علامه طبرسی
متوفاى 548 ق.
عنوان مقاله: پیشواى مفسّران
نویسنده: محمد باقر پور امینى
علاّمه بزرگوار امین الاسلام، ابوعلى فضل بن حسن طَبْرِسى از جمله اندیشمندان نادرى است که هرچند در دانشهاى رایج عصر خویش خبره بود، منزلت او در تفسیر، تمام ابعاد و جوانب علمى اش را تحت شعاع قرار داده، وى را به مثابه مفسّرى سترگ در دنیاى دانش و معرفت معرفى کرد. در این نوشتار بر آنیم که به گوشه هایى از زندگى هفتاد و نه (یا هشتاد) ساله این مفسّر قرآن و پیشواى مفسران بپردازیم.
ولادت
او به سال 468 (یا469 ق.([1])) دیده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسى پدر آن عزیز، او را «فضل» نامید.([2]) اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسى «تفرش» بوده و به همین سبب به «طَبْرسى» معروف و مشهور گشته است([3]), هرچند دلیلى بر ولادت یا اقامت او در آن دیار علم خیز در دست نیست. در مقابل، گروهى از شرح حال نویسان، طبرسى را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانسته اند([4])، لیکن وجود دلایلى روشن بر یکى بودن طبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش مى سازد([5]) ,,,,,,,,,که مى توان به برخى از آنها اشاره کرد :
بیهقى (معروف به ابن فندق) که از معاصران طبرسى است([6]) در بیان شرح حال او مى گوید «طبرس منزلى است میان قاشان (کاشان) و اصفهان. اصل ایشان از آن بقعت بوده است.»([7])همچنین یعقوبى([8]) و علامه مجلسى([9])، طبرسى را معرّب تفرشى و منسوب به تفرش از توابع قم مى دانسته اند.
این ناحیه نخست از توابع قم بوده و امروزه از شهرهاى استان مرکزى به شمار مى رود. این شهر به دلیل نزدیکى اش به قم، در آغاز ورود اسلام، مذهب تشیع را پذیرفت.([10])
تحصیل
فضل بن حسن دوران کودکى و تحصیل خود را در جوار بارگاه ملکوتى امام هشتم(علیه السلام)گذراند و پس از چند سال حضور در مکتب، و فراگیرى خواندن و نوشتن و یادگیرى قرائت قرآن، خود را به منظور تحصیل علوم اسلامى و شرکت در جلسه درس بزرگان دین آماده ساخت. او در فراگیرى علومى چون ادبیات عرب، قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول و کلام فوق العاده تلاش کرد، بدان حد که در هریک از آن رشته ها صاحبنظر گردید. با وجودى که در مدارس آن عصر، علومى چون حساب، جبر و مقابله رایج نبود و کسى براى فراگیرى آن رغبت نمىورزید، او به سوى آن علوم شتافت و از صاحبنظران آن فن به شمار مى آمد.([11])
اساتیدِ امین الدین([12]) طبرسى که نقش مهمى در بارور کردن شخصیت علمى و معنوى او داشتند از این قرارند : ابوعلى طوسى (فرزندشیخ طوسى)، جعفر بن محمددوریستى، عبدالجبار مقرى نیشابورى، امام موفق الدین حسین واعظ بکرآبادى جرجانى، سید محمد قصبى جرجانى، عبدالله قشیرى، ابوالحسن عبیدالله محمد بیهقى، سید مهدى حسینى قاینى، شمس الاسلام حسن بن بابویه قمى رازى، موفق عارف نوقانى و تاج القراء کرمانى.([13])
در عرصه شعر
طبرسى در ایام جوانى اشعار بسیارى سروده است([14]) که عموم آنها حاوى مضامین عالى و دلیل صادقى بر آشنایى و خبرگى وى در سرودن شعر است. اثر ذیل در بیان ارادت وى به اهل بیت (علیهم السلام)، یکى از آن آثار جاودان مى باشد :
اُطیّبُ یومى بذکراکُمْ *** و اُسعِد نومى بِرؤیاکُمُ
لئن غِبتُم عن مغانِیکُمُ *** فانّ فُؤادى مَغناکُمُ
فلابأس ان ریبُ دهرى أَتَى *** بما لا یسرّ رعایاکُمُ
فنصرٌ من الله یأتیکُمُ *** و فضلٌ من الله یغشاکُمُ
و عقد ولائى لکم شاهدٌ *** ,,,,,,,,,, بانى فتاکُم و مولاکُمُ
لکم فى جدودِکُمُ اسوه *** اذا ساءکم عیش دنیاکم
و کم مثلها افرَجت عنکُمُ *** و حُطّ بها مِن خَطایاکُمُ
کما صُفِّى التِبرُ فى کورة *** کذلکم الله صفّاکم([15])
ترجمه :
- روزم را با یاد شما عطرآگین مى سازم و خوابم را با دیدن شما شیرین و دلچسب مى کنم.
