دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دولت State

No image
دولت State

دولت، حكومت، دولت ملت، دولت شهر، پوليس، دولت مشروطه، دولت مطلقه، قرارداد اجتماعي، علوم سياسي

نویسنده : علي محمد ابوالحسني

پاسخ سؤال «دولت چیست؟» به این مسأله باز می‌گردد که اساساً ربط مفهومی دولت با دیگر مفاهیم سیاسی، مثل حاکمیت[1]، حکومت[2]، جامعه[3]، اجتماع[4] و عامه مردم[5] چگونه است. بر اساس نوع روابطی که میان این مفاهیم فرض می‌شود، تعاریف و دیدگاه‌های مختلفی راجع به دولت شکل گرفته است.[6]

در گفت‌وگوهای عمومی، مفهوم دولت را در معناهای گوناگون به کار می‌برند. بسیاری از نویسندگان، مفاهیم «دولت» و «حکومت» را به یک معنا استعمال می‌کنند.[7] به‌عبارت دیگر، در پاره‌ای از تعاریف، دولت مترادف با حکومت و در برخی تعاریف، صفت مشخص‌کننده و یکی از عناصر آن بیان شده است.[8] از مجموع تعاریفی که درباره‌ی دولت ارائه شده، می‌توان به‌طور خلاصه به تعریف‌های زیر اشاره کرد:

1- تعریف حقوقی: دولت واحدی است که ویژگی‌های جمعیت، حکومت، سرزمین و حاکمیت را داشته باشد.

2- تعریف فلسفی: دولت دارای یک هدف اصلی است. در این تعریف، با مفاهیمی چون ویژگی‌های ضروری و بسنده دولت، کمال مطلوب، دولت خوب یا دولت کامل روبه رو هستیم. از لحاظ فلسفی، سه مکتب فکری وجود دارد:

الف) دولت برای ایجاد هماهنگی میان اجزای گوناگون و ضروری جامعه به وجود آمده است.

ب) دولت در نتیجه قراردادی اجتماعی[9] به وجود آمده است.

ج) دولت در نتیجه مبارزه میان نیروهای متضاد اجتماعی پدیدار شده است.

3- تعریف سیاسی: دولت بر پایه‌ی کمال مطلوب فیلسوفان قرار ندارد؛ بلکه بر واقعیت‌هایی استوار است که در گذشته، اکنون و آینده وجود دارند. در این تعریف، گفته می‌شود که جامعه، از صورت‌بندی‌های بسیار ساده آن تا گونه‌های بسیار پیچیده‌اش، بر پایه تغییرات نظام تولید رشد یافته است.[10]

اما به‌گونه‌ای دیگر می‌توان دو گونه تعریف از دولت ارائه داد؛ دولت خاص و دولت عام. دولت در زبان عامه‌ی مردم به معنای «هیات دولت»، «کابینه» یا «تشکیلات و اداره‌های دولتی» می‌باشد. اما مفهوم دولت در علم سیاست و روابط بین‌الملل، دارای معنایی فراتر از آن‌چه گذشت می‌باشد. دولت، بزرگ‌ترین سازمان‌بندی گروه انسانی است؛ قدرت سیاسی در آن به جریان می‌افتد و عالی‌ترین تجلی قدرت نیز نام گرفته است. این اصطلاح در نزد علمای علم سیاست این‌گونه تعریف شده است: «دولت عبارت است از عده‌ای از مردم که در سرزمین مشخص به‌طور دائم اسکان دارند و دارای حکومتی هستند که به وضع و اجرای قانون اقدام می‌کنند و از حاکمیتی برخوردارند که به صورت روح حاکم و قدرت عالی آنها را از تعرضات داخلی و خارجی مصون می‌دارد.[11]

