كلمات كليدي : هرمنوتيك و تفكر ديني، معرفت ديني، تفسير متون ديني، تفسير، مفسر، مفسر محور، فهم، متن
نویسنده : رضا میرزائی
هرمنوتیک معاصر از دو جهت تفکر دینی را تحت تاثیر خود قرار داده و پرسش های جدیدی را برای آن مطرح کرده است:
الف) پارهای از مباحث هرمنوتیک معاصر به تفکر فلسفی درباره ماهیت فهم می پردازد، که در آن فهم خاصی مثل فهم دینی یا علمی یا اجتماعی مورد نظر نیست، بلکه مطلق عمل فهمیدن و شرایط حصول آن مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد. قضاوتها و احکام عامی که در این بررسی صادر میشود، شامل معرفت دینی و فهم و تفسیر متون دینی نیز میشود، و در نتیجه میان مباحث هرمنوتیک و معرفت دینی پیوند برقرار میشود.
ب) ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) مبتنی بر وحی و کلام الهی اند و این امر باعث میشود که فرهنگ دینی چنین جوامعی به شدت تحت تاثیر متون دینی و تفسیر و فهم آنها باشد. این پیوند عمیق میان فرهنگ دینی و مقوله تفسیر متون دینی موجب میشود که ارائه نظریات نو در زمینه تفسیر و فهم متون، بر معرفت دینی و تفسیر متون دینی تاثیر گذار باشد و عالمان دینی را با پرسشهای جدید روبه رو سازد.[1]
بر اساس آنچه که در مورد هرمنوتیک فلسفی گفته شده است، روشن می شود که این دیدگاه بر عناصر و مولفههایی مثل امور ذیل تاکید دارد؛ تاثیر و مداخله اجتناب ناپذیر ذهنیت، پیش آگاهیها، گرایشها، علائق و پرسشهای مفسر یک متن، که معلول عصر، فرهنگ و اقتضائات تاریخی محیط اوست، از یک سو، و فقدان معنای نهایی برای متن و عدم تاثیر قصد مولف در آن از سوی دیگر و نفی معیار و ملاکی برای سنجش و ارزیابی فهم معتبر از نامعتبر از جانب سوم. همه این موارد باعث میشود تا به گمان طرفداران هرمنوتیک مدرن، هر گونه فهمی، از جمله فهم متون دینی، صرفا دارای ارزش شخصی و نسبی و غیر مطابق با واقع تلقی شود، و در خصوص فهم متون دینی نیز فهم های غیر نهایی و پایان ناپذیر مطرح گردد. لذا از آنجا که مهم ترین متن دینی ما مسلمانان قرآن کریم و بیانات پیامبر (ص) و اهل بیت او است و فهم آنها برای عمل کردن به دستورات آنها و در نتیجه رسیدن به سعادت ابدی ضرورت دارد، لذا به نکاتی در باب هرمنوتیک فهم قرآن و به تبع آن بیانات پیامبر و معصومین (ع) اشاره می شود:
مقدمتا باید به این مطلب توجه کرد که فهم متعارف و رایج و سنتی از متون دینی بر چند اصل اساسی مبتنی بوده است که عبارتند از:
1) هر متنی دارای معنایی مشخص و نهایی است که متکلم یا مولف، الفاظ و کلمات را برای رساندن آن معنا به کاربرده است. وظیفه مفسر درک و دریافت آن معنا و مراد گوینده است. این معنا امری ثابت و تغییر ناپذیر است و ذهنیت مفسر نقشی در آن ندارد.
2) حالت ایده آل برای مفسر رسیدن به فهمی یقینی و اطمینان آور از مراد جدی متکلم است، این یقین در متنهایی که «نص» نامیده میشوند و دلالتشان بر مراد مولف یا گوینده روشن است؛ یعنی بر یک معنای روشن دلالت میکنند که احتمال خلاف آن معنا وجود ندارد، حاصل میشود. در غیر نصوص که اصطلاحا «ظواهر» نامیده میشوند، مفسر به قطع و یقین نمیرسد، چون احتمال معنای خلاف ظاهر در آنها وجود دارد. و لذا در مقوله تفسیر متن بویژه متون دینی به دنبال دست یابی به فهم حجت و معتبر هستیم و تفسیری حجت خواهد بود که روش مند، مضبوط و با حفظ اصول و قواعد عقلائی حاکم بر گفتگو حاصل شده باشد ، لذا متن هر تفسیری را بر نمیتابد.