- اگر چه از منازل خود غایب شده اید، ولى دل من منزلگاه شماست.
- باکى نیست اگر حوادث روزگار بر من عارض شود و امت شما را خوشایند نباشد.
- زیرا پیروزیى از ناحیه خدا نصیب شما خواهد شد و فضیلتى از جانب او شما را بر خواهد گرفت.
- آنچه از محبت شما در وجدانم جاى گرفته شاهد است که من غلام و دوستدار شما هستم.
- پیشینیان شما برایتان اسوه اند، هرگاه زندگى دنیا بر شما بد معامله کند.
- چه بسیار از این سختیها که از شما دور مى شود و به وسیله آن گرفتاریهاى شما محو مى گردد.
- همان طور که طلا در کوره تصفیه مى شود خدا نیز شما را تصفیه نموده است.
هجرتى پربار
امین الاسلام طبرسى حدود 54 سال در مشهد مقدس سکونت داشت و سپس بنا بر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امکانات بسیارى که در آن شهر موجود بود و زمینه تدریس، تألیف و ترویج دین را براى او فراهم مى ساخت، در سال 523 ق. راهى آن دیار گردید. سادات آل زباره - که طبرسى با آنان نسبت فامیلى داشت - میزبان او بودند و از کمک و همکارى با آن عالم وارسته دریغ ننمودند.([16])
نخستین اقدام شیخ، پذیرش مسؤولیت «مدرسه دروازه عراق» بود([17]) که با سرپرستى و راهنمایى او، مدرسه به حوزه علمیه وسیع و با اهمیتى مبدّل گشت غناى فرهنگى و علمى این مکان، سبب جذب محصلان بسیارى از دورافتاده ترین نقاط ایران گردید و طلبه هاى جوان به عشق رسیدن به کمال و خدمت به مکتب در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند و علوم مختلفى چون فقه و تفسیر را از محضر طبرسى فرا گرفتند. شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذیل ثمره تلاش علمى شیخ است : رضى الدین حسن طبرسى( فرزند طبرسى)، قطب الدین راوندى، محمد بن على بن شهر آشوب، ضیاءالدین فضل الله حسنى راوندى، شیخ منتجب الدین قمى، شاذان بن جبرئیل قمى، عبدالله بن جعفر دوریستى، سید شرف شاه حسینى افطسى نیشابورى و برهان الدین قزوینى همدانى.([18])
آثار سبز
مصنفات و آثار متعددى از امین الاسلام طبرسى به یادگار مانده است که جملگى از فضل و دانش آن عالم کوشا و اندیشمند توانا حکایت مى کند. گنجینه آثار او بدین شرح است:
الآداب الدینیه للخزانه المعینیه، اسرارالامامة، اعلام الورى باعلام الهدى، تاج الموالید، جوامع الجامع،الجواهر (جواهرالجمل)، حقائق الامور، عدة السفر و عمدة الحضر،العمده فى اصول الدین والفرائض النوافل، غنیة العابد و منیة الزاهد، الفائق،الکافى الشافى، کنوزالنجاح، مجمع البیان، مشکوة الانوار فى الاخبار، معارج السؤال،المؤتلف من المختلف بین ائمة السلف، نثراللآلى،النورالمبین و روایت صـحـیفة الرضـا(علیه السلام).([19])
پیشواى مفسران
اندیشه خدمت به قرآن از اوان جوانى در ذهن علاّمه جاى داشت. زندگى اش آمیخته با آن کتاب الهى بود احیاى معارف آن معجزه بى بدیل و یگانه و نوشتن تفسیر از آرزوهاى اصلى او به شمار مى رفت. خالق هستى، آن بر آورنده آرزوها، توفیق عرضه آثار جاودان و میراث ماندگار را به او ارزانى داشت و در حالى که سن علاّمه از شصت تجاوز کرده و موهاى سرش به سپیدى گراییده بود سه کتاب تفسیر قرآن را به سبک هاى مختلف به رشته تحریر درآورد. او چنان ابتکارى را در تفسیر قرآن به کار بست که تا قرن حاضر، مفسّران دیگر بر آستان تفسیر او اعتکاف کرده، از خرمن بى پایانش - که الهام گرفته از مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بود - استفاده کردند. مناسب است به اختصار به سبک و محتویات هر یک از تفاسیر آن دانشمند فرزانه اشاره نماییم.