پیدایش دولت

تعیین زمان پیدایش دولت در تاریخ بشر دشوار است و نمی‌توان تاریخ معینی برای آن ذکر کرد.[12] امّا روشن است که روند یک نواخت تکاملی است که در آن عوامل زیادی ایفای نقش کرده‌اند. به ‌نظر یکی از اندیشمندان، دولت، مانند دیگر نهادهای اجتماعی، به‌طور نامحسوس، از مبادی بسیار و شرایط گوناگونی پدیدار شده است که هیچ تقسیم‌بندی قطعی‌ای نمی‌توان میان شکل‌های اولیه سازمان‌های اجتماعی که دولت نیستند و شکل‌های بعدی که دولت‌اند، به‌عمل آورد.[13]

برخی دولت- شهر یونانی را نخستین شکل دولت[14] در اروپا دانسته‌اند که می‌توان خصوصیات مشترکی میان آن و دولت مدرن یافت. برخی نیز گفته‌اند که تاریخ پیدایش دولت – شهر به حدود 800 تا 500 قبل از میلاد باز می‌گردد. دولت- شهرها در نتیجه‌ی اتحاد و گردهم‌هایی خانواده‌ها و قبایل در درون دژها پدید آمدند.[15] مفهوم دولت تا سده شانزدهم رواج سیاسی نیافته بود. نخستین کاربرد آن در مباحث علمی، به ماکیاولی (1527 ـ 1469م) نسبت داده می‌شود. برای یونانی‌ها این مفهوم شناخته شده نبود. آنها به‌جای آن، واژه‌ی «پولیس» را به کار می‌بردند که می‌توان آن‌را «شهر ـ دولت» نامید. پیدایش دولت ـ شهر به حدود 500 تا 800 سال قبل از میلاد باز می‌گردد. مفهوم دولت در بخش عمده‌ی اروپای سده‌های میانی نیز وجود نداشت. طی این دوره، موضوع تفکر سیاسی امپراتور و حکومت شاهزادگان بود. در پایان سده‌های میانه، به تدریج مفهومی از دولت پدیدار شد که گذشته از اصول، مفهوم طبیعی اقتدار ناب و ساده را پیدا کرد.[16]

عناصر تشکیل‌دهنده‌ی دولت

دولت به‌عنوان مهم‌ترین بازیگر سیاسی در صحنه‌ی سیاست بین‌الملل از چهار عنصر تشکیل شده است: مردم، سرزمین، حکومت، و حاکمیت. در زیر به تجزیه و تحلیل هر یک از این عناصر از لحاظ اهمیت و نقش آنها در سیاست بین‌الملل می‌پردازیم.

1- مردم: کم و کیف جمعیت از لحاظ حقوقی تاثیر چندانی در ایجاد دولت ندارد. امروزه دولت‌های کوچکی مانند برونئی بالغ بر 218000 نفر و دولت بزرگی مانند چین، بالغ بر یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت دارند. البته به‌ محض این‌که عنصر قدرت را وارد حوزه‌ی مطالعه‌ی دولت و سیاست بین‌الملل کنیم، کم و کیف جمعیت نقش بسیار مهمی در رسیدن به اهداف و تعیین عرصه‌ی منافع ملی بازی می‌کند. هر قدر ترکیب جمعیت در یک کشور یک دست‌تر و همگون‌تر باشد، دولت از قدرت مانور بیشتری در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل برخوردار خواهد بود. در برخی از موارد تاکید بر جنبه‌ها و خصوصیاتی از جمعیت می‌تواند ساختار نظام سیاسی را دستخوش دگرگونی کند و به تبع آن جهت‌گیری‌های خاصی را در سیاست خارجی و تبیین منافع ملی سبب گردد. برای نمونه می‌توان به آلمان نازی که اساس حکومت خود را علایق نژادی اعلام نمود اشاره نمود.

