كلمات كليدي : پلوراليسم فرهنگي، كثرت گرايي فرهنگي، تكثرگرايي فرهنگي، نسبيت فرهنگي، تسامح و تساهل
نویسنده : عبدالله محمدي
واژه پلورالیسم(pluralism) در لغت به معنای تکثر و چندگانگی است. این واژه در آغاز در عرصه سنتی کلیسا مطرح شد .شخصی را که دارای منصب گوناگون در کلیسا بود پلورالیست مینامیدند.[1] بعدها این واژه که در خود مفهوم پذیرش و اصالت دهی به تعدد و کثرت را دارد در عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، معرفتی و دینی معانی متفاوتی یافت.
گاهی پلورالیسم فرهنگی ناظر به چگونگی شکلگیری تنوع اجتماعی انسانها در آداب و گونههای مختلف حیات اجتماعی است. گاهی نیز در تعریف پلورالیسم فرهنگی گفته میشود:
1- زندگی در جامعهای که از گروه های نژادی مختلف تشکیل شده و این گروه ها دارای زندگی سیاسی و دینی مختلف باشند. این تعریف بیانگر یک پدیدار اجتماعی است.
2- پذیرش این اصل که گروههای مختلف یادشده میتوانند در یک جامعه به صورت صلح آمیز زندگی کنند. این تعریف متضمن یک ایده و مکتب فکری است.[2]
در این قسم تعاریف دیگر تبیین چرایی تنوع فرهنگی مد نظر نیست بلکه تاکید بر این است که کثرت و تعدد مذاهب و نحله های فکری در جامعه به رسمیت شناخته شود، در حیطه رفتارهای اجتماعی به حقوق مخالفین احترام گذارده شود و صاحبان آراء و اندیشههای متعدد یکدیگر را با احترام تحمل نمایند.
واژههای «چندفرهنگی» و «چندقومی» نیز برای این معنا استفاده میشوند[3] اما ما همان واژگان مشهور را به کار میبریم.
بحث پلورالیسم یا کثرت گرایی فرهنگی با جنبش سیاه پوستان در سال 1960 در امریکا و یا مواجه شدن انگلیسی ها با انبوه مهاجران و فرهنگ های مختلف به این کشور، مشکلات اقلیتهای قومی در سطوح مختلف از جمله در مدارس و نظام های آموزشی حساسیت بیشتری یافت.[4] اما آنچه مهم است نقش نظام لیبرال و اصول تفکر آن درباره « تسامح» است. تلورانس یا تسامح و تساهل و مدارا از مقولاتی هستند که ارتباط تنگاتنگی با پلورالیسم فرهنگی دارند. زیرا لازمه پذیرش تعدد افکار و فرهنگ های مختلف، اغماض از نقاط اختلافی و تحمل دیگران است.
لذا باید نگاهی به مبانی نظری و تاریخی تساهل و تسامح داشته باشیم.
سیر تاریخی تسامح و تساهل
تسامح در فرهنگ غربی با صبغه ای دینی متولد شد. قبل از آنکه روم به مسیحیت گرایش یابد مسیحیان آن دیار شدیداً تحت آزار و شکنجه بودند، چراکه جامعه روم به پرستش خدایان معتقد و مخالف آیین مسیحیان بود. اما پس از آنکه مسیحیت به عنوان یک مذهب رسمی در روم پذیرفته شد مسیحیان، مخالفان مذهبی خود را آزار میدادند. شکنجه و سوزاندن مخالفان از موارد رایج برخورد با مخالفان مذهبی بود.[5]
در قرون وسطی و زمانی که دین یک نهاد دولتی بود عدم تسامح و افراط در خشونت، زمینه را برای واکنش شدید نسبت به این موضوع فراهم نمود تا آنجا که فشارهای کلیسا در تفتیش عقاید باعث شد هنوز نیز مفاهیمی چون باید و نباید، امر ونهی و تکلیف اجتماعی ... در بسیاری محافل اموری مطرود محسوب شوند. هر چند تسامح خاستگاهی دینی داشت اما بعدها در دوران روشنگری با کمک مبانی انسانگرایی، عقل گرایی و فردگرایی به حوزه های غیر دینی نیز سرایت کرد. از آن پس تساهل به عنوان یک اصل و به مفهوم «به رسمیت شناختن مطلق تنوع و گوناگونی» در هر عرصه معرفتی و رفتاری اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و... تبدیل شد.
