معنای ایمان
ایمان در لغت به معنای تصدیق بوده[1] اما در اصطلاح برخی آن را به تسلیم توأم با اطمینان خاطر و برخی دیگر آنرا استقرار اعتقاد در قلب و بعضی تصدیق توأم با اطمینان خاطر تعریف کردهاند.[2]
در زمان نبی مکرم اسلام و در زمان سه خلیفه اولی صحبت خاصی در رابطه با ایمان و اینکه مرتکب کبیره آیا مومن است یا خیر؟ مطرح نبود. به استناد آیه:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ [3]
ایمان از اسلام یک درجه بالاتر و قویتر و خود ایمان دارای درجات خاص میباشد که در کتب حدیثی و عرفانی بصورت مفصل پرداخته شده است. ولی در زمان امیر المومنین علی علیه السلام، جنگ صفین و تشکیل فرقه انحرافی خوارج، مساله ایمان و کفر با طرز افراط آمیزی از ناحیه آنها برای مردم و بصورت تفریطی برای خودشان مطرح شد. آنها اکثریت مسلمانان را (غیر از خوارج) کافر میدانستند. خوارج، مرتکب کبیره را کافر میدانستند و حکمیت را بر خلاف قرآن دانسته و ظاهر إن الحکم الا لله[4] را گرفته و حکم به کبیره بودن حکمیت کرده و به حضرت علی علیه السلام دستور توبه دادند و این مسئله باعث شد که فرقههای مختلف مسلمانان در رابطه با این سخن اظهار نظر کردند؛ عدهای موافق و عدهای مخالف پدید آمد تا جاییکه گروهی، از اساس مرتبه عمل را از ایمان متأخر کرده و به نام مرجئه معروف شدند و گفتند که عمل در اصل ایمان هیچ تاثیری ندارد. حال با این مقدمه باید دید که نظر ماتریدیان در رابطه با ایمان و کفر و ملاک آنها چیست؟
رابطه ایمان و کفر از دیدگاه ماتریدیه
ماتریدیان موضعی در حد وسط بین خوارج و مرجئه دارند. زیرا از یک طرف چون از پیروان ابوحنیفه هستند عمل را در ایمان دخیل ندانسته و از طرفی دیگر میگویند ایمان را نمیتوان صرفا از مقوله علم و معرفت دانست و عمل هم دخیل است. زیرا اگر ایمان فقط از باب علم باشد اولا باید بسیاری از اهل کتاب که به رسالت پیامبر و دین او علم دارند مومن باشند حال اینکه همه ما به کفر آنها یقین داریم و ثانیا در شریعت و دین، ایمان متعلق تکلیف است و تکلیف به افعال اختیاری تعلق میگیرد در حالیکه علم، بدون اختیار نیز حاصل میشود.[5]
تعریف ایمان از دیدگاه ماتریدیه
نکتهای که تمام ماتریدیان به آن اشاره کردهاند این است که ایمان عبارت است از تصدیق به قلب میباشد[6] ولی اینکه این تصدیق اقرار به زبان را هم شامل میشود یا نه؟ میان ماتریدیه اختلاف وجود دارد. در این زمینه صابونی مینویسد:
محققان اصحاب ما بر این باورند که ایمان همان تصدیق به قلب است و اقرار شرط اجرای احکام است. ابوحنیفه در کتاب العالم و المتعلم بر این امر تصریح دارد و مختار شیخ ابو منصور ماتریدی... نیز همین هست. دلیل این امر این است که ایمان در لغت همان تصدیق است ولی از آنجا که تصدیق امر باطنی است که نمیتوان احکام را بر آن مبتنی ساخت شرع اقرار را امارهای بر تصدیق و شرط اجرای احکام قرار داده است... بنابراین اقرار، خبر دادن از تصدیق به قلب است. پس اگر کسی اقرار کند در حالی که تصدیق قلبی نداشته باشد نزد ما مومن است اما نزد خدا کافر است و اگر کسی قلبا تصدیق داشته باشد اما اقرار نکند در پیشگاه خدا مومن است اما در احکام خدا کافر قلمداد میشود.[7] همچنین ماتریدیان برای اثبات اینکه ایمان تصدیق به قلب است به آیاتی از قرآن کریم نیز استشهاد کردهاند.
أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ [8]َ
آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است
مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم[9]
کسانىکه بعد از ایمان کافر شوند- بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالىکه قلبشان آرام و با ایمان است- آرى، آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان است.
اما برخی دیگر از ماتریدیان در کنار تصدیق به قلب اقرار به زبان را هم لازم میدانند و میگویند که تصدیق همانگونه که به دل تحقق مییابد به زبان نیز صورت میگیرد و تصدیق به زبان رساتر میباشد. بنابراین هر دو در کنار هم رکن ایمان محسوب میشوند و برای آن هم به آیه 14 سوره حجرات که در اول مقاله آمد استدلال میکنند. بدین ترتیب که خدا منافقان را جزو مومنان به حساب نیاورده و این آیه بر این دلالت دارد که ایمان به زبان نیز، ایمان است. زیرا خداوند به آنها خطاب میکند این ایمانی که به زبان جاری میسازید هنوز به قلب شما راه پیدا نکرده است.[10]
اسلام و ایمان :
از نظر مبانی اصیل اسلامی و شیعی بین اسلام و ایمان فرق است. اسلام اعم از ایمان و باعث حفظ و حرمت جان و مال و ناموس شخص و ازدواج و ارث بوده ولی ایمان درجهای بالاتر از اسلام و موجب تقرب و در نتیجه بهشت میباشد. ایمان با اسلام ماهیتاً فرق دارد. زیرا یک شخص میتواند مسلمان باشد ولی مومن نباشد و از میان روایاتی که اشاره به این تفاوت دارد این روایت است:
عن النبی صلى الله علیه و سلم قال: «لیأتین على أمتی ما أتى على بنی إسرائیل مثل بمثل، حذو النعل بالنعل، حتى لو أن فیهم من أتى أمه علانیه کان فی أمتی من یصنع ذلک، و إن بنی إسرائیل تفرقوا على ثنتین و سبعین مله، و ستفترق أمتی على ثلاث و سبعین فرقه، کلها فی النار إلا مله واحده»[11]
و در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام وارد شده است:
الْإِسْلَامُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَه وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِیمَانِ[12]
بوسیله اسلام جان محفوظ میماند و امانت ادا میشود و فروج بدان حلال میشوند ولی ثواب و پاداش آخرت بر ایمان است.
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از امام هادی علیه السلام نقل میکند که فرمودند:
الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ وَ الْإِسْلَامُ مَا جَرَى عَلَى اللِّسَانِ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُنَاکَحَه[13]
ایمان چیزی است که در دلها ثابت بماند و کردارمان آن را تصدیق میکند و اسلام چیزی است که بر زبان جاری گردد و ازدواج بوسیله آن حلال شود .
روایت دیگر که این تفاوت را آشکارتر بیان میکند این است:
ایمان اقرار کردن و عمل کردن است ولی اسلام تنها اقرار کردن می باشد. [14]
این نوع روایات مسلمانان را به هفتاد و سه فرقه تقسیم میکند و مومن را از غیر مومن جدا میکند و همه خوب میدانیم که مومن بهشتی میباشد و اعمال با ایمان قبول میگردد.
نتیجه گیری
بوضوح دیده میشود که هر چند ایمان با اسلام مشترکاتی داشته اما یکی نبوده و با هم اختلاف دارند و این قول ماتریدیه که اسلام و ایمان یکی است از نظر مبانی شیعه و اسلام ناب، مطرود میباشد.