2- سرزمین: از لحاظ حقوقی وسعت سرزمین، شرط تشکیل دولت به حساب نمی‌آید. به نحوی که امروزه سرزمینی مانند موریس که مساحت آن 2045 کیلومتر مربع است با کشور ایالات متحده امریکا با وسعت بیش از 9 میلیون کیلومتر مربع، تفاوتی از لحاظ اطلاق نام دولت ندارد. اما در صحنه سیاست و روابط بین‌الملل و همچنین در حوزه‌ی مطالعه‌ی قدرت دولت‌ها، کم و کیف عامل سرزمین نیز مانند عامل جمعیت حائز اهمیت است. در چهارچوب نقش دولت به عنوان بازیگر عمده‌ی سیاسی در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل، عنصر سرزمین[17] باید از لحاظ موقعیت ژئوپولیتیک، وسعت، شکل هندسی، امکانات اقتصادی، وضع طبیعی، اوضاع اقلیمی، مرزبندی‌ها و نظایر آنها مورد توجه قرار گیرد. به‌ عنوان مثال؛ وجود مرزهای آبی برای دولت بریتانیا این موقعیت مناسب را فراهم ساخت تا در طول 900 سال هیچ دولتی نتواند به یک تهاجم موثر علیه این کشور دست بزند.

3- حکومت: گرچه شکل حکومت و کارکرد آن تاثیری در ماهیت حقوقی تاسیس یک دولت ندارد، هنگامی که سخن از قدرت دولت، تنظیم و اجرای سیاست خارجی و رفتار یک دولت در صحنه‌ی سیاست بین‌الملل به میان می‌آوریم مسلما شکل حکومت در تامین خواسته‌ها و منافع و نیز تاثیرگذاری بر سیاست بین‌الملل نقش به سزایی را ایفا می‌کند. حکومت‌ها را بر حسب کارکرد، ایدئولوژی و ساختار به اشکال گوناگونی تقسیم می‌کنند.

4- حاکمیت: این عنصر دولت را اغلب به‌معنای قدرت مافوق یا قدرت عالی به‌ کار برده‌اند و گاه آن‌را با قدرت حکومت در آمیخته، به‌صورت قدرتی مطلق و غیر مشروط تعبیر کرده‌اند. از همین دیدگاه، در چهارچوب نظام بین‌المللی آن‌را به مفهوم «استقلال»، و در نظام داخلی به معنای «آزادی» تعبیر کرده‌اند. رفته رفته با گسترش حقوق بین‌الملل و قبول همبستگی میان واحدهای سیاسی و همکاری میان آنها، حاکمیت مفهوم مطلق کلاسیک خود را از دست داد و علمای سیاست تعابیر گوناگونی از آن به دست داده‌اند.

در مجموع، عناصر تشکیل‌دهنده‌ی دولت، یک کل تجزیه‌ناپذیر است و فقدان یا کاستی در هر یک از عناصر مزبور، موقعیت یک دولت را به‌عنوان یک واحد سیاسی، خدشه‌دار می‌کند.[18]

نظریه‌های دولت

در زیر به مهم‌ترین نظریات موجود در مورد دولت می‌پردازیم. هر یک از این نظریه‌ها تعبیری ماهوی از دولت به‌عنوان مظهر قدرت عمومی به دست می‌دهد.

1- نظریه‌ی دولت مطلقه: نظریه‌ی دولت مطلقه اصطلاحات مورد نیاز خود را از تئوری حاکمیت و به ‌ویژه از بحث ژان بدن درباره‌ی قدرت مطلقه[19] گرفت. دولت مطلقه بنابر آن‌چه گفته شده است صرفا حکومت بی‌قید و بند و جبارانه و یا ضرورتا سرکوب‌گر و ناقض اصول و حقوقی که مبنای اقتدار آن به‌ شمار می‌رفت نبود. هواداران دولت مطلقه استدلال می‌کردند که نه پارلمان و نه هیچ مرجع دیگری حق تصویب قانون یا نظارت بر پادشاهان را ندارد. به‌طور خلاصه، حاکمیت محور اصلی نظریه‌ی دولت مطلقه بوده است. این دولت در قرن شانزدهم رواج داشت.

2- نظریه‌ی دولت مشروطه: نظریه‌ی مشروطیت[20] دولت، محصول قرن هجدم است، هر چند سابقه‌ی بسیاری از اجزا و استدلالات عمده‌ی آن به قرون وسطی باز می‌گردد. ویژگی اصلی نظریه‌ی دولت مشروطه، این است که این نظریه در درجه‌ی اول نظریه‌ای در باب محدودیت قدرت است. آن‌چه مطلوب و مورد نظر تئوری دولت مشروطه است، متنوع ساختن و در نتیجه محدود کردن قدرت و اقتدار است. تاکید نظریه‌ی دولت مشروطه نه بر دولت بلکه بر اهمیت قواعدی است که بر فعالیت قانون‌گذاری روزمره‌ی حکام دولت مشروطه ناظر هستند. ریشه‌های نظریه‌ی دولت مشروطه را می‌توان به‌طور تقریبی در اندیشه‌های مربوط به شش دوره‌ی تاریخی جستجو کرد: یکی: اندیشه‌های یونانی و رومی و به‌ویژه اندیشه‌های حقوق رومی. دوم: اندیشه‌های دوران فئودالیسم. سوم: جنبش شورایی قرن پانزدهم در کلیسای کاتولیک. چهارم: نظریه‌ی دولت مشروطه‌ی نویسندگان فرانسوی مانند سیسل. پنجم: مناقشات مذهبی و سیاسی دوران جنبش اصلاح دین. و بالاخره ششم: مناقشات پیچیده‌ی دوران جنگ داخلی انگلستان درباره‌ی سلطنت محدود و مرکب.

3- نظریه‌ی اخلاقی دولت: از نظر تاریخی این دیدگاه در متن فلسفه‌ی ایده‌آلیستی آلمان درست پس از دوران انقلاب فرانسه پدیدار شد و پس از آن نیز تاثیر عمده‌ای بر کل سنت فکری اروپا باقی گذاشت. مهم‌ترین نماینده‌ی این دیدگاه هگل (1831- 1770) بود. هگل بر آن بود که آینده‌ی قابل پیش‌بینی، زیستن و رشد در درون دولت‌هاست. دولت در اندیشه‌ی هگل جزیی از پویش تکاملی روح است و بدین‌سان معنا و اهمیتی سخت ارزش‌گذارانه[21] و نیز تاریخی دارد.

4- نظریه‌ی طبقاتی دولت: این نظریه متداول‌ترین تفسیر مدرن درباره‌ی دولت است که در نوشته‌های علوم اجتماعی معاصر نفوذ گسترده یافته است. این نظریه، نظریه‌ی مارکس و انگلس و سنت فکری برخاسته از آثار ایشان است. مفهوم اساسی طبقه، مبنای اصلی تعابیر مختلف مارکسیستی درباره‌ی دولت[22] است. دولت به‌عنوان مظهر یا تراکم روابط طبقاتی تلقی می‌شود. از دیدگاه مارکسیستی یک طبقه‌ی خاص کل دستگاه دولت را به نفع علائق و منافع خود اداره می‌کند. البته باید اشاره کرد که مفهوم طبقه حتی در آثار مارکس و انگلس تا اندازه‌ای مبهم است.

5- نظریه‌ی کثرت‌گرایان درباره‌ی دولت: کثرت‌گرایی دارای معانی مختلفی از جمله فلسفی، سیاسی، اخلاقی و فرهنگی است که در این‌جا منظور ما کثرت‌گرایی سیاسی است. کثرت‌گرایی سیاسی نظریه‌ای است که زندگی اجتماعی را بر حسب گروه‌ها مطالعه می‌کند. از این دیدگاه، گروه‌های اجتماعی (مانند اتحادیه‌ها، گروه‌های مذهبی، انجمن‌ها و غیره) مقوله‌ی اولیه‌اند و بنابراین مخلوق اقتدار مرکزی و یا حتی وابسته بدان نیز تلقی نمی‌شوند. کثرت‌گرایان منکر ضرورت مطلق وجود نظام حقوقی یا سیاسی یکدست و کاملا همبسته‌ای هستند. جامعه‌ی کثرت‌گرا مدعی ایجاد سازش میان علائق گوناگون افراد بدون مخدوش کردن آنهاست. در این جامعه، حکومت مرکزی قدرت حاکمه‌ی مسلط و یا قدرتی برتر در بین قدرت‌های موجود محسوب نمی‌شود بلکه وظیفه‌ی اساسی‌اش گفتگو با گروه‌های گوناگون است.[23]

دولت و جهانی‌شدن

نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل معتقدند که با افزایش و رشد جهانی‌شدن، نقش، کنترل و میزان تاثیر دولت‌ها و اقتصادهای ملی در عرصه بین‌المللی همچنان ادامه دارد. به‌عنوان مثال گیلپین معتقد است هنوز نیز دولت‌ها و نیازهای سیاسی و اقتصادی موجود در عرصه‌ی ملی نقش اصلی را در شکل دادن در روندهای بین‌المللی دارند. تلاش بسیاری از کشورها برای رسیدن به توسعه و افزایش قدرت اقتصادی خود در پذیرش و گسترش مبادلات اقتصادی جهانی بسیار مهم است.[24]

از دیدگاه کرزنر، حتی در جهان به‌‌هم پیوسته دو دهه‌ی پایانی قرن بیستم، آن‌چه تعیین‌کننده است دولت‌ها، منافع آنها، قدرت‌شان و ترجیحات آنهاست. هر آنچه باعث به هم پیوستگی در عرصه‌ی جهانی حتی در عرصه‌ی تجارت جهانی شده است نیز محصول خواست و منافع دولت‌هاست.[25]

هرست و تامپسون معتقدند که دولت - ملت‌ها و حکومت‌های آنها همچنان مهم‌ترین بازیگران عرصه‌ی سیاست و اقتصاد بین‌الملل خواهند بود. آنان نظر خود را در مورد نقش دولت چنین خلاصه می‌کنند:

1- اقتصاد بین‌المللی گویای یک نظام اقتصادی‌شده‌ی جهانی‌شده نیست و در نتیجه، دولت - ملت‌ها نقشی بسیار مهم در کنترل و هدایت اقتصادی ایفا می‌کنند، هم در عرصه‌ی داخلی و هم در عرصه‌ی جهانی.

2- صورت‌های جدید پدید آمده برای اداره‌ی بازارهای بین‌المللی و سایر روندهای اقتصادی، نقش جدیدی برای حکومت‌ها پدید می‌آورد. آنها کمتر به‌ عنوان «حاکم» بلکه بیشتر به‌مثابه‌ی شکل‌دهنده به یک «سیاست» یا «جامعه‌ی سیاسی» بین‌المللی ایفای نقش می‌کنند. نقش محوری دولت – ملت این خواهد بود که مشروعیت لازم را برای ساز و کارهای اداره فراملی و زیرملی فراهم کرده و آنها را اعمال‌پذیر کند.

3- هر چند کنترل انحصاری دولت‌ها بر سرزمین به‌وسیله‌ی بازارهای بین‌المللی و رسانه‌های ارتباطی جدید کاهش یافته است، اما آنها هنوز نقش اصلی و محوری را در کنترل سرزمین و مردمان ساکن در آن دارند. مردمان کمتر از پول، اندیشه و محصولات جابه‌جا می‌شوند و آنها همچنان در چارچوب ملیت باقی مانده‌اند و برای تحرک خود نیازمند پاسپورت، ویزا، ارزیابی کاری و غیره هستند و این حتی در کشورهای دموکراتیک نیز وجود دارد.

بنابراین دولت‌ها تغییر نقش داده‌اند، اما همچنان اصلی‌ترین عامل تاثیرگذارند. ایجاد قوانین و اجرای آنها هنوز در صلاحیت انحصاری دولت‌هاست. البته این به‌ معنای اختیارات مطلق دولت‌ها در همه‌ی زمینه‌ها نیست، اما آنها همچنان اصلی‌ترین و قدرت‌مندترین بازیگر هم در عرصه‌های داخلی و هم در عرصه‌های بین‌المللی هستند.[26]

مقاله

نویسنده علي محمد ابوالحسني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

دیکتاتور مصلح

No image

الیت elite

No image

کالوینیسم Calvinism

Powered by TayaCMS