زمینههای اجتماعی تسامح همزمان در شکلگیری کثرت گرایی فرهنگی نیز دخیل بوده و این نظریه تقویت شد که از میان گونههای متفاوت حیات اجتماعی هیچیک بر دیگری ترجیحی ندارد. پذیرش تنوع ادیان و آیینهای متفاوت مذهبی، نقطه عزیمت به رسمیت شناختن و احترام به فرهنگهای مختلفی بود که هریک تجلی نوعی حیات انسانی قلمداد میشد.
روشن است که هیچیک از این زمینههای اجتماعی مذکور در تاریخ اعتقادی اسلامی وجود نداشته و اساساً مسلمانان با تفریطی نظیر تفتیش و تحمیل عقاید مواجه نبودند تا برای حل آن به افراطی چون تلورانس متمایل شوند . از اینجا آشکار میگردد گرچه در اسلام نیز از مدارا ، شریعت سمحه و سهله و تسامح و تساهل سخن گفته شده اما مفهوم اسلامی این واژه با معنای رایج غربی آن کاملا متفاوت است.
مبانی نظری پلورالیسم فرهنگی
پلورالیسم فرهنگی از مبانی متعددی تاثیر میگیرد. پلورالیسم معرفتی، اومانیسم و عقل گرایی (به معنای خاص راسیونالیزم در فرهنگ غربی) هریک به نحوی در پیدایش پلورالیسم فرهنگی سهم دارند. اما در این میان پلورالیسم معرفتی بیشترین نقش را دارد. کثرت گرایی معرفتی برآن است که جملات و گزارههای متفاوت هر یک بهرهای از حقیقت دارند. پلورالیسم معرفت شناختی منجر به نسبی گرایی معرفت شناختی است. پروتاگوراس از نخستین نسبیگرایان معتقد بود «انسان مقیاس همه چیز است، مقیاس هستی چیزهایی که هست و مقیاس نیستی چیزهایی که نیست.»[6] به نظر گرگیاس نیز اولاً هیچ واقعیتی وجود ندارد، ثانیاً اگر هم واقعیتی موجود باشد قابل شناخت نیست و ثالثاً حتی اگر واقعیت، شناختنی باشد این شناسایی قابل انتقال به دیگران نیست.[7] کثرت گرایی معرفتی در معرفت شناسی کانت جلوهای جدید یافت. کانت با تفکیک میان حقیقت اشیاء و آنچه به عنوان علم نزد ما حاضر میشود معتقد شد دستیابی به خارج برای انسان ممکن نیست. میان آنچه ما از جهان میدانیم و آنچه در خارج حقیقتاً موجود است دیواری غیرقابل رفع است.[8] این اعتقاد که حقیقت نسبی است و دستیابی به حقیقت مطلق برای افراد بشر ممکن نیست این نتیجه را دربردارد که هر عقیدهای سهمی از حقیقت را داراست . اندیشه ای که کاملا مطابق حقیقت باشد وجود ندارد و به همین دلیل هیچ معیاری برای داوری میان ارزشها و اعتقادات موجود نبوده باید هر مذهب وآیینی را برحق دانست و همه را به یک نحو پذیرفت. اوج این نگرش در لیبرالیسم دیده می شود. لیبرالیسم در ارزیابی خود از سایر باورها بیطرف است . دست کم تا آنجا که خطری برای خودش ایجاد نکنند و این ریشه در اصل نسبیتگرایی فرهنگی دارد که طبق آن هیچ فرهنگی بهتر از هیچ فرهنگ دیگر نیست و معیاری وجود ندارد تا با توسل به آن بتوان هنجارهای یک فرهنگ را بر فرهنگ دیگر تحمیل کرد.[9]
بطلان پلورالیسم معرفتی در جای خود به خوبی اثبات شده است. علم حضوری انسان، مفاهیم و جملات بدیهی سنگ بنای یقین در معرفت شناسی بوده و با اتخاذ اصول روششناختی مدون میتوان به صدها گزاره یقینی دیگر دست یافت. اما باید دانست پلورالیسم فرهنگی تنها با اعتقاد به پلورالیسم معرفتی حاصل نمیشود. یعنی ممکن است کسی در حوزه اندیشه و صدق قائل به انحصارگرایی شده و معتقد باشد بسیاری از مذاهب و آیینها و اندیشهها باطل هستند اما در فضای تعاملات فرهنگی و همزیستی های اجتماعی وجود اقوام مختلف با آراء متفاوت را پذیرفته و هریک را به رسمیت بشناسد.
آنچه در این مجال مهم است توجه به این نکته است که اسلام را نه می توان دینی خشونت طلب و مخالف اصول بردباری اجتماعی دانست و نه می توان آموزه های آن در باب مدارا و همزیستی مسالمت آمیز در قبال گرایش های مختلف را با اصول و نتایج تسامح لیبرالی یکسان شمرد. پس باید موضع اسلام در این رابطه به خوبی تعیین شود .
اولا اسلام با اصول و مبانی پلورالیسم فرهنگی همخوانی ندارد. زیرا اومانیسم، پلورالیسم معرفتی، نسبیت فرهنگی و... هیچیک مورد تایید اسلام نیست. به عبارت دیگر تسامح در اسلام معنایی شبیه رفق و مدارا و بردباری و سازگاری دارد. یعنی در عین این که اعتقاد برآن است که حقیقت قابل کشف برای انسان وجود دارد و میتوان بین فرهنگ های مختلف داوری نمود اما به این دلیل توصیه به تحمل دیگران می شود که ظرفیت و استعداد افراد متفاوت است و از همگان نمیتوان انتظار یکسان داشت .چه بسا به کارگیری تسامح و بردباری در مواردی میتواند آثار سازندهای در گروه های مخالف داشته باشد ولی هیچگاه سخن از مدارا با مبانی لیبرالی آن مطرح نیست.[10]
ثانیاً بر خلاف لیبرالیسم که در همه عرصه ها و یا دست کم در حوزه دینی و فرهنگی و اخلاقی تسامح را به طور مطلق لازم دانسته و خشونت را غیر منطقی و غیر اخلاقی می شمارد دیدگاه اسلام درباب مدارای با فرقه های مختلف و فرهنگ های گوناگون به طور مطلق نیست .یعنی در مواردی آن را پذیرفتته و توصیه نموده و در مواردی نیز آن را دلیل بر ضعف و بی مایگی دین می داند .لذا از آنجا که بحث پلورالیسم فرهنگی ارتباط تنگاتنگی با تسامح وتساهل دارد باید موضع اسلام در اینباره ولو به نحو اجمالی بیان شود :
از دیدگاه اسلام مواردی که مدارا یا تسامح و تساهل توصیه شده است عبارتند از :
الف – مدارا یا تسامح و تساهل در رویارویی با مردم و پرهیز از تندخویی و خشونت در روابط اجتماعی [11]
ب – مدارا یا تسامح و تساهل در تشریع قوانین شرعی: یعنی دین اسلام دینی است که اصل آن بر عدم تکلف و مخالف زحمت شدید برای مکلفین است. قواعد فقهی نظیر لاحرج، لاضرر، نفی اضطرار، جهل و نسیان و... دال بر همین معنا هستند. [12]
از همین رو گاهی از اسلام به «شریعت سمحه و سهله» یاد شده که تفاوت مبانی و نتایج آن با کثرتگرایی فرهنگی و تسامح و تساهل مصطلح آشکار است.
ج- مدارا یا تسامح و تساهل در دعوت مردم به دین : در آیات متعدد قرآن به کار گیری زور و اجبار در دیندارکردن مردم نفی شده است. (بقره: 256؛ انعام: 35؛ یونس: 108؛ شعرا:3)
سیره پیامبر اسلام و اتمه اطهار (ع) نیز بر نفی اجبار در دیندار ساختن مردم بوده است .
د- مدارا یا تسامح و تساهل در همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان با پیروان ادیان دیگر: (بقره: 204؛ انفال: 61-62؛ ممتحنه: 7 )
ه- مدارا یا تسامح و تساهل به مثابه یک فضیلت اخلاقی: روایات فراوان بر مدارا، نرم خویی، عفو و گذشت و کظم غیظ تاکید دارند.
در مقابل مواردی نیز وجود دارد که مدارا یا تسامح و تساهل در آنها نکوهش شده و قاطعیت و سخت گیری توصیه شده است:
1- قاطعیت در رساندن ماموریت و رسالت الهی: پیامبران در رساندن پیام الهی نه دچار تردید شده و تسامح به خرج می دادند و نه از تهدیدهای دشمنان هراسی داشتند.[13]
2- قاطعیت در مبارزه با باطل: (ممتحنه: 4 )
3- قاطعیت در بیان دین و مبارزه با انحرافات دینی یا کتمان دین: آحزاب:39
4- قاطعیت حکومت در استیفای حقوق مردم و مبارزه با ظلم.
5- قاطعیت حکومت در اجرای حدود الهی.
6- قاطعیت در برابر دشمنان اسلام و مسلمین که فتنه انگیزی می کنند. (فتح: 29؛ بقره:190 -191؛ توبه :73 )
7- قاطعیت در نفی و طرد ولایت کفار بر مسلمین (نساء: 141؛ آل عمران: 100؛ نساء: 139 )