الف - «مجمع البیان» سرآمد تفاسیر
«آستین همت بالا زدم و نهایت جدّ و جهد را به کار بستم و دیدار بیدار داشتم و اندیشه به زحمت افکندم و بسیار تفکر کردم و تفاسیر گوناگون را در پیش رو نهادم و از خداوند سبحان توفیق و تیسیر طلبیدم و نگارش کتابى را آغاز کردم که در نهایت فشردگى و پیراستگى و حسن نظم و ترتیب است و حاوى انواع و اقسام دانش تفسیر است و درّ و گوهرهایى اعم از علم قرائت، اعراب و لغت، پیچیدگى و مشکلات، معانى و جوانب، نزول و اخبار، قصص و آثار، حدود و احکام و حلال و حرام در بردارد و از خدشه هایى که مبطلان آن مطرح کرده اند سخن گفته و سخنى را آورده ام که تنها اصحاب ما - رضى الله عنهم - متعرض آن شده اند و استدلالات بسیارى را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول و منقول به گونه اى معتدل و مختصر و بالاتر از ایجاز و پایین تر از تفصیل در بردارد, زیرا اندیشه هاى عصر حاضر تاب تحمل سنگینى فراوان ندارد و از تلاش در میادین مسابقات بزرگ ناتوان است زیرا از علما تنها نامى مانده و از علوم تنها رمقى.([20])»
گرایش روحى بر نوشتن تفسیر با ابتکار و سبکى منحصر به فرد که از روزگار جوانى در او جولان داشت و همچنین تشویق یار و دوست نزدیکش، محمد بن یحیى (از سادات آل زباره و از شخصیتهاى برجسته سبزوار) دو عامل و انگیزه اى است که مؤلف محترم خود در مقدمه بدان اشاره کرده است. برخى از مورخان با بیان داستانى از طبرسى، انگیزه دیگرى را درباب علت نوشتن تفسیر دخیل مى دانند. آن حکایت از این قرار است :
زمانى سکته اى بر علامه عارض مى شود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدى پیوسته است وى را به خاک مى سپارند. او پس از مدتى به هوش آمده، خود را درون قبر مى بیند و هیچ راهى را براى خارج شدن و رهایى از آن نمى یابد. در آن حال نذر مى کند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابى را در تفسیر قرآن بنویسد. در همان شب قبرش به دست فردى کفن دزد نبش مى شود و آن گورکن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهاى او مى کند. در آن هنگام علامه دست او را مى گیرد! کفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه مى افتد، علامه با او سخن مى گوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر مى شود. علامه طبرسى به منظور آرام ساختن او، ماجراى خود را شرح مى دهد و پس از آن مى ایستد. کفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مى نهد و به منزلش مى رساند. طبرسى نیز به پاس زحمات آن گورکن، کفنهاى خود را به همراه مقدار بسیارى پول به او هدیه مى کند. آن مرد نیز با مشاهده این صحنه ها و با یارى و کمک علامه توبه کرده، از کردار گذشته اش از درگاه خداوند طلب آمرزش مى کند. طبرسى نیز پس از آن به نذر خود وفا کرده، کتاب مجمع البیان را مى نویسد.([21])
شیخ طبرسى تفسیر خود را در مدت هفت سال و با اقتباس از تفسیر «التبیان» اثرشیخ طوسى، تدوین کرد و هر یک از فنون مختلف قرآنى را به صورت جدا از هم و در قالبى منظم و مرتب بیان نمود. این نظم خاص سبب گردید که دانشمندان شیعه و سنّى، آن تفسیر را بر بسیارى از تفاسیر دیگر برترى داده، آن را مورد ستایش قرار دهند([22]).
مجمع البیان در ده جلد تدوین و در پنج مجلد چاپ شده است. این کتاب با مقدمه اى مفید آغاز شده و موضوعاتى در هفت فن به قرار ذیل در آن مطرح شده است : تعداد آیات قرآن و ثمره آشنایى با آن، ذکر اسامى قرّاء مشهور قرآن و نظرات آنان، تعریف تفسیر، تأویل و معنى، نامهاى قرآن و معانى آن، یادى از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و کتابهایى که در مورد آن تألیف شده است، احادیث مشهور پیرامون فضیلت قرآن و اهل آن و بیان آنچه که براى قارى قرآن نیکوست (چون زیبا خواندن الفاظ قرآن).
او در پاره اى از موارد به دنبال معنى آیات و به منظور توضیح بیشتر، به مطلبى اشاره و آن موضوع را با عنوان «فصل» مشخص مى کند. عناوینى چون تقوا، خصوصیت هدایت و هدى، توبه و شرایط آن، اخلاص، نام محمد(صلى الله علیه وآله) و بالاخره چکیده اى از پندها و حکمتهاى لقمان حکیم نمونه هایى از این فصلها مى باشد. همچنین احادیث و روایات بسیارى در این تفسیر وجود دارد که تعداد آن بیش از هزار و سیصد حدیث است.
ب - «الکافى الشافى»، گزیده اى ازالکشّاف
علامه طبرسى پس از تألیف مجمع البیان - که به تفسیر کبیر شهرت یافت - به تفسیر کشّاف، اثر جار الله زمخشرى برخورد و به دلیل جذابیت و هنر نمایى موجود در آن، به تلخیص آن کتاب اهتمام ورزید. او معانى نو و بدیع و الفاظ نیکویى را که در نوع خود بى همتا بود از این تفسیر گلچین کرد و آن را در یک جلد تألیف نمود و نام این تفسیر گزیده و مختصر را «الکافى الشافى» نهاد([23]). این کتاب در آثار برخى از شرح حال نویسان به «الوجیز» تعبیر شده است([24]). چون نسبت به مجمع البیان و تفسیر دیگر علامه، موسوم به جوامع الجامع داراى حجم کوچکى بوده است.
ج - جوامع الجامع، تفسیر وسیط
این کتاب پس از مجمع البیان از معروف ترین آثار علامه طبرسى است که در مدّت یک سال (از ماه صفر 542 تا محرم 543 ق.) و پس از اتمام دو تفسیر گذشته تألیف شده است([25]). در این تفسیر گزیده گویى شیوه مفسر است و او کوشیده تا مطالب مهم و برجسته و لطایف آن دو کتاب را گردآورى کرده، از برخى مطالب آن دو تفسیر کبیر وجیز صرف نظر نماید. همچنین حسن ابتکار و لطف تعبیرى که در بیان دقایق آیات و کیفیت توجیه آن به کار رفته و استفاده اى که از کشّاف زمخشرى شده، باعث شد که این تفسیر از مجمع البیان ممتاز گردد([26]). علامه، جوامع الجامع را به دلیل کمى حجم و فزونى فوایدش، وسیط نیز نامیده است.([27])
بیشتر مطالب تفسیر جوامع الجامع از کشّاف زمخشرى اقتباس شده است. در پاره اى از موارد نیز مطالبى از تفسیر مجمع البیان خود را نقل کرده است. این تفسیر در مقایسه با کشاف امتیازاتى دارد همچون اختصار و حذف زواید و مطالب غیر ضرورى، نقل روایاتى از طرق شیعه که گاهى با تفسیر صاحب کشاف موافق و در بسیارى از مواضع با آن مخالف است و بیان آراء کلامى شیعه امامیه در مواردى که با دیدگاه معتزله موافق نیست یا نظر شخصى طبرسى در تفسیر آیه با نظر زمخشرى مخالف است که در این صورت طبرسى از نظر صاحب کشاف عدول نموده و آنچه را خود حق مى دانسته ذکر کرده است.([28])
بر قله فقاهت
علم فقه که فن استخراج و استنباط احکام از مدارک آن چون کتاب، سنت، اجماع و عقل مى باشد از جمله دانشهاى دقیقى است که شیخ در آن صاحبنظر بود. علماى بزرگ و شرح حال نگاران، از وى به عنوان مجتهد و فقیهى بزرگوار یاد کرده اند([29]). طبرسى با عنایت به وجود بیش از پانصد آیه قرآن که بر احکام عبادات و معاملات اشارت دارد به طرح موضوعات فقهى در دو تفسیر کبیر و وسیط خود پرداخته است. او نخست اقوالِ فِرَق مختلف اسلامى را بیان کرده، پس از شرح دیدگاه شیعه، نظر خود را به گونه فتوا اظهار مى کند. بسیارى از فقهاى بزرگ شیعه نظرات او را مورد اشاره قرار داده اند که مى توان به برخى از عناوین دیدگاههاى فقهى او اشاره کرد :
کبیره بودن تمام گناهان([30])، معناى شرعى تیمم([31])، مستحب بودن استعاذه در نماز و غیر آن([32])، ارکان و واجبات حج و عمره([33])، حکم صورتى که بین دو بینه در موردى تعارض واقع مى شود([34])، خمس([35])، قبض در رهن([36])، دین مفلس([37])، حکم دیون در صورت فوت بدهکار([38])، شفعه([39])، حکم ربا([40])، جزیه نگرفتن از صابئین([41])، حکم وقف بر کافر([42])، جواز وصیت بر شخص ذمى([43])، صید و ذباحه([44])، رضاع([45])، خلع و مبارات([46])، مراد از خوف شقاق([47]).
آیینه وحدت
اختلافات و تنش هاى مذهبى، یکى از معضلات و گرفتاریهاى عصر شیخ طبرسى بود. حاکمیت ترکان سلجوقى در مشرق زمین هرچند تحوّلى بزرگ در تمدن اسلامى ایجاد کرد لیکن به موجب جانبدارى آنان از مذهبى خاص و تحت فشار قرار دادن مذاهب دیگر - بخصوص شیعه امامیه - سبب شد که فِرَق اسلامى به جاى تکیه بر اصول و بها دادن به اتحاد و ائتلاف، درگیر مناقشات مذهبى شده، بر اختلافات موجود بیفزایند.
شیعه به هنگام حکومت علویان و آل بویه قدرت و عظمتى یافته بود لیکن در عهد غزنویان و در آغاز دولت سلجوقیان، زندگى سیاسى شان مدتى در پس ابرهاى تیره تعصب پوشیده ماند و افق حیات براى آنان تاریک گشت و بنا به گفته برخى از زمامداران آن عصر، آنان در ردیف گبران و ترسایان، یاراى تظاهر به دین و ورود به خدمات عمومى را نداشتند([48]). با تمام این دشواریها، علماى مذهب تشیع در ایران از مسیر توسعه و کسب تدریجى نیرو باز نایستاده، از کیان و فرهنگ خویش پاسدارى کردند. در سالهاى پایانى سلطنت ملک شاه، گروهى از شخصیتهاى با نفوذ شیعه در دستگاه حکومتى سلجوقیان راه یافتند و پس از برکنارى خواجه نظام الملک و واگذارى کرسى وزارت به یک فرد شیعى به نام تاج الملک ابوالفضل قمى، پاى گروهى از شیعیان چون مجدالملک ابوالفضل قمى به دربار باز گردید.([49])
بحثها و مشاجرات مذهبى فراگیر بین علماى مذاهب در آن دوره در برخى مواقع به ستیز و خونریزى دسته هاى مختلف منتهى مى گشت. در میان سنیّان درباره مذهب حنفى و شافعى، جبر و اختیار یا برترى مذهب اشعرى، معتزلى و ؟ و غیره، و بین سنّیان و شیعیان در مسائل گوناگون مورد اختلاف، و بین همه آنان با باطنیان، بحثهاى شدید و دامنه دارى انجام مى شد که غالباً با تشکیل مجالس و تألیف کتابها یا به گرفتن اقرار کتبى به ترک عقیده اى و قبول عقیده دیگر منجر مى گردید و گاه با تبعید یاکشتن و نظایر آن پایان مى یافت.
راستى، در این حال براى ائتلاف ونزدیک ساختن قلوب مسلمانان - که از آرزوهاى مصلحان و درد آشنایان به شمار مى رفت - چه اقدامى شایسته و بایسته مى بود؟ آیا تسلیم فضاى مسموم جامعه شدن و ترویج و تشویق صف بندیها، خدمت تلقى مى شد یا سکوت و کناره گیرى از اوضاع و مسائل حاد جامعه بهترین راه به شمار مى رفت؟ بى شک این دو شیوه فوق، آتش اختلاف را شعله ور ساخته بود و براى رهایى از این بحران اقدامى شایسته و شجاعانه - برخلاف راههاى گذشته - لازم بود.
علامه طبرسى درد را بخوبى احساس کرده بود و در پى رشد و احیاى اندیشه وحدت فکرى و تفاهم مذهبى و با عنایت به مقتضیات زمان و به منظور کاستن اختلافهاى موجود، به میدان ائتلاف وارد شد و قرآن مجید را که مورد احترام و قبول همه مذاهب اسلامى بود اساس کار خود قرار داد. آزاد اندیشى، بلندنگرى، سعه صدر، عفت قلم وانصاف در پژوهش از خصایص بارزى است که در کتاب «مجمع البیان» وى به چشم مى خورد. او خود را در منبع یا منابع محدودى محصور نساخت، بلکه اندیشه هاى مخالف و موافق را نظاره کرده، ؟ دامن پژوهش و تحقیق را از مرزهاى اندیشه خود گذراند و به کاوش دیدگاه دیگران ره سپرد و با نظر یکسان به همه اصناف و فرقه ها، آنچه را صحیح و معقول بود مى پذیرفت و در تقدیم و تأخیر آن غرض خاصى نداشت. علامه همچنین در نقل عقیده و دیدگاه مخالفان تا آنجا که از نظر اصولى به عقیده و مبانى مکتبش خدشه وارد نمى نمود، دریغ نمى ورزید.
در میان مؤلفان و مصنفان کمتر کسى را چون او مى توان یافت که کلامش از طعن و اعتراض نسبت به مخالفان طریقه خود خالى باشد. او همچون سلف صالح و به دنبال سیره پیشوایان شیعه امامیه، دفاع از اصول و مبانى شیعه را با حفظ اعتدال، نداشتن تعصب و افراط و پرهیز از غرور درآمیخته بود و خدمتى پرارج را در نزدیک ساختن افکار و اندیشه هاى مذاهب اسلامى به انجام رساند و نام خود را در میان شیعیان و دانشمندان منصف اهل سنت جاودانه ساخت.
علامه سید محسن امین عاملى در این باره چنین مى نگارد : «... بزرگى، عظمت، تبحر در علوم و وثاقت او امرى است که نیاز به بیان ندارد و مجمع البیان بهترین شاهد بر این مدعاست کتابى که انواع علوم را در آن جمع ساخته، نظرات پراکنده در تفسیر را بیان نموده و در هر مقام به احادیث اهل بیت -(علیهم السلام) - در تفسیر آیات قرآن اشاره کرده است. او دلایل روشن و مورد قبول را با حفظ اعتدال، گزینش نیکو در اقوال، رعایت ادب و حفظ و نگهدارى گفتار، در مقابل مخالفان فکرى جمع کرده است، به نحوى که در کلامش جمله اى که نفرت از خصم را حکایت کرده یا مشتمل بر تقبیح آنها باشد یافت نمى شود و این خصیصه و امتیاز در آثار کمتر مؤلف و مصنّفى یافت مى شود. به گفتار او در مقدمه جوامع الجامع بنگرید که چگونه به تعظیم و ثناى علم و دانش صاحب الکشاف برخاسته است تا بدانید که آن امر، از بزرگى، انصاف و پاکى نفس او مى باشد.»([50])
شیخ محمود شلتوت، رئیس سابق دانشگاه الازهر، طبرسى و آثارش را چنین معرفى مى کند : «طبرسى اگر چه به بیان نظرات اختصاصى شیعه در احکام و آراء مورد اختلاف اهتمام مى ورزد - به نحوى که گاه آثار عواطف مذهبى در آن پیداست - ولى در این عاطفه طریق افراط در پیش نمى گیرد و مخالفان خود و مذهب خود را مورد حمله قرار نمى دهد. واقعیت آن است که باید به این شیوه تا آنجا که به اصول مذاهب و مسائل ریشه اى آن مربوط مى شود نگاهى آرام و با اغماض داشته باشیم... . وى به آنچه داشت و به آنچه از دانش شیخ امت و مرجع بزرگ آن در تفسیر یعنى «امام طوسى» صاحب کتاب «تبیان» گرد آورد، بسنده نکرد تا آنکه به دانش جدید که بدان آگاهى یافت روى آورد و آن دانش صاحب کشّاف بود که شیخ طبرسى این اطلاعات جدید را با اطلاعات قدیم خود پیوند داد و اختلاف میان او و این کار مانع نشد، چنانکه امورى که از تعصب برمى خاست نیز مانع چنین امرى نشد و حجاب هم عصرى میان آنها حایل نشد و حال آنکه هم عصرى نیز خود نوعى مانع است... .([51])»
غروب در شامگاه عرفه
امام مفسران، امین الاسلام طبرسى پس از هفتاد و نه(یا هشتاد) سال زندگى بابرکت و سراسر خدمت به اسلام و مردم، شبانگاه روز نهم ذیحجه سال 548 ق. در شب عید قربان در شهر سبزوار به دیار حق شتافت و جهان اسلام را در عزایش سیه پوش ساخته، در سوگ نشاند.([52]) برخى از نویسندگان اسلامى شیخ طبرسى را به عنوان «شهید» یاد کرده اند.([53])وسیله سم به شهادت رسیده است. در مقابل، گروهى نیز با توجه به همزمان بودن رحلت شیخ با فتنه طائفه وغُز([54])، به شهادت ایشان به دست این گروه شورشى اشاره کرده اند.([55])
پیکر پاک علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیکى حرم مطهر امام رضا(علیه السلام)در محلى به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد.([56]) آرامگاه او که در ابتداى خیابان طبرسى واقع شده، از آغاز، محل زیارت مؤمنان بوده است و در سال 1370 به موجب طرح توسعه اطراف حرم، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد.([57])
یادگاران
این مقاله را با یادى از دو فرزند علاّمه، پایان مى دهیم.
