دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

انتقام افلاطونی

چرا سوفسطائیان آموزگاران بدنام تاریخ لقب گرفتند؟ سوفسطائیان که بودند؟ چه می‌گفتند؟ چه می‌خواستند؟ و چرا این همه در تاریخ بدنام و بداقبال شدند؟! آیا آنها به واقع مخالفان فلسفه بوده‌اند و یا این که حقیقتاً معلمان بی‌ادعای فلسفه به شمار می‌رفتند؟
انتقام افلاطونی
انتقام افلاطونی

چرا سوفسطائیان آموزگاران بدنام تاریخ لقب گرفتند؟ سوفسطائیان که بودند؟ چه می‌گفتند؟ چه می‌خواستند؟ و چرا این همه در تاریخ بدنام و بداقبال شدند؟! آیا آنها به واقع مخالفان فلسفه بوده‌اند و یا این که حقیقتاً معلمان بی‌ادعای فلسفه به شمار می‌رفتند؟

ویل دورانت در باب سوفسطائیان می‌گوید: مشخص ترین و عمیق ترین پیشرفت فلسفه با آنها شروع شد زیرا آنها حکمای دوره گردی بودند که به خود فرو رفته بودند و دقت شان بیش از آنچه به جهان اشیا معطوف باشد، به تفکر در طبیعت خودشان متوجه بود. در فلسفه نظری و عملی نیز کمتر مسئله و راه حلی را می‌توان یافت که سوفسطائیان آن را درک نکرده باشند و یا مورد بحث قرار نداده باشند.

سوفسطائیان معمولاً اهل دایرئ المعارف و دانشمندان پرمایه بودند و از راه و روش خود، هم نتایج نظری و هم نتایج عملی می‌گرفتند. نتیجه نظری راه و روش آنها این بود که محال است معرفت یقینی داشت و نتیجه عملی تعالیمشان این بود که به فرض اگر سیستم فلان جامعه با فلان روش سازمان یابد، بهتر و رساتر است.

همچنین برخلاف سایر فلاسفه پیش از سقراط که به وجود شاگرد اهمیتی نمی‌دادند و وجود دانش آموز و شاگرد برایشان فرعی بود و هدفشان صرفاً یافتن حقیقت بود، برای سوفسطائیان داشتن شاگرد امری اساسی بود، زیرا هدف آنها تعلیم و تربیت و نه صرفاً درک حقیقت بود.

سوفسطائیان برخلاف فلاسفه پیشین یونان، موضوع شناسایی را از متعلق شناسایی به فاعل شناسایی برگرداندند. به عبارت دیگر، به جای مباحث جهان شناسی فلاسفه پیشین به مباحث انسان شناسی پرداختند و عصر جهان شناسی و کیهان شناسی را به عصر انسان شناسی احاله دادند که این رویکرد جای تامل فراوان دارد.

بنابراین واژه «سوفیست» در آغاز به معنای دانشمند و معلم بود و معنای مذمومی نداشت، ولی بعدها به دلیل پاره‌ای از عوامل، افت معنایی پیدا کرد و از معنای رفیع دانشمند به معنای «مغالطه گر» تنزل یافت.

کاپلستون درباره علل بدنامی سوفسطائیان به مواردی اشاره می‌کند، از جمله این که:

1ـ سوفسطائیان به تعلیم فن سخنوری و بلاغت می‌پرداختند و با این کار که فی نفسه امر نادرستی هم نبود، مردم را برای دستیابی به فضیلت سیاسی و فضیلت اشرافیت جدید یعنی اشرافیت هوش و لیاقت، پرورش می‌دادند اما از آنجا که این فن (فن سخنوری) ممکن بود مورد سوء استفاده واقع شود و در خدمت اندیشه یا سیاستی مغرضانه قرار گیرد، از این رو سوفسطائیان به بدی شهره شدند.

2ـ آنها به تعلیم فن جدل و مباحثه می‌پرداختند که به معنای عادلانه جلوه دادن امر غیرعادلانه بود و با روش دیرین برخورد حقیقت جویانه فلاسفه، بسیار اختلاف داشت.

3- آنها به انتقاد از قواعد اخلاق سنتی می‌پرداختند، بدون این که چیز واقعاً جدید و درستی را به جای آن معرفی کنند و این امر را نیز به جوانان تعلیم و آموزش می‌دادند.

4ـ آنها از اتحاد اقوام یونانی (هلنیسم)، نظریه ای که در یونان دولت شهر مورد نیاز بود، طرفداری می‌کردند.

5- آنها در مقابل تعلیم و آموزش شاگردان، مزد و اجرت طلب می‌کردند.

کاپلستون بعد از ذکر موارد بدنامی سوفسطائیان، چنین نتیجه می‌گیرد که با وجود این، سوفیسم سزاوار محکومیت قطعی نیست. او معتقد است که در ابتدا، کلمه سوفسطایی معنای ناپسندی نداشت و سوفسطائیان نیز در بین مردم اعتبار و احترام داشتند و حتی بعضاً به عنوان سفیر شهر خود انتخاب می‌شدند. می‌توان گفت که مهم ترین عامل بدنامی آنها، مخالفت سقراط و افلاطون با ایشان بود. زیرا افلاطون آنان را دکان دارانی با کالاهای معنوی معرفی می‌کرد.

از نظر راسل، سوفسطائیان معمولاً به کسانی تعلیم می‌دادند که خود یا اطرافیانشان توانگر بودند و همین امر موجب تمایل خاصی در آنها می‌شد اما مردم معمولاً با توانگران هم به دلیل حسادت و هم به دلیل این که معتقد بودند آنها بیدین و فاقد اخلاق هستند و عقاید مردم را خراب می‌کنند، دشمنی می‌کردند. علاوه بر این، راسل به عوامل دیگری نیز اشاره می‌کند که در ایجاد خصومت نسبت به سوفسطائیان بی‌تاثیر نبوده؛ از آن جمله، قوت فکر ایشان بوده است زیرا آنها حاضر بودند به هر جا که استدلال راهنمایی شان کند، بروند و استدلال هم غالباً آنها را به شکاکیت راهنمایی می‌کرد. عمل آنها نیز موجب جایگزینی بدبینی و پرده دری زیرکانه و بیرحمانه به جای سادگی شده بود. همچنین آنها برخلاف دیگران و برخلاف رسم زمانه، برای تبلیغ و ترویج افکار خود به تاسیس مدرسه نپرداختند و معتقد بودند که تعالیمشان ربطی به دین و اخلاق ندارد و می‌گفتند که صرفاً فن جدل و استدلال می‌آموزند. به بیان دیگر، کار آنها همانند عمل وکلای دعاوی امروز بوده است؛ یعنی آنها دلایل له و علیه را تعلیم می‌دادند و جانب استدلالات خود را نمی گرفتند، اما این مشی دقیقاً برخلاف مشی کسانی بود که فلسفه و دیانت را همبسته و طریقی از زیستن می‌دانستند.

گمپرتس نیز درباره بدنامی سوفسطائیان به عوامل زیادی اشاره می‌کند که به اختصار می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- سوفسطائیان اهل پژوهش در اسرار طبیعت و اهل تفکر درباره مسائل مربوط به شناسایی، اخلاق و حقوق بودند اما این امر موجب شد تا آنها به کنجکاوی ناروا و بی دینی، متهم شوند.

2- سوفسطائیان به پیشه وری اشتغال داشتند که وظیفه آن توسعه و توزیع علم میان اقشار مردم بود بویژه به انجام کارهای ذهنی و فکری برای دیگران در مقابل اخذ مزد می‌پرداختند که عملی بسیار ناشایست و خلاف حیثیت شخصی و به منزله بندگی داوطلبانه تلقی می‌شد.

3- جریحه دار شدن احساسات کسانی که پول کافی برای پرداخت حق الزحمه سوفسطائیان نداشتند نیز از جمله عواملی است که می‌توان در این زمینه برشمرد زیرا آنها معتقد بودند که بدین وسیله چه در مبارزات سیاسی و چه در دعاوی حقوقی از حریفانی که از سوفسطائیان درس گرفته اند، عقب می‌مانند.

4- مخالفت شخصیتی همچون افلاطون- که از قدرت نویسندگی والایی برخوردار بود- با سوفسطائیان نیز در بدنام کردن آنها بسیار موثر بود زیرا افلاطون معمولاً به آن جنبه‌هایی از کار سوفسطائیان می‌پرداخت که برای روحیه اشرافی همشهریان و بویژه افراد طبقه خودش انزجارآور بود؛ مانند دریافت مزد در مقابل تعلیم و احیاناً فروتنی آنان که از نظر افلاطون فضیلت محسوب نمی‌شد.

البته راسل به حق و انصاف در مقام پاسخ به افلاطون و تمام کسانی که به تبعیت از وی به این عمل سوفسطائیان یعنی گرفتن مزد در ازای تدریس اعتراض کرده‌اند، می‌گوید: افلاطون بضاعت مالی داشت و به ظاهر نمی‌توانست نیازمندی‌های کسانی را که مانند او توانگر نبودند، درک کند اما شگفت اینجاست که استادان امروزی هم که دلیلی برای رد کردن حقوق ماهیانه خود ندارند، خرده‌گیری‌های افلاطون را مکرر تکرار می‌کنند.

به طور خلاصه می‌توان گفت که تحول معنایی اصطلاح سوفسطایی و بویژه علت به کار بردن آن در معنای اهانت آمیز که موجب شد سوفسطائیان بهای دولت مستعجل خویش را با بدنامی دو هزار ساله بپردازند، معلول عوامل زیر است:

1- دگرگونی در نحوه به کار بردن زبان.

2- نبوغ نیرومندترین نویسنده و یا دست کم یکی از نیرومندترین نویسندگان جهان یعنی افلاطون (که تیرهای مزاح و ریشخند را به جان سوفسطائیان نشانه رفت.)

3- در زمره اموات درآمدن سوفسطائیان. زیرا این آموزگاران دوره گرد که درهیچ جا ساکن نمی شدند، نه مدرسه ای تاسیس کردند و نه شاگردان وفاداری داشتند که از نوشته هایشان مراقبت به عمل آورند و یادشان را زنده نگاه دارند.

٭ مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده مقاله جامع و مفصل دکتر عبداللـه نیک سیرت، استادیار فلسفه دانشگاه شهید چمران اهواز، با عنوان آغاز و فرجام سوفسطائیان است که توسط گروه اندیشه گزینش و خلاصه شده است.

    روزنامه ایران، شماره 4618- 14/7/89، صفحه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

نگاهی به عقاید نخستین فیلسوفان تاریخ

نگاهی به عقاید نخستین فیلسوفان تاریخ

نخستین فیلسوفان در قرن ششم ق.م و در میان کوچ نشین‌های آسیای صغیر و جنوب ایتالیا متولد شدند.
افلاطون در معارف اسلامی

افلاطون در معارف اسلامی

افلاطون در سال 428 پیش از میلاد در آئگنیای آتن به دنیا آمد و در سال 347 دیده از جهان گشود. نام اصلی وی آریستوکلس می‌باشد.
روسو؛ از در به دری تا شهرت

روسو؛ از در به دری تا شهرت

ژان ژاک روسو فیلسوف، اندیشمند و نویسنده معروف قرن هجدهم فرانسوی می‌باشد.
عدم توجه به خیر دیگران؟!‌

عدم توجه به خیر دیگران؟!‌

در مقالات پیشین به برخی از اشکالات مکتب لذت گرایی اپیکوری اشاره نمودیم.
واقع گرایی اخلاقی

واقع گرایی اخلاقی

واژه رئالیسم که در زبان فارسی اغلب به واقع‌گرایی ترجمه می‌شود یکی از مهم‌ترین و بحث‌انگیزترین اصطلاحات فلسفه است.

پر بازدیدترین ها

زندگینامه افلاطون

زندگینامه افلاطون

افلاطون احتمالا 427 سال پیش از میلاد مسیح در آتن بدنیا آمد. تولد او مصادف با دورانی بود که یونان باستان به اوج عظمت خود رسیده و شاید اندکی هم از قله عظمت گذشته در نشیب انحطاط افتاده بود.
نگاهی به جهان بینی و فلسفه اخلاقی اسپینوزا‌

نگاهی به جهان بینی و فلسفه اخلاقی اسپینوزا‌

زندگینامه: باروخ اسپینوزا در سال 1632 از خانواده‌ای پرتغالی الاصل در آمستردام دیده به جهان گشود و در محیطی یهودی پرورش یافت.
زندگی نامه فریدریش نیچه

زندگی نامه فریدریش نیچه

پدر او کشیش بود، اجداد پدری و مادری او نیز تا چند پشت کشیش بودند، خود او نیز تا پایان عمر واعظ و مبلغ ماند. برای آن به مسیحیت حمله می‌کرد که ریشه اخلاق و رفتار او در مسیحیت بود.
اولین موج نسبی گرایی در تاریخ فلسفه

اولین موج نسبی گرایی در تاریخ فلسفه

اشاره: در اوج تمدن یونان باستان یعنی حدود 500 سال قبل از میلاد گروهی متفکر پا به عرصه فلسفه نهادند که انسان و کامیابی اجتماعی او را محور تحقیقات خویش قرار دادند.
نگاهی به جغرافیای معرفت شناسی غرب

نگاهی به جغرافیای معرفت شناسی غرب

معرفت‌شناسی در غرب، اطلاق‌ها و کاربردهای گوناگونی یافته است؛ به گونه‌ای که گاه موجب ابهام می‌شود و فهم دقیق یک نظریه، یافتن مخاطب و تفاوت‌ آن با دیگر دیدگاه‌ها، بسیار دشوار می‌گردد.
Powered by TayaCMS