3) فاصله زمانی میان پیدایش یک متن و مفسری که به تفسیر آن می پردازد، مانع دست یابی به مراد و مقصود مولف متن نخواهد شد.
4) فهم، عملی «متن محور» و «مولف محور» است، لذا مفسر باید دنبال مراد مولف باشد.
5) «نسبی گرایی تفسیری» قابل قبول نیست؛ یعنی این گونه نیست که فهم های متنوع از یک متن معتبر و قابل قبول باشد و ما معیاری برای یقین و تمییز فهم صحیح از ناصحیح نداشته باشیم و فهم حقیقی از فهم غیر حقیقی قابل تشخیص نباشد.[2]
اکنون با توجه به اصول فهم متعارف از متون، در پاسخ به قائلین امکان قرائت ها و تفاسیر متعدد یا بی پایان از قرآن، میتوانیم بگوئیم که :
1) اگر قرآن سخن خداست که برای هدایت انسانها فرستاده است ـ که هست ـ به حکم عقل باید پذیرفت که سخن خدا سخنی هدف دار و معنادار است که مراد و مقصود معینی در خود نهفته دارد و در صدد انتقال آن به مخاطب خود است، چرا که عدم وجود یک مقصود و منظور معین در هیچ متن علمی و سخن هیچ گوینده عاقلی قابل پذیرش نیست ، چه رسد به کلام خداوند حکیم که نداشتن هدف معین در کلامش منافی حکمت او خواهد بود.
2) از آنجا که سخن هر متکلمی نشان دهنده حدود دانش اوست و قرآن هم بازتاب علم نامتناهی الهی است، لذا فرض تاثیر پذیری مفاد و محتوای قرآنی از اوضاع و احوال خارجی و فرهنگ زمانه و اقتضائات عصری منتقی خواهد بود .
3) با توجه به هدف داری، معنا داری و تاثیر ناپذیری گوینده قرآنی از محیط بیرونی و نامتناهی بودن دانش او، فرض طرح معانی برتر که به ذهن مولف نرسیده است واین مساله مساوی با جعل و تولید معنای جدید توسط خواننده است ، در مورد تفسیر قرآن بی معنی است.
4) قرآن آخرین پیام الهی برای انسان در روی زمین است که توسط آخرین پیامبر خدا بر بشریت عرضه شده، تا قیامت پاسخ گوی همه نیازهای هدایتی بشر، و مصون از هرگونه کمی و فزونی وحجت خدا بر بندگان است. با توجه به این اصل، هر چند نزول آن در عصری خاص صورت گرفته است ، هرگز باعث نمی شود که متن و محتوای قرآن رنگ و بوی عصری به خود بگیرید و پیام آن محدود به زمان نزول باشد.
5) دیدگاه مفسر محوری و نسبی انگاریِ معرفت دینی، پایه باورهای اعتقادی و آئینهای رفتاری متن دینی را به تردید و حتی به انکار میکشاند، چون اگر بنا باشد برداشت هر کس صرفا دارای اعتبار شخصی بوده، و هیچ معیاری هم برای داوری و قضاوت بین برداشتهای مختلف نباشد، نتیجه آن نوعی هرج و مرج فکری و نفی دین و حقایق دینی و جایگزینی آرا افراد انسانی بجای خواست و مقصود هدایت مندانه خدا خواهد بود. لذا تئوری قرائتهای پایان ناپذیر و نسبی گرا (نه طولی و مکمل) در تفسیر، با این تصور که تفسیر ترکیبی از افق ذهنی هر مفسر با متن است، امری مردود خواهد بود.[3]