1 - ابونصر، حسن بن فضل بن حسن طبرسى : او در فضایل و کمالات معنوى مرتبه اى بلند داشت و محدث قمى از او به عنوان فاضلِ کامل، فقیه و محدث بزرگ یاد مى کند.([58]) به درخواست او بود که پدر، تفسیر جوامع الجامع را تألیف نمود مهمترین اثر به یادگار مانده ابونصر، کتاب «مکارم الاخلاق» مى باشد.([59])
2 - على بن فضل طبرسى : از او هیچ گونه اطلاعى به دست نیامده است.
[1] - طبرسى و مجمع البیان، حسین کریمان، ج1، ص207.
[2] - مجالس المؤمنین، قاضى نورالله شوشترى، ص202, امل الامل، حر عاملى، ج2، ص216.
[3] - تاریخ بیهق، ابوالحسن على بن زید بیهقى، ص242.
[4] - ریاض العلماء، میرزا عبدالله افندى، ج4، ص357, اعیان الشیعه، محسن امین عاملى، ج8، ص398.
[5] - رک : تاریخ بیهقى، تعلیقات آقاى احمد بهمنیار، ص353, طبرسى و مجمع البیان، ج1، ص172.
[6] - تاریخ بیهقى در سال 565 ق. تالیف شده است.
[7] - تاریخ بیهق، ص242. (شایان ذکر آنکه در سال 565 هـ .ق تالیف شده است.)
[8] -البلدان، احمد بن ابى یعقوب یعقوبى، ص38.
[9] - روضات الجنات، میرزا محمد باقر خوانسارى، ج1، ص64، به نقل از میرزاعبدالله افندى، شاگرد مرحوم مجلسى.
[10] - نزهة القلوب، حمدالله مستوفى، ص68.
[11] - تاریخ بیهق، ص242.
[12] - امین الدین و امین الاسلام ازالقاب فضل بن حسن طبرسى است.
[13] - ریاض العلماء، ج4، ص357, مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج3، ص487, طبرسى و مجمع البیان، ج1، ص300، مفاخر اسلام، على دوانى، ج3، ص412.
[14] - تاریخ بیهق،ص242, بیهقى شعرى از طبرسى را در کتاب خویش آورده است.
[15] - انباه الرواة، على بن یوسف قفطى، ج3، ص7.
[16] - تاریخ بیهق، ص242
[17] - همان.
[18] - ریاض العلماء، ج4، ص341 و 342، مقابس الانوار، شیخ اسدالله تسترى، ص14, روضات الجنات، ج5، ص357, طبرسى و مجمع البیان، ج1، ص313.
[19] - معالم العلماء، ابن شهرآشوب، ص315، امل الامل، ج2، ص216, بحار الانوار، علامه مجلسى، ج1، ص30, کشف الظنون، حاجى خلیفه، ج2، ص1602, ایضاح المکنون، اسماعى باشابغدادى، ج2، ص433،الذریعة، آقا بزرگ تهرانى، ج2، ص41, منتهى المقال، ابوعلى حائرى، ص241, معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج8، ص66, طبقات اعلام الشیعه (قرن سادس)، آقا بزرگ تهرانى، ص217, روضات الجنات، ج5، ص361,
[20] - مجمع البیان، امین الاسلام طبرسى، ج1، ص10.
[21] - ریاض العلماء، ج2، ص358, روضات الجنات، ج5، ص362, مستدرک الوسائل، ج3، ص487، در ضمن نمونه همین ماجرا به مولا فتح الله کاشانى نویسنده تفسیر منهج الصادقین (متوفى 988 ق.) نیز نسبت داده شده است. رک : روضات الجنات، همان.
[22] - طبرسى و مجمع البیان، ج2، ص42، نویسنده در این کتاب صفحاتى را به مقایسه این دو تفسیر اختصاص داده است.
[23] - جوامع الجامع (به تصحیح ابوالقاسم گرجى), امین الاسلام طبرسى، ج1، ص2.
[24] - منتهى المقال، ص24, امل الامل، ج2، ص216, نقد الرجال، سید مصطفى تفرشى، ص266.
[25] -الذریعة، ج5، ص248,المستدرک على معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ص545.
[26] - طبرسى و مجمع البیان، ج1، ص280.
[27] - جوامع الجامع (به تصحیح ابوالقاسم گرجى)، ج1، ص3, برخى به جاى جوامع الجامع، ازالوسیط یاد کرده اند. ر.ک : بحار الانوار، ج102، ص26, نقدالرجال، ص266.
[28] - جوامع الجامع (به تصحیح ابوالقاسم گرجى)، مقدمه مصحح، ص19.
[29] - روضات الجنات، ج5، ص357, مجالس المؤمنین، ج1، ص490.
[30] - مسالک الافهام، شهید ثانى، ج2، ص321,الحدائق الناظره، شیخ یوسف بحرانى، ج10، ص51.
[31] -الحدائق الناظره، ج4، ص244.
[32] - همان، ج8، ص161.
[33] - همان، ج16، ص157, ج17، ص8، 59، 277، 292 و 304.
[34] - جواهرالکلام، محمد حسن نجفى، ج40، ص422.
[35] - کتاب الخمس، شیخ مرتضى انصارى، ص74 و 297.
[36] -الحدائق الناظره، ج20، ص224.
[37] - جواهرالکلام، ج25، ص 321 و 322.
[38] -الحدایق الناضره ، ج20، ص164.
[39] - مسالک الافهام، ج2، ص226.
[40] - جواهرالکلام، ج23، ص298.
[41] -الحدایق الناضره ، ج24، ص23.
[42] - همان، ج22، ص193، و 195.
[43] - همان، ص523.
[44] - جواهرالکلام، ج36، ص142.
[45] - ضوابط الرضاع، محقق داماد، ص30, شرح لمعه : شهید ثانى، ج5، ص165, کتاب النکاح، شیخ انصارى، ص321 و 339.
[46] -الحدائق الناضره، ج26، ص579 و 605.
[47] - همان، ج24، ص625.
[48] - سیاستنامه، خواجه نظام الملک طوسى، ص215.
[49] - تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، ج2، ص186.
[50] - اعیان الشیعه، ج8، ص398.
[51] - مجله مشکوة، ش30، ص25 - 13، به نقل از مجله رسالة الاسلام، ش3، سال دهم.
[52] - تاریخ بیهق، ص242, ریحانة الادب، ج21, امل الامل، ج2، ص216.
[53] - ریاض العلماء، ج4، ص340، روضات الجنات، ج5، ص357.
[54] - طایفه غز مرکب از ترکمانان چادرنشین بودند که در سرزمین بلخ و ناحیه ختلان زندگى مى کردند و در جنگ با سلطان سنجر، سپاهش را منهدم ساختند وسپس قتل و غارت را در تمام شهرهاى خراسان آغاز کردند وظلم و جور و ریختن خونها را شدت بخشیدند. آتش زدن کتابخانه هاى بسیار، انهدام مساجد و کشته شدن عالمان دین نتیجه این فتنه بود. (ر.ک :الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج7، ص99 - 101 راحة الصدور، محمد بن على بن سلیمان راوندى ص 167 - 183.
[55] - مکتب اسلام، ش 10، سال اول، ص67.
[56] - تاریخ بیهق، ص242, ریاض العلماء، ج4، ص345, قتلگاه را همان محل شهادت امام رضا(علیه السلام) دانسته اند. گروهى از نویسندگان، غسلگاه (مکانى که امام رضا(علیه السلام) را در آن غسل داده اند) را مدفن طبرسى معرفى کرده اند. البته چون از قدیم قبرستان قتلگاه را غسلگاه مى نامیدند وبعداز این درمحاورات به قتلگاه تبدیل شده است مى توان این امر را دور از حقیقت نزدیک دانست زیرا وسعت باغ حمید بن قحطبه که امام(علیه السلام) را در آنجا به شهادت رسانیده اند در حدود یک میل در یک میل نوشته اند و احتمال مى رود که امام را در گوشه اى از آن باغ غسل داده باشند و بعد مردم، آنجا را به همین نام از یکدیگر نقل کرده اند. رک : مراقدالمعارف، محمد حرزالدین، ج1، ص415, تاریخ آستان قدس رضوى، عزیز الله عطاردى، ج1، ص260.
[57] - روزنامه جمهورى اسلامى، شماره3660، ص4.
[58] - سفینة البحار، ج5، ص285.
[59] -الذریعة، ج22، ص146.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه