بما أودع اللَّه فيه من عجايب العبر و الأسرار و أخرج فيه من بدايع النبات و الأزهار و غيرها من شواهد الحكمة و آثار القدرة، فكذلك القرآن محلّ الاستبصار بما تضمنّه من حكاية حال الامم الماضية و القرون الخالية و تفصيل ما أعطاه اللَّه سبحانه للمطيعين من عظيم الثواب و جزاه للمسيئين من أليم العقاب و العذاب، و غير ذلك مما فيه تذكرة لاولى الأبصار و تبصرة لأولى الألباب (و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور) من الاسقام الظاهرة و الباطنة و الأمراض الحسيّة و العقليّة.

كما يدلّ عليه ما رواه في الكافي باسناده عن طلحة بن زيد عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال: إنّ هذا القرآن فيه منار الهدى و مصابيح الدّجى، فليجل جال بصره و يفتح للضياء نظره، فانّ التّفكر حياة قلب البصير كما يمشي المستنير في الظلمات بالنّور.

و فيه عن أبي جميلة قال قال: أبو عبد اللَّه عليه السّلام: كان في وصيّة أمير المؤمنين عليه السّلام لأصحابه: اعلموا أنّ القرآن هدى النهار و نور الليل المظلم على ما كان من جهل و فاقة.

و فيه عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النّوافلي عن السّكوني عن أبي عبد اللَّه عن آبائه عليهم السّلام قال: شكى رجل النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وجعا في صدره فقال: استشف بالقرآن فانّ اللَّه عزّ و جلّ يقول و شفاء لما في الصّدور، إلى غير ذلك مما لا نطيل بروايتها و يأتي طائفة كثيرة منها في شرح الفصل الرابع من فصول الخطبة المأة و السابعة و التسعين إنشاء اللَّه تعالى (و أحسنوا تلاوته فانّه أنفع القصص) يعني أنه لما كان أحسن القصص و أنفعها كما يرشد إليه قوله تعالى: نحن نقصّ عليك أحسن القصص، لا جرم ينبغي أن يحسن تلاوته و أن يتلى حقّ التلاوة بحسن التّدبّر و النظر لتدرك منافع قصصه و تنال بها فيها من الفوائد العظيمة.

روى في الكافي باسناده عن عبد اللَّه بن سليمان قال: سألت أبا عبد اللَّه عليه السّلام عن قول اللَّه عزّ و جلّ: و رتّل القرآن ترتيلا، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: بيّنه تبيانا و لا تهذّه هذّ الشعر و لا تنثره نثر الرّمل و لكن افرغوا قلوبكم القاسية و لا يكن همّ أحدكم آخر السّورة.

ثمّ إنه عليه السّلام لما أمر بتعلّم القرآن و عقّبه بامور ملازمة للعمل به من التفقّه فيه و الاستشفاء بنوره و حسن تلاوته، علّل ذلك بقوله: (فانّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحاير) أى المتحيّر (الّذى لا يستفيق من جهله) في اشتراكهما في التورّط في الضلال و العدول عن قصد السبيل (بل الحجّة عليه أعظم) لانقطاع معذرته بمعرفته و عدم تمكّنه من أن يعتذر و يقول: إنّا كنّا عن هذا غافلين و قد مرّ في شرح الفصل الثاني من فصول الخطبة الثانية و الثمانين تحقيق الكلام في ذلك بما لا مزيد عليه، و روينا هنالك عن حفص بن غياث عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام أنه قال: يا حفص يغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن يغفر للعالم ذنب واحد (و الحسرة له ألزم) كما يوضحه رواية سليم بن قيس الهلالى المتقدّمة ثمّة و قال الشارح البحراني «قد»: إنّ النفوس الجاهلة غير عالمة بمقدار ما يفوتها من الكمال بالتفصيل فإذا فارقت أبدانها فهى و إن كانت محجوبة عن ثمار الجنّة و ما أعدّها اللَّه فيها لأوليائه العلماء، إلّا أنها لما لم تجد لذّتها و لم تطعم حلاوة المعارف الالهية لم تكن لها كثير حسرة عليها و لا أسف على التقصير في تحصيلها، بخلاف العارف بها العالم بنسبتها إلى اللّذات الدّنيويّة، فانّه بعد المفارقة إذا علم و انكشف له أنّ الصارف له و المانع عن الوصول إلى حضرة جلال اللَّه هو تقصيره في العمل بما علم مع علمه بمقدار ما فاته من الكمالات و الدّرجات، كان أسفه و حسرته على ذلك أشدّ الحسرات، و جرى ذلك مجرى من علم قيمة جوهرة ثمينة تساوى جملة من المال ثمّ اشتغل عن تحصيلها ببعض لعبه فانّه يعظم حسرته عليها و ندمه على التفريط فيها بخلاف الجاهل بقيمتها (و هو عند اللَّه ألوم) و شدّة اللّائمه مساوق لشدة العقوبة، و هو باعتبار أنّ عدم قيامه بوظايف علمه و اتّباعه هواه كاشف عن منتهى جرأته على مولاه، فبذلك يستحقّ من اللؤم و العتاب و الخزى و العذاب ما لا يستحقّه غيره ممّن ليس له هذه الجرأة، فهو عند اللَّه أشد لؤما و عتابا، و أعظم نكالا و عقابا

تكملة

اعلم أنّ هذه الخطبة الشريفة حسبما أشرنا إليه ملتقطة من خطبة طويلة روى تمامها الشيخ المحدّث الثقة أبي محمّد الحسن بن عليّ بن شعبة قدّس اللَّه سرّه في كتاب تحف العقول.

قال: خطبته عليه السّلام المعروفة بالدّيباج: الحمد للَّه فاطر الخلق و خالق الاصباح و منشر الموتى و باعث من في القبور، و أشهد أن لا اله إلا اللَّه وحده لا شريك له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم عباد اللَّه إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللَّه جلّ ذكره الايمان باللَّه و برسله و ما جاءت به من عند اللَّه، و الجهاد في سبيله فانه ذروة الاسلام، و كلمة الاخلاص فانها الفطرة، و إقامة الصلاة فانّها الملّة، و إيتاء الزكاة فانها فريضة و صوم شهر رمضان فانّه جنّة حصينة، و حجّ البيت و العمرة فانهما ينفيان الفقر و يكفّر ان الذنب و يوجبان الجنّة، و صلة الرّحم فانها ثروة في المال و منساة في الأجل و تكثير للعدد، و الصّدقة في السّر فانها تكفّر الخطاء و تطفى غضب الرّب تبارك و تعالى، و الصّدقة في العلانية فانها تدفع ميتة السوء، و صنايع المعروف أنها تقى مصارع السوء، و أفيضوا في ذكر اللَّه جلّ ذكره فانه أحسن الذكر، و هو أمان من النفاق و برائة من النار و تذكير لصاحبه عند كلّ خير يقسمه اللَّه جلّ و عزّ له دويّ تحت العرش، و ارغبوا فيما وعد المتّقون فانّ وعد اللَّه أصدق الوعد، و كلّما وعد فهو آت كما وعد، فاقتدوا بهدي رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فانّه أفضل الهدي، و استنّوا بسنّته فانها أشرف السنن، و تعلّموا كتاب اللَّه تبارك و تعالى فانه أحسن الحديث و أبلغ الموعظة، و تفقّهوا فيه فانه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فانّه شفاء لما في الصّدور، و أحسنوا تلاوته فانّه أحسن القصص، و إذا قرء عليكم القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعلكم ترحمون، و إذا هديتم لعلمه فاعلموا بما علمتم من علمه لعلّكم تفلحون.

فاعلموا عباد اللَّه أنّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق من جهله، بل الحجّة عليه أعظم و هو عند اللَّه ألوم و الحسرة أدوم على هذا العالم المنسلخ من علمه مثل ما على هذا الجاهل المتحيّر في جهله و كلاهما حاير باير مضلّ مفتون مبتور ما هم فيه و باطل ما كانوا يعملون.

عباد اللَّه لا ترتابوا فتشكّوا، و لا تشكّوا فتكفروا فتندموا، و لا ترخصوا لأنفسكم فتدهنوا و تذهب بكم الرّخص مذاهب الظلمة فتهلكوا، و لا تداهنوا في الحقّ إذا ورد عليكم و عرفتموه فتخسروا خسرانا مبينا.

عباد اللَّه إنّ من الحزم أن تتّقوا اللَّه، و إنّ من العصمة أن لا تغترّوا باللَّه.

عباد اللَّه إنّ أنصح الناس لنفسه أطوعهم لربّه، و أغشّهم لنفسه أعصاهم له عباد اللَّه إنه من يطع اللَّه يأمن و يستبشر، و من يعصيه يخب و يندم و لا يسلم عباد اللَّه سلوا اللَّه اليقين فانّ اليقين رأس الدّين، و ارغبوا اليه في العافية فانّ أعظم النعمة العافية فاغتنموها للدّنيا و الآخرة و ارغبوا اليه في التوفيق فانه اسّ وثيق، و اعلموا أنّ خير ما لزم القلب اليقين، و أحسن اليقين التّقى، و أفضل امور الحقّ عزائمها، و شرّها محدثاتها، و كلّ محدثة بدعة و كلّ بدعة ضلالة، و بالبدع هدم السّنن، المغبون من غبن دينه، و المغبوط من سلم له دينه و حسن يقينه، و السّعيد من وعظ بغيره، و الشقى من انخدع لهواه.

عباد اللَّه اعلموا أنّ يسير الرّياء شرك، و انّ اخلاص العمل اليقين، و الهوى يقود إلى النار، و مجالسة أهل الهوى ينسى القرآن و يحضر الشّيطان، و النسى ء زيادة في الكفر و اعمال العصاة تدعو الى سخط الرّحمن و سخط الرّحمن يدعو إلى النّار، و محادثة النساء تدعو إلى البلاء و تزيغ القلوب، و الرّمق لهنّ يخطف نور أبصار القلوب، و لمح العيون مصائد الشيطان، و مجالسة السّلطان يهيج النّيران.

عباد اللَّه أصدقوا فانّ اللَّه مع الصّادقين، و جانبوا الكذب فانّه مجانب للايمان و إنّ الصّادق على شرف منجاة و كرامة، و الكاذب على شفا مهواة و هلكة، و قولوا الحقّ تعرفوا به، و اعملوا به تكونوا من أهله، و أدّوا الأمانة إلى من ائتمنكم عليها، و صلوا أرحام من قطعكم، و عودوا بالفضل على من حرمكم، و إذا عاقدتم فأوفوا، و إذا حكمتم فاعدلوا، و إذا ظلمتم فاصبروا، و إذا اسي ء إليكم فاعفوا و اصفحوا كما تحبّون أن يعفى عنكم، و لا تفاخروا بالآباء، و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان، و لا تمازحوا، و لا تغاضبوا، و لا تباذخوا، و لا يغتب بعضكم بعضا أيحبّ أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتا، و لا تحاسدوا فانّ الحسد يأكل الايمان كما تأكل النّار الحطب، و لا تباغضوا فانها الحالقة، و افشوا السّلام في العالم، و ردّوا التحيّة على اهلها بأحسن منها، و ارحموا الأرملة و اليتيم، و اعينوا الضعيف و المظلوم و الغارمين و في سبيل اللَّه و ابن السّبيل و السّائلين و في الرّقاب و المكاتب و المسكين، و انصروا المظلوم، و اعطوا الفروض، و جاهدوا انفسكم في اللَّه حقّ جهاده فانّه شديد العقاب، و جاهدوا في سبيل اللَّه، و أقروا الضيف و أحسنوا الوضوء، و حافظوا على الصّلوات الخمس في أوقاتها، فانها من اللَّه عزّ و جلّ بمكان.

« فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ... فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ» « تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» «وَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».

و اعلموا عباد اللَّه أنّ الأمل يذهب العقل و يكذب الوعد و يحثّ على الغفلة و يورث الحسرة، فاكذبوا الأمل فانّه غرور و أنّ صاحبه مأزور، فاعملوا في الرغبة و الرهبة فان نزلت بكم رغبة فاشكروا و اجمعوا معها رغبة، فانّ اللَّه قد تأذّن للمسلمين بالحسنى و لمن شكر بالزيادة، فانّى لم أر مثل الجنّة نام طالبها، و لا كالنّار نام هاربها، و لا أكثر مكتسبا ممن كسبه ليوم تذخر فيه الذخائر و تبلى فيه السّراير، و أنّ من لا ينفعه الحقّ يضرّه الباطل، و من لا يستقيم به الهدى تضرّه الضّلالة، و من لا ينفعه اليقين يضرّه الشّك و انكم قد امرتم بالظعن و دللتم على الزّاد، ألا انّ أخوف ما أتخوّف عليكم اثنان: طول الأمل و اتّباع الهوى ألا و إنّ الدّنيا أدبرت و آذنت بانقلاع، ألا و انّ الآخرة قد أقبلت و آذنت باطلاع، ألا و إنّ المضمار اليوم و السباق غدا، ألا و إنّ السبقة الجنّة و الغاية النار، ألا و إنكم في أيّام مهل من ورائه أجل يحثّه عجل فمن أخلص للَّه عمله في أيّامه قبل حضور أجله نفعه عمله و لم يضرّه أجله، و من لم يعمل في أيّام مهله ضرّه أجله و لم ينفعه عمله عباد اللَّه أفزعوا إلى قوام دينكم باقام الصّلاة لوقتها، و ايتاء الزكاة في حينها و التضرّع و الخشوع و صلة الرّحم، و خوف المعاد و إعطاء السّائل و إكرام الضعيفة و الضعيف و تعلّم القرآن و العمل به و صدق الحديث و الوفاء بالعهد و أداء الأمانة إذا ائتمنتم، و ارغبوا في ثواب اللَّه و ارهبوا عذابه و جاهدوا في سبيل اللَّه بأموالكم و أنفسكم، و تزوّدوا من الدّنيا ما تحرزون به أنفسكم و اعملوا بالخير تجزوا بالخير يوم يفوز بالخير من قدّم الخير، أقول قولي و أستغفر اللَّه لي و لكم.

بيان

لا يخفى على الضّابط المحيط بما تقدّمت من الخطب أن الأشبه أن تكون الخطبة الثّامنة و العشرون، و أو آخر الخطبة الخامسة و الثمانين، و هذه الخطبة التي نحن في شرحها جميعا ملتقطة من تلك الخطبة المعروفة بالدّيباج، فانّك إذا لاحظتها ترى توافق هذه الخطبة لأوائل تلك الخطبة، و أواخر الخامسة و الثمانين لأواسطها، و الثامنة و العشرين لأواخرها، و إن كان بينها اختلاف يسير في بعض العبارات، و تقديم و تأخير في بعض الفقرات، و لا ضير فيه فانّه من تفاوت مراتب حفظ الرّواة في القوّة و الضعف، و هو عمدة جهات الاختلاف في الأخبار كما هو غير خفىّ على اولى الأبصار.

شرح لاهیجی

و تعلّموا القران فانّه احسن الحديث و تفقّهوا فيه فانّه ربيع القلوب يعنى حركت كنيد و جدّ و اجتهاد نمائيد در ذكر خدا پس بتحقيق كه ذكر خدا بهترين ذكرها است و راغب گرديد در بهشتى كه وعده داده شده است پرهيزگاران را پس بتحقيق كه وعده او راست ترين وعده است و پيروى كنيد براهنمائى پيغمبر (صلی الله علیه وآله) شما بتحقيق كه بهترين راهنما است و متديّن گرديد بشريعت او پس بتحقيق كه شريعت او راه نماينده ترين شريعتها است و ياد گيريد قران را بدرستى كه بهترين خبر است و تفكّر كنيد در او پس بتحقيق كه قران بهار دلها است انحاء گلهاى معرفت در دل مى روياند فاستشفعوا بنوره فانّه شفاء الصّدور و احسنوا تلاوته فانّه انفع القصص يعنى طلب كنيد شفاء مرض ظلمت جهل را بنور هدايت قران پس بتحقيق كه قران شفاء جميع صدور است كه عقول باشند كه مثل صدور محيطند بقلوب نفوس زيرا كه عقول كه از عالم معنى باشند عاشق باشند بمعنى قران كه عين ذات (- بارى (تعالى) باشد و ادراك معشوق شفاء درد عشق عاشق است و هرگاه قران مطلوب و معشوق و شفاء عقول كه كامل بالفعل باشند باشد پس بطريق اولى شفاء نفوس را شايد و نيكو تلاوت كنيد قران را يعنى از تلاوت پند بگيريد بسبب اين كه بتحقيق قران نفع بخشنده ترين قصّها است زيرا كه تأثير كلام در وعظ تابع تنزّه متكلّم است و قائل قران منزّه است از جميع نقائص و فوق تنزّه او تنزّهى نيست فانّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الّذى لا يستفيق من جهله بل الحجّة عليه اعظم و الحسرة له الزم و هو عند اللّه الوم يعنى پس بتحقيق كه عالمى كه عمل كند بغير علم خود مثل جاهل حيران آن چنانى است كه باهوش نيايد از جهل خود بلكه حجّت خدا بر او بزرگتر است و ندامت از براى او لازم تر است و او در نزد خدا مستحقّ ملامت بيشتر است

شرح ابن ابی الحدید

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ

و سمي القرآن حديثا اتباعا لقول الله تعالى نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً و استدل أصحابنا بالآية على أنه محدث لأنه لا فرق بين حديث و محدث في اللغة فإن قالوا إنما أراد أحسن الكلام قلنا لعمري إنه كذلك و لكنه لا يطلق على الكلام القديم لفظة حديث لأنه إنما سمي الكلام و المحاورة و المخاطبة حديثا لأنه أمر يتجدد حالا فحالا و القديم ليس كذلك . ثم قال تفقهوا فيه فإنه ربيع القلوب من هذا أخذ ابن عباس قوله إذا قرأت ألم حم وقعت في روضات دمثات . ثم قال فإنه شفاء الصدور و هذا من الألفاظ القرآنية . ثم سماه قصصا اتباعا لما ورد في القرآن من قوله نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ . ثم ذكر أن العالم الذي لا يعمل بعلمه كالجاهل الحائر الذي لا يستفيق من جهله . ثم قال بل الحجة عليه أعظم لأنه يعلم الحق و لا يعمل به فالحجة عليه أعظم من الحجة على الجاهل و إن كانا جميعا محجوجين أما أحدهما فبعلمه و أما الآخر فبتمكنه من أن يعلم . ثم قال و الحسرة له ألزم لأنه عند الموت يتأسف ألا يكون عمل بما علم و الجاهل لا يأسف ذلك الأسف . ثم قال و هو عند الله ألوم أي أحق أن يلام لأن المتمكن عالم بالقوة و هذا عالم بالفعل فاستحقاقه اللوم و العقاب أشد

شرح نهج البلاغه منظوم

و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث، و تفقّهوا فيه فإنّه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور، و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص، فإنّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الّذى لا يستفيق من جهله، بل الحجّة عليه أعظم، و الحسرة له ألزم، و هو عند اللّه ألوم

ترجمه

و قرآن را بياموزيد، كه آن نيكوترين حديث است، و در آن تدبّر كنيد، كه آن بهار دلها است (همانطورى كه دل از تفرّج گلزار در بهار مفرّح و شادان مى شود، شخص متفكّر در قرآن بگلهاى علوم و غنچه هاى حكمتى بر خورد ميكند كه از بوى آنها سرمست و خوشحال مى شود) و از انوار درخشان آن شفا بطلبيد كه آن شفا دهنده سينه ها است (دلهائى كه بمرض جهل و درد گمراهى گرفتاراند بمرهمهاى هدايت قرآن شفا پيدا ميكنند) و آن را خوب (و از روى تفكّر) بخوانيد كه آن سودمندترين داستانها است، (و كسى كه عالم بعلم قرآن است بايد عملش بر طبق علمش باشد) زيرا عالمى كه بغير علمش عمل كند، بنادانى سرگردان ماند، كه از نادانى خود بهوش نيايد بلكه بر چنين كسى (در قيامت) حجّت تمامتر، و اندوهش زيادتر، و سرزنشش نزد خدا بيشتر است.

نظم

  • دل از قرآن او سازيد گلشنز انوارش درون خويش روشن
  • كه اين قرآن بود احسن احاديث ز پيغمبر بود احدى المواريث
  • نه قرآن بل يكى باغى پر از گلسطورش جمله پر ريحان و سنبل
  • تفقّه بايد اندر آن نمودن بدان گلزار زنگ از دل زدودن
  • ز انوارش شفا جستن ضرور استكه از اين نسخه مستشفى صدور است
  • نكو او را كنيد از جان تلاوت شود دل ز آن تلاوت پر طراوت
  • كتابى خوب و انفع داستانى استز تاريخ گذشته خوش نشانيست
  • شود چون خوانده از روى بصيرت درون گردد پر از درهاى عبرت
  • ز خود خوشنود اگر كس خواستت يزدانعمل بايد نمايد طبق قرآن
  • بغير علم خود هر دانشى مردعمل آورد خود خوار و زبون كرد
  • بود چون جاهلى حيران كه بيهوشز جهلش هست و شد علمش فراموش
  • بفردا قلبش از انده بود ريش عذابش هست از نادان بسى پيش
  • بود جانش بحسرتها ملازمملامتهاى حقّ بر او است لازم
  • چو دانسته از او زد معصيت سرعذابش باشد از نادان فزونتر

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 200 نهج البلاغه : سياست دروغين معاويه

خطبه 200 نهج البلاغه موضوع "سياست دروغين معاويه" را بیان می